ــ سال ۲۰۱۱ میلادی چه ارمغانی را برای تاریخ معاصر عرب داشت؟این سال، نقطه عطفی در تاریخ بخش بزرگی از اعراب بود. میلیونها نفر از شهروندان معمولی کشورهای عربی که از زندگی در شرایط مشقتبار به ستوه آمده بودند، علیه نابرابری اقتصادی و محرومیت سیاسی در دولتهای نظامی و استبدادی کشورهای خود به پا خاستند، و انقلابهای عربی به طور ناگهانی و خودجوش شعلهور شدند.
تغییر و تحول به سمت دموکراسی در تونس با موفقیت همراه بود، و برای اولین بار در تمام تاریخ معاصر عربی شاهد بودیم که چگونه نظام جایگزینی برای زندگی، سیاست و حقوق شهروندی بر پایه قانونمداری و تکثرگرایی دموکراتیک نشأت میگیرد، و هیچ چیزی را از خارج وام نمیگیرد. به نظرم تمام اعراب، دموکراسی تونسی را برای کشورهای خود میخواهند و تا آن زمان به مقاومت و مبارزه ادامه خواهند داد.
ــ اما انقلابها در کشورهای دیگر شکست خوردند. جامعه عربی چه چیزی از این تجربه یاد گرفت؟سخت است که در مورد جامعه واحد عربی صحبت کنیم. ۳۶۰ میلیون عرب در شرایط مختلفی در جهان زندگی میکنند. با این حال، به طور ویژه فعالان سیاسی عرب درسهایی را از این رویدادها گرفتند. تغییر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیازمند مؤسسات و نهادهایی است. نمیتوان به سادگی و با بیرون ریختن به خیابانها و شعار دادن نظامی را ساقط کرد. ایجاد اجماعی در کشور که حکومت، ارتش، جامعه مدنی و نهادهای مدنی را دربرگیرد، برای ایجاد تغییر ضروری است.
ــ پس آیا انقلابها به خاطر کمتحملی مردم با شکست مواجه شدند؟این سخن در برخی موارد درست است. نمیتوان با اقدامی سریع تغییر و تحول ایجاد کرد. برگزاری سریع انتخابات خطر ایجاد قطبیدگی سیاسی (حرکت آرای عمومی به دو جهت کاملا متفاوت) را تشدید میکند. در مصر و لیبی همین اتفاق افتاد، اما تونس مدت زمان زیادی را صرف تدوین قواعد مشخصی برای انتخابات کرد و این نشان میدهد دموکراسی به صبح و شامی ایجاد نمیشود.
ــ چه چیز باعث شد راهپیماییهای مسالمتآمیز در بهار سال ۲۰۱۱ به جریان خشونت گرفتار شود؟طبقه ویژهای که در گذشته قدرت را در دست داشتند و با انقلابهای بهار ۲۰۱۱ غافلگیر شده بودند، توانستند نیروی خود را دوباره بازیابند و ضربههای سهمگینی بر پیکره انقلاب وارد کنند. این مسأله، مهمترین دلیل گرفتار آمدن بسیاری از دولتهای عربی در دام خشونت، آشوب و چندپارگی بود. برخی از حکومتهای عربی و قدرتهای بیگانه، اسلحه و پول برای قدرتمندان سابق فرستادند و آنان نیز بدون رحم و ملاحظه به سرکوب و کشتار مخالفان دست یازیدند، و به این ترتیب، ترس در میان میلیونها مردمی که از کشورشان نگریخته بودند و زندگی خود را به خاطر کشورشان به خطر انداخته بودند، فراگیر
عدم موفقیت بهار عربی قطعا به تنهایی دلیل شکلگیری تشکیلاتی مانند دولت اسلامی نبوده است؛ چه آن که دولت اسلامی فعالیت خود را چهار یا پنج سال قبل از شکل گیری انقلابها در جهان عرب، شروع کرده بود.
شد. همین ترس به تنهایی سبب شد تا بسیاری از مردم عادی به ابزارهای کشتار متعصبی بنا به گرایش فرقهایشان تبدیل شوند.
