مسئله شر و تحلیل “جیمز کلارک”

مریم سعدی

بار دیگر ایران عزیزمان در غم از دست دادن هموطنان زلزله‌زده به سوگ نشست و رنج ناشی از مواجهه با شرور، بر جان و وجودمان مستولی گردید. در این هنگامه درد و رنج، سوالی که اذهان بسیاری را درگیر می‌کند؛ چرایی وقوع این قبیل حوادث اسفناک در چهارچوب باور به وجود خداوند قادر مطلق، دانای مطلق، و خیر محض است. این سؤال چالش‌زا که ذیل عنوان مسئله شر ((Problem of Evil صورت‌بندی فلسفی می‌شود، محل بحث و گفتگوی فیلسوفان بسیاری در طول تاریخ بوده است و از جدّی‌ترین وقدیمی‌ترینِ براهین علیه خداباوری تلقی می‌گردد. هر چند بی‌تردید پس از ارائه نظریه تکامل، نحوه تحلیل آن سمت و سوی تازه‌ای نیز به خود گرفته است. در زمینه مسئله شر و خداباوری، پرفسور “جیمز کلی کلارک” استاد دانشگاه نوتردام، نقطه‌نظر و دیدگاهی در خور توجه دارد که در این نوشتار بدان خواهیم پرداخت.

بنا به اذعان برخی از طرفداران نظریه تکامل، این نظریه به نحوی مضاعف، چالشی را پیش روی خیر بودن[1] خدا قرار می‌دهد. چارلز داروین[2] می‌نویسد: ما طبیعت را با دید زیبا مشاهده می‌کنیم و معمولاً می‌بینیم که غذاهای زیادی برای ما وجود دارد، اما از این نکته غافل هستیم که همان پرندگانی که به زیبایی در اطراف ما آواز می‌خوانند، زندگی‌شان در گرو حشرات است و دائم در حال از بین بردن زندگی (دیگرانی) هستند و یا موجوداتی که دائماً در حال شکار کردن موجودات دیگر هستند. ما از این نکته غافل هستیم که اگر هم اینک غذا فراوان وجود دارد، در تمامی فصول سال و در تمامی سال‌ها بدینگونه نیست. (Darwin, 1859:49)

داروین به این نتیجه رسید که در واقع طبیعت با موجوداتش که دندان‌ها و پنجه‌های سرخ شده از خون دارند، بسیار بیرحمانه رفتار می‌کند. وی فراگرفت که نوزادان زیادی به این دنیا چشم باز می‌کنند، درحالی‌که برای همه آن‌ها، جا وجود ندارد و لذا تنازع برای دستیابی به منابع کمیاب، چیزی است که محیط پیرامون ما را شکل می‌دهد. بنابراین چالش برانگیز است که خدایی با مشخصات خدای ادیان ابراهیمی را ماورای این طبیعت وحشی ببینیم. داروین می‌نویسد: خدایی که از منظر عقلِ محدود ما قادر بی‌پایان و رحمت‌بخش بی‌منتهاست، چگونه علی‌رغم قدرت و علم خود می‌تواند اجازه بدهد که میلیون‌ها و میلیون‌ها گونه از حیوانات بدین فلاکت و رنج در طی سالیان متمادی هلاک شده و از بین بروند. (1958:13).

داروین به صراحت با تکیه بر نظریه تکامل، باب جدیدی را برای طرح مسئله شر می‌گشاید. طبق تلقی متداول؛ یک قادر مطلق[3]، دانای مطلق[4] و خیر محض[5]، به هیچ عنوان نباید اجازه بدهد که ما شاهد دنیایی باشیم که مرتّب در حال مرگ و نابودی است، با تمامی آفت‌ها و غارتگری‌ها، گرسنگی و خطراتی همچون مار و … [6]. طبق این تلقی یک خالق قادر، باید یک مکان با نشاط و آرام و عاری از خطرات بوجود آورد. لذا با این اوصاف چگونه یک شخص می‌تواند دین‌دار باقی بماند، درحالی‌که در محیط اطرافمان شاهد این همه شر و بدی هستیم؟. این سوالی است که جیمز کلارک به تحلیل و بررسی آن می‌پردازد.

کلارک می‌گوید تئودیسه‌هایی ارائه شده است وبسیاری از الهیدانان در این باب نظریاتی داده‌اند که چرا خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض اجازه می‌دهد شر وجود داشته باشد؛ اما تمامی آن‌ها (تئودیسه‌های ارائه شده) کارآمد نیستند، به خصوص هنگامی که در مورد بلایای طبیعی[7] به کار می‌روند. او معتقدست که به نظر می‌رسد خدای قادر و دانا و مهربان دلیل کاملاً خوبی برای اجازه دادن به شر و بدی در دنیا دارد. (Clark:74)

ایده دفاع مبتنی بر اختیار[8] این مطلب را عنوان می‌کنند که خدا با اجازه دادن به شر این امکان را در اختیار انسان‌ها می‌گذارد، تا بتوانند به اختیار خود انتخاب کنند. بدون داشتن قدرت تصمیم‌گیری، انسان‌ها دیگر از فضیلتی برخوردار نخواهند بود و مرتبه‌شان تا مرتبه حیوانات تنزّل می‌یابد. (planting:165) اگر دفاع مبتنی بر اختیار درست باشد، بسیاری از مسائل مربوط به رنج و سختی انسان‌ها جواب داده می‌شود. اما این نظریه در مورد بلایای طبیعی که انسان در آن نقشی ندارد کارساز نیست. بلایای طبیعی از قوانین طبیعی نشات می‌گیرد و به نظر می‌رسد که در ساختار جهان قرار داده شده است.

امیدبخش‌ترین نظریه در این باب، نظریه پرورش روح[9] است. ((Augustine,1961 این ایده، نظریه اختیار در خصوص شر اخلاقی[10] را با این دیدگاه که ذات انسان پایین‌تر از حد کمال است، تجمیع می‌کند. در شکل سنّتی و بنا به دیدگاه آگوستین، انسان‌ها کامل و عاری از عیب (اما با اختیار) خلق شده‌اند و در بهشت قرار داده شدند. اینکه چگونه یک انسان در این شرایط و با این ویژگی می‌تواند سقوط کند یک معماست. اما اگر انسان‌ها کامل نباشند و در بهشت قرار داده نشده باشند، در آن‌صورت شکست و سقوط وی اجتناب ناپذیر است. به چه دلیل خدا انسان را در سر راه خطر قرار داد؟ بر طبق این نظریه، مواجه کردن با خطرات، تنها راهی است که خدا می‌توانست هدف خود را برای بشریت به انجام برساند؛ (بنا به تفکّر مسیحی) اینکه به اختیار خود به فرزندی خدا درآیند. بلایای طبیعی یک میدان آزمایشی است که در آن انسان‌ها می‌توانند فضیلت‌هایی همچون صبر، شجاعت و بخشندگی را تمرین کنند. لذا این بلایا وسیله‌ای هستند تا انسان‌ها وارثان حیات ابدی شوند.

با این وجود این نظریه نیز زمانی کارساز است که بدانیم در طول تاریخِ حیات بر رویِ کره زمین، انسان‌ها در بخش عمده‌ای از آن بوده‌اند؛ درحالیکه می‌بینیم بسیاری از بلایای طبیعی، و همچنین رنج و زجر کشیدن موجودات جاندار، قبل از اینکه انسان‌های اولیه وارد صحنه شوند، همچنان بوده است. این رنج و عذاب‌ها نمی‌توانند بخشی از فرایند روح پرور انسان‌ها باشند.

کلارک اذعان می‌دارد؛ شاید بتوان گفت در حقیقت حیوانات رنج و شکنجه نمی‌شوند، و یا گفت که رنج کشیدن حیوانات بخش غیرقابل اجتنابی از قاعده و قانون متعالی است که خدا برای جهان در نظر گرفته است. شاید بتوان گفت تمامی شر و بدی که در دنیا مشاهده می‌شود مربوط به شیطان و دارودسته‌اش می‌باشد. شاید، شاید و شایدهای بسیار. اما واقعیت این است که ما نمی‌دانیم که خدا چرا این دنیا را بدین شکل آفریده است. فرض کنید که یک دین‌دار نداند که چرا خدا به شر و بدی اجازه داده است که در دنیا وجود داشته باشد. آیا اینکه نداند برای چه شر و بدی وجود دارد؛ آیا باید بر ایمان و اعتقاد او تأثیر بگذارد؟ بگذارید این مسئله را با مثال مشکل‌آفرینی در فیزیک ذرات بنیادی[11] بررسی کنیم. مشهور است که فیزیک کوانتوم[12] و نظریه نسبیت عام[13] با یکدیگر سازگار نیستند. بزرگ‌ترین دست‌یافت‌های فیزیک در قرن بیستم یعنی کوانتوم و نسبیت عام با یکدیگر همخوانی ندارند. کلارک می‌گوید سؤال اینجاست؛ حال که این دو با یکدیگر سازگار نیستند، آیا فیزیکدانان باید یکی از آنها را رها کنند؟ یا اینکه باید در این نگرانی باشند که کدام یک از این دو نظریه غلط است؟ و یا اینکه به امید نظریه کامل‌تر و بهتری باشند که در بردارنده هر دو نظریه باشد؟. در این خصوص برخی از فیزیکدانان نگران هستند اما بسیاری از آن‌ها امید آن دارند که دانشمندی بزرگتر از اینشتین و یا نیوتن خواهد توانست که این دو نظریه را با یکدیگر تلفیق کند. برخی نیز بر این باورند که ما به پایانِ محدوده درک و شناخت بشری[14] رسیده‌ایم و هرگز قادر نخواهیم بود که این دو نظریه را سازگار کنیم. در هر صورت بهترین رویکرد این است که شخص هر دو نظریه را پذیرفته و بداند که جهان منطقی است و راه‌حلی که هنوز مشخص نیست، وجود دارد. برخی از فیزیکدانان نیز هستند که هر دو نظریه را رد می‌کنند و می‌گویند که این دو نظریه هردو با هم نمی‌توانند درست باشند. برخی از آن‌ها عنوان می‌کنند که نظریه کوانتوم “واقعیتی” را عنوان می‌کند که ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم ببینیم، یا بشنویم یا حس کنیم، لذا به احتمال زیاد این اشتباه است. این دسته از فیزیکدانان این نظریات را تنها به عنوان وسیله‌ای برای پیش‌بینی برخی از پدیده‌ها به کار می‌برند و اعتقادی به واقعی بودن آن‌ها ندارند.

کلارک می‌گوید؛ به نظر نمی‌رسد که چهارچوب قطعی و منظمی وجود داشته باشد که به ما بگوید در این شرایط چگونه باید رفتار کرد، از نظر من هر سه دیدگاه که در بالا ذکر شد منطقی هستند. هیچ یک از این سه دیدگاه بهینه نیستند، اما ما نیز در یک موقعیت بهینه قرار نداریم. اطلاعات محدود است، شهود افراد با یکدیگر متفاوت است و در خصوص اعتقادات، افراد سیاست‌های مختلفی با یکدیگر دارند. فیزیکدانان بهترین تلاش خود را می‌کنند تا بهترین قضاوت را در این خصوص داشته باشند و همواره این احتمال را می‌دهند که ممکن است در اشتباه باشند.

در خصوص بحث دین و شر و بلایای طبیعی، موقعیت الهیدانان نیز بدین گونه است. برخی از آن‌ها به این امید هستند که دست آخر شخصی خواهد آمد که توضیح کامل و جامعی در خصوص وجود شر در دنیا داشته باشد. برخی نیز بر این باورند که ما به لبه محدوده درکِ علم و دانش رسیده‌ایم و هرگز نمی‌توانیم این مسئله را (در این دنیا) درک و حل کنیم؛ این افراد بر این باور هستند که فهمیدن هدف خدا، کاملاً خارج از محدوده فهم و قدرت عقلی ما می‌باشد. برخی دیگر نیز یافته‌های علمی را رد می‌کنند (مانند خلقت‌گرایان زمین جوان[15])، برخی دیگر نیز دین و ایمان خود را از دست می‌دهند.

کلارک تاکید می‌کند که چهارچوب جامعی در دست نیست که به ما بگوید در این موقعیت چه کار باید بکنیم. هیچیک از این موضع‌ها بهینه نیستند ولی ما هم در یک موقعیت ایده‌آل قرار نداریم. باید در این باب تلاش خود را بکنیم که بهترین موضع را اتخاذ کنیم. وی بر این باورست؛ که یک بسته کامل اعتقادی که در بردارنده همه جنبه‌ها باشد در این زمینه وجود ندارد. یک معتقد واقعی به ایمان خود همچنان ادامه می‌دهد و بر این باور است که خداوند حکیم هدف خاصی را در این خصوص دنبال می‌کند. (Clark:75-76) هدفی که هنوز به حکمت آن پی نبرده‌ایم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلقت‌گرایان زمین جوان معتقدند توضیحات علمی‌شان در خصوصِ خلقت با داستانی که در تورات نقل شده است همخوانی دارد؛ و لذا بر این باور هستند که زمین، جوان است و چیزی در حدود شش الی ده هزار سال دارد و شکل حاضر خود را از طریق سلسله خلقت‌های معجزه آسا و سپس فرآیندهای ویران‌بار مانند سیل و زلزله به‌دست آورده است. خدا زمین را فرش کرد و سپس موجودات مختلف را در آن بوجود آورد و سپس زلزله‌ها کوه‌ها را پدید آوردند و سیلاب‌ها دره‌ها را. اینکه زمین سالخورده به نظر می‌رسد تنها برای گمراه کردن بی‌اعتقادان است. یک معتقد واقعی می‌تواند بنا به گفته‌های تورات و همچنین ایمان خود دریابد که زمین در دوران کودکی خود به سر می‌برد. فرایندی که زمین را بوجود آورد – معجزه و فرآیندهای ویران بار– به یک‌باره و با شدّت بودند؛ خدا در ابتدا همه‌چیز را از هیچ بوجود آورد و سپس فرایندهای مهلک، این چیزهای خلق شده را به چیزهایی که امروزه می‌بینیم تغییر شکل دادند. این خلقت‌گرایان زمین جوان، یکنواخت‌گرایی uniformitarianism(دیدگاهی که عنوان می‌کند فرآیندهای آرام مانند رسوب و خوردگی، زمین را شکل داده‌اند.) و همچنین نظریه تکامل  را رد می‌کنند. آن‌ها به فرایندهای ویران‌بار اعتقاد دارند که زمین را شکل داده‌است (مانند طوفان نوح).

ارجاعات:

[1] دکتری فلسفه دین (saadi.kalam82@gmail.com)
[2] goodness
[3] Charles Darwin
[4] Omnipotence
[5] omniscience
[6] perfect goodness
[7] theodicies
[8] natural evil
[9] free will theodicy
[10] the soul-making theodicy
[11] moral evil
[12] fundamental physics
[13] quantum theory
[14] general theory of relativity
[15] limit of human cognition

[16] Young Earth Creationism

 

منابع:
Augustine,Saint, (1961). Confessions. Trans. Edward Pusey. New York: MacmillanClark, Kelly James (2014). Religion and the Sciences of Origins: Historical and Contemporary Discussions. New York, NY: Palgrave MacmillanDarwin,Charles, (1859).On the Origin of Species by Means of Natural Selection. London: John Murray.Darwin,Charles, (1958). The Autobiography of Charles Darwin. London: Collins.Plantinga,Alvin, (1974). The Nature of Necessity. Oxford: Clarendon Press.
مطالب مرتبط
منتشرشده: 15
  1. یک – این دنیا محل بهره گرفتن از عقل و اختیار و اموختن دانش وتلاش برای پیشرفت وتعالی و ارتقای اخلاق و حل مشکلات و انجام امتحانات عملی و نظری است.
    دو – قرار نیست این دنیا بهشت باشد. در اینصورت تمام موارد فوق درکجا به انجام می رسید؟ در کجا مردم تلاش وپیشرفت می نمودند وامتحان میشدند و تفاوت های انها ظاهر میشد؟
    سه – به دلایل فوق قرار نیست مردم در این دنیا زندگی ابدی داشته باشند . مرگ انتقال به عالم دیگر است مانند به دنیا امدن نوزاد. بلا یای طبیعی در مقایسه با شرایط مساعد طبیعی از یک در برابر میلیارد هم به مراتب کمتر است ولی ما با شرا یط مساعد عادت نموده ایم و به انها توجه نداریم . اگر هرگز هیچگونه شرایط نا مساعدی رخ نداده بود نمی توانستیم درک درستی از جهان خلقت وشرایط مساعد ان داشته باشیم.

