انرژی هسته ای ایران و ژئوپولیتیک هلال شیعی

سخنرانی پیروز مجتهدزاده در دانشگاه جورج واشینگتن

مطالعات خلیج فارس علاقه پژوهشی مرا به مباحث منطقه ای مربوط به آنچه ما خاور میانه می شناسیم گسترش داد. شما خوب می دانید که اصطلاح خاور میانه بیان کننده یک مفهوم واقعی جغرافیایی نیست بلکه در حقیقت یک مصلحت است که گمان می کنم هارتشورن برای نخستین بار مطرح کرد و در حقیقت بازگوینده یک مفهوم جغرافیایی ناشی از مصلحت سیاسی است.

 

ژئوپولیتیک خاور میانه عبارت است از یک شکل سنتی چهار ضلعی که چهار قدرت منطقه ای ایران، ترکیه، مصر و اسرائیل چهار ضلع آن را تشکیل می دهند، به اضافه نقش آفرینی های عربستان سعودی، عراق و سوریه بعثی که گاه برای دست یافتن به مقام قدرت برتر داخل این رقابت ها می شوند. امروز در حالی که ترکیه، پس از یک تهاجم قدرتی در جریان به اصطلاح "بهار عربی" برای رسیدن به مقام قدرت اول در منطقه، دچار تنش های درونی شد و به نظر می رسد که تصمیم گرفته است در این بازی های ژئوپولیتیکی بار دیگر به عقب رفته و زندگی بدون علائق واقعی در خاور میانه را از سر گیرد. مصر در حال حاضر در وضعیت افول قدرتی قرار گرفته است، ولی موقعیت ایران در بازی های خاور میانه ای چنان تقویت شده است که همگان اقرار دارند بدون مشارکت این کشور مسائل منطقه را نمی توان حل کرد.

 

در رقابت با همین دگرگون شدن وضعیت قدرتی ایران در خاور میانه است که اسرائیل تلاش زیادی دارد تا برنامه هسته ای ایران را در انظار جهانی برای دست رسی به سلاح اتمی جلوه دهد و در این راه همهمه ژئوپولیتیکی گسترده ای را برای حدود پانزده سال راه انداخته است. من که در مطالعات ژئوپولیتیک خاور میانه ای خودم از نزدیک به خلاف واقع بودن این تبلیغات اسرائیلی پی برده بودم، از همه توانم برای آگاه کردن جامعه جهانی از حقایق مربوط به غیر استراتژیک بودن برنامه هسته ای ایران و حق و حقوق ملت ایران در زمینه دسترسی به انرژی هسته ای برای فعالیت های اقتصادی و داروئی و غیره استفاده کردم. خوشبختانه به نظر می رسد که دگرگونی های سیاسی در مناسبات ایران و آژانس بین المللی انرژی هسته ای از یک طرف، و آرامش نسبی در مناسبات ایران و ایالات متحده امریکا از طرف دیگر، زمینه را برای بی تاثیر کردن تبلیغات اسرائیلی علیه برنامه هسته ای ایران فراهم می سازد.

 

در قیاس این وضعیت ایران، اسرائیل مانند همیشه می کوشد ایالات متحده و هم پیمانان را وادارد تا در حفظ اشکال ژئوپولیتیکی خاور میانه به سود اسرائیل مداخله کنند. مداخله ایالات متحده و متحدینش در عراق و سوریه که بهترین نمونه این سیاست است در کنشی جنبی جهت گیری های ژئوپولیتیکی اسرائیل و عربستان سعودی را به هم نزدیک کرد. پیدایش یک دسیسه ژئوپولیتیک جدید در خلال سال های 2004 تا 2006 که با مشارکت سران سیاسی اسرائیل، اردن، و مصر (زمان حسنی مبارک) پس از بروز آنچه غربی ها "بهار عربی" نامیده اند، وضعیت را در خاور میانه به صورتی در آورد که منجر به شکل گیری ژئوپولیتیک بسیار خطرناک کنونی در این منطقه شده است.

 

در کشاکش بحران لبنان در تابستان 2006، همهمه تازه ای در خاور میانه راه افتاد در راه تحریف توجه جهانیان از نقش اسرائیلی در لبنان به سوی یک ایده ناپخته ولی خطرناک به نام "هلال شیعی Shi’ite crescent". شگفت انگیزترین بخش از این توطئه، هماهنگی و هماوایی حساب شده عبری و عربی است چون ایهود اولمرت، نخست وزیر وقت اسرائیل، ملک عبدالله اردن و عمویش شاهزاده حسن، حسنی مبارک مصر، و شاهزاده بندر سعودی که ملک عبداله آل سعود بیمار و ناتوا را تحت الشعاع قرار داد. هدف آشکار در طرح این توطئه عبارت است از معرفی یک هلال ژئوپولیتیک که از ایران و به رهبری ایرانیان آغاز می شود، عراق و سوریه را دربر می گیرد و به حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین پایان می گیرد. این مجموعه ژئوپولیتیک تخیلی که دست اندرکاران شکل جغرافیائیش را "هلال crescent" مانند ترسیم کرده اند و به گفته عموی پادشاه اردن بزرگترین منابع سوخت فسیلی جهان – از تنگه هرمز تا دریای خزر – را در اختیار دارد، می خواهد از راه گسترش عملیاتی مانند عملیات حماس و حزب الله، بر جهان اسلام برتری گرفته و اسرائیل را نابود کند.

 

آشکار است که در این سناریو سازی های شگفت انگیز واشینگتن تشویق می شود بن لادن ها، القاعده ها، طالبان ها، زرقاوی های اردنی، و تروریست های مصری و اردنی در فاجعه 11 سپتامبر را فراموش کرده، توجه ژئوپولیتیک و ژئو- استراتژیک خود را روی مراکز شیعی در جهان اسلام، به عنوان مراکز اصلی تروریزم و تروریست پروری تمرکز دهد. اگرچه حادثه دلخراش یازده سپتامبر و چند رویداد تروریستی دلخراش دیگر در غرب برای ایالات متحده امریکا کاملا آشکار کرد که ایران و جوامع شیعی درگیر ژئوپولیتیک "تروریزم" نیستند، ولی بازگشت شاهزاده بندر سعودی از سفارت آن کشور در واشینگتن و قرار گرفتنش در راس تشکیلات اطلاعات و امنیت سعودی، در شرایطی که بیماری ملک عبداله کنترل امور را از دستش خارج کرده است، سبب بالاگرفتن استراتژی سعودی حمایت از تروریست های اسلامی مانند القاعده و طالبان و سلفی گری و جهادی گرایی و غیره در پاکستان و افغانستان و عراق و سوریه و آسیای مرکزی و قفقاز شد و شرایطی را سبب گردید که در عمل نشان داده است بروز شکافی بزرگ در جهان اسلام است و بس خطرناک برای صلح و امنیت جهان بشری.

 

نقطه ضعف بزرگ این سناریو سازی را در حقیقت باید در ناتوانی سناریو سازان دانست در زمینه تطبیق دادن ایده های خام با واقعیت های عملی که در این رابطه ویژه قابل تطبیق نیستند، چراکه:

1. گرچه ایران یک کشور عمدتا شیعی مذهب است و حاکمانش بیشتر از شیعیانند، نظام حکومتی ایران یک نظام بنیاد گرای اسلامی است حاصل یک انقلاب اسلامی بنیاد گرا، و همگان دانند که شعبه گرایی مذهبی جایی در بنیاد گرایی اسلامی ندارد.

 

 عراق کشوری است که اکثریت قاطع مردم آن شیعی مذهبند: ایالات متحده آن کشور را اشغال کرد تا با انتقال قدرت از اقلیت به اکثریت، دموکراسی را در آن کشور ایجاد کند. هنگامی که تحرکات تند برخی گروه های سنی، مانند طرفداران زرقاوی اردنی و صدام حسین بعثی سبب برخورد آنان با نیروهای مقتدا صدر شد، واشینگتن رسما از جمهوری اسلامی ایران درخواست کمک کرد تا از برخورد شیعه و سنی در عراق و بروز جنگ داخلی جلوگیری کند. در این گونه رویدادهای تاریخی نمی توان نکته ای پیدا کرد دال بر آن که شیعیان ایران و عراق می خواهند هلالی ژئوپولیتیک به وجود آورند برای نابود کردن همزمان مسلمانان سنی و غرب نومحافظه کار و صهیونیستی.

 

سوریه اساسا یک کشور سنی مذهب است و نشانه ای به دست نمی دهد دال بر علاقه خاص دروزی های سوریه به یک ژئوپولیتیک شیعی رهبری شده از سوی ایران. درگیری سوریه در مسائل لبنان و فلسطین اساسا ناشی از این حقیقت است که دمشق می خواهد در مقابله با نقش اسرائیل در منطقه، بلندی های جولان را، همراه و همزمان با دیگر سرزمین های اشغال شده عربی آزاد سازد. به این ترتیب، کمک گرفتن سوریه از ایران و کمک دادن به حماس و حزب الله صرفا جنبه تاکتیکی دارد برای حل مشکل سرزمینی عربان با اسرائیل. به گفته دیگر، سوریه را نمی توان با هیچ انگیزه چسباننده ای به یک ژئوپولیتیک شیعی واقعی یا تخیلی چسباند.

 

در حالی که حزب الله لبنان یک حزب سیاسی رسمی در کشوری است که اکثریت جمعیت مسلمانش شیعی مذهبند، حماس یک حزب سیاسی است در کشور سنی مذهب فلسطین: هر دوی این احزاب لبنانی و فلسطینی به یک اندازه برای آزاد ساختن سرزمین های خود با نیروهای اشغالگر می جنگند و هر دوی آنها متهمند که به یک اندازه از سوی ایران حمایت می شوند. به این ترتیب، معلوم نیست چگونه حمایت ایران از یک گروه که تصادفا شیعی مذهب است به حساب ساختمان "هلال تروریستی شیعی" گذاشته می شود، ولی همان گونه حمایت از حماس را نمی توان به حساب ساختمان "هلال تروریستی شیعی" یاد شده گذاشت؟

سخنرانی پیروز مجتهدزاده در دانشگاه جورج واشینگتن

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.