فلسفه دین چیست؟

همایون همّتی

فلسفه دین، ابزاری برای آموزش دینی نیست و اصلا نیازی نیست که مباحث آن از یک دیدگاه دینی مطرح شود، بلکه یک ملحد، یک شکاک یا یک شخص دیندار هم می توانند درباره دین فلسفه ورزی کنند. لذا فلسفه دین شاخه ای از الهیات نیست بلکه شاخه ای از فلسفه است.

جان هیک، فیلسوف دین معاصر در جایی نوشته است: زمانی بود که می پنداشتم فلسفه دین یعنی دفاع فلسفی از اعتقادات دینی در حالیکه چنین نیست. این تلقی فلسفه دین را ادامه "الهیات طبیعی[1]" می دانست که از "الهیات وحیانی[2]" متمایز است. طبق این تلقی دستور کار اصلی فلسفه دین، اثبات عقلانی وجود خدا بود که راه را برای تثبیت مدّعیات وحی هموار می کرد. اما بهتر آن است که این فعالیت علمی را "الهیات طبیعی" بنامیم و دفاع فلسفی گسترده از باورهای دینی را مبحث دفاعیات یا "مدافعه گری کلامی[3]" بنامیم. آن گاه می توان عنوان فلسفه دین را در مشابهت با فلسفه علم، فلسفه هنر، و مانند آن برای آنچه که واقعاً به آن مربوط است یعنی تفکر فلسفی درباره دین نگاه داشت.
بنابراین فلسفه دین، ابزاری برای آموزش دینی نیست و اصلا نیازی نیست که مباحث آن از یک دیدگاه دینی مطرح شود، بلکه یک ملحد، یک شکاک یا یک شخص دیندار هم می توانند درباره دین فلسفه ورزی کنند. لذا فلسفه دین شاخه ای از الهیات نیست بلکه شاخه ای از فلسفه است. البته مقصود از الهیات در این جا تدوین سیستماتیک باورهای دینی است. این رشته به مطالعه مفاهیم دین و نظام های باور می پردازد که مقدم بر تجربه دینی و اعمال عبادی و مراقبه و نیایش های عملی است.
بدین سان، فلسفه دین معرفتی درجه دوم[4] است. فلسفه دین خود بخشی از دین نیست یعنی جزء مناسک دینی است نه باورهای دینی. برای مثال فلسفه دین بخشی از فقه یا شریعت نیست. آنچنان که فلسفه حقوق به این بخش مربوط می شود یا فلسفه هنر به مقولات زیبایی شناختی و روشهای بحث زیبایی شناسی مربوط می گردد. بدین منوال فلسفه دین با ادیان خاص و نظام های الهیاتی آنها سروکار دارد، همان گونه که فلسفه علم با علوم خاص مرتبط است. فلسفه دین در پی تحلیل مفاهیم دینی مثل خدا، درمه، برهمن، رستگاری، پرستش، آفرینش، قربانی، نیروانه و حیات ابدی است و می خواهد ماهیت تعبیرات دینی را در قیاس با مفاهیم مربوط به زندگی روزمره، کشفیات علمی، اخلاق و تعبیرات خیال انگیز هنری تعیین نماید.
پس خلاصه باید پرسید دین چیست؟ تعریف های متفاوت زیادی برای دین ارائه شده است. برخی از این تعریفها، تعریف های پدیدار شناختی هستند که تلاش دارند عناصر مشترک همه ادیان را معرفی کنند برای مثال اینکه دین عبارت است از شناخت بشری درباره یک قدرت نظارتگر فرابشری و بویژه درباره یک خدای شخصی[5] که موضوع اطاعت و پرستش قرار می گیرد (فرهنگ فشرده آکسفورد). دیگر تعاریف دین، تعاریف تفسیری هستند. تعریف های جامعه شناختی و روان شناختی نیز برای دین ارائه شده است. برای مثال تعریف روان شناختی دین می گوید دین یعنی احساسات، اعمال و تجارب افراد بشر در خلوت شان. تا آنجایی که خود را در ارتباط با موجودی متعالی می یابند، هر نامی که بر آن بنهند (ویلیام جیمز). تعاریف دیگر، تعریف جامعه- شناختی هستند برای مثال دین عبارت است از باورها، اعمال و نهادهایی که انسان ها در جوامع مختلف به وجود آورده اند (تالکوت پارسونز).
دیگر تعریفها، تعاریف طبیعی گرایانه[6] هستند. برای مثال دین عبارت است از مجموعه ای فرضیات و توهمات که اعمال و قوای فکری ما را تحت سلطه قرار می دهند (سالومون رایناخ). بعضی تعاریف دین همدلانه هستند، مثل اینکه دین همان اخلاق است که موجب والایش و ارتقاء احساسات و عواطف ما می شوند (ماتیو آرنولد).
بعضی تعریفها هم، تعریف های دینی از دین هستند برای مثال دین عبارت است از شناخت آن موجود برتری که همه موجودات عالم تجلیات او هستند. موجودی که سرشار از قدرت لایزال است و شناخت او فراتر از دانش ماست (هربرت اسپنسر). یا تعریف دینی دیگر مثل این است که بگوییم دین واکنش بشر به امر الهی است.
اینگونه تعاریف، تعاریفی تأمل گرایانه هستند که گاه به معنای واژگانی دین توجه می کنند و گاه دیدگاه هایی را بر تعریف دین تحمیل می کنند. شاید نظر واقع بینانه تر این باشد که بگوییم واژه دین تنها یک معنای صحیح واحد ندارد بلکه شامل اجزای مختلف و معانی متفاوتی می شود که البته همه آنها به گونه ای با یکدیگر مرتبط هستند و این همان تئوری "شباهت خانواده وار"[7] لودویگ ویتگنشتاین است. ویتگنشتاین خود واژه بازی[8] را مثال می زند و می گوید نمی توان برای بازی تعریف واحدی را ارائه کرد. بعضی بازیها برای لذت بردن است. بعضی بازیها برای به سود رسیدن است. بعضی بازیها هدفش رقابت کردن است. بعضی بازیها نیاز به مهارت دارد. بعضی بازیها نیاز به اجرا و عملیات دارد. بعضی از بازیها مبتنی بر شانس و تصادف است. ممکن است یک بازی چند وجه از این وجوه را دارا باشد و ممکن است تنها شامل یک وجه از این وجوه باشد. همه این انواع مختلف بازیها وجوه مشترکی با یکدیگر دارند. لذا مجموعه متنوع آنها در یک شبکه پیچیده ای از شباهت ها و تفاوت ها قرار می گیرد که ویتگنشتاین دوست داشت آن را به شباهت ها و تفاوت های درون یک خانواده تشبیه کند. ما می توانیم این تئوری ویتگنشتاین را درباره واژه دین هم به کار ببریم. شاید ما نتوانیم همه صفات و مختصات مربوط به دین را یکجا شناسایی کنیم اما به طور قطع مجموعه ای از شباهتهای خانواده وار را می توان در مورد ادیان به کار برد. مثلا در دین بودا در شاخه تیره واده تلقی خدا و پرستش او وجود ندارد.
بعضی از فیلسوفان معاصر همچون وایتهد معتقدند که دین آن چیزی است که انسان با تنهایی خویش می کند. از نظر او دین سبب ایجاد هماهنگی درونی افراد می گردد. ویلیام جیمز نیز شبیه این تعریف را ارائه کرده است. بحث دیگری بین فیلسوفان دین مطرح شده است که آیا ایدئولوژی های بشری را هم می توان نوعی دین به شمار آورد یا نه؟ کسانی مثل نینیان اسمارت این موضوع را مورد تحقیق قرار داده اند که البته منتقدانی نیز دارد. اسمارت در کتاب هایش وجود تشابه ایدئولوژی های بشری را مثل مارکسیسم، ناسیونالیسم، سوسیالیسم با دین و ابعاد آن مورد کاوش قرار داده و البته معتقد است این ایدئولوژی ها فاقد بعد قدسی[9] هستند. به علاوه دین با مسئله نجات و رستگاری[10] سروکار دارد. در حالی که ایدئولوژی های بشری حداکثر به رفاه و خوش زیستی[11] انسانها در همین دنیا مرتبط هستند. در همه ادیان بزرگ مبحث نجـات شناسی[12] وجود دارد. به این معنا که انسانها از یک حـیات اساسا معـصیت آلود به وضـعیت کاملا امیدبخـش و بهـتر انتـقال می یابند. لذا هر یک از ادیان به
شیوه های مختلف به وضعیت کنونی انسان بر روی خاک و جهانی که پر از شرور و زشتی هاست می پردازند. این مبحث را "وضعیت بشری[13]" می نامند. دین هایی مثل مسیحیت اساس وضعیت انسان را با هبوط زدگی[14] و بیگانگی[15] از خدا توضیح می دهند. در دین بودا آدمی در جهان وهم آلود یا "مایا[16]" که سراپا دستخوش دُکّا[17] یا ناخشنودی مفرط و پر از بیم و آزار است گرفتار آمده است. در این ادیان هستی غایی یا الوهیت که همان خدای آفریدگار است و همه موجودات با او پیوند دارند خیر مطلق و نیکوکار و بخشایشگر است اما آدمی با آمدن به این جهان اتصال و پیوند خود را با او از دست داده، از خود بیگانه گشته و اکنون باید به جستجوی او برآمده و به ندای او پاسخ گوید. خداوند که موجود غایی هست دارای ارج و اعتبار غایی نیز هست. لذا مبحث "نجات شناسی" در همه ادیان جایگاه ویژه ای دارد. عارفان نیز از طریق فنا شدن در ذات باری تعالی یا از راه تحصیل اخلاص روحی و اخلاقی به نجات و اشراق راه می برند. در همه این موارد نوعی بهبود اخلاقی، ارتقاء کیفیت زندگی و تعالی وجودی در کار است که آدمی از خود محوری[18] به خدامحوری[19] می رسد. در عصر ما بحث از حقانیت ادیان متعدد یا دین واحد نیز توسط کسانی همچون ویلفرد کنتول اسمیت مطرح شده است که در بحث های فلسفه دین مدرن و معاصر دارای جایگاه ویژه ای است. فلسفه دین معاصر مشتمل بر مباحث و موضوعاتی است که در فلسفه دین کلاسیک و سنتی غایب است. یکی از آنها همین بحث کثرت گرایی دینی یا پلورالیسم است. این مسئله امروز یکی از داغ ترین بحثهای فلسفه دین است که کتابها و مقالات فراوانی در باب آن نگاشته اند. بعضی فیلسوفان دین به بحث از ویژگی های مشترک ادیان پرداخته اند. برای نمونه در آثار جان هیک به پنج ویژگی اشاره شده است:
1.     حقیقت غایی
2.     وضعیت بشری
3.     دعوت به پاسخ
4.     نجات
5.     ارائه طریق برای نجات
فیلسوفان دین بسیاری در روزگار ما همچون فیلیپ کوئین، چارلز تالیا فرّو، ویتگنشتاین، آلستون، بازیل میچل، هپ برن، وین رایت، مکی، کای نیلسون، فیلیپس، پلانتینگا، سوئین برن، کوئین، کیث وارد، کیث یندل، مایکل پترسون، اینواگن، نورمن گیسلر در باب دین به فلسفه ورزی و فلسفه اندیشی پرداخته اند. در قرون وسطی نیز کسانی همچون قدیس آگوستین، توماس آکوئیناس، آنسلم، لایبنیتس، اسپینوزا، و در زمان های نزدیک به ما هگل، هایدگر، کانت به تحلیلهای فلسفی در باب مفاهیم دینی روی آورده اند. در کنار اینها فیلسوفانی همچون گادامر، دریدا و حتی راسل، پوپر، یورگن هابرماس درباره دین ورزی بشر، رابطه علم و دین، رابطه دین و اخلاق، رابطه دین و سیاست، سرشت دینی بشر، دین و فرهنگ، دین و جامعه سخن گفته اند. روانکاوان، روانشناسان و جامعه شناسان بسیاری نیز همچون ماکس وبر، امیل دورکیم، فروید، کارل گوستاو یونگ، اریک فروم، آبراهام مازلو و ویلیام جیمز در باب سرشت دینی بشر، امیال و عواطف او، تاثیر دین بر شخصیت آدمی و رفتار او و نقش پیشگیرانه دین در اختلال های روانی و بیماری های اعصاب سخن گفته اند که برخی از این مباحث صبغه فلسفی یافته و در رشته فلسفه دین مورد بحث و بررسی فیلسوفان دین واقع شده است.
امروز مـباحـث فلسفه دین با اپیسـتمولوژی در هم تنیده شده است. دانش اپیسـتمولوژی یا مـعرفت شـناسی به ما
می گوید کدام تفسیر از دین، تفسیر معتبر و قابل دفاع است و کدام تفسیر نامعتبر است و باید کنار نهاده شود. البته امروز تفسیرهای طبیعی گروانه درباره دین فراوان است. این تفسیرها می کوشند تا همه مفاهیم، حالات و پدیده های دینی را بر اساس تفسیری طبیعی و مادی توجیه نمایند. در این تفسیرها ایمان هیچ گونه اصالتی ندارد و باور دینی بر اساس اقتصاد، سیاست یا گرایشها و تمایلات نفسانی بشر و یا اقتضائات و مصلحت های اجتماعی و ضرورت های فرهنگی تفسیر می شود. دینداران نگرش "طبیعیگروی" را تهدیدی بزرگ برای تفکر دینی و دینداری به شمار می آورند. بعضی فیلسوفان دینی همچون جان هیک، معتقدند که طبیعیگروی خود یک نوع ایمان و اعتقاد است.
فلسفه دین معاصر از انواع فلسفه های محض و سیستم های فلسفی بهره می جوید. از فلسفه توماس گرایی[20] کهن که ادامه فلسفه کلاسیک یونان به خصوص افلاطون و ارسطوست تا فلسفه های اگزیستانس، فنومنولوژی، آنالتیک، لینگویستیک، قاره ای، پویشی، پراگماتیستی، کریتیکال، هرمنوتیکی، مدرن و پست مدرن مورد بهره- گیری فیلسوفان دین قرار گرفته اند. لذا حوزه فلسفه دین و مباحث آن تـنوعی شگرف یافته است. این رشته آنقدر گسترش یافته است که امروز بسیاری از فیلسوفان دین تنها به یک موضوع خاص پرداخته و آن را پروژه تحقیق مادام العمری خویش قرار داده اند، مثلا بعضی فیلسوفان دین تنها به دلایل وجود خدا پرداخته اند یا به بحث معجزات یا رابطه دین و علم، دین و اخلاق، جاودانگی و روح، مسأله شر و مانند اینها تمرکز کرده اند.
 
[1]. Natural theology
[2]. Revealed theology
[3]. Apologetic
[4]. Second order-knowledge
[5]. Personal God
[6]. Naturalistic
[7]. Family resemblance
[8]. Game
[9] .sacred
[10]. Salvation
[11]. Well being
[12] .sotrialogy
[13]. Human situation
[14]. Fallenness
[15]. Alienation
[16]. Maya
[17]. Dukka
[18]. Self-centeredness
[19]. God-centeredness
[20]. Thomism​
مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. رحیم غفرانی

    با سلام به نظر اینجانب منظور از دین یعنی خالی شدن از تمام مفاهیم ذهنی و هیچگونه باور و ایدولوژ ی داشتن هرگونه باورهای مذهبی و عقاید و تعصبات مفاهیم ذهنی است . دین یک مراقبه است رسیدن به وجود درونی خویش و معرفت به خود آگاهی است . دین در درون ما انسانها است و(لااکراه فی الدین قد تبین رشد من الغی) دین رسیدن به رشد تعالی است درک و شاهد بودن است .میشود مسلمان بود . میشود شیعه یا سنی یا مسیحی و یا یهودی شد میشود کمونیست و لامذهب شد و میشود بودایی و لائوتسه و لائیست شد . میشود مذهبی و آئینی را انتخاب کرد و به آن باور داشت ولی اینها هیچکدام دینداری نیست .همه اینها مفاهیم ذهنی هستند که تجارب دیگران را در ذهنمان ذخیره میکنیم و دین ماورای ذهن است . دین از ذهن خارج شدن است شاهد بودن است . به درون رفتن است و مراقبه است و هرچه در بیرون است نه گفتن است .مذاهب به بیرون نگریستن است .آیین ها در بیرون جستجو کردن است .خدا را در آسمانها جستجو کردن است . اینها مفاهیم هستند در واقع آنها همه بی دینی هستند . پیامبران و عارفان دیندار بودند و مردم را به دین دعوت و راهنمایی میکردند آما کلیسا و مساجد و حوزه و کنیسا مردم را به مسلمانی و مسیحی و زرتشتی و بودائیسم دعوت میکنند و آئیین ها و مراسم ها و باورهایی را بجای دین به مردم داده اند و ایدولوژِهایی را در جامعه رواج داده اند کمونیست و مائویست و غیره عقیده هستند باور هستند و به دنبال آن تعصباب است .

    1. زیاد فکر کنید بدون تعصب وبدون مطرح کردن خود اگر تصمیم دریافت حقیقت را داشته باشید مسئله کاملوکاملا حل شده میباشد

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.