    1. حجت جانان

      ما نیازی به اموختن دانش وارتقا و تعالی نداشتیم اینها زمانی معنی میدهد که ما وجود داشته باشیم تا نیاز به ارتقا داشته باشیم وقتیکه ما هنوز بوجود نیامده بودیم نیازی به ارتقا وتعالی نداشتیم واصولا ارتقا وتعالی برای ما معنی نمیداد عدم نیازمند نیست تا بخواهد ارتقا پیدا کند ما باید بالقوه موجود باشیم تا برای به فعلیت رسیدن نیازمند پیشرفت وارتقا باشیم پس اینکه اگر شرایط نا مساعدی نبود نمیتوانستیم درک درستی از جهان خلقت داشته باشیم کاملا اشتباه است ما نیازی به درک از جهان نداشتیم ما در عدم بودن خود دلخوش بودیم وجود نداشتیم نیازی هم نداشتیم شر وخیر هم برایمان معنی نداشت پیشرفت وپسرفت هم معنی نداشت ما را بوجود اوردند انهم ناخواسته بعد بصورت بالقوه در ما استعدادهایی قرار داده شده که باید در شرایط تضاد و تزاحم به فعلیت برسد دراین قربانگاه هزاران مشکل واشکال قرار داده شده که همه ی شخصیت انسانیمان به مسلخ برده میشود طلمها وتوهینها وتحقیرها و نابرابریها وزشتیها وبی عدالتیها و…. همه وهمه ترکی عمیق بر روح وجسم وجانمان باقی میگذارد سبب شکستن استخوانهایمان شده همه ی وجودمان را خرد میکند وتمام اینها در حالی صورت میگیرد که میشد اصلا ما به این دنیا نمیامدیم نه سقوطش را میچشیدیم ونه ارتقایش را میخواستیم فرقی برایمان نداشت و….

      1. شما نمی توانید ونباید از سوی تمام انسانها سخن بگویید. اختیار همه در دست شما نیست بلکه با خالق انها است. اصلا بحث در وجود یا عدم نبود. موضوع حکیمانه بودن و عادلانه بودن کل عالم خلقت شامل دنیا و اخرت است. اینکه بعضی به دیگران و به خودشان ظلم می کنند ، حاصل انحرافات فردی و اجتماعی انها است. به لحاظ فردی حجت تمام و راه هدایت وسعاذت مشخص است، و به لحاظ اجتماعی ، راه حل واضح است : شناختن و خواستن بر گزیده خدا یعنی امام زمان( ع) و تلاش در جهت فراهم ساختن یاران واقعی و شایسته.

        1. حجت جانان

          من از طرف کسانی سخن میگویم که با تمام وجود خود واز اعماق قلب خود ترجیح میدادند که به دنیا نیامده بودند خدا میتوانست فقط کسانی را بدنیا اورد که از خلقت خود راضیند حکیمانه بودن وعادلانه بودن عالم خلقت را چطور میتوان پذیرفت؟ وقتیکه دنیا پراز ظلم است وقتیکه امکانات حتی توسط خدا عادلانه توزیع نشده است استعدادها برابر نیست موقعیتهای مالی واجتماعی برابر نیست و…. در چنین وضعیتی حرف از عادلانه بودن خلقت خنده دار است واینکه بخواهید همه را به اخرت وابگذارید هم جواب نمیدهد چون بسیاری از مردم بدنبال باختن دنیایشان بدلیل توزیع نابرابر ان توسط خدا اخرتشان را هم میبازند اینکه مدعی هستید که به لحاظ فردی حجت تمام شده وراه سعادت مشخص است بر چه مبنایی چنین ادعایی دارید ؟ چرا فکر میکنید که همه حقیقت نزد شما وهمفکران شماست ؟ چه دلیلی برای ان دارید ؟وبه لحاظ اجتماعی چطور ؟ایا امام زمان مورد ادعای شما قابل اثبات است ؟اصولا به چه دلیل همه مردم دنیا باید یک دین داشته باشند ؟این یکدست سازی دینی از چه نشئت میگیرد ؟در زمان خود پیامبر هم عدالت صد درصدی وجود نداشت کافر ومنافق ومشرک هم بود گناه وجرم هم واقع میشد چرا میپندارید با امدن امام زمان همه بی عدالتی از بین خواهد رفت ؟ وعدالت درتمام زمین گسترده میشود والیان واستانداران حضرت علی هم اشتباهاتی داشتندچطور میپندارید که والیان امام زمان انهم در تمام کره زمین که بسیار بسیار وسیعتر وغیر قابل کنترلتر است حق وناحق نخواهند کرد ؟ اینها بیشتر غلو مینماید وکمتر رنگ واقعیت بخود دارد

          1. اینهمه سوال را دریک کامنت مطرح نموده اید که پاسخ هر کدام مفصل است ولی بطور خلاصه جواب می دهم.
            یک دانش اموز مردود هم می گوید ای کاش هیچ علم و مدرسه ای وجود نداشت تا مردود نمی شدم. امیدوارم شما از ان دسته نباشید. توجه نمایید که ترجیح دادن قبل از وجود داشتن اصلا بی معنی است. پس حرف شما کاملا بی معنی است.
            یکسان و مشابه بودن استعدادها و امکانات طبیعی زندگی را نا ممکن می سازد و بر خلاف حکمت است . مردم باید از یکدیگر بهره مند شوند و کارها تقسیم شود . شما اولا عدالت را به معنای تشابه گرفته اید واین درست نیست. ثانیا تناسب وظایف با امکانات را ندیده می گیرید واین هم درست نیست.ثالثا با سطحی نگری دلایل معاد را نا دیده گرفته اید. رابعا به بی راهه رفتن مردم چه ربطی به عدالت خدا دارد در حالیکه خدا عقل و اختیار داده و راهنمایی هم فرموده است.
            واما اینکه حقیقت کدام است کافی است شما انچه را حقیقت میپندارید ارایه دهید تا با حقایق دین مقایسه نماییم ولی تا وقتی چیزی ارایه نداده اید ایراد شما بی مورد است.
            شما اثبات را مساوی با دیدن توام با شناختن ظاهری فرض نموده اید و این فرض غلط است. تمام اصول اعتقادات شیعه اثبات شده است و شما حوصله یاد گرفتن انها را ندارید.
            همه مردم باید دینی را داشته باشند که خالق انها برایشان معین فرموده است یعنی اخرین و کاملترین دین.
            در مورد امام زمان(ع) چه دلیلی بالا تر از وعده خدا . برای کسانی که به خدا هم ایمان ندارند لازم است از موضوع نوحید شروع نمود.
            شرایط جامعه در زمان ظهور با شرایط در ابتدای رسالت و امامت بسیار متفاوت است. این مو ضوع باید کاملا تشریح شود البته برای کسانی که درپی سخن حق باشند.
            این نکته راهم اضافه نمایم که رفتار مسلمانان ملاک دین نیست بلکه دین از قران و عترت شناخته می شود.

          2. شما نمیتوانید مثال دانش اموز مدرسه را برای وجود یا عدم انسان بیاورید مثال شما کاملا بیربط است دانش اموز هست حضور دارد وجود دارد وباید در این دنیا زندگی کند پس برای بهتر زندگی کردن نیاز به اموزش دارد این فرق 180 درجه ای با خلقت انسان دارد همانطور که قبلا هم گفتم عدم نیازمند نیست یاد گرفتن یا نگرفتن برایش فرقی ندارد وقتیکه وجود ندارید بالقوه هم نیستید تا زمینه ای برای به فعلیت درامدن نیاز داشته باشید حرفم کاملا گویاست شما نمیتوانید تعیین کنید اگر استعدادها برابر بود چه میشد یا مثلا امکانات زندگی ناممکن میشد اتفاقا اگر استعدادها برابر بود بقیه داستان تا حدودی رفع میشد وهرکسی که تلاش بیشتری میکرد به نتیجه بهتری میرسید این وظایف نیستند که فقط با امکانات باید هماهنگی داشته باشند ما انسانها بغیر از وظایف حقوقی نیز داریم ان بچه ای که در یک خانواده فقیر وبا پدر معتاد ومادری معتاد بدنیا میاید با ان بچه ای که در خانواده ای متمول وتحصیلکرده بدنیا میاید را مقایسه کنید اکثر قریب به اتفاق فرزندانی که در خانوادههای مشکل دار هستند خودشان هم تباه میشوند ویا فرزندانی که با معلولیت جسمی بدنیا میایند شرور را میتوان در جهش زنتیکی سیل وزلزله میکرب وویروس و… دید واما اینکه عدالت را هرطور که دلتان میخواهد معنی میکنید جالب است !!!! شما وهمفکرانتان وقتیکه در قدرت نبودید عدالت را برابری وقسط معنی میکردید ومیگفتید که حضرت علی گفته است اگر عمارت بلندی بنا شود حتما حق عده ای نیز ضایع شده است تا ان عمارت چنین بالا رفته است ولی بعدها که به قدرت رسیدید عدالت را چنان معنی کردید که یعنی هرچیز در جای خود قرار بگیرد والان عدالت اینست که ما بالا باشیم و منتفع که این حق مسلم ماست وشما پایین باشید وبیحق که دقیقا مطابق لیاقتتان نفع میبرید همین وضعیت در قبل از به قدرت رسیدن دینفرمایان عین ظلم بود ولی الان عین عدالت است !!!! دوست عزیز من اطلاعات دینی ام بسیار بیش از شماست این گوی واین میدان کافیست وارد حوزه ی عقیدتی شوید وتخصصی تر گفتگو کنیم اینکه همه مردم باید دینی داشته باشند که خالق برایشان معین فرموده این باید را شما از کجا اوردید ؟ شما ابتدا وجود خالق را اثبات کنید بعد اثبات کنید که خالق اصلا دینی فرستاده وانگاه در مورد کامل بودن یا نبودن ان اظهار نظر کنید
            اما در مورد امام زمان بفرمایید خدا کجا وعده امام زمان را داده است ؟ من هم مثل شما معتقدم که اساس دین قران وعترت است ولی شما میتوانید با تکیه بر قران وعترت به سوالات طرح شده پاسخ بدهید ؟ قرانیکه تاریخی است ومتعلق به زمان ومکان وعرف ومنطقه جغرافیایی دیگر است با زبانیکه برایمان نااشناست وهمه این فاکتورها در تفسیر ان تاثیر گذار بوده است که مسبب شده مفسران نتوانند به تفسیر یکسانی از دین برسند وعترتی که خودش حضور ندارد تا فصل الخطاب باشد وهمه عترت خلاصه شده به احادیث وروایاتیکه صرفنظر از درستیشان همه انها هم تاریخی اند وبر ما پوشیده است که در چه حال و هوایی گفته شده اند دوست گرامی اگر قران وعترت میتوانست راه نجات را بنماید مسلمانان خصوصا شیعیان که تاکید روی عترت دارند به وحدت نظر ووحدت رویه میرسیدند در حالیکه هرگز چنین نیست میان عالمان دینی ومفسران وفقها شکاف بسیار عمیقی از فهم دین قرار دارد ودین ودنیا یشان کاملا با هم متفاوت است قران در بستر تاریخی اتفاق افتاده وهمه ان تاریخی است ومتعلق به زمان ومکان خودش میباشد الا احکام عام اخلاقی که میتوان از ان درس گرفت مانند حق یتیم نخوردن و کم فروشی نکردن و….

