آیا سخنگویی زنان مخالف قرآن است؟

آنچه درست نیست این است که همواره برداشت‌های فقهی خود را ملاک داوری درباره عملکرد دیگران قرار دهیم و بخواهیم نگاه خود را بر افراد دیگر که آنان نیز اهل فهم و درک مسائل هستند تحمیل کنیم.

 

 

به دنبال گزینش یکی از بانوان محترم به عنوان سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، در خبرها خواندیم که این اقدام مخالف آیه 18 سوره زخرف شمرده شده و تاکید شده است: «از آنجا که سخنگوی وزارت خارجه بیانگر سیاست خارجی یک دولت اسلامی و دینی است، لذا نباید در این خصوص خلاف آیه قرآن عمل کرد.» پرسش این است که آیا به راستی این اقدام بر خلاف قرآن است و مسئولان محترم بی‌توجهی به آن کرده‌اند؟ چه فرقی میان این جایگاه و سایر مسئولیت‌هاست که به صورت کلی خاطر نشان شده است: «البته باید از زنان عالمه و فاضله در دولت استفاده کرد؟» به عنوان مثال، چه فرقی میان سخنگویی و نمایندگی مجلس یا شورای شهر یا وزارت یا وکالت حقوقی یا حتی تدریس در حوزه یا دانشگاه است؟

این ادعا مستند به آیه‌ای خاص شده است. از این رو باید دید آیا این آیه شریفه مانع چنین اقدامی می‌باشد و اگر تا کنون چنین کاری صورت نگرفته بود به دلیل مخالفت آن با این آیه شریفه بوده است؟

شرح کلی آیه:

این آیه در سیاق آیاتی است که به نکوهش نوعی شرک پرداخته و به کسانی اشاره می‌کند که فرشتگان را به رغم اینکه مجرد می‌باشند و حقایقی مادی نیستند، آنان را دختران خداوند می‌پندارند! قرآن به گونه انکاری می‌پرسد: آیا خداوند از میان آفریده‌های خود برای خودش دخترانی را برگزید و پسران را در اختیار شما گذاشت؟ این در حالی است که وقتی به یکی از خودشان مژده داده می‌شود دارای دختر شدی چهره‌اش در حالی که خشمگین است، سیاه می‌شود! در این سیاق است که آیه 18می‌فرماید: «اَ وَ مَن یُنَشَّؤُا فِی الحِلیَهِ وَ هُوَ فِی الخِصامِ غَیرُ مُبین؛ آیا کسی را که در میان زینت‌ پرورش می‌‌یابد و به درستی از پس مجادله بر نمی‌آید (دختر خدا می‌دانید)؟»

ظاهر این آیه اگر مربوط به زنان باشد، اجمالا دو ویژگی را برای آنان بر شمرده است؛ یکی نشو و پرورش در میان زینت و زیور‌آلات، و دیگر ناتوانی در بحث و جدال و اثبات مدعای خود. بر پایه همین معناست که برخی از فقهای معاصر در استدلال بر عدم اهلیت زنان برای منصب قضاوت و ولایت جامعه از جمله به این آیه تکیه کرده‌اند؛ برخی مانند آیت‌الله معرفت و آیت‌الله سید کاظم حائری آن را دلیل گرفته و برخی مانند آیت‌الله منتظری آن را موید دلیل دانسته‌اند. اما برخی دیگر مانند آیت‌الله صانعی و آیت‌الله موسوی اردبیلی و آیت‌الله سبحانی استدلال به آن را نپذیرفته‌اند. چنان که در میان فقهای گذشته، از متقدمان و متاخران، به رغم مخالفتشان با جواز قضاوت یا ولایت اجرایی بانوان داشته و ادله مختلفی که بر شمرده‌اند[1]، هیچ کسی را سراغ نداریم که به این آیه استدلال کرده باشد.

اگر کسی بخواهد برای منع زنان از مطلق سخنگویی یا سخنگویی در وزارت خارجه به این آیه استدلال کند، طبعا باید روشن کند که نکته مورد استدلال وی کدام ویژگی است: علاقه‌مندی طبیعی زنان به زیور‌آلات یا ناتوانی در بحث و جدل و اثبات مدعا یا هر دو؟

در خبری که خواندیم توضیحی در این باره نیامده است اما به قرینه سمت «سخنگویی» و اینکه گوینده به کارگیری بانوان عالمه و فاضله را در کارهای دیگر دولت ممنوع ندیده و حتی مطلوب شمرده‌ است، می‌توان حدس زد که لابد مقصود جمله دوم آیه است و علی القاعده با این توضیح فرضی که وقتی قرآن بانوان را در مخاصمه و جدال و بر کرسی نشاندن حرف خود ناتوان معرفی می‌کند، چگونه می‌توان سکّان سخن گفتن از سوی نظام و کشور در برابر کشورهای دیگر و نهادهای بین‌المللی و سیاست‌ها و تبلیغات و شیطنت‌های دشمنان را به آنان سپرد؟ کسی که از عهده دفاع منطقی از حرف و حق شخصی خود بر نمی‌آید، آیا می‌تواند حقانیت یک کشور بزرگ را در برابر پرسش‌های ریز و درشت و دسایس خبری دشمنان کار کشته بر کرسی نشاند و ضعف نشان ندهد؟

با این حال احتمال می‌رود مقصود مخالفان استناد به جمله نخست آیه نیز باشد؛ با این توضیح که زنان بیشتر در پی ظاهر خود هستند و بیش از آنکه در پی مسائل اساسی و جدی زندگی و جامعه باشند، در پی مسائل ظاهری و عاطفی خود و زیور و زینت می‌باشند و تناسبی با کارهایی سنگین و مبتنی بر تعقل و تدبیر و برنامه ریزی ندارند. از این رو و با این فرض که هر دو بخش آیه مورد نظر مخالفان سخنگویی بانوان می‌باشد، نکات کوتاهی را در ارزیابی این ادعا پیش روی خوانندگان فرهیخته می‌گذاریم با این تاکید که در یک بحث عمومی طبعا مجال پرداختن به همه نکات مورد نظر نیست؛ نکاتی که نوعا در حوصله مباحث تخصصی فقهی است و نگارنده نیز در جاهای دیگر کم و بیش به آن پرداخته است.

نقد استدلال به آیه:

1- برخی از مفسران مقصود از آیه را بت‌ها و الهه‌های مشرکان شمرده‌اند که در انواع زیورآلات پیچیده شده و طلا و جواهرات به آنها آویخته می‌شد و مورد پرستش قرار می‌گرفتند در حالی که توان سخن گفتن و دفاع از الوهیت خود را نیز ندارند[2]. این معنا را طبرسی در مجمع البیان از برخی مفسران پیشین نقل کرده است. مفسران نوعا این معنا را نپذیرفته‌اند اما برای خدشه در قطعیت استدلال یاد شده به آیه قابل توجه است. با این حال نکات بعدی را بر پایه همان برداشت بیشتر مفسران که سیاق آیه نیز بیشتر با آن تناسب دارد مطرح می‌کنیم.

2- نکته نخست این است که آیه شریفه در مقام بیان حکمی شرعی است یا اشاره به موضوعی بیرونی دارد؟ پیداست بیان مستقیم آیه، بیان واقعیتی بیرونی است که ممکن است لازمه آن اشاره به برخی احکام نیز باشد. به عبارت دیگر و بر خلاف آیه «الرجال قوامون علی النساء» که طبق تفسیر رایج در صدد بیان حکم شرعی قیمومت است، در اینجا هیچ کسی نمی‌تواند بگوید آیه مستقیما حرمت یا منع از چیزی را بیان می‌کند. بنابر این یک پرسش این است که این واقع بیرونی چیست و آیا آیه شریفه وصفی کلی و عام را برای همه بانوان بازگو می‌کند؟ و دیگر اینکه آیا از این بیان موضوعی می‌توان حکمی فقهی و شرعی استخراج کرد؟ و پرسش سوم با فرض استخراج حکم این است که ماهیت آن حکم از نظر الزام‌آوری و عمومیت چیست؟

پیداست کسی نمی‌تواند بگوید آیه شریفه دو ویژگی یاد شده را برای تمام بانوان بیان می‌کند زیرا این ادعا که همه آنان با زیور‌آلات بزرگ شده و در پی خود‌آرایی هستند با واقعیت بیرونی سازگاری ندارد و کسی نیز نگفته است. این است که برخی مفسران این ویژگی را ناظر به وضع طبیعی و نوعی و یا غالبی دانسته‌اند. برخی نیز به قرینه تعبیر «ینشّؤا» که به معنای تربیت شدن و پرورش یافتن است این بیان را ناظر به نوع تربیت زنان شمرده‌اند؛ نه اینکه امری ذاتی باشند. آیت‌الله فضل‌الله آیه را ناظر به نوع تربیت و رشد آنان می‌داند که به رغم قابلیت رشد فکری و عملی به خاطر نوع تربیت به این سو کشیده می‌شوند. ایشان شاهد این برداشت را از یک سو برخی آیات می‌داند که اوصاف ارزشی را همزمان برای زنان و مردان می‌شمارد و از سوی دیگر بانوان برجسته‌ای را در تاریخ مانند مریم (ع) و آسیه همسر فرعون نشان می‌دهد که وضعی متمایز داشته‌اند. ایشان تاکید دارد که آیه اشاره به نگاه منفی جامعه جاهلی به زنان دارد و در فضا این نگاه منفی است که این پرسش مطرح می‌شود که چرا برای خدا دختر قرار می‌دهند و برای خودشان پسر؟[3] آیت‌الله موسوی اردبیلی نیز آیه را ناظر به وضع موجود زنان در دوره جاهلی شمرده است نه اینکه ذاتا چنین باشند. ایشان حتی احتمال این معنا را مانع استدلال به آیه به عنوان یک امر کلی می‌داند.[4]

نتیجه اینکه حتی اگر آیه در مقام بیان وضع طبیعی زنان باشد نیز نمی‌توان حکم شرعی کلی از آن برداشت کرد، چه رسد که ناظر به نوع تربیت یا مصداقی تاریخی باشد.

3- با این توجه که آیه مستقیما حکمی شرعی و کلی را بیان نمی‌کند و بیان یک موضوع بیرونی نیز حداکثر این است که ناظر به طبع نوعی است و نه عمومی، پیداست نمی‌توان حکم شرعی الزامی مولوی را از آن استنباط کرد؛ زیرا ذکر چنین ویژگی برای زنان اعم از این است که حکمی ارشادی به دست دهد یا مولوی؛ و اعم از این است که الزامی باشد یا رجحانی. حداکثر چیزی که می‌توان به دست آورد این است که آیه توجه می‌دهد که با توجه به چنین ویژگی نوعی مطلوب آن است که در اموری که با این واقعیت به صورت نوعی سازگاری ندارد، مواظبت شود که پی‌آمدهای منفی آن پیش نیاید. اما نمی‌توان از آن منع و حرمت شرعی کلی استنباط کرد. به عبارت دیگر حداکثر این است که گفته شود آیه می‌گوید چون زنان نوعا دنبال وضع ظاهری خود هستند یا رشد فکری کافی نیافته‌اند آنان را به اموری مانند سخنگویی نگمارید، و پاسخ داده می‌شود زنانی گمارده می‌شوند که از نظر فکری و علمی رشد کافی کرده باشند؛ چنان که مردان نیز حتی اگر نوعا افراد رشد یافته‌ای باشند، پس از احراز توانایی به کار گرفته می‌شوند. اگر ملاک فضل و دانش است که در سخن برخی مخالفان به عنوان ملاک به کارگیری در کارهای دیگر دولت ذکر شده در اینجا نیز همان ملاک حاکم است و فرض این است که افراد توانا و شایسته در سمت سخنگویی قرار می‌گیرند. ظاهراً دلیل اصلی اینکه هیچ یک از فقهای گذشته برای منع از اشتغال زنان به قضاوت به این آیه استناد نکرده‌اند همین است. علاوه که ممکن است آیه ناظر به نوع تربیت یا واقعی تاریخی باشد که در این صورت عدم دلالت بر منع روشن‌تر است. حال آیا می‌توان گفت گزینش یک زن با فرض احراز شرایط مخالف قرآن است؟ نه نمی‌توان گفت.

4- در نظام‌های سیاسی از جمله نظام جمهوری اسلامی تنها سخنگویی وزارت خارجه نیست که نیازمند قدرت بیان و قوت استدلال و توان اقامه دلیل و مهارت در سخن گفتن است. اگر افراد با اشراف کلی بر مسائل حوزه کاری خود و هماهنگی قبلی با مسئول یا مسئولان مربوط و حتی پیش بینی پرسش‌های احتمالی می‌توانند در سمت سخنگویی ظاهر شوند و انجام وظیفه کنند اما می‌دانیم مسئولیت‌های دیگری مانند نمایندگی مجلس شورا وجود دارد که نه تنها مجلس به عنوان یک نهاد طبق اصل 71 قانون اساسی در عموم مسائل کشور می‌تواند قانون وضع کند بلکه به صراحت اصل 84  «هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر کند». اگر سمت سخنگویی در حد شرح مواضع و برنامه‌ها و تصمیم‌ها و رفع ابهام‌هاست اما افراد در سمت نمایندگی چنان که پیداست در جایگاه تصمیم سازی و عزل و نصب مستقیم و غیر مستقیم مسئولان اجرایی قرار دارند. چگونه است که قانون اساسی ما که بخشی از آن چارچوب‌های مستقیم دینی و شرعی است و بقیه نیز با شرع مخالفتی ندارد، به درستی هیچ منعی برای اصل حضور بانوان نماینده و تعداد آنان ندارد و به عنوان مثال امکان اینکه اکثر یا همه نمایندگان از زنان باشند یا ریاست مجلس و کمیسیون‌ها بر عهده آنان باشد وجود دارد و آنان می‌توانند در تمام مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر کنند و تصمیم بگیرند اما نمی‌توانند تصمیمات دستگاه‌های موجود از جمله وزارت خارجه را گزارش کنند و در موارد لزوم از آن دفاع کنند؟ آیا به عنوان مثال عقلای عالم و بلکه دنیا به این منطق نمی‌خندد که گفته شود نظامی سیاسی را سراغ داریم که در آن زنان می‌توانند به مقام وزارت برسند و به عنوان مثال وزیر امور خارجه شوند اما نمی‌توانند سخنگوی همان وزارت‌خانه شوند چون با وضع طبیعی زنانگی آنان سازگاری ندارد یا از عهده گزارش درست و دفاع از عملکرد آن بر نمی‌آیند! نظامی که یک زن شایسته می‌تواند با انتخاب مردم در جایگاه تصمیم گیری برای رای اعتماد یا استیضاح یک وزیر یا شهردار یا حتی رئیس جمهور قرار بگیرد و به عنوان مثال با تفاوت یک رای، چنان که اخیرا دیدیم، درباره سرنوشت آنان تصمیم بگیرد اما اگر بخواهد گزارش مصوبات یا تصمیمات مجلس یا شورای شهر را بدهد و از آن بر اساس استدلال‌هایی که موافقان و مخالفان داشته‌اند دفاع کند، مخالف قرآن است زیرا قرآن آنان را قادر یا متناسب این امر نمی‌داند! آیا این تناقضی آشکار و بلکه مضحک در آن نظام به شمار نمی‌رود؟

اگر منطق کلی این است که بانوان توان استدلال قوی بر مدعاهای خود ندارند و در اقامه برهان و دلیل در می‌مانند، لذا نباید در جایگاه سخنگویی قرار گیرند، آیا کار بانوان استادی که در مراکز آموزش عالی یا در حوزه‌های علوم اسلامی به خوبی تدریس می‌کنند و بسیاری از آنان در رشته خود صاحب نظر می‌باشند، کم‌تر از سخنگویی یک وزارت‌خانه است؟ آیا کار کسانی که کار دعاوی حقوقی خود را به وکلای زن واگذار می‌کنند کاری غیر عاقلانه و مخالف قرآن کرده‌اند؟ آیا فقیهی را می‌توان یافت که یکی از شرایط صحت وکالت در فقه را ذکورت دانسته باشد؟ از نظر توانایی بر بیان حقایق کلی یا عینی و اثبات دیدگاه‌ها و شرکت در جلسات کارشناسی و پاسخ به پرسش‌ها و طرح دیدگاه‌هایی که نگاه یکسانی درباره آنها وجود ندارد، چه فرقی میان مشارکت زنان در رسانه‌های گروهی از جمله صدا و سیما با پاسخگویی به مسائل سیاست خارجی کشور وجود دارد؟

سستی این ادعاها دست‌کم با توجه به ناسازگاری آن با نظامی سیاسی که به عنوان نظامی اسلامی معرفی کرده‌ایم چنان واضح است که جز مایه تعجب و نیز تاسف نیست و نیاز به تبیین سستی آن و توجه دادن به لوازم غیر قابل قبول آن نمی‌باشد ولی چه باید کرد که برخی توجه لازم به لوازم سخن کود و جایگاهی که از آن سخن می‌گویند نمی‌کنند.

5- اگر کسی در این دست امور به دلیل خاص که بیانگر حکم شرعی باشد استناد کند، مانند آنچه در منع بانوان از قضاوت گفته می‌شود، طبعا در برابر جوامع دیگری که آن حکم را ندارند گفته می‌شود این حکمی شرعی است که دلیل خاص دارد و احیانا علت و فلسفه آن نیز بیان می‌شود تا مقبول‌تر به نظر آید. اما مفاد مورد استدلال در آیه یاد شده چنان که اشاره کردیم بیان مستقیم یک حکم شرعی نیست بلکه ارجاع به یک امر بیرونی و ارتکازی است و وجه پذیرش آن نیز همان ارتکازی بودن و آشنا بودن عرف با آن است. به عبارت دیگر وقتی قرآن در تاکید بر اینکه خداوند هیچ شریکی، چه از جنس زن و چه مرد ندارد، مشرکان را با این پرسش به چالش می‌کشد که چرا برای خداوند دختر می‌پسندند و برای خودشان پسر، با اینکه زنان به صورت طبیعی یا وضع کنونی آنان یا در نگاه مردم آن دو ویژگی را دارند، در واقع مشرکان را به امری قابل فهم و جا گرفته در اذهان آنان ارجاع می‌دهد و از این رو حتی نیازی به رد مستقیم آن نیز نمی‌بیند؛ چنان که قرآن در چند جای دیگر در رد همین اعتقاد نادرست این پرسش را پیش می‌کشد که آیا اینان پسر دارند و خدا دختر؟[5] و تنها در یک جا پاسخ می‌دهد اگر چنین باشد که این تقسیمی ناعادلانه است. یعنی در تمام موارد پاسخ را به فهم ارتکازی آنان وا گذاشته تا داوری کنند که این گونه نسبت‌ها به خداوند نادرست است. یک نکته نیز که خود آنان را در آن به داوری طلبیده مفاد آیه مورد بحث است.

حال با این توضیح، این پرسش را پیش روی کسانی می‌گذاریم که گمان دارند این آیه مخالف سمت سخنگویی برای زنان است و آن اینکه آیا کشورهای دیگری که زنان را در مسئولیت‌های مختلف ریاست جمهور و صدر اعظمی و نخست وزیری و نمایندگی در نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل و سفارت و سخنگویی و امثال آن می‌گمارند و تمام این مناصب نیز در این امر مشترک است که باید توان دفاع از منافع کشور و حوزه مسئولیت خود را داشته باشند، آیا کاری بر خلاف منافع کشور خود می‌کنند و به رغم اینکه در ذهن و باور خود به ضعف و ناتوانی زنان اذعان دارند و آنان را قادر به بحث و دفاع منطقی از منافع و مصالح کشور خود نمی‌دانند تنها و تنها برای اهدافی دیگر تن به این کار می‌دهند و مثلا فلانی را برای مذاکرات 5 +1 در موضوع انرژی هسته‌ای نماینده خود قرار می‌دهند؟ آیا تردید است که کشورهای دیگر اگر هم به فکر منافع ما نباشند اما در پی منافع خود از جمله در مذاکرات و نمایندگی‌های خارج کشور خود هستند؟ اگر آیه شریفه که در مقام ارجاع به امری ارتکازی است بر نکته‌ای انگشت گذاشته باشد که غیر مسلمان و نیز مسلمان صرف نظر از تعبد خود، آن را مطابق امر ارتکازی خود و آنچه در بیرون شاهد است نبیند، آیا نباید در برداشت اولیه خود از آیه بازنگری کرد؟

6- اگر آیه شریفه مسئولیت سخنگویی برای زنان را شایسته نمی‌داند یا منع می‌کند به این دلیل که آنان ناتوانند و بیرون از تناسب‌های زنانگی آنان است، آن وقت باید تحلیلی منطقی و مقبول را درباره بانوانی که در تاریخ اسلام و پیش از اسلام وجود داشته‌اند و برخی در بالاترین مراتب قوت منطق و صلابت سخن و مجاب سازی طرف مقابل بوده‌اند و نسبت آنان با مفاد آیه به دست داد. آیا آنان تنها استثناهای نادری بوده‌اند که گاه از سر ضرورت، آن خطابه‌ها یا بحث‌ها را ایراد کرده‌اند؟ افزون بر بانوانی از اهل بیت (ع)، مانند حضرت فاطمه (ع) و حضرت زینب (ع) که در جایگاهی متمایز از دیگران قرار دارند، بانوان متعدد دیگری را در تاریخ سراغ داریم که قوت منطق و سخن آنان مردان را نیز به شگفتی وا می‌داشت و جای شرح آنان نیست. قرآن کریم سیمایی که از ملکه سبا به دست می‌دهد چهره بانوی خردمندی است که در برابر سلیمان (ع) با خرد و تجربه و منطق درست و روش کشور داری، به سود خود و جامعه خود تصمیم می‌گیرد و مایه نجات می‌شود. ما نمی‌توانیم همه این موارد را از منظر موضوعی استثناهایی نادر بشماریم که از منظر شرعی از سر اضطرار و همانند «خوردن مردار» در وقت ناچاری  بوده است. به جای استثنا شمردن و اضطراری جلوه دادن حضور زنان فرهیخته و مدافع حق در تاریخ اسلام، هر چند به نسبت مردان کم باشند، باید تلاش کرد این موارد را تبدیل به «قاعده» کرد و کاستی‌ها را برخاسته از نگاه‌ها و سیاست‌ها و عملکردها و نا‌شایستگانی دانست که در بیشتر تاریخ اسلام نه اجازه حضور مردان شایسته را در مناصب داند و نه فرصت کافی برای رشد و ارتقای عملی و درست جایگاه بانوان فراهم ساختند و زنان را یا مانعی برای توسعه طلبی خود شمردند یا با نگاه ابزاری به آنان در پی خواسته‌ها و هواهای خود بودند.

اگر به بیان استاد معظم آیت‌الله جوادی آملی، نقش سازنده‌ای که زنان در تاریخ داشته‌اند نیز بارها و بارها همانند نقش سلمان و ابوذر و عمار و مقداد، رضوان الله علیهم، گفته می‌شد و فرصت رشد بیشتر آنان فراهم می‌گشت، اینک نقش تاریخی آنان این اندازه کمرنگ جلوه نمی‌کرد و معلوم می‌شد علاوه بر دستاوردها و نقش‌آفرینی‌های بی‌بدیلی که همواره در جایگاه همسر و مادر و حتی خواهر و دختر داشته‌اند و هیچ گاه نباید تحت‌الشعاع نقش‌های دیگر قرار گیرد، چه قابلیت‌ها و توانایی‌های دیگری را برای خدمت به خانواده و جامعه و کشور و جهان دارند و انقلاب اسلامی ایران بر پایه مبانی فکری و فقهی و دیدگاه‌های حضرت امام خمینی (ره) توانست گوشه‌ای از آن را به فعلیت برساند.

7- باید توجه کرد که اقداماتی از این دست در کلیّت خود، در خنثی کردن تبلیغات گسترده‌ای که ناآگاهان یا غرض‌ورزان علیه اسلام به ویژه در موضوع حقوق زنان دارند اثر مثبتی دارد. اگر ما به حق بر حجاب شرعی بانوان تاکید داریم و حتی چادر را به درستی به عنوان نمونه‌ای از یک پوشش کامل و متین معرفی می‌کنیم و شعار درست «مصونیت» را در برابر کسانی مطرح می‌سازیم که می‌خواهند حجاب اسلامی را به معنای «محدودیت» کامل و باز ماندن زنان از نقش سازنده و منطقی و معقول آنان در جامعه معرفی کنند، باید بتوانیم در عمل نیز شواهد متعدد آن را پیش روی دیگران بگذاریم و نشان دهیم حجاب اسلامی نه تنها مانع ایفای نقش درست زنان نیست بلکه زمینه بهتر انجام شدن آن را نیز فراهم می‌سازد و پی‌آمدهای منفی احتمالی آن را نیز بسی کاهش می‌دهد و این یکی از راه‌های موثر ترویج حجاب و نیز تغییر نگاه منفی دیگران به آن است.

اینکه گفته شود چون سخنگوی وزارت خارجه بیانگر سیاست خارجی دولت اسلامی است و نباید در این خصوص خلاف قرآن عمل کرد، البته به صورت کلی سخنی درست است و اختصاص هم به این سمت ندارد. ولی همه سخن در این است که آیا این کار خلاف قرآن است؟ پیداست این برداشتی نادرست است. جامعه و نظام اسلامی ما باید در عمل نیز نشان دهد همان گونه که بخشی از فرهنگ حاکم در جوامع غربی را که مخالف ارزش‌های اسلامی و انسانی است نمی‌پذیرد در برابر برخی دیدگاه‌های نادرست که به نام اسلام و شرع معرفی می‌گردد اما ربطی به اسلام ندارد نیز در قول و عمل می‌ایستد. اگر به عنوان مثال رانندگی زنان در عربستان حرام شمرده می‌شود، و اگر زنان حق انتخاب کردن یا انتخاب شدن را ندارند، اگر کسانی به نام شرع حتی از تحصیل بانوان جلو گیری می‌کنند، و اگر… اما در جمهوری اسلامی ایران که فقه شیعه رواج دارد، چنین نگاه‌هایی دست‌کم غالب نیست.

روشن است در برداشت‌های نادرستی که دیگران از اسلام و قرآن دارند، ما نه تنها نباید با آنان همراهی کنیم بلکه در عمل باید نشان بدهیم که منطق اهل بیت (ع) که بخش جدایی ناپذیر از قرآن می‌باشند، در بسیاری از مسائل از جمله برخی از مسائل و احکام مربوط به زن و خانواده متمایز از دیگران است که کم و بیش تحت تاثیر فرهنگ دوره جاهلی و به خاطر دور ماندن از مفسران حقیقی دین نگاه متفاوتی را به شخصیت و حقوق زنان دارند. اگر مجال شرح و بسط بود ذکر نمونه‌هایی چند می‌توانست تفاوت نگاه را میان دو مکتب نشان دهد اما تنها از نظر گذراندن آنچه به نام دین و شرع در عربستان و یا مناطق تحت نفوذ طالبان صورت می‌گیرد شاهدی بر این مدعاست. اینکه برخی از مسئولان محترم وزارت خارجه نفی کردند که این گزینش امری تبلیغی باشد، از این نظر است که کسی گمان نبرد کم توجهی به شرایط و شایستگی‌ها شده است و گرنه نگارنده در این امر نیز اشکالی نمی‌بیند که با فرض احراز شرایط، بُعد تبلیغی نیز یکی از مرجّحات گزینش بانوان شمرده شود.

8- نکته پایانی این است که آن گونه که آیت‌الله شهید صدر نیز خاطرنشان کرده است حدود 95 درصد احکام شرعی موجود احکامی اجتهادی است و تنها حدود 5 درصد احکام در شمار احکام مسلم است. توقع اینکه در مسائل اجتهادی همه یکسان استنباط کنند یا توقع اینکه دیگران اجتهاد و برداشت خود را همه نادیده بگیرند و تنها و تنها به دیدگاه ما پای‌بند باشد نه درست است و نه شدنی. طرح دیدگاه‌های مختلف در این دست مسائل که قریب به اتفاق آنها اموری غیر قطعی است نه تنها اشکال ندارد بلکه باید از آن استقبال کرد. آنچه درست نیست این است که همواره برداشت‌های فقهی خود را ملاک داوری درباره عملکرد دیگران قرار دهیم و بخواهیم نگاه خود را بر افراد دیگر که آنان نیز اهل فهم و درک مسائل هستند تحمیل کنیم. و چقدر فرق است میان کسی مانند شهید صدر که حدود 50 سال پیش برای شکل گیری یک نظام اقتصادی یا سیاسی چاره‌ای جز کنار گذاشتن برخی اجتهادهای فردی و شخصی نمی‌بیند و بر ضرورت آن در کتاب ارزشمند «اقتصادنا» استدلال می‌کند و برخی از ما که نه تنها تلاش می‌کنیم دیگران را نیز به اجتهاد خود فرا خوانیم بلکه جز آن را برای جامعه و نظام و کشور بر نمی‌تابیم و هر کس نپذیرد او را متهم به فاصله گرفتن از شرع و موازین می‌سازیم! آیا برای خود و جامعه بهتر و سازنده‌تر نیست که در این نگاه خود بازنگری کنیم یا دست کم روش خود را تغییر دهیم؟ و السلام.

 

 

 

 


[1] – در مجموع استدلال‌ها حدود بیست دلیل به چشم می‌خورد و نگارنده در جای دیگر، به بررسی و ارزیابی همه آنها پرداخته و نشان داده که هیچ کدام از آنها نمی‌تواند مدعا را ثابت کند. نک: مجموعه مقالات کنگره مقدس اردبیلی، ج2، ص 223-296 و نیز: فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 6، ص156-202 و: ماهنامه پیام زن، زمستان سال 75، شماره‌های 58، 59 و 60.

[2] – اینک نیز  در برخی جوامع تزیین بت‌ها و الهه‌ها رواج دارد..

[3] – تفسیر من وحی القرآن، ج20، ص 222.

[4] – فقه القضاء، ج1، ص 62.

[5] – نک: صافات، آیه 149 و 153؛ طور، آیه 39؛ نجم، آیه 21.

 
آنچه درست نیست این است که همواره برداشت‌های فقهی خود را ملاک داوری درباره عملکرد دیگران قرار دهیم و بخواهیم نگاه خود را بر افراد دیگر که آنان نیز اهل فهم و درک مسائل هستند تحمیل کنیم. سید ضیاء مرتضوی

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. هادی

    بسیار آموزنده بود.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.