ارتباط موسیقی با آموزه مدارا و پرهیز از خشونت در گفت‌وگو با کیوان قلخانی، هنرمند اهل حق

ابراهیم احمدیان: کیوان قلخانی از نوازندگان و مدرسان ساز تنبور در استان کرمانشاه و به خصوص شهر سرپل ذهاب است. او نزدیک بیست و پنج سال است که تنبور می‌نوازد و هم اینک یکی از فعالان موسیقی اهل حق در سطح کشور و استان کرمانشاه است. کیوان قلخانی خود از پیروان اهل حق یا «یارسان» است. در کارنامه هنری او با کارهایی مانند تدریس تنبور و مهمتر از آن، اجرا، ضبط و ثبت مقامات تنبور، اجرای کنسرت ملی و بین المللی، داوری و مدیریت جشنواره‌های مختلف از جمله مدیریت دو جشنواره استانی و منطقه‌ای «مرزداران غیور» در سه بخش مقامی، محلی و سنتی و سرانجام، تشکیل گروه‌های جوان موسیقی سنتی اهل حق بر می‌خوریم. قلخانی در فیسبوک نیز صفحه‌ای فعال دارد و با علاقه‌مندان موسیقی یارسان و به خصوص تنبور ارتباط خوبی برقرار کرده است. متن زیر، مصاحبه من با قلخانی در خانه‌اش در شهر کرمانشاه است. در این مصاحبه مختصر کوشیده‌ام تا باری دیگر مردمان صلح‌جو، بافرهنگ و خردمند اهل حق استان کرمانشاه را معرفی کنم ولی این بار، به موسیقی آن‌ها تمرکز کرده‌ام که شهرت جهانی دارد. موسیقی و ارتباطش با برخی آموزه‌های اهل حق مانند «مدارا» و «پرهیز از خشونت» موضوعی است که در مصاحبه حاضر مورد توجه خاص قرار گرفته است.

ـ جناب قلخانی اجازه بفرمایید پیش از ورود به مقوله موسیقی یارسان(اهل حق) با توجه به این که شما اهل سرپل ذهاب هستید، اولین سوال را به تنوع و تکثر مذهبی و دینی این منطقه اختصاص بدهم. می گویند در این منطقه جمعیت زیادی از پیروان تشیع و تسنن و اهل حق در کنار یکدیگر زندگی می کنند. رابطه این گروههای مذهبی با یکدیگر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
_ سرپل ذهاب از قدیم محل سکونت مذاهب و ادیان مختلف بوده است. به خاطر دارم که وقتی کودک بودم، یکی از همسایه های ما در شهر سرپل ذهاب، شیعه بود، یکی دیگر سنی و ما هم پیرو یارسان. در کوچه ما یک خانواده یهودی نیز زندگی می کردند و درست در کوچه کناری ما چند خانواده ارمنی هم ساکن بودند یعنی ما تقریبا همه دین‌های زنده دنیا را در یک محل داشتیم. اینها از دیرباز با هم زندگی می کردند و به طور کلی من ندیدم که چیزی به نام تنش و درگیری مذهبی میانشان بروز پیدا کند. در منطقه سرپل ذهاب، تعداد پیروان تشیع، تسنن و یارسان به لحاظ جمعیت تقریبا برابر یا نزدیک به همند و تا آنجا که من خود دیده و از بزرگترها شنیده ام هیچ گونه درگیری با هم نداشته اند. آنها انگار بر اثر مرور زمان به یک مکانیزم خردمندانه برای مدارا با یکدیگر دست پیدا کرده اند. این نکته را در نظر بگیرید که هیچ یک از این مذاهب، در ادای مناسک دینی خود، تقیه یا پنهانکاری نمی کنند و مراسم خود را علنا برگزار می کنند. همین هم بسیار جالب توجه است که با این که پیروان این مذاهب اجرای مناسک دینی و مذهبی یکدیگر را می بینند، هیچ حساسیتی نسبت به آن ندارند و حتی گاهی در مراسم یکدیگر مشارکت نیز می کنند. نکته دیگر این است که وجود پیروان اهل حق در کنار شیعیان یا اهل سنت(یا بالعکس)، هیچ خطری برای دینداری و باورهای مذهبی آن‌ها نبوده و می توان گفت که پیروان هر دین و مذهبی، همچنان در این باورها، پایدار و راستکیش بوده و هستند.