          3. حرف های شما بسیار پراکنده است. با وجود این ، به پاسخ های کوتاه زیر دقت نمایید:
            اول. در تشبیه ، معمولا وجود یک وجه تشابه ، کافی است. در مثالی که اوردم ، وجه تشابه این است که ان دانش اموز مردود ، نباید خود را حق به جانب دانسته وتقصیر را به گردن دانش بیندازد. شما هم نباید خلقت را نادرست و خالق را مقصر بدانید.
            دوم . چگونه است که می گویید : « عدم ، نیازمند یاد گرفتن نیست » ولی همان عدم می تواند « ترجیح بدهد ویا تصمیم بگیرد » ؟
            سوم . اگر استعداد ها یکسان و مشابه بود ، مثلا همه پزشک می شدند ، کارهای دیگر را چه کسی انجام می داد؟ تقسیم کاز ها در جامعه بر طبق حکمت است وهماهنگ با حقوق متقابل و وظایف می باشد.
            چهارم . بحثی که شرور نامیده شده است در جای خود پاسخ داده شده ، وشما که پاسخهایتان نشان می دهد از ان دسته عقب افتاده نیستید ، چه کسی شما را وکیل انان نموده است ، انهم در برابر خالق خودتان ، و چرا این استعداد خود را در راه پیشرفت و تعالی بکار نمی برید تا به این نتیجه نرسید که ای کاش نبودید!
            پنجم . بنده هیچ ار تباطی با سیاست و قدرت ندارم. این اتهام شما یک مغالطه است.
            ششم . معلوم می شود که مشکل شما ریشه ای است و بحث های دیگر بهانه است. اول باید از توحید سخن بگوییم این کار را میتوانیم شروع نماییم ولی لازم است موضوعات پراکنده را با ان مخلوط نکنید.
            هفتم . قران کلام خداست ونه یک کتاب معمولی که محدود به شرا یط زمانی و مکانی باشد.
            هشتم . البته قران و عترت کافی است، و این دو از هم جدا نمی شوند. به لحاظ فردی و به لحاظ روابط بین انسانها راه مشخص، و الگو ها نیز معلوم هستند و به لحاظ تصمیم های جمعی و اجتماعی ، هنوز جامعه امکان بهره مندی کامل خود از امامت را فراهم نساخته است ، زیرا هنوز امام زمان خود را به درستی نشناخته و نخواسته است.، هنوز یاران لایق به تعداد کافی فراهم نشده اند . هنوز . . . . . و چنین است که شما اختلافات را بهانه می نمایید.

          4. حجت جانان

            اول اینکه هیچ تشابهی بین مثال شما وگفته من وجود ندارد شما قیاس مع الفارق میکنید ارتباطی بین دانش اموزی که وجود دارد وبرای ادامه زندگی بهتر باید اموزش ببیند با عدم که نیستی است وخیر وشر برایش معنی ندارد ونیازی به اموزش دیدن ندارد چونکه بالقوه نیست تا نیاز به بالفعل شدن داشته باشد هیچ ربطی بین انسانیکه بوجود نیامده با دانش اموزی که موجود است مجبورا موجود است پس برای بهتر زیستن باید اموزش ببیند نیست
            دوم انکه عدم برای این نیازمند یادگرفتن نیست چون با لقوه نیست تا برای به فعلیت رسیدن نیازمند اموزش باشد عدم نیستی است نیستی نیازمند نیست واما اینکه ترجیح بدهد وتصمیم بگیرد بعد از موجود شدن است که میفهمد چه بلایی سرش امده وقتیکه خداوند انسانی را بوجود اورد فقط خیر محض برای او توجیه خلقت دارد اگر حتی یک شر برایش پیش بیاید که او راضی نباشد یعنی با همه وجودش بخواهد که ایکاش خلق نمیشد تا چنین شری به او برسد کل خلقتش زیر سوال است انجا که بوجود امد وفهمید که روزگاری عدم بود وخدا او را به صحنه هستی اورده ومسبب این شرور در واقع خداست انجاست که عدم را به چنین روزگاری ترجیح میدهد
            سوم انکه من نگفتم همه پزشک شوند برابر بودن استعدادها لاجرم نتیجه برابر نخواهد داشت کسی تلاش میکند پزشک میشود دیگری تلاش کمتری میکند وشغل دیگری انتخاب میکند تلاش فرد پس از استعداد درنتیجه کار موثر است
            چهارم انکه شرور نه در فلسفه اسلامی ونه در فلسفه غرب نتوانسته پاسخی در خور بیابد شرور پاسخ ندارد اگر فکر میکنید میتوانید پاسخ بگویید به بحث وارد شویم دلایلتان را بگویید
            پنجم شما راجع به معنای عدالت نوشتید برایتان نوشتم که تعریف عدالت از نظر مذهبیون در پیش از به قدرت رسیدن تا بعد از ان چقدر تفاوت کرده البته در این میان ولنگ وباز بودن تعریف عدالت به این معنی که هرچیز سرجای خودش قراربگیرد واندازه خودش قدر وقیمت ببیند را نشان دادم که تعریف درستی نیست چون هرکسی میتواند ادعا کند که حقش اینست که بالا باشد ودیگر زیر دست . معنای عدالت به برابری وقسط بسیار نزدیکتر است تا چنین بخواهد معنا شود
            ششم انکه شما از هرکجا که دوست داشتید شروع کنید وفقط یک مسئله را به پیش ببرید تا نتیجه گیری ممکن شود
            هفتم اینکه قران کلام خداست یک ادعاست پیامبر که به او وحی میشد خودش اینقدر مطمئن نبود که شما با اطمینان قران را کلام خدا میدانید شما را ارجاع میدهم به ایه 94 سوره یونس فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فسئل الذین یقرون الکتاب من قبلک
            اگر شک داری برانچه به تو نازل میشود از داشمندان اهل کتاب بپرس
            مگر قرائت کنندگان اهل کتاب دانشمندان اهل کتاب به انها وحی میشد ؟ پیامبر که به وحی که به او میشد شک داشت چرا باید از اهل کتاب میپرسید ؟ میبینید خود پیامبر هم یقین به وحی که به او میشد نداشت پس شما هم با احتیاط صحبت کنید ضمن انکه بنا بر الهیات اسلامی خدا نمیتواند ایات قران را در زمانهای مختلف وبنا به دلایل مختلف بفرستد تجدید ارادت الهی محال است هم اسفار ملا صدرا چنین میگوید هم عدل الهی مطهری چنین میگوید اراده الهی بسیط . یکباره و یکسان است خدا معرض حوادث واقع نمیشود تا بنا بر ان ایه ای بفرستد خدا تغییر نمیکند تغییر حالت نمیدهد که اینها همه از لوازم ماده است
            هشتم من اختلافات را بهانه نمیکنم اختلافات را به شما نشان میدهم میگویم این قران وعترتی که شما میگویید پراز تناقض هست قادر نیست مسلمانان وحتی متخصصان را به وحدت نظر ووحدت رویه برساند ما اسلام نداریم اسلامها داریم اینکه میگویید که به لحاظ فردی راه مشخص است برای شما مشخص است شما که چشم وگوشتان را بسته اید توان اینرا ندارید که تعصب را کنار بگذارید از سنگر تفکر خود بیرون بیایید وبیطرفانه دیدگاه مخالفان را بررسی کنید دوست عزیز از نظر دیگران راه به فردی مشخص نیست حق گم است واما از لحاظ اجتماعی جامعه چطور میخواهد امام خود را بشناسد وقتیکه امام حضور ندارد ؟مردم باید نفس به نفس با امام خود ارتباط داشته باشند تا اورا بشناسند مردمان زمان حضرت علی که از نزدیک ونفس به نفس ارتباط داشتند بسیاریشان از او سرپیچی کردند مردمان اینزمان که امام ندیدند چطور امام بشناسند رفتار وگفتار امام زندگی وخلق وخوی امام موضعگیری امام واز همه مهمتر تفسیر قران امام که بتواند فصل الخطاب باشد وقتیکه هیچکدام اینها فراهم نیست راهی برای شناخت امام وجود ندارد پس به لحاظ اجتماعی هم راه مشخص نیست وحق گم است

          5. بسمه تعالی
            اول – وجه تشابه را گفتم و شما باز هم حرفهای قبلی خود را تکرار می کنید.
            دوم – همانطور که ” عدم ” به گفته خودتان نیازمند یاد گرفتن نیست و لی پس از به وجود امدن انسان این نیاز هم وجود دارد – به همین ترتیب عدم نمی تواند تر جیح بدهد وتصمیم بگیرد واین بی معنی است و ویژه مرحله پس از وجود است.
            سوم – علاوه بر اینکه تلاشها متفاوت است لازم است استعدادها هم متفاوت باشد تا تقسیم کار صورت پذیرد.
            چهارم – اصول اعتقادات از یکدیگر جدا نمی شوند . بدون حتی یکی از انها دین ناقص می شود. در بحث عدل نمی توان اصل معاد را نا دیده گرفت وشما تلاش می کنید انرا نادیده بگیرید.
            پنجم – رفتار سیاستمداران و گفتار مردم ربطی به معنای عدالت ندارد.
            هفتم – به پیغمبر(صلی الله علیه و اله) تهمت نزنید و قران را وارونه تفسیر نکنید. خدا که همه چیز را می داند به چه دلیل کلمه ” فان ” را در ابتدای عبارت بکار برده است ؟ انقدر مو ضوع (رسالت پیامبر ) واضح بوده است که انان حتی قبل از نزول قران هم از روی کتابهای اسمانی خود می دانستند.
            هشتم – قبلا گفتم که منشا اختلافات چیست تازه شما می گویید اختلافات را نشان می دهم! اغلب اختلافات در مسایل جامعه است زیرا مردم هنوز به ضرورت امامت بطور شایسته پی نبرده و خود را اماده بهره مندی کامل از امام زمانشان نکرده اند. هنوز یاران واقعی و لایق به تعداد کافی فراهم نشده اند. با وجود این به لحاظ فردی – ضروریات دین مشخص گردیده و قران همراه با عترت که الگو های عملی و اخلاقی هستند – حجت را تمام فرموده اند. دیگر قرار نیست درظهور مولا امام زمان(ع) بازهم ان انحرافهای منافقین و نا فر مانیهای اکثریت تکرار شود. اکنون راه این است که نخست بشناسیم وبخواهیم.شناخت هم انواع ومراتب و روشهایی دارد.

