مرگ کربن

سه روز پیش در حسب حالم نوشتم روزی که آیت الله خمینی وارد پاریس شد هنری کربن از دنیا رفت و پروفسور توشیهیکو ایزتسو که هنوز در تهران بود از تقارن این دو حادثه تفسیری برای من کرد.

 سخن ایزوتسو را در حسب حالم ننوشتم و چند تن از دوستان از من خواستند که بنویسم. ایزیتسو با من به انگلیسی حرف می زد و الان 34 سال از آن واقعه گذشته و درست یادم نیست که عبارات او چه بود. ولی مضمون آن را به خاطر دارم. من در اینجا این مضمون را به فارسی می نویسم و در ضمن یاد آور می شوم که من فقط نظر ایزوتسو را در بارۀ کربن نقل می کنم و نقل آن هم دلیل بر موافقت یا مخالفت با گفته های ایزوتسو یا نظر کربن در بارۀ امام نیست.

ایزوتسو معتقد بود که کربن نمایندۀ برداشت خاصی از تشیع بود و آیت الله خمینی نمایندۀ برداشتی دیگر. با آمدن آقای خمینی به پاریس و مردن کربن ایزوتسو معتقد بود که کسی که برداشت جدیدی از تشیع داشت آمد، و در عوض نماینده و مدافع فلسفه سنتی شیعه در اروپا از دنیا رخت بربست. بنا بر این ایزوتسو آمدن آقای خمینی و رفتن کربن را آمدن و رفتن دو تلقی و دو تفسیر از تشیع می انگاشت. جایگزین شدن تفسیری سنتی و غیر سیاسی از تشیع با تفسیری سیاسی و اجتماعی. برای ایزوتسو مهم بود که این اتفاق در پاریس افتاد، شهری که پایتخت فرهنگی اروپا بود.

 

کربن، از نظر ایزوتسو، پیام تشیع را در جنبه های معنوی و عرفانی آن می دید. حقیقت تشیع این بود که انسان از طریق اتصال به امام به رستگاری می رسد، وبه عبارت دیگر از طریق عالم مثال می تواند به عوالم بالاتر و سر انجام به قرب باری تعالی و معرفت حق برسد. برداشت کربن از تشیع مبتنی بر امام شناسی او بود، امام شناسی ای که نقش امام را نقش اجتماعی و سیاسی نمی دید. امام شیعه برای کربن تا حدودی شبیه به نقش پیر معنوی حکما و عرفا بود، شخص نورانی ای که از نظر فلاسفه نمایندۀ عقل فعّال بود. کربن به جنبه های اجتماعی و سیاسی امام شیعه کاری نداشت چون این جنبه ها را فرعی و عرضی می دانست. او تشیع را به صورتی که به خصوص توسط فلاسفۀ متاخر شیعه تفسیر شده بود نزدیکترین تفکر به حقیقت اسلام می دانست. به همین دلیل اگر کربن امروز بود القاعده و سلفی های جهادی را دور ترین اشخاص و گروهها از حقیقت اسلام می دانست، نه به خاطر سنی بودن آنها، بلکه به خاطر این که آنها هیچ بهره ای از امام شناسی شیعی نبرده بودند.

 

او حتی شیعیانی را هم که نقش امام را در فعالیت سیاسی و اجتماعی او خلاصه می کردند از حقیقت تشیع دور می دانست. آیت الله خمینی البته حکم دیگری داشت. ایشان اهل فلسفه بودند و زمانی هم معلم و استاد تفکر دو تن از متفکرانی بودند که کربن به آنها علاقه داشت و سالها وقت خود را صرف مطالعۀ آثار آنها کرده بود و در واقع این دو تن، یکی ابن عربی و دیگر ملاصدرا، در شکل گیری تفسیری که کربن از تشیع و اما م شناسی شیعه داشت نقش اساسی و مهمی داشتند. اما آیت الله خمینی از زمانی به بعد به همان جنبه هائی توجه کرده بودند که برای کربن جنبۀ فرعی به حساب می آمد، یعنی جنبه های سیاسی و اجتماعی. در زمان کربن هنوز به آیت الله خمینی امام نمی گفتند، یا اگر هم می گفتند عموم مردم آن را به کار نمی بردند. ولی کربن به طور قطع با اطلاق این عنوان به آقای خمینی موافق نمی توانست باشد. نه به خاطر این که حضرت آیت الله را شایسته رهبری و زعامت شیعه نمی دانست بلکه به خاطر این که به کار بردن این عنوان را بدین صورت نوعی تقدس زدائی از مفهوم امام در تشیع می دانست. سنی ها امام را به معنای پیشوا و پیشنماز و رهبر امور مذهبی به کار می برند، ولی شیعه از عنوان امام معنای دیگری می فهمد، معنائی مقدس و متعلق به ساحت علم ملکوت یا عالم مثال. ایزوتسو تقارن رفتن آیت الله خمینی به پاریس و مرگ کربن را در یک روز به مثابۀ تغییری در حیثیت تشیع در جهان تفسیر می کرد؛ به مثابۀ پیروزی کسانی که می خواستند با تکیه بر جنبه های فرعی، از تشیع و مفهوم امام تقدس زدایی کنند.

 

برگرفته از صفحه فیسبوک نویسنده

سه روز پیش در حسب حالم نوشتم روزی که آیت الله خمینی وارد پاریس شد هنری کربن از دنیا رفت و پروفسور توشیهیکو ایزتسو که هنوز در تهران بود از تقارن این دو حادثه تفسیری برای من کرد.نصرالله پورجوادی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.