سخنی با نویسندگان دینی

به‌تازگی کتابی در قم منتشر شده است که موضوع آن «نگارش» است. نویسنده کتاب، در این اثر، اصرار شگفتی دارد بر اینکه قلم، «سلاح» است، و شاید این تشبیه و مانند آن را بیش از ۵۰ بار به‌کار برده است.

گرچه مقصود از کتاب آن فن بود

گر تواَش بالش کنی هم می‌شود

 

به‌تازگی کتابی در قم منتشر شده است که موضوع آن «نگارش» است. نویسنده کتاب، در این اثر، اصرار شگفتی دارد بر اینکه قلم، «سلاح» است، و شاید این تشبیه و مانند آن را بیش از ۵۰ بار به‌کار برده است. گویا در ذهن ایشان، قلمْ جنگ‌افزاری است که برای کاربست درست و مؤثر آن، فقط به دو چیز نیاز است: غیرت دینی و اندکی مهارت ادبی. بنابراین گفت‌وگو و هم‌اندیشی با غیر خودی و انصاف و مهربانی با آدمیان و …، لوس‌بازی‌های مشتی روشن‌فکر بی‌درد است.

 

شاگردانی که از این مکتب قلمی برمی‌خیزند، جهان فرهنگ و اندیشه را به دو اردوگاه تقسیم می‌کنند: در یک سو، مشتی انسان‌های مغرض و نامرد و فریب‌خورده و احمق و مزدور و لاابالی و ساده‌لوح … هستند، و در سوی دیگر، ما هستیم که باید قلم به دست گیریم و آنان را «هدایت» یا «نابود» کنیم. آنان قلم‌به‌دست‌اند و ما دست‌به‌قلم. در این مکتب، قلم «سلاح نبرد» است، نه «رسانه گفت‌وگو» و کلمه «گلوله» است، نه ترجمان اندیشه، و نوشتن، جنگیدن است، نه تعامل فکری و بحث علمی با دیگران. خواننده این دست از کتاب‌ها، جهان و جهانیان را یک‌سره خبیث و پلید و دوزخی می‌بیند؛ مگر آن که دقیقا مانند امروز ما بیندیشند؛ حتی در جزئیات. هر کس هر چه می‌نویسد، یا کاملا و دقیقا با ما است یا حتما و قطعا بر ما است و لابد ریگی به کفش دارد.

 

وقتی کسی، قلم را «اسلحه» و کتاب را «میدان جنگ» و نویسندگی را «حضور در منطقه عملیاتی» و نویسنده را «سردار قلم» می‌خواند و و بر این‌گونه تشبیهات و همانندسازی‌های جنگی، اصرار می‌ورزد، نشانه‌ای گویا در اختیار ما می‌گذارد تا بدانیم که در ذهن او چه می‌گذرد و نگاهش به انسان‌ها و اندیشه‌های متفاوت چگونه است؛ هم‌چنان‌که اگر کسی مانند علی(ع) نوشتن را «احد اللسانین» بخواند، درمی‌یابیم که تلقی او از زبان و قلم، چه اندازه انسانی و حکیمانه است. قلم را مثلا به «کبوتر نامه‌رسان» و مانند آن هم می‌توان تشبیه کرد (وجه شبه: هر دو وسیله ارتباطی است)؛ اما تشبیه آن به تیر و تفنگ، معنایی جز این ندارد که تشبیه‌گر بیشتر به جنگ می‌اندیشد تا هم‌اندیشی و گفت‌وگوی علمی. در دیدگاه سرهنگی، من می‌نویسم تا تو را شیرفهم کنم؛ اما در دیدگاه فرهنگی، من می‌نویسم تا تو بدانی اندیشه من چیست و با تو چه تفاوت‌هایی دارم و در میان این تفاوت‌ها چگونه باید زیست که غباری بر قبای خوشبختی آدمیان ننشیند.

 

بنیان‌گذار ادبیات جنگی در تاریخ معاصر ایران، حزب توده ایران است. ادبیات مارکسیستی این حزب نخبه‌گرای توده‌انگیز، اکنون بخشی از ذهنیت ایرانی درباره جهان و سیاست شده است. اگر برخی واژه‌ها مانند «امپریالیسم» و «کارگر» و «خلق قهرمان» را از ادبیات نویسندگان این حزب بردارید و جای آن کلمات آشناتری بگذارید، خواهید دید که ادبیات رسمی ما چقدر وامدار این گفتمان بلشویکی است. اما آن که توانست این ادبیات را وارد فضاهای دینی بکند و به آن رنگ و بوی مذهبی بدهد، کسی نیست جز مرحوم جلال آل احمد.

 

جلال، هم روحانی‌زاده بود و هم سال‌ها پیروی مذهب رندان کرد و هم مدتی عضو فعال حزب توده بود. سرانجام به این نتیجه رسید که حزب توده در ایران راه به جایی نمی‌برد. بنابراین نام خود را از فهرست توده‌‌ای‌ها خط زد؛ اما ادبیات و ایدئولوژی این حزب را وام گرفت و به میان ما آورد. جلال، شاه‌راه انتقال مفاهیم و واژگان مارکسیستی حزب توده به محیط‌های دینی بود و از این رهگذر، تأثیر بسیاری بر ادبیات دینی گذاشت. او عمیقا خیرخواه مردم و کشور بود؛ اما ادبیات جنگی او در بخشی از آثارش، جای درنگ دارد. اینکه قلم، سلاح است و نوشتن یعنی جنگیدن و در جنگ، ادبیات دیپلماسی مسخره است، یادگارهای او است. می‌گفت: «این روزها قلم برای ما شده یک اسلحه.» او واقعا هم با قلم شلیک می‌کرد و کاغذ برای او مثل میدان جنگ بود. آل احمد، اعتقاد چندانی به گفت‌وگوی انتقادی و هم‌اندیشی با غیرخودی‌ها نداشت. به گفته یکی از دوستانش، او تحقیق و کارهای دقیق علمی و موشکافی در آرای دیگران را کار پیرمردهایی می‌دانست که دوست دارند دوره بازنشستگی خود را در کتابخانه‌ها بگذرانند، نه در پارک‌ها. می‌گفت تا جوانیم باید بتازیم و همه کاسه و کوزه‌ها را بر سر این پست‌‌فطرت‌ها بشکنیم. شاید آدم بشوند. قلم آل احمد، واقعا اسلحه بود و همیشه خارج از ضامن. گنجشک را با توپ و تانک می‌زد. ادبیات آل احمدی، شاید در دوره او کرّ و فرّی داشت، اما این ادبیات در روزگار ما، جز جوانان احساساتی و تازه‌کار را ذوق‌‌زده نمی‌کند.

 

«ادبیات جنگی»، ادبیات «نفرت‌پراکنی» است، و محبوب کسانی است که فرهنگ را عرصه نبرد و کشاکش می‌دانند؛ نه ضیافت دیدار دو اندیشه با یک‌دیگر. فرق است میان قلمی که اندیشه‌ای را به دیدار اندیشه‌ای دیگر می‌برد با قلمی که حیات خویش را در ممات اندیشه‌های دیگران می‌بیند. بله؛ این قلم، شمشیر است و تا حریف را از پای درنیاورد، آرام نمی‌گیرد.

 

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

 

منکر وجود کینه و دشمنی در جهان اندیشه‌ها نیستم؛ اما اولا شاید فقط یک‌‌صدم آن چه در نقد و قدح ما می‌نویسند، از سر کینه و دشمنی باشد. بیشتر، نقد و خرده‌گیری و گفت‌وگوی علمی و پرسش‌های انتقادی است که ما باید دوستانه و عالمانه پاسخ‌گو باشیم؛ ثانیا حتی اگر فکر و فرهنگ را جبهه جنگ بدانیم و قلم را تیر و سنان، جنگ فکری، آداب خود را دارد. نوشتن، کاری است فرهنگی و اقتضای حتمی و ماهوی کار فرهنگی، پذیرش دگراندیش به عنوان صاحب اندیشه است؛ نه صاحب غرض. برای اینکه قافیه را نبازیم، باید شعر خوب بگوییم؛ نه معر دندان‌شکن.

 

آری، هر فکری، دشمنی دارد؛ اما دشمنی افکار با یک‌دیگر، به معنای تقابل جایگاه‌ها و رقابت بر سر میزان اعتبار نظری و عملی آن‌ها است؛ نه به معنای جنگ واژه‌های خون‌ریز یا فریبنده. هر فکری که از راه‌های فرهنگی، جایگاه‌ برتری یابد، افکار دیگر (رقبا) را به همان اندازه ضعیف می‌کند. این ضعیف کردن، دشمنی به معنای متعارف آن نیست. اقتضای رقابت است. هر کس که می‌خواهد تن به ضعف و نابودی ندهد، باید دست از دشمنی بردارد و از راه‌های مرسوم و معمول، جایگاه خود را استحکام بخشد. وگرنه چنگ و دندان نشان دادن و شمشیر کشیدن به روی این و آن، نه کسی را می‌ترساند و نه بر آبرو و اعتبار ما می‌افزاید. پاسخ دندان‌شکن به منتقد، در عالم فرهنگ بی‌معنا است و اگر معنایی هم داشته باشد، این است: در برابر کسی که شعر و مغلطه و خطابه و عربده به میدان می‌آورد، تو پاسخش را با پژوهش‌های دامنه‌دار و اندیشه‌ بده. در رویارویی با کسی که نون و القلم را خون و القلم می‌کند و از کتاب و دفتر، سنان و سپر می‌سازد، تو بنشین و بیندیش و عالمانه بنویس. اگر او رگ‌های گردن را به‌حجت قوی می‌کند، تو از دلایل معنوی دست برمدار و همچنان نرم و مهربان باش.

 

از بهاران کی شود سرسبز سنگ

خاک شو تا گل نمایی رنگ‌رنگ

 سال‌ها تو سنگ بودی دل‌خراش

 آزمون را یک زمانی خاک باش

 

در زیر جملاتی از کتاب پیش‌گفته را می‌آورم تا نمونه‌هایی از ادبیات جنگی را بنگرید:

«قلم‌ باید همچون تیغ ببرد و جلو برود. همچون گلوله بر جان دشمنان بنشیند و بسوزاند…»

«هرچه زمان می‌گذرد، سلاح بودن قلم روشن‌تر می‌شود. میدان برخورد اندیشه‌ها و هجوم و دفاع صاحبان قلم را می‌بینید و مجروحان و آسیب‌دیدگان و ترکش‌خوردگان این جبهه و صحنه هم پیش ماست. قلم هم در کار هجوم به کار گرفته می‌شود و هم در کار دفاع… پس قلم، تیری است نافذ و تیغی است دو دم. هم می‌تواند نقش ذوالفقار علی(ع) را ایفا کند و هم خنجر شمر لعین…. اگر اهل قلم نیستیم، باید خود را هر چه سریع‌تر به این سلاح مجهز کنیم…»

«امروز یکی از جدی‌ترین صحنه‌های درگیری با دشمن، در صحنه مطبوعات، کتاب‌ها، رمان‌ها و تریبون‌های ادبی و هنری است.»

«در این میدان باید سلاح قلم را برگرفت و در عرصه نگارش، حماسه آفرید، پاتکی را دفع کرد، غافلی را بیدار ساخت، چهره کریه و مکاری را افشا کرد…»

«نویسنده باید با روشن‌بینی وارد منطقه عملیاتی خویش گردد.»

«اگر قلم یک سلاح است و نویسندگی نوعی جهاد فرهنگی، پس باید مجهز شد، شیوه استفاده از این سلاح را آموخت، سلاح را به‌روز و کارآمد ساخت، دشمن را شناخت و به جا وارد میدان شد.»

«بنویس! با سلاح قلم، در میدان صفحه، حماسه‌ای بساز، پاتکی را دفع کن، موضعی را شناسایی نما، موضع ضعفی را از دشمن بشناسان، مایه قدرتی را برای خودی‌ها معرفی کن… شور جنگ را در آثار قلمی‌ات بیافرین و با قلمت شور جبهه‌ای بیاور.»

«سلاح قلم، در دست تو است. تا در کدام میدان و رو به سوی کدام هدف نشانه روی.»

«اگر قلم، سلاح نبرد است، پس کجاست تیغ سلحشوران؟ و کجایند رزم‌آوران عرصه پیکار گفته‌ها و نوشته‌ها. امروز، جنگ، جنگ‌ قلم‌ها است. باید تو هم به دست بگیری سلاح خویش را تا رسواگر فسانه و فسون فرعونیان شود… امروز برخی نوشته‌ها همچون سلاح میکروبی و شیمیایی‌اند.»

«گاهی یک نویسنده، یک بمب کتابی در جهان منفجر می‌کند…»

«تو هم می‌توانی بنویسی. فقط حوصله می‌خواهد و … یک ‌جو غیرت ادبی.»

 

جملات بالا برگزیده‌ای از ۵۰ صفحه کتاب مذکور است و از این‌گونه گفتارها که اکنون متأسفانه گفتمان غالب نیز شده است، در کتاب‌های ما کم نیست.
به‌تازگی کتابی در قم منتشر شده است که موضوع آن «نگارش» است. نویسنده کتاب، در این اثر، اصرار شگفتی دارد بر اینکه قلم، «سلاح» است، و شاید این تشبیه و مانند آن را بیش از ۵۰ بار به‌کار برده است.رضا بابایی

مطالب مرتبط
منتشرشده: 5
  1. سیدمجتبی

    سلام آقای بابایی!شما با پنبه سر می برید، و همین هم باعث شده است که بنده شما رو صاحب سبک بدانم. شما در این نوشته، با روشن بینی، وارد منطقه ی ورود ممنوع فرهنگی شدید و با کارآمدسازی خامه ی قلمتان، دشمن فرهنگ را شناسایی کردید.شما با خامه ی قلم، حماسه ای آفریدی و موضع ضعفِ -به اصطلاح- دشمن شناسان را برملاکردی.آقای بابایی! امروز، گفتگو، گفتگوی قلمِ هاست.

  2. رضایی

    بسیار خواندنی و مفید بود.هماره قلمتان استوار باد.

  3. محجوبه

    یا سلام سلام بر شما واقعا تامل برانگیز و تکان دهنده نوشتید . این نوشته درست قلب قلم ها را نشانه می گیرد و به نرمی با او می گوید : مهربان ، نرمخو و فرهنگی باش نه جنگی !!یاد شعر “آواز قلم” خودم افتادم که کسی گفت : آهنگ “حماسی” شعرهای اخوان را دارد و من چه کور خوشحال شدم 🙁 گاهی ناخودآگاه دچار همان چیزی می شوی که از آن بیزاری .خدا کمک مان کند تا عاقلانه قلم بزنیم نه احساساتی . آمین اللهم عجل لولیک الفرج

  4. زیتون

    سلام این منت دروبلاگ یکی ازدوستان درج شده بود که من این نقد را بران نوشتم :چقدر هم سلیقه منی برخی اوقات اینگونه مطالب را میگذارم برای نقد ورسیدن به یک نتیجه خوب کامنت های جالبی برایش گذاشته شده که بهترازخود متن هستند اشتباه سفینه (آقای بابائی )این بوده که موضوع را ربط داده به سید جلال آل احمد ال احمد شناخت ازدنیا داشته او میگه ما وقتی صنعتی بشیم دشمن سراغ ما می اید وضربه می زند که این سال ها دیده ایمبقول دکترابراهیم یزدی ابتدا با تحریک گروهک های تجزیه طلب امد بعد جنگ والان جریان حجتیه ای های نفوذی قلم یک ابزار است کیبرد یک ابزار است ن والقلم وما یسترون جلال ال احمد نقاد غرب زدگی بوده مثل اقبال لاهوری وشهیددکترعلی شریعتی قلم حماسی داشته اند نه لجن پراکنی که این کتاب دارد وبوی خوارج نهروان را میدهدبقول ایت الله رفسنجانی که که فرقه … ر ا خوارج نهروان دانسته شبانه سالهای 78و88به دانشگاه حمله کردند وعده ای را ناقص العضو نمودند الان هم تهمت میزنند بقول ایت الله سروش محلاتی تهمت زدن وازمیدان بدرکردن اهل عقل ووحی را وظیفه خود کرده اند استالینیسم را الگوی خود کرده اند اخیرا هم برخی ازانها بعنوان جاسوس اسرائیل دستگیر و محکوم شده اند درحالیکه کارمند رسمی دولت بوده اند ازهمانجا بوده اند که سعید اسلامی درامد ودست به ترور زد ازوزارت اطلاعات وعلتش این است که شیعه تجربه حکومت داری نداشته وهنوز درحال ازمون وخطااست الله اکبرشان را غلیط مثل قاتل شهیدبهشتی ورجائی وباهنر میگفته اند گفته اند بفرمائید داخل !!حزب روده وتوده هم طرفداران استالین وشوروی سابق بوده است نکته دیگر اینکه قلم اگربدست عاقل باشد نورافشانی میکند اگربدست احمق باشد لجن پراکنی چون احمق واستالینیسم وخوارج درظلمات هستند بقول ایت الله بهجت مسیح بسیار ازاحمق به خدا پناه میبرد احمق دریده است وقتی تقوا وخدامداری نبود درظلمات هستیم اگرخدامدار باشیم خدا به ما فرقان وعقل تشخیص حق ازباطل میدهد ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا خدا ادم احمق ومغرور وخود خداپندار وخودپرست وخودکیش را به خود وامیگذارد وشقی میگرداند مسیح می فرماید اللهم لاتشقنی خدایا مرا ازابتلا به شقاوت بازبدار اشقاالاشقیا ابن ملجم بود خوارج شقی بودند انجمن حجتیه هم شقی هستند

  5. همانطور که نفر اول نوشته است، نویسنده با پنبه سر می برد، و به صورت ایرونیک ثابت کرده که بله، قلم تیغ است، قلم روشنفکران و قلم روحانیت هر دو تیغ است، مهم این است که هرکس تیغش را کجا استفاده میکند.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.