ـ به نظر شما علت یا علل این مدارا چیست؟ شما اشاره کردید که پیروان ادیان و مذاهب بر اثر گذر زمان به یک مکانیزم برای مدارا رسیده‌اند. آیا این مکانیزم فقط در مسائل و الزامات اجتماعی و اقتصادی ریشه دارد یا علل دیگری هم برای آن می‌توان یافت؟
ـ درباره یارسان باید بگویم که علل مختلفی دارد. خود آیین یارسان حاوی آموزه مدارا و ضد خشونت و دیگر آموزه هایی است که انسان را به تحمل دیگران دعوت می کند. خشونت در آیین یارسان نکوهیده است. ما مثلا کاوه آهنگر را می ستاییم نه به این سبب که کسی را کشته یا پشت کسی را به خاک زده؛ بلکه او را می ستاییم برای سختیهایی که برای راستی و آزادی و نیکی بر خود حمل کرده است. بزرگان ما پیروان خود را همواره به گذشت، عفو، عدم درگیری و بخشش دعوت می کنند. بله؛ به غیر از الزامات و ضروریات اجتماعی، اقتصادی و مانند آن، می‌توان گفت که پشتوانه این روحیه مداراگرایانه، آموزه‌های مذهبی است. تاریخ یارسان نیز گویای این واقعیت است. شما به سابقه ما در این چهل سال گذشته اگر نگاه کنید، این ادعا را تایید خواهید کرد. شاید خیلی ها کوشیدند تا پیروان یارسان را به سوی خشونت سوق دهند؛ اما توفیقی نیافتند. اگر گاهی نیز اهالی یارسان مطالبه‌ای دولت یا حکومت داشته‌اند، آن را به صورتی کاملا مدنی و مسالمت‌جویانه مطرح کرده و هیچ گاه در پی راه های خشونت بار نرفته اند.

ـ اجازه بدهید به سراغ موسیقی یارسان برویم که جناب عالی در آن تخصص دارید و آن را به همین مدارا پیوند بزنیم که موضوع سوال قبل بود. بسیاری از مردم ایران و جهان، یارسان را با موسیقی و به خصوص با ساز تنبور می شناسند. آیا موسیقی هم نقشی در القای این مدارا دارد؟ آیا میان مدارای مذهبی پیروان یارسان و موسیقی و اشعاری که در تصنیفها می خوانند می توانیم ربطی پیدا کنیم؟
ـ سوال خوبی است و باید بگویم که پاسخ شما مثبت است. اهالی یارسان با تنبور هر شعری را نمی خوانند. اشعار خاصی را انتخاب می کنند. اشعاری که ما همراه تنبور و دف می خوانیم، بیشتر دارای موضوعاتی از قبیل وصف زیبایی و ستایش طبیعت و همچنین بیان آموزه ها و تعالیم اخلاقی و راستی و درستی است. نه تنها در موسیقی بلکه به طور کلی در آیین یارسان به هیچ وجه دعوت به جنگ، خشونت، مبارزه و این قبیل موضوعات وجود ندارد. هرچه هست، دعوت به دوستی و آرامش است. در مقامات تنبور به هیچ وجه دعوت به جنگ و خشونت در مقابل خشونت پیدا نمی شود. غالبا در اشعار ما، شبیه آنچه در آموزه های عرفا می بینید، موضوعاتی است مانند ستایش زهد، اشاره به ناپایداری دنیا، فنا و نابودی جسم و ماده و بقا و گرامیداشت روح، معنویت و جوهره اصلی و غیر مادی انسان. برای همین است که هنرجوی تنبور بعد از مدتی که با این ساز همدم می شود، به نوعی تهذیب نفس هم می رسد و خواسته و ناخواسته خودش را با این ساز و اشعاری که با آن خوانده می شود هماهنگ و همراه می کند. ساز تنبور به باور یارسان یک ساز مقدس است و پیروان این مذهب، با نوای این ساز برای سیر در مقامات معنوی و انسانی یاری می شوند. به اعتقاد ما، اساسا کسی که خود اهل باطن و دل نباشد، نه می تواند نوای این ساز را خوب درک کند و نه می تواند به گونه ای بنوازد که دیگران از هنر او حظ معنوی ببرند. در یک کلام باید گفت که ساز تنبور، سازی است که در رساندن روح آدمی به آرامش کمک می کند و این از طریق معنویتی است که در این ساز و به طور کلی در موسیقی یارسان وجود دارد. طبیعی است که آرامش با مدارا بیشتر سازگار است تا با درگیری و تحمل نکردن دیگران. اشعار ما از پیدایش نوع بشر سخن می گویند و  به وجود آمدن دنیای خاکی و زیباییهایی که در دنیا وجود دارد و خوبی هایی که برای انسان آفریده شده است. در پایان این مقامات به این موضوع پرداخته می شود که با وجود همه اینها، ما از دنیا خواهیم رفت و بنابرین نباید به دنیا اعتماد کرد و نباید برای رسیدن به دنیا، سر از بی اخلاقی درآورد و برای مادیات بر اصول انسانی پا گذاشت. هر یک از مقاماتی که در تنبور هست، یک روایت است که این گونه موضوعات را حکایت می کند. این موضوعات به صورت یک موسیقی و آهنگ بیان می شوند. بدین ترتیب، هر یک از مقامات تنبور حاوی یک روایت است. زندگی کاوه آهنگر که بسیار مفصل است در یک آهنگ چند دقیقه ای خلاصه می شود یا در مقام فانی فانی، فنای دنیا و عالم خاکی بیان می شود. همه اینها در اجرای یک مقام چهار یا پنج دقیقه ای بیان می شوند. ساز تنبور این استعداد را دارد که آموزه دوستی، آرامش و عدم درگیری را به شنونده القا کند. در آیین ما، گفته شده که اگر به شما جفا کردند، شما جفا نکنید و در مقابل این زور و تاریکی، زور نگویید و تاریکی را حاکم نکنید و مقابله نکنید. در مقامات ما، هیچ حماسه جنگی وجود ندارد. بله؛ ما مقامات حماسی هم داریم ولی القاکننده این نیست که شما نیز الگویی بگیرید و دست به سلاح بشوید. روایت شعری ما درباره کاوه آهنگر این نیست که او جنگید و بدین رو، قابل ستایش است بلکه ما بر این نکته تاکید داریم که او فرزندان خود را برای تسلیم نشدن در برابر تاریکی و ظلم از دست داد و تقدیم راه حق و حقیقت کرد.

ـ پس شاید این که اهالی یارسان، بر سر مزار مردگان خود یا هنگام دفن اموات تنبور می نوازند از همین فلسفه نشئت می گیرد.
ـ تنبور ساز راز و نیاز است. لذا تنبور نوعی غم نیز با خود دارد و بیشتر آهنگهای تنبور، سنگین و با ریتمهای سنگین اجرا می شود. درباره نواختن ساز هنگام دفن مردگان باید عرض کنم که بنابر یک روایت قدیمی از یارسان، زمانی که خدا جسم انسان را ساخت و می خواست که از روح خود در آن بدمد، مقامی نواخته شد به نام مقام طرز. در بیان فلسفه نواخته شدن مقام طرز هنگام دمیده شدن روح الهی در کالبد انسان گفته اند که آن آوا و نوای تنبور، جسم را آماده کرد تا روح را در خود بپذیرد. حالا وقتی یک شخص متوفی به خاک سپرده می شود به یاد همان سنت الهی، تنبور می نوازیم؛ گویی می خواهیم با نواختن تنبور، به روح شخص متوفی برای پذیرش سرنوشت و حال بعد از این مرگ کمک کنیم. ما باور داریم که او از این طریق برای رسیدن به مرحله بعد، آمادگی بیشتری کسب می کند و رنج او کمتر می شود.

جناب عالی گویا سال ها است که نوازندگی تنبور را هم تدریس می کنید. استقبال جوانان از تنبور در چه حدی است؟
در سالهای اخیر نسبت به سازهای سنتی دیگر، اقبال به تنبور سیر صعودی داشته. ولی نباید پنهان کنم که به طور کلی، وضعیت ساز و موسیقی ایرانی، مطلوب نیست. همه سازهای سنتی ایرانی چنین اند و اختصاص به تنبور ندارد. با وجود تبلیغات وسیع برای سازهای غربی و الکترونیک، سازها و موسیقی های ایرانی و بومی ما در خطرند. شاید یکی از علل بی میلی جوانان به سازهای سنتی،  بی برنامگی و حتی بی میلی و بی مهری متولیان امور فرهنگی مانند مسئولان ارشاد و رسانه‌هایی مثل صدا و سیما به ساز سنتی باشد. در این رسانه ها گویا سعی می شود که مبادا برای سازهای سنتی تبلیغ شود. این مسئله واقعا شگفت آور است. اجازه بدهید برای شما مثالی بیاورم مثلا همین ممنوعیت نشان دادن ساز در سیمای ملی. در تلویزیون ملی ما، از نشان دادن ساز به شدت پرهیز می شود. نشان ندادن ساز از اشتباهات بزرگ سیما است. سال ها است که سیما سازها را نشان نمی دهد و بر این کار هم استوار ایستاده. گویی مسئله کمی هم حالت حیثیتی به خود گرفته است. وضعیتی پیش آمده که اگر مسئولان سیما این روند را کنار بگذارند و ساز را نشان بدهند ثابت کرده اند که در تمام این مدت اشتباه کرده اند و اگر هم روند پیشین را ادامه بدهند باز بر اشتباه خود پافشاری کرده اند. در دوره ما دنیا آنقدر کوچک شده است که تمام فرهنگها و جهان ما در یک گوشی اندروید جا می گیرد و نشان دادن ساز در صدا و سیما نباید چنین پرهزینه و حیثیتی فرض شود. کشور و فرهنگ کشور ما رقیبان زیادی دارد و آنها دارند از فرصتهایی که ما استفاده نمی کنیم استفاده می کنند. ما ساز را نشان نمی دهیم ولی آنها ساز خود را نشان می دهند. به جای آن که در تلویزیون سازهای سنتی را نشان بدهیم، بیگانگان سازهای خود را تبلیغ می کنند. تمام شبکه های ماهواره ای را اگر رصد کنید ساز ایرانی را بسیار اندک خواهید دید. خیلی از این شبکه ها ایرانی اند اما ساز غربی می زنند و ساز دیگران را تبلیغ میکنند. حتی بعضی از جوانها فکر می کنند که تنبور یک شعبه از سازهای غربی است. یا تار و سه تار و دوتار را نمی شناسند. من بسیار دیده ام که جوانی ساز غربی آموخته و وقتی ساز تنبور را شنیده گفته چرا این را یاد نگرفتم. متاسفانه دست اندرکاران متخصص نیستند. هیچ توجیهی وجود ندارد که صدای سازی آزاد باشد  و دیدن آن ممنوع. دست کم باید در این باره بحث شود که علت آن چیست. مطمئن باشید تنها چیزی که می تواند مرزهای ما را نگه بدارد، فرهنگ خود ما است و موسیقی ما بخش مهمی از فرهنگ ما است که نمی‌توان آن را حذف کرد. فایده موسیقی و ساز فقط در شنیدن نیست. بخشی هم در دیدن آن است که ما از آن محرومیم. نشان دادن سازها یک بخش است و شنیدن صدای آن یک بخش دیگر. ما هم اینک از اولی محرومیم. دیدن شامل دیدن از نظر آناتومی بدن نوازنده و اجرای ساز است مانند پنجه گذاشتن … و شامل امور دیگری مثل لباس یا پوشش نوازنده. در بخش پوشش و لباس، می توان از طریق نشان دادن نوازندگی، بخشی دیگر از فرهنگ ایرانی را تبلیغ کرد مثلا پوشش و لباس ایرانی. اگر دقت کرده باشید، لباس‌ها و پوشش‌های ایرانی هر یک حاوی آموزه‌ای خاص است مثلا پوشش لری نشان از حماسه دارد. پوشش کرمانشاه نشان از عرفان خود دارد. اینها همه پیام دارند. چرا باید روی ساز کمانچه خرم آباد پرده کشید و از خیر این مزایا گذشت؟ مگر نوای «دایه دایه وقت جنگه» بد بود تا دیدن نواختن آن بد باشد؟ آیا می شود با شنیدن این نواها به حماسه ملی رفت و با دیدن سازها به جای دیگر رفت؟ ساز و موسیقی نه کسی را به فساد دعوت می کند و نه برای دین خطری دارد؛ به عکس، موسیقی می تواند از مفاسد بسیاری جلوگیری کند و به شهروندان کشور، اخلاق، شخصیت و از همه مهمتر، هویت ببخشد. فراموش نکنیم که بخش مهمی از هویت فرهنگی ما در موسیقی ما نهفته است  که قابل چشمپوشی و گذشت نیست.
من امیدوارم روزی مسئولان کشور ما در چنین موضوعاتی تجدید نظر کنند و قطعا آن زمان فرا خواهد رسید. تنها چیزی که هست، در آن زمان، ما فرصت‌های ارزشمندی را از دست داده ایم که دیگر نمی‌توان آن‌ها را بازگردانید.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.