ــ آیا پیشروی دولت اسلامی (داعش) در نهایت به شکست بهار عربی منجر خواهد شد؟هرچند آشوب و ناآرامی، این امکان را برای تندروها ایجاد کرد تا جایگاه خود را به شکل سریعتری بعد از انقلابهای شکست خورده در سوریه وعراق تقویت کنند. اما عدم موفقیت بهار عربی قطعا به تنهایی دلیل شکلگیری تشکیلاتی مانند دولت اسلامی نبوده است؛ چه آن که دولت اسلامی فعالیت خود را چهار یا پنج سال قبل از شکل گیری انقلابها در جهان عرب، شروع کرده بود. در پی تهاجم آمریکایی و انگلیسی به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی، آشوب و ناآرامی حکمفرما شد، و ابومصعب زرقاوی، یکی از تروریستهای القاعده توانست تشکیلات اولیه دولت اسلامی را پایه گذاری کند که «قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین» نامیده میشد. سپس جنگ در عراق زمینه بسیار مساعدی برای ظهور و رشد اسلامگرایان تندرو بود. این در حالی است که اندیشه بنیادگرا و افراطی و شبکه تروریستی القاعده سالها پیش از آن وجود داشت.
ــ دولت اسلامی چه استراتژی و راهبردی را دنبال میکند؟تشکیلات دولت اسلامی به دنبال جنگی بیپایان هستند. اسامه بن لادن نیز همین استراتژی را دنبال میکرد. آنان میخواهند در خارج و داخل چنین به نظر آیند که خواهان پایه گذاری حکومت اسلامی حقیقی هستند، اما دولتهای غربی و عربی (کافران) مانع آن ها می شوند و با آنان میجنگند. به عبارتی دیگر، این تندروها از حملات هوایی بر پایگاههایشان خشنود میشوند، چرا که این گونه قادر به توجیه جنگ مقدس خود در برابر کافران هستند.
ــ جنگ بینالمللی علیه دولت اسلامی به شدت در جریان است، اما مصر و اردن تنها پس از آن که ویدیوهایی از اعدام خلبان اردنی و اعدام ۲۱ مصری قبطی توسط مجاهدان منتشر شد، حملات هوایی گستردهای انجام دادند. آیا بر دولتهای عربی لازم نیست که بر شدت تهاجم خود بیفزایند؟شکست و انهدام دولت اسلامی تنها با جنگ نظامی امکان پذیر نیست. آنان همانند گروه القاعده به شکلی غیرمرسوم میجنگند و جنگجویان آنها اگر عصر روزی بمبی را در جایی کار بگذارند، فردای آن روز به طور عادی سرکار خود حاضر میشوند. حملات هوایی مصر و اردن را در واقع باید واکنشی طبیعی به آن اعدامها دانست (نه برنامهای مشخص در مبارزه با دولت اسلامی). با این حال، در وضعیت مصر مشکلی اساسی وجود دارد، مصر بیست هزار زندانی سیاسی دارد که جرمی مرتکب نشدهاند. این افراد در زندانها همواره با نیروهای جوان و تازه نفسی آشنا میشوند که از همه جا ناامید و سرخورده شدهاند، و بدین ترتیب، حکومت مصر که مخالفت شدیدی با اسلام سیاسی دارد، با این تعداد زندانیان سیاسی، برای داعش نیرو تربیت میکند.
ــ فعالیت تشکیلات دولت اسلامی در درجه اول سوریه را در بر میگیرد، لذا بسیاری از رسانههای بینالمللی پیشبینی میکنند که نظام اسد به سبب ائتلاف بین المللی برای مبارزه با تندروها، در حال بازیابی اعتبار خود است. نظر شما در این باره چیست؟به نظر من درست نیست که طبقه حاکم گذشته را دوباره بر سر کار آوریم. آنها مهمترین علت وضعیت فعلی در جهان عرب هستند. باید طرز نگاه آنان به شکل ریشهای تغییر یابد؛ همان گونه که برای رئیس جمهور فعلی تونس باجی قائد السبسی رخ داد. اما برای بسیاری از آنها راه بازگشتی به عقب وجود ندارد. باید آنها را برکنار کرد و در دادگاه بین المللی حقوق بشر به خاطر جنایتهایی که مرتکب شدهاند، محاکمه کرد. درست است که طبقه حاکم سابق، افزون بر دولت اسلامی و دیگر گروههای تندرو مسلمان،
عربستان سعودی و ایران، دو قدرت بزرگ منطقه خلیج فارس هستند؛ اما من علت تنش شدید میان این دو کشور را نمیفهمم. هر کدام از این دو کشور، یکدیگر را به طور غیر مستقیم تهدید میکنند... ایران نماینده اسلام انقلابی است و عربستان سعودی نماینده اسلام محافظهکار.
تنها افرادی نیستند که به صورت گسترده دست به خشونت میزنند؛ اما این امر دلیلی بر توجیه رفتار آنان نیست. آقای اسد، آیندهای در سوریه نخواهد داشت، و نظام او تنها از ۱۵۰ هزار سرباز و سازمانهای قدیمی اطلاعات تشکیل میشود که تنها بر یک سوم کشور تسلط دارند. اگر پشتیبانی حزب الله لبنان و روسیه و... نبود، اسد تا به امروز نمیتوانست در دمشق باقی بماند. وی از نگاه نظری رئیس جمهور سوریه نیست و به هیچ وجه نباید در تقویت و تجدید اعتبار او کوشید.
