امروز ما مارتین لوتر دیگری می‌خواهیم که کلیسای تکنولوژی را به چالش بکشد

جان ناوتون

مدّتی است که قدرت جدیدی جهان را جولانگاه خود ساخته است. قدرتی که هیچ‌جا نیست و در عین حال همه‌جا هست! این قدرت از تمام اطّلاعات ما، اسرارمان، دوستانمان، اوضاع مالی‌مان و حتّی کیفیت خواب شبانه‌مان باخبر است. مسائلی را با او در میان می‌گذاریم که حاضر نیستیم آنها را برای هیچ‌کسِ دیگر بازگو کنیم. هر روز صدها بار با آن تماس برقرار می‌کنیم و با هر تماس به ثروتِ بی‌انتهای این «مذهب» می‌افزاییم. می‌گویم «مذهب»، چون ما را مسخ کرده و در حقیقت آن را می‌پرستیم.

همۀ ما پیروان کلیسای تکنوپولی شده‌ایم و تکنولوژی دیجیتالیِ آن را پرستش می‌کنیم. اکثر ما از کرنش خود در برابر این قدرت جدید که به‌طور میانگین روزانه پنجاه دقیقه از زمانمان را به آن اختصاص می‌دهیم خشنودیم.

اما تصوّر کنید یک نفر پیدا شود و نسبت به این مذهب ظنین شود و به نتیجه برسد که چیزی که فکر می‌کردیم آزادی‌بخش است حقیقتی زیانبار و خطرناک دارد. همگان به درستیِ این مذهب ایمان دارند. چطور این فرد می‌تواند جهان را متقاعد سازد در چنگال قدرتی گرفتار شده که به‌شدّت ریاکار و فاسد است و به‌دروغ نوید نجات و خودشکوفایی می‌دهد.

این کار دشواری است، اما نباید فراموش کرد که یک زمان مارتین لوتر نیز مشابه همین کار را انجام داد. وی انقلابی در معتقدات مذهبی به وجود آورد و شالودۀ اقتدار کلیسای رومی را به لرزه در آورد. لوتر هم الهیات کلیسای کاتولیک را زیر سؤال برد، هم الگوی تجاری آن را. در حالی که در آن روزها به چالش کشیدن هر یک از اینها به منزلۀ خودکشی بود.

رمز موفقیت لوتر این بود که او خیلی بهتر از دشمنانش از اهمیت و کارایی تکنولوژی نوین ارتباطات خبردار بود. به وجود آمدن صنعت چاپ این امکان را در اختیار او قرار داده بود تا بتواند مطالب موردنظر خود را رسانه‌ای سازد. او هم نسبت به تکنولوژی چاپ علاقه‌مند و آگاه بود و هم به اهمیت آنچه ما اکنون «برندسازی» می‌نامیم واقف بود. سبک نوشتاری او نیز روشن، خوانا و صریح بود. لذا ظرف پنج سال نوشته‌های او به پرخواننده‌ترین مطالب تبدیل شدند.

می‌توان این‌طور نتیجه‌گیری کرد که اگر کسی می‌خواهد قدرت تثبیت‌شده‌ای را به چالش بکشد، باید از دو جبهه به آن یورش ببرد: ایدئولوژی و الگوی تجاری. روش‌کار او نیز باید مطابق با مقتضیات زمان باشد. من در مورد تکنولوژی دیجیتالی و مشکلاتی که شرکت‌های بزرگ تکنولوژی برای ما به‌ وجود آورده‌اند نیز همین‌طور فکر می‌کنم.

وقتی اینترنت تازه ظهور کرده بود، از امکانات و قابلیت‌های قدرت‌زا، روشنگرانه و دموکراسی‌آورِ آن در تحیّر بودیم. واقعاً فکر می‌کردیم اینترنت می‌تواند جهان را متحوّل سازد، ساختارهای مستحکم قدرت‌های قدیمی‌تر را تضعیف کند و آینده‌ای توأم با آزادی، دموکراسی و ارتباطات بهتر برایمان به ارمغان آورد.

البته اینترنت جهان را دگرگون ساخت، اما نه به شکلی که انتظارش را داشتیم. ساختار‌های قدیمیِ قدرت به خود آمدند، دومرتبه ابراز وجود کردند و این تکنولوژی نوین را تحت کنترل خود گرفتند. نسل جدیدی از غول‌های شرکت‌های بازرگانی به منصۀ ظهور رسیدند و قدرت عظیمی را در اختیار خود گرفتند. میلیون‌ها (و بعدها میلیاردها) نفر شادمانه اطّلاعات شخصی و ردّ خود در فضای مجازی را در اختیار این شرکت‌ها قرار دادند تا آنها این اطلاعات را به پول تبدیل کنند.

چرا مردم نمی‌بینند چه بلایی دارد بر سرشان می‌آید؟ چطور می‌توان آنها را از این خواب غفلت بیدار کرد؟

به ذهنم رسید من نیز مثل مارتین لوتر 95 رساله تدوین کنم و ضمن آن واقعیتِ اتّفاقات تلخی را که برای جهان رخ داده شرح دهم. هر یک از رساله‌ها مطلبی دربارۀ جهان تکنولوژی و اکوسیستمی است که جهان تکنولوژی حاصل آورده است. می‌توانید این رساله‌ها را در وب‌سایت http://95theses.co.uk/ مطالعه کنید.

دو مورد از رساله‌های جان ناوتون:
رسالۀ 19: فنّی یعنی سیاسی
در این رساله این ادّعا که «صنعت تکنولوژی از نظام سیاسیِ پیرامون خود جداست» به چالش کشیده شده است. این فریب ریشه‌های عمیقی دارد. پرواضح است که امثال گوگل و فیسبوک چه به‌طورعمدی، چه غیرمتعمّدانه بر سیاست‌های دموکراتیک و انتخابات تأثیر می‌گذارند.

رسالۀ 92: فیسبوک همه چیز هست، جز یک جامعه
یکی از عبارات موردعلاقۀ مارک زاکربرگ این است: «جامعۀ فیسبوک». اما فیسبوک همه چیز هست، الّا یک جامعه. فیسبوک یک شبکۀ اجتماعی است، نه یک جامعه. جامعه یک نظام پیچیدۀ اجتماعی است که از افراد مختلفی تشکیل شده که شاید هیچ‌گونه ارتباط شخصی با هم نداشته باشند.

فیسبوک چارچوبی فراهم کرده تا گروه‌های بی‌شماری از مردم در آن احساس همانندی کنند و با همنوعان خود ارتباط برقرار سازند…

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.