          6. حجت جانان

            وجه تشابه را گفتم یعنی چه ؟شما چرا مدام شعار میدهید وتهی از استدلال هستید چه تشابهی بین دانش اموز که مجبور است برای بهتر زیستن بیاموزد با عدم که نیازمند نیست وجود دارد ؟ چرا بیخودی ادعا میکنید بگویید نمیدانم اشتباه کردم با خودتان صادق باشید هیچ تشابهی بین دانش اموز وعدم وجود ندارد مثال شما اشتباه وبیربط است
            دوم عدم ترجیح نمیدهد توضیح دادم وقتیکه انسان خلق شد وفهمید چه بلایی سرش امده وروزگاری عدم بوده مسبب اینهمه شرور خداست که او را خلق کرده این انسان ترجیح میدهد که ایکاش بدنیا نمیامد و چنین شروری را متحمل نمیشد باز شما بنویسید عدم ترجیح نمیدهد !!!!!!! اخر نیستی چگونه ترجیح میخواهد بدهد ؟ مطلب را درست نمیخوانید ومدام دور خودتان میچرخید اقاجان عدم نگفتم ترجیح میدهد انسانیکه از عدم بوجود امد وشرور را متحمل شد ترجیح میدهد که خلق نمیشد
            سوم استعداد متفاوت علاوه بر تلاش متفاوت خوبست وبی استعدادی وکم استعدادی شرور است کودنی شرور است عقب ماندگی ذهنی شرور است محدودیت زیاد فکری وحرکتی شرور است
            چهارم معاد را نادیده گرفتن یک چیز است وهمه جیز را هرجا گیر کردید حواله معاد بدهید مطلب دیگریست مبحث شرور بستگی تام وتمام به معاد ندارد یک مبحث جداگانه فلسفی است وتلاش زیادی شده که بتوانند انرا پاسخ بگویند ولی عملا از عهده بر نیامدند شما یا اساتیدتان اگر توانایی ورود به مبحث شرور را دارید گفتگو کنیم
            پنجم رفتار سیاستمداران جای خود راهکار عملی عدالت جای خود از عدالت باید معنایی را ارائه داد تا کمترین انحراف وسوئاستفاده از ان بشود همانطور که گفتم معنای عدالت به برابری وقسط نزدیکتر است هر چند بران منطبق نیست باید تفاوت باشد اما اینکه بگوییم هر کس اندازه خود قدر وقیمت ببیند همه میتوانند چنین ادعا کنند باید میزانی باشد تا از ان عدول نشود میزان کف مردم است میزان حداقلی مردم است که دران باید حداقل رفاه همگانی از هر لحاظ تامین بشود انگاه انکه شایسته تر است کمی فقط کمی بهره بیشتر ببرد
            ششم که چیزی ننوشتید
            هفتم من به پیامبر تهمت نمیزنم عین ایه قران را برایتان نوشتم حتی در ادامه قران پیامبر را تذکر هم میدهد که نباید از تکذیب کنندگان ایات خدا باشی که از زیانکاران عالم خواهی شد متاسفانه شما بجای استدلال فقط شعار میدهید
            هشتم شما چه میگویید ؟ چرا نشان دادید ؟ مردم به ضرورت امام پی نبردند یعنی چه ؟ خود را اماده نکردند یعنی چه ؟ مردمی که امام را ندیدند چگونه امام را بشناسند ؟ چگونه خود را اماده کنند؟ روی هوا صحبت میکنید ؟! مردم یک نفر را در ذهن خود بسازند وانرا در ذهن خود الگوی تمامی خوبیها بدانند وهر بدی را از او مبرا بدانند بعد هم با این موجود ذهنی عشق بازی کنند!!!!!؟ عاشق امام نادیده شوند؟ این قران که شما میگویید پر از تناقض است این عترتی که شما میگویید حضور ندارد تا حرف وتفسیر اخر را بزند چطور مردم باید راه را بشناسند؟شما راهکار شناخت ارائه دهید چطور مردم امام نادیده را بشناسند واز متن دینی پر تناقض حق را تشخیص دهند ؟اصلا شما چه دلیلی برای صحت عترت دارید ؟از حدیث که نمیتوانید به نفع گوینده حدیث استفاده کنید چه دلیلی برای صحت عترت دارید ؟باید از قران دلیل بیاورید که چنین دلیلی دران وجود ندارد قران واحادیث وعترت همه به هم وابسته هستند وهمه هم تاریخی اند ودر ظرف زمان ومکان خود امدند وقادر به همپوشانی نیستند که اگر بودند اینهمه اختلاف نبود ومسلمین وشیعیان به وحدت نظر رسیده بودند

          7. بازهم همان حرف ها را تکرار نموده اید . خوانندگان را به پاسخ های قبلی ارجاع می دهم.

  2. رضا

    ای کاش به کتاب بازگشت به عقل کلارک ترجمه خانم پورمحمدی که منبع اصلی مطلب شماست هم اشاره می کردید.

    1. مريم سعدي

      با عرض سلام و ادب
      منبع مطالب بنده ، ان قسمتی که به کلارک مربوط است
      کتاب Religion and Science از کلارک است و رفرنس هم داده شده که می توانید مراجعه بفرمایید
      کتاب مزبور توسط خود بنده ترجمه و انشاالله منتشر می شوذ

    2. مريم سعدي

      با عرض سلام و ادب
      منبع بنده در ذکر نظریات کلارک، همانگونه که اشاره شد؛ کتاب Religion and science s of origin است که می توانید به متن اصلی طبق رفرنس مراجعه بفرمایید. منیع مذکور تنها تالیف کلارک در حوزه ی علم و دین می باشد.
      این کتاب توسط خود بنده ترجمه شده و انشالله پس از ویرایش نهایی منتشر خواهد شد.

  3. حجت جانان

    جناب کلارک نمیداند که موقعیت فیزیکدانان با الهیدانان قابل مقایسه نیست فیزیک کوانتوم چه بشود یا نشود تاثیر مستقیم روی زندگی مردم ندارد ولی وجود شرور تاثیر مستقیم روی زندگی مردم دارد دارا وندار فقر وغنا وفاصله های طبقاتی شدید معلولیتها ومرگ ومیرهایی که براساس بلایای طبیعی مانند سیل وزلزله و… اتفاق میافتد همه وهمه روی زندگی مردم تاثیر مستقیم دارد ظلمها وزشتیها وتوهینها وتحقیرها و…. ضربات جبران ناپذیری روی افراد برجای میگذارد که شاید هیچوقت ترمیم پذیر نباشد اینها کجا با فیزیک کوانتوم ارتباط دارد ؟ عامه مردم فیزیک کوانتوم نمیدانند چیست ولی ظلم وفقر وتحقیر را همه میفهمند پس مسلما جای سوال خواهد داشت که خدای خیر محض که انسانهای شرور را وعده محاکمه ومجازات داده چطور خودش مرتکب شرور میشود ؟ انسانها هم نیازی به امتحان دادن نداشتند که معلوم شود کدام برتر است برای چنین مسابقه احمقانه ای میلیونها انسان له شدند هم دنیا را باختند وهم اخرت را از دست دادند دنیایشان که از بین رفت اخرت هم سرید ونابود شد میلیونها انسان له میشوند تا چهارتا انسان کامل اگر بشود پیدا شود !!!! تکلیف انانیکه این وسط نابود شدند چیست ؟ مگر میشود به انها گفت الان اگر دلیل شرور خدا معلوم نیست شما ناراحت نباشید بعدها سالهای دیگر شاید دلیلش معلوم شود !!!!الان انان تحت ظلم وفقر و… قرار دارند استخوانهایشان الان درحال خرد شدن است که همراه استخوانهایشان ایمانشان نیز درحال فروریختن است هرگز چنین وعدههایی وچنین مقایسه های بیربطی تسکین دهنده الام بشری نخواهد بود

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.