ــ علیرغم بحران و تشنج موجود در عراق و سوریه، برخی دولتهای عربی از جنگ و انقلاب در چهار سال گذشته در امان ماندند که عربستان سعودی در رأس آنها است. آیا در آینده نیز عربستان سعودی چنین استقرار و ثباتی را خواهد داشت؟عربستان سعودی وضعیت منحصر به فردی دارد، و طی سالهای متمادی از ثبات سیاسی برخوردار بوده است. پادشاه جدید عربستان، ملک سلمان نیز به شیوه محافظهکارانه سابق، حکومت خواهد کرد. البته شاید برخی تغییرات سیاسی اندکی در شش ماه آینده رخ دهد و برخی از صاحب منصبان تغییر کنند؛ اما گمان نمیکنم که سیاست عربستان سعودی وابسته به افراد باشد. تمام افراد خاندان سلطنتی و برخی از تکنوکراتها بر سیاستگذاریها نظارت دارند. لذا سیاست داخلی عربستان در آینده نزدیک تغییر چندانی را به خود نخواهد دید.
ــ آیا بر عربستان سعودی لازم است که در سیاستهای منطقهای خود تجدید نظر کند؟روش سنتی عربستان، بر پایه اصول حرکت در سایه و دخالت غیرمستقیم در امور منطقهای استوار است که امروزه با توجه به تغییرات شتابان منطقه، مجال اثرگذاری چندانی را نمییابد. عربستان سعودی این امر را به خوبی دریافته است، و لذا امروزه روشی تهاجمی را در پیش گرفته است. برای مثال از حکومت سیسی پشتیبانی مالی میکند. همچنین در جریان سرکوب انقلاب بحرین در سال ۲۰۱۱ میلادی، ارتش خود را به کار گرفت. این امر حاکی از عمق نگرانی خاندان سلطنتی از تغییر و تحول در منطقه است و نشان میدهد که عربستان، از انقلابهای مردمی و قدرت گرفتن اخوان المسلمین و تحول دموکراتیک در کشورهای عربی هراس دارد. لذا شاهدیم که چگونه برای جلوگیری از این وقایع و ایجاد حالتهای جایگزین بر فعالیتهای خود افزوده است.
طرفداران خشونت مانند دولت اسلامی و القاعده در شبه جزیره عربی و بسیاری دیگر از گروههای اسلامی تندرو با سیاستهای عربستان برای خاموش کردن درگیریهای منطقهای همراه نیستند. تنشهای نوظهور منطقهای و فرقهای و محلی، چالش بزرگی را پیش روی عربستان ایجاد کردهاند که نمیتواند از آنها چشم بپوشد؛ به ویژه اگر نقش آن را در پاسبانی از اسلام سنی و اماکن مقدسی مانند مکه در نظر بگیریم.
ــ گسترش نفوذ ایران در منطقه و حمایت از نظام سوریه و همپیمانی با حزبالله لبنان، بزرگترین نگرانی عربستان سعودی است، و سعودیها بخش اعظم سلاحهای شورشیان سنی در سوریه را تأمین میکنند. به نظر شما، رقابت میان دو قدرت بزرگ منطقه چه پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت؟عربستان سعودی و ایران، دو قدرت بزرگ منطقه خلیج فارس هستند؛ اما من علت تنش شدید میان این دو کشور را نمیفهمم. هر کدام از این دو کشور، یکدیگر را به طور غیر مستقیم تهدید میکنند. البته در درجه اول، رقابتی ایدئولوژیک میان آنها جریان دارد و هر کدام سعی دارند همپیمانان و همفکران بیشتری را جذب کنند. به نظر من فرقی بین آنها نیست؛ جز این که ایران نماینده اسلام انقلابی است و عربستان سعودی نماینده اسلام محافظهکار.
لازم است افراد مسؤول و آرامی از هر دو طرف بر سر میز مذاکره بنشینند و راهبردی را برای جلوگیری از تنشهای فزاینده تنظیم کنند. واضح است که حمایت ایران از حزب الله و حماس و دولت سوریه، تهدیدی از نگاه عربستان سعودی است؛ لذا هر دو طرف جنگهایی نیابتی را در سوریه و عراق دنبال میکنند. این جنگها جز آشوب و بحران نتیجهای در پی نخواهد داشت.