سبک زندگی تندروهای سیاسی

تندرَوی سیاسی، در نگاه ابتدائی، امری مذموم به نظر می رسد. با این وجود اما، همواره در طول تاریخ اثری از خود به جای گذاشته است. شاید کمتر جامعه، حزب یا گروه سیاسی ای را بتوان پیدا کرد که تندروی هیچ گاه در آن بروز نکرده باشد. ثبت این تندوری ها در طول تاریخ، البته نشانگر امر دیگری نیز هست و آن اینکه: این نظریه همواره طرفدارانی را – چه کم و چه زیاد – برای خود پیدا کرده است، مگرنه یک نظریه بی طرفدار و اقبال، هیچ گاه جائی را برای خود در تاریخ پیدا نخواهد کرد.

 

 

باری، مذموم بودن این واژه در اذهان مردم و حتی سیاسیون موجب شده است که هیچ گاه تعریف درستی از آن ارائه نشود. این امر نه تنها به زیان تندروهاست و موجب می شود محاسن – و لو اندک – آن ها نادیده انگاشته شود بلکه به ضرر مردم و گروه های سیاسی نیز بوده و باعث می شود نتوانند خود را از گزند خطر جذب در گروه های تندرو حفظ نمایند. بنابراین پیش از داوری و قضاوت در مورد تندوری و نفی و اثبات وجود فوائد و مضرات برای آن، به نظر می رسد ابتدا باید تعریف و توصیفی تا حد امکان دقیق در مورد آن ارائه داد تا قضاوت ما از مصادیق «تصدیق بلاتصور» قرار نگیرد. این توصیف البته نه تنها وصف ایام تندوری است بلکه ریشه ها و نتایج آن را نیز در بر می گیرد. لازم به ذکر است که این نوشتار با توجه به دو نکته کلیدی نگاشته شده است: رعایت اختصار و توجه به تندروی های موجود در دوران انقلاب اسلامی.

آغاز

تندروی سیاسی علیرغم اینکه سبب و علت برای یک سری رفتارهاست که از آن به رفتارهای رادیکال تعبیر می شود، لکن خود، معلول تندروی دیگری در زاویه مخالف است. بررسی تاریخ انقلاب اسلامی و پیش از آن، مؤید این امر است که هر تفریط، افراطی را به دنبال داشته و البته هر افراط نیز مستلزم تفریطی پس از آن بوده است. حزب توده که مدعی برابری حقوق همه انسان ها و نبود ظلم و وجود جامعه بی طبقه بود، دقیقا آن گاه به وجود آمد که مردم از ظلم فزاینده خاندان پهلوی به ستوه آمده و البته تجربه های مدنی ای همچون مشروطیت را نیز ناکارا دیده بودند. ظلم خاندان پهلوی در مسائلی همچون کشف حجاب، منع از عزاداری، نبود آزادی های مشروع و … اگرچه واضح و روشن است لکن آرمان های احزابی مانند توده نیز که سرمایه و سرمایه داران را به مثابه انسان هایی ظالم و زورگو می انگاشتند نیز خود، تفریطی در آن سوی قضیه بود.

در ابتدای انقلاب اسلامی نیز نمونه های دیگری از این تفریط ها به چشم می خورد. برتری بی ضابطه زعمای ارتشیان بر مردم عادی و زراندوزی و اشرافی گری خاندان پهلوی و وابستگان آن ها از اموال کشو ر، موجب شد تا عده ای به فکر ایجاد ارتش بدون درجه بیفتند و تا چندی هیچ گونه درجه ای را در سپاه پاسداران برنتابند. در آن سو، عده ای نیز با پرچم تساوی حقوق دارا و ندار، قیمت هتل های چند ستاره همانند هتل هایت (همای فعلی) را – با تخصیص یارانه دولتی – تا حد رستوران های درجه چندم پایین آوردند تا به زعم خود مردم مستضعف نیز بتوانند همانند مرفهین از این امکانات برخوردار شوند، غافل از لطمات فراوانی که این ایده به اقتصاد کشور خواهد زد. این تفریط ها اگرچه دیری نپایید و به سرعت توسط عقلای قوم برچیده شد، لکن خود، شاهدی گویا بر معلول بودن مقوله تندروی است.

کمی پس از پا گرفتن انقلاب اسلامی و سپری کردن دوران جنگ تحمیلی، دولت هایی با شعارهایی متفاوت با یکدیگر به روی کار آمدند. توجه به تندروی های صورت گرفته در این دولت ها و حامیان حزبی آن ها، بار دیگر صحّت ادعای معلول بودن تندروی را اثبات می کند. توجه افراطی دولت سازندگی به ساختن زیرساخت های اقتصادی و عمرانی کشور و بی توجهی آن به مقولات فرهنگی و آزادی های مشروع سیاسی، کار را به جائی رساند که طرفداران اصلاحات، به بهانه آزادی بیان و فضای باز سیاسی، مقدسات دین را نیز به سخره بگیرند. همین توجه فزاینده به مقولات سیاسی و بی توجهی به امور معیشت مردم و مبارزه با فساد و اشرافی گری در میان مسئولان کشوری نیز دولتی را به قدرت رساند که عدالت را شعار کلیدی خود قرار داده بود، دولتی که با شعار مردم گرائی، عدالت و زمینه سازی ظهور امام زمان (علیه السلام) آغاز کرد و با پوپولیسم، فساد 3000 میلیارد تومانی و اتهام مدیریت نداشتن پیامبران الهی به پایان رساند.

باری، تندروی مناشی و ریشه های دیگری نیز دارد که از آن جمله می توان: تلقی غلط از باورهای دینی، منفعت طلبی، حسد، زمینه های تربیتی و خانوادگی و محرومیت های اجتماعی را نیز برشمرد اما به نظر می رسد آنچه زمینه ساز اصلی بروز تندروی و البته اقبال اجتماعی به آن باشد، همین واکنش های معلولی است.

انجام

تندروها خصوصیات مختلفی دارند که اتفاقا تمامی آن ها هم بد نیستند، بلکه برخی شمشیر دو لبه ای هستند که هم می توانند دشمن را از بین ببرد و هم دوست را، و حتی گاهی خودشان را. در این مختصر به چند مورد از این خصوصیات اشاره می شود:

1. مطالعات تاریخی کم: تندروهای سیاسی غالبا دارای مطالعات تاریخی کمی هستند. مطالعه تاریخ، علاوه بر اینکه انسان را با عاقبت اقوام و ملل مختلف آشنا می کند، مطلب مهم تری را نیز به وی می آموزد: هیچ کس بد یا خوب مطلق نیست! یکی از بایسته های مهم تندروی سیاسی، بد دانستن مطلق طرف مقابل و در نتیجه استفاده از تمام ظرفیت ها در تخریب وی است، اما مطالعه تاریخ، انسان را از این عقیده باز داشته و نگاه وی را به قضایا منصفانه تر می کند. این گزاره صورت دیگری را نیز دارد و آن اینکه گروه مورد حمایت تندروی مورد نظر نیز خوب مطلق نیست. این دیدگاه کمک می کند تا وی انتقادات سایر گروه ها را نیز منصفانه تر بنگرد. رعایت انصاف به طور کلی، امری به غایت دشوار است اما مطالعات تاریخی این تجربه را برای انسان آسان تر می کند. یکی از خصوصیات بارز معتدلین تاریخ معاصر همچون آیۀ الله بروجردی، آیۀ الله سیستانی و مقام معظم رهبری، برخورداری از مطالعات تاریخی بسیار است.

2. حسادت: «حسد ایمان را از بین می برد همانگونه که آتش، هیزم را می سوزاند». انسان حسود، طبیعتا تمامی همّ و غم خود را برای از بین بردن فرد یا گروه مورد حسادت به کار می برد. تخریب ناجوانمردانه، اتهام زنی، ندیدن محسنات و بزرگ کردن اشتباهات، ارمغانی به جز تندروی را به دنبال نخواهد داشت. شاید یکی از عوامل تخریب اشخاصی با سابقه طولانی در مبارزات و تصدی مناصب مهم و ایفای نقش کلیدی در بحران های گوناگون انقلاب اسلامی با عباراتی همچون «او یک ورشکسته سیاسی است» توسط شخصی که هیچ گاه متصدی چنین مناصبی نشده است، همین امر باشد؛ واژه ای که هیچ گاه از سوی مخالفین اخلاق گرای وی به کار نرفته است.

3. تعدی از حق به افراد: به گفته امیر مؤمنان: «دوست داشتن شیء، انسان را کور و کر می کند». این گزاره، حکایت از یکی از واقعیات روانی آدمی می کند که بی توجهی به آن دوری از حقیقت را به دنبال خواهد داشت. راه حل آن نیز توسط کاشف این صفت، بیان شده است: «حق و باطل با ارزش انسان ها سنجیده نمی شود، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بیابی». دوست داشتن حق و حقیقت، کمی بعد، منجر به دوست داشتن اهل آن می شود. تا بدین جای کار البته چیز بدی نیست. مشکل اما از آنجا آغاز می شود که به جای آن که آن شخص با معیار حق سنجیده شود، حقیقت با ملاک دوری و نزدیکی به وی ارزیابی می گردد. وجود این خطا در افراد – که البته بسیار آرام و تدریجی نیز رخ می دهد – باعث می شود تا یک طرفدار حق به تندروئی غیر قابل کنترل تبدیل شود. در ذهن اینان، افراد چنان جای حق را گرفته اند که هیچ گونه انتقادی به ایشان را برنتافته و طرف مقابل را به غرض ورزی متهم می کنند. به کار بردن تعبیراتی از قبیل «معجزه هزاره سوم»، «لایق ترین فرد برای پیامبری در صورت عدم ختم نبوّت»، «شعیب بن صالح» در مورد یک انسان متدین و البته جائز الخطا، همان قدر نشان از این اشتباه دارد که تلاش برای تغییر قانون اساسی برای تمدید دوران ریاست جمهوری فردی دیگر این گونه است.

4. ایزوله شدن فکری: از عبارت «دوست داشتن شیء، انسان را کور و کر می کند»، دو امر استفاده می شود: یکی اینکه منشأ تندروی، دوست داشتن افراطی یک شخص یا گروه یا ایده به جای دوست داشتن حق است که در شماره قبل بدان پرداخته شد، و دیگر اینکه این امر موجب می شود فرد تندرو، همه واقعیات دیگر را نیز بر اساس آن توجیه کند. در حقیقت تندروی سیاسی، بر اساس تحلیل سیاسی نادرست خود، خویش را خودخواسته در یک محیط ذهنی ایزوله فکری قرار می دهد که در آن، هر گزاره مخالفی می بایست توجیه شود. در حقیقت فرد تندرو، خویش را مخیر بین دو امر می بیند: یا از پیروی فرد یا مکتب سیاسی مورد علاقه خود دست بردارد و واقعیت های سیاسی موجود را بپذیرد و یا اینکه به طرفداری خویش ادامه داده و تمام حقایق مخالف با آن را توجیه یا تخریب نماید. علاقه زاید الوصف تندروها به افراد یا احزاب البته آنچنان است که باعث می شود راه دوم را برگزینند. آغاز افول تندرو ها و تضعیف آن ها در نگاه عقلاء نیز همین دوران است؛ زیرا عقلاء می بینند که ایشان، حقایق واضح را توجیه کرده و انتقادات روشن را برنمی تابند، در نتیجه از آن ها روی برمی گردانند. تندروها اما از این واقعیت غافل هستند که راه سومی هم وجود دارد و آن حمایت از مکتب یا فرد سیاسی مورد نظر، همراه با پذیرش انتقادات و تلاش برای اصلاح آن مکتب یا فرد است. نپذیرفتن این راه حل میانه و در نتیجه تلاش نکردن برای اصلاح مرام مورد نظر، پس از چندی آن ها را از درون پوسانده و از تعداد طرفدارانشان می کاهد.

جملاتی مانند «مگر در زمان فلانی، همچنین مشکلاتی نبود»، «چرا آن زمان ساکت بودید؟»، «فلانی که سابقه تمرّد بیشتری دارد» و … تلاش مذبوحانه ای است از جانب تندروها تا عمر اقبال سیاسی به خود را اندکی طولانی تر کنند.

5. روحیه حماسی: انسان های سازشکار و معامله گر، هیچ گاه به یک تندروی سیاسی تبدیل نمی شوند. لازمه تندروی، برخورداری از روحیه حماسی است. این روحیه البته به خودی خود نه خوب است و نه بد، بلکه این، هدف از حماسه است که حسن و قبح آن را مشخص می کند. روحیه حماسی، هم قیام عاشورا و انقلاب اسلامی ایران را موجب می شود و هم حملات انتحاری القاعده و ترورهای گروهک های فرقان و مجاهدین در اوائل انقلاب را. فارق این دو، حتی دین هم نیست؛ چرا که سلفی های القاعده و طالبان نیز دیندارانی هستند که اهل و عیال خود را واگذاشته و برای جهاد به بیابان های افغانستان و عراق آمده اند. تفاوت اساسی را چیز دیگری رقم می زند: عقل.

به عبارت دیگر، روحیه حماسه و عشق به هدف، سبب پیشروی بهتر و انجام بهتر کارها می شود لکن هیچ گاه درستی یا غطلی آن عمل را تضمین نمی کند. انسان عاشق، همانند دونده دو سرعتی است که از دو چشم نابیناست. اگر او را در پیست مسابقه قرار دهند، قهرمان شده و به روی سکو می رود اما اگر در پیاده رو بگذارند، در کسری از ثانیه به تیر چراغ برق خورده و خود را نابود می کند.

6. برای تندروها، خصوصیات دیگری را نیز می توان برشمرد لکن شرح آن ها در این مختصر نمی گنجد.

سرانجام

آینده تندروهای سیاسی به گونه های متفاوتی رقم می خورد. برخی به همان شیوه و روش پیشین خود ادامه می دهند و به هواداری اندک طرفداران خویش دلخوشند. اینان اگرچه مایه آزار گاه به گاه عقلاء و معتدلین کشور شده و حتی پاره ای اوقات هزینه هایی را نیز برای نظام به بار می آورند، لکن هیچ گاه توانائی ایجاد موجی دوباره در میان مردم بر اساس همان آرمان سابق را ندارند، گروه هائی که به طعنه ها و هتاکی های گاه و بیگاه، بر هم زدن سخنرانی ها و معرفی کاندیداهای کم شانس در هر انتخابات راضی بوده و آن را از پذیرفتن مرگ کامل جریان مورد حمایت خود بهتر می دانند.

بعضی نیز به دائره معتدلین وارد شده و به تندروی های سابق خویش، صادقانه و گاه مزوّرانه اعتراف می کنند تا با در پیش گرفتن روش میانه، حداقل بقای سیاسی و آبرومندانه خویش را تضمین کنند. حافظه تاریخی ضعیف توده مردم نیز راه برای این تغییر روش ایشان بیش از پیش باز می کند.

پاره ای اما نه حاضر به تغییر روشند و نه قانع به طرفداران اندک و فعالیت های گاه و بیگاه. این گروه به واسطه برخورداری از هوش سیاسی بالا، در عین تحفظ بر اصل تندروی، شیوه خویش را در تندروی تغییر می دهند. اینان پس از علم به افول رقیب و ظهور رقیبی قدرتمند تر، عَلَم مخالفت با وی را برافراشته و با تخریب او، خویش را همچنان در بورس خبری و در معرض اقبال مردم قرار می دهند. شاید بتوان این گروه را خطرناک ترین گروه های تندرو دانست؛ زیرا با ترفندهای مختلف هیچ گاه موجبات کم شدن اقبال مردم به خویش را فراهم نمی آورند و لذا همیشه نقش آفرین صحنه های سیاسی خواهند بود. هوش سیاسی بالای این گروه، انسان را مردّد می کند که آیا این «دشمنان دانا» هم کماکان از «دوستان نادان» بهترند یا آنکه در مورد این ورژن جدید «دشمنان دانا»، داستان، متفاوت است؟ 

 

تندرَوی سیاسی، در نگاه ابتدائی، امری مذموم به نظر می رسد. با این وجود اما، همواره در طول تاریخ اثری از خود به جای گذاشته است. شاید کمتر جامعه، حزب یا گروه سیاسی ای را بتوان پیدا کرد که تندروی هیچ گاه در آن بروز نکرده باشد. ثبت این تندوری ها در طول تاریخ، البته نشانگر امر دیگری نیز هست و آن اینکه: این نظریه همواره طرفدارانی را – چه کم و چه زیاد – برای خود پیدا کرده است، مگرنه یک نظریه بی طرفدار و اقبال، هیچ گاه جائی را برای خود در تاریخ پیدا نخواهد کرد.

مصطفی درّی

مطالب مرتبط
منتشرشده: 6
  1. مجید

    با درود،نوشته ی بالا را خواندم. بسیار منطقی و پژوهشگرانه نگاشته شده بود. زمانه ی مانیاز بسیاری به این گونه ریزبینی های بی طرفانه دارد تا بیشتر خود را در آیینه ی آن بنگریم. از نویسنده ی گرامی بسیار سپاسگزارم که چنین ژرف و درست موضوع را دیده و با قلمی روان بیان کرده است.پیروز باشی و سرفراز.

  2. محمدرضا

    جالب بود،بعد از خواندن این مطلب و فکر کردن به زندگیه خودم و دیگران به این نتیجه ریدم که بسیاری از ما از این تند روی ها در زندگی خود انجام میدهیم،ممنون.به امید مطالب بیشتر.

  3. David

    Thanks you for this refreshing yet sound take on this very important topic.

  4. مجید

    اندیشه های تندروانه روی تفکر بخشی از افراد جامعه تاثیرگذار هستند و هنگامی که جامعه زیر تاثیر هیجانات باشد، زیان این گونه رفتار برای جامعه بیش‌تر است و هزینه‌هایی را برجای می‌گذارد. درنهایت نیز نتیجه این تندروی‌ها به جز آسیب به جامعه چیز دیگری نیست.آنچه همواره از سوی چهره‌ها و کارشناسان جامعه مورد تاکید و توجه قرار گرفته است جلوگیری از تندروی‌ها و کندروی‌هاست. چرا که برون‌رفت از تعادل، زیان‌های جبران‌ناپذیری را به بار خواهد آورد.

  5. امیر

    سلاممقاله جالبی بود.امیدوارم به نگاشتن مطالب بیشتر در این ضمینه و روشنتر نمودن راه همت بگمارید.

  6. جمالی

    بنده طرفدار جناب حجت الاسلام روانبخش نیستم ولی آوردن تصویر ایشان در اینجا به عنوان نماد تندروی کار بسیار نامناسب و نوعی بی تقوایی رسانه ای است.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.