استراتژی آشوب و ثبات‌زدایی در سوریه

نافذ احمد

اقدامات نامعقول و غیرقابل پیش‌بینیِ امریکا، باعث پراکنده شدن رقیبانش در سوریه می‌شود؛ ولی تاکتیک «مرد دیوانه»ی کسینجر قرار نیست به شکست داعش یا نظام اسد بینجامد. منفعت امریکا در ایجاد آشوب و بی‌ثباتی دایمی در منطقه تعریف شده است.

«من اعتقاد جدی دارم که ما می‌بایست پایگاه‌های هوایی اسد را از او می‌گرفتیم و همچنان باید این کار را انجام بدهیم و مانع از آن شویم که از پایگاه‌های هوایی خود، برای بمباران مردم بی‌گناه و پرتاب گاز سارین بر روی آن‌ها استفاده کند.»
این سخنان، توسط هیلاری کلینتون، درست چند ساعتی پیش از آن بیان شد که رقیب انتخاباتی‌اش، دونالد ترامپ دستور حملات هوایی با پرتاب 59 موشک تاماهاک به پایگاه شعیرات در جنوب حمص در سوریه را صادر کرد.

تشدید حملات
دفتر ریاست‌جمهوری امریکا اعلام کرده است که این حملات تنها یک بار انجام شده است و برنامه‌ای برای ادامه و تشدید آن‌ها ندارد. اما در واقع تشدید حملات به سرعت در حال اجرا است. علی‌رغم این که امریکا از پیش به روسیه درباره بمباران سوریه هشدار داده بود، لیکن روسیه توافق با امریکا مبنی بر عدم درگیری هوایی در آسمان سوریه را به حالت تعلیق در آورده است.

اهداف اصلی حکومت امریکا در جنگ با سوریه را می‌توان با واکاوی سوابق هنری کسینجر فهمید که قدرتمندترین دیپملات امریکایی در تاریخ این کشور است. وزیر سابق امور خارجه که مشاور ارشد ترامپ درباره روابط با چین و روسیه نیز است،‌ پیشتر توسط کریستوفر هیچنز، نویسنده و منتقد و روزنامه‌نگار انگلیسی ـ امریکایی متهم به جنایت جنگی در امریکای لاتین و جنوب شرق آسیا شده بود.

کسینجر در زمان جرج دبلیو بوش، مشاور مخفی امنیت ملی بود و در زمان اوباما در طبقه‌بندی سازمانی شورای امنیت ملی امریکا به طور مستقیم حضور داشت. او همچنین به خانم هیلاری کلینتون در زمانی که وزیر امور خارجه امریکا بود، به طور مرتب مشاوره می‌داد.

تأثیر کسینجر بر روی دفتر ریاست‌ جمهوری در زمان ترامپ را نیز می‌توان از طریق معاون سابقش،‌ کی. تی. مکفارلند مشاهده کرد که اکنون معاون مشاور امنیت ملی ترامپ است و پیشتر در دهه 1970 میلادی، در زمان ریاست کسینجر بر شورای امنیت ملی، زیر نظر او فعالیت می‌کرده است.

استراتژی آشوب
حملات هوایی ناگهانی به سوریه، با ایده و اندیشه «غیر قابل پیش‌بینی بودن» قابل توجیه است. رفتارهای غیر قابل پیش‌بینی یا نظریه مرد دیوانه که خیلی وقت پیش توسط کسینجر مطرح شده بود، مشخصه بارز دولتمردان بزرگ است. پیشنهاد راهبردی کسینجر برای ریاست‌جمهوری امریکا، این است که سفارش متخصصان و کارشناسان مبنی بر ملاحظه‌کاری و احتیاط را نادیده بگیرد و در عوض، همواره اهداف خود را بازتعریف کند و در درازمدت به هرج‌و‌مرج و آشوب نظر داشته باشد.

رهبران امریکا، با رفتارهای غیرمنطقی و نامنظم و حتی با ترسیم چهره‌ای غیر عقلانی از خود، می‌توانند رقیبان و دشمنان خود را متفرق کنند و آنان را برای همیشه در ترس و نگرانی از واکنش‌های ناگهانی و خطرناک امریکا قرار دهند.

به همین دلیل است که رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه امریکا، می‌تواند به راحتی تغییر عقیده بدهد و از ادعای پیشین خود مبنی بر این که گام‌هایی برای حذف اسد از قدرت در حال برداشتن است، صرف‌نظر کند و اکنون تأکید کند که برنامه‌ای برای اقدامات بعدی ندارد: «من امروز به هیچ وجه قصد ندارم از تغییری در سیاست یا موضع‌گیری‌های خود در مورد فعالیت‌های نظامی‌مان در سوریه خبر دهم.»

آخر سر نیز نتیجه چنین بیان می‌شود: حمله هوایی امریکا همین یک بار بود تا پیام روشنی از سوی امریکا به دشمنانش باشد؛ امریکا می‌تواند و قصد دارد که اقدامات نظامی خود را در سوریه افزایش دهد بدون آن که از عواقب کار هراسی داشته باشد. تعهدات پیشین به اسد دیگر تضمین‌شده نیستند.

تهییج توده‌ها و برهم زدن ثبات
هدف اصلی این است که عرصه برای زمامداری ترامپ خالی شود تا بتواند جاه‌طلبی‌های استراتژیک خود را در سوریه  دنبال کند. این جاه‌طلبی‌ها را می‌توان از تفکرات و اندیشه‌های مشاور ارشد ترامپ جمع‌‌آوری کرد.

مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ، پیش از آن که به خاطر رسوایی عدم صداقت در رابطه با سفارت روسیه استعفا دهد، در تألیف کتابی به نام «صحنه نبرد» با مایکل لدین، مشاور نومحافظه‌کار دفاعی همکاری کرده بود.

اهمیت این موضوع در این است که مایکل لدین به طور مستقیم در جعل اسناد مربوط به برخورداری عراق از کیک زرد دخالت داشت تا به بهانه خطر تسلیحات هسته‌ای، جنگ 2003 علیه صدام حسین را به راه اندازد. همچنین وی مدت‌ها است که در دفاع از مداخله نظامی در سوریه، عراق و دیگر کشورها مبارزه می‌کند و نیز چشم‌انداز سیاست خارجی توسط وی تدوین شده که تأثیر عمیقی بر ریاست‌جمهوری جرج دبلیو بوش گذاشت.

چشم‌انداز لدین برای منطقه را می‌توان در ستایش او از بی‌ثبات کردن و بر هم زدنِ خاورمیانه در سال 2002 میلادی خلاصه کرد. وی در آن سال در حمایت از مداخله در عراق چنین نوشته بود: «تنها آرزویم این است که با تهییج توده‌ها،‌ کل منطقه را بر هم زنیم و کاش هر چه سریع‌تر این کار را انجام دهیم. اگر فقط یک منطقه وجود داشته باشد که می‌بایست به آشوب کشیده شود،‌ آن منطقه، خاورمیانه است.»

این گونه دیدگاه‌ها با گرایش دفتر ترامپ به آشوب ارتباط می‌یابد که عقب‌گرد و چرخشی دوباره در اولیت‌های ریاست‌جمهوری امریکا است. هرچند می‌توان مطمئن بود که بسیاری از این‌ها، از سردردگمی و بی‌کفایتی گسترده نشأت می‌گیرند و نباید این عامل را در تغییر رویکردهای دولت امریکا دست‌کم گرفت.

اما در عین حال، ما شاهد تصمیم‌سازی‌هایی در دفتر ریاست‌جمهوری امریکا هستیم که بر پایه دو ایدئولوژی مخالف هم شکل می‌گیرند. یکی از این ایدئولوژی‌ها با نگاهی ساده‌انگارانه، تشدید هرج و مرج و اغتشاش در کشورهایی مانند سوریه را فرصتی استراتژیک می‌بیند.

اسد برکنار نمی‌شود!
چنین می‌تواند به نظر برسد که تلاش برای برکناری اسد، جزو اهداف استراتژیک امریکا در حمله علیه دولت سوریه نیست. شورشیان سوری، برخی از آن‌ها که در کنار القاعده جنگیده‌اند و برخی که با هر دو گروه القاعده و داعش اختلاف نظر دارند، و برخی دیگر که می‌خواهند دولت اسلامی خود را جایگزین رژیم اسد کنند، از حملات امریکا استقبال کرده‌اند.

اما این افراد به درستی اظهار کرده‌اند که هدف قرار دادنِ تنها یک پایگاه نظامی، دستاورد چندانی نخواهد داشت و ادعا کرده‌اند که اسد حداقل از 26 پایگاه هوایی برای حملات هوایی داخلی بهره می‌گیرد.

از گفتگوهایی که چند هفته قبل از حملات امریکا میان نتانیاهو و ترامپ در گرفت، می‌توان به آن چه برایشان اهمیت دارد، پی برد. تسلیحات شیمیایی، خط قرمز واقعی برای اسراییل به شمار نمی‌روند. بلکه ایران و حزب‌الله و ‌استفاده بالقوه ‌آن‌ها از رژیم اسد برای تجاوز به به مرزهای میان سوریه و اسراییل در بلندی‌های جولان و مرزهای سوریه و اردن خطر جدی برای اسراییل به شمار می‌روند.

منابع نزدیک به دو طرف به هاآرتص گفته‌اند که نتانیاهو خواهان ایجاد مناطقی حائل در داخل مرزهای سوریه شده است و همچنین می‌خواهد که بلندی‌های جولان به نفع اسراییل، از حضور سوریه پاکسازی شوند.

همچنین هم‌اکنون شاهد هستیم که شرکت اسراییلی نفت و گاز جینی که زیر نظر کمپانی نفت و گاز امریکا فعالیت می‌کند، با کسب مجوز از دولت نتانیاهو، در حال حفاری نفتی در بلندی‌های جولان است. روپرت مورداک در میان سهامداران گسترده شرکت جینی است که به طرز حیرت‌انگیزی روابط گرمی با خانواده ترامپ و امپراتوری اقتصادی ‌آن‌ها و دفتر او دارد.

بازی با آتش
در این چشم‌انداز، حذف اسد از قدرت دیده نمی‌شود، و بلکه تنها هدف آن، محدود کردن نفوذ اسد به منطقه‌ای متمرکز و محصور در دمشق است،‌ و در مرحله بعد، قطع نفوذ و حمایت ایران و روسیه از رژیم سوریه. در عین حال، دفتر ریاست‌جمهوری ترامپ می‌خواهد با این حملات، گام اول را در ایجاد اختلاف میان ایران و روسیه بردارد.

حکومت ترامپ سعی دارد روسیه را با پیشکش کردن کریمه قانع کند که از اتحادش با ایران در سوریه دست بکشد و به این ترتیب، به امریکا مجال بیشتری برای بازی در زمین سوریه بدهد تا بتواند توافقی دیپلماتیک را بر طرف سوری تحمیل کند. این توافق تحمیلی در خدمت اهداف مشکوک ژئوپلیتیک امریکا در منطقه خواهد بود.

به هر حال، نتیجه نهایی بازی امریکا در سوریه، ایجاد حالتی دایمی از ناپایداری و بی‌ثباتی در سوریه است که هیچ‌کدام از گروه‌ها در آن پیروز نهایی نخواهند بود. از سویی با اسد مدارا می‌کند و از سویی دیگر همواره تهدید می‌کند رژیم سوریه را تغییر خواهد داد؛ اهداف انتخاب‌شده‌ای را از حکومت اسد هدف می‌گیرد ولی واقعا او را از قدرت برکنار نمی‌کند؛ به متحدان عرب مخالفان اسد اجازه می‌دهد که شورشیان مورد علاقه خود را حمایت کنند، از شورشیان اسلام‌گرا گرفته تا مخالفان سکولار اسد و چه آنان که ارتباطی به القاعده یا داعش دارند و چه آن‌ها که در کنار این دو دسته قرار نمی‌گیرند، ولی از جانب دیگر، حملاتی هوایی علیه داعش انجام می‌دهد.

اقدامات امریکا تا به امروز نه در راستای شکست اسد و نه داعش بوده است؛ در عوض، جنگ را طولانی‌تر کرده و می‌کند؛ در حالی که تلاش دارد رویکردی داشته باشد که قرار است خود را نابود کند.

مشکل این جا است که شبه‌تاکتیکِ کسینجر مبنی بر تداومِ «بازی با آتش» تا زمانی که هر چه بخواهیم به دست آوریم، نتیجه‌بخش نیست. در عوض، اوضاع را پیچیده و از کنترل خارج می‌کند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.