فقه و روشنفکری دینی

استاد مصطفی ملکیان که عمرش دراز باد، روشنفکری دینی را ناممکن می‌دانند؛ به چندین دلیل. به‌تازگی دلیلی دیگر یافته و در گفت‌وگو با یکی از نشریات، سخنی به این مضمون گفته‌اند: «متدین، نمی‌تواند از قرآن عبور کند و اقتضای پایبندی به قرآن، پایبندی به فقه است؛ زیرا یک‌دوازدهم قرآن، آیات فقهی است. از سوی دیگر می‌دانیم که آب روشنفکری و فقه در یک جوی نمی‌رود. پس نه روشنفکر می‌تواند متدین باشد، و نه متدین، روشنفکر. بنابراین روشنفکری دینی، بی‌معنی و متناقض است.»

دعوی تناقض در ترکیب «روشنفکری دینی»، و استدلال ایشان با چند مشکل روبه‌رو است:

یک. آیات الاحکام یا آیات فقهی، نامی است که فقها بر حدود 500 آیه قرآن گذاشته‌اند؛ اما نمی‌توان حکم و اعتبار و جایگاه این آیات را به فقه مصطلح و رایج سرایت داد. به ادعای روشنفکران دینی، آن مقدار از فقه و احکامی که در این آیات است، با روشنفکری دینی در تنافی نیست. آنچه روشنفکر دینی، مایل یا قادر به دفاع از آن نیست، بخش‌هایی از فقه مصطلح و رایج(به‌ویژه در غیر عبادیات) است که بیشتر بر ظنون و اصول عملیه و اخبار آحاد و گفتمان‌های تاریخ‌دار استوار است. استاد ملکیان می‌گویند: «چون عبور از قرآن برای روشنفکری دینی ممکن نیست، عبور از فقه هم ممکن نیست؛ زیرا فقه بخشی از قرآن است.» روشنفکر دینی می‌گوید: فقه قرآنی و حتی فقه نبوی(ص)، بخشی اندک از فقه رایج است و تزاحمی با روشنفکری دینی ندارد. آنچه واکنش روشنفکر دینی را برمی‌انگیزد، بخشی از فتاوای تاریخی و اجتهادات مرسوم فقها است که اکثر آنها، منبعی غیر از قرآن دارد.

 

بسیاری از آیات الاحکام، تکرار و تأکید یکدیگرند و مجموع آنها بر بیش از چند حکم ساده و بیشتر عبادی، دلالت ندارد. نگاه فقهی به قرآن، این آیات را تبدیل به گزاره‌ها یا قواعد فقهی کرده و بر نگاه‌های دیگر چیره ساخته است؛ وگرنه «احل الله البیع» کجا و «مکاسب محرمه»‌ی مرحوم شیخ انصاری(ره) کجا؟

 

فقه مصطلح و فقه قرآنی، تفاوت‌های کمّی و کیفی با یکدیگر دارند. آنچه مانع عملیات روشنفکری است، فقه قرآنی نیست. خطای استاد ملکیان، آن است که چتر فقه قرآنی را به سر فقه رایج و موجود هم می‌گسترانند و سپس نتیجه می‌گیرند که روشنفکران دینی اگر در ادعای خود صادق باشند، چاره‌ای جز عبور از قرآن – همزمان با عبور از فقه – ندارند، و اگر به قرآن پشت کنند، صفت دینی برای آنان، گزاف است؛ پس روشنفکری دینی، تناقض لاینحل است.

 

در حالی که اگر – به قول علامه طباطبایی -‌ فقه مصطلحْ خود را از قرآن بی‌نیاز کرده است، قرآن هم می‌تواند بیرون از گفتمان‌های فقهی، فهم و تفسیر شود؛ به‌گونه‌ای که پایبندی به قرآن، گروگان پایبندی به فتاوای فقه و اجتهادات تاریخی و مصطلح نباشد. این احتمالات، حتی بر پایه قرائت‌های سنتی و رسمی از قرآن، دور از واقع نیست. اما در قرائت‌های غیر رسمی از دین و قرآن، چنین اشکالاتی هرگز فرصت و جرئت عرض اندام ندارند.

 

دو. روشنفکر دینی – در غیر عبادیات – ادعای تدین سنتی ندارد تا از عهده روشنفکری برنیاید. آنچه روشنفکری را ناممکن می‌کند، صفت «دینی» نیست، قید «سنت‌» است و اگر کسی بتواند میان آن دو فاصله بیندازد، هم از عهده دینداری برمی‌آید و هم از عهده روشنفکری. تمییز دین از سنت‌های تاریخی، دقیقا همان رسالت روشنفکری است؛ اگرچه بسیار دشوار، هزینه‌ساز و زمان‌بر است و به همین دلیل، گاهی دچار رکود و حتی ایست قلبی می‌شود.

 

سه. آری؛ از تقسیم روشنفکری بر پایه روش، روشنفکری دینی بیرون نمی‌آید؛ اما روشنفکری دینی، روش نیست؛ کلام تطبیقی یا مقارن(به قیاس فقه مقارن) است، و بیشتر ماهیت کاربردی دارد؛ مانند کلام که در روشمندی، چشم به فلسفه دارد، ولی اهداف فلسفی ندارد. به عبارت دیگر، روشنفکری دینی، می‌خواهد با استفاده از روش‌های روشنفکری، به اهداف دینی یا دین‌شناسی دست یابد، و به همین دلیل، ناممکن نیست؛ چنانکه روشنفکری جامعه‌شناختی، ممکن الوقوع است؛ یعنی یک جامعه‌شناس می‌تواند با روش‌های روشنفکرانه، اهداف جامعه‌شناختی خود را پی بگیرد. روشنفکری دینی، در روش، بخشی از روشنفکری عرفی است، اما با اهدافی خاص. شاید بتوان گفت نسبت روشنفکری دینی با روشنفکری عرفی، مانند نسبت علوم کاربردی با علوم پایه است. علوم کاربردی، آزادی و رهایی علوم پایه را ندارد و تن به التزام داده است؛ اما التزام به ساخت‌وساز، و این التزام، نقض ماهیت علمی علوم کاربردی نیست. بله، علوم کاربردی در بخش نظری، مصرف‌کننده است، و در بخش عملی، تولیدگر. اگر روشنفکری دینی را در بخش نظری و روشی، وابسته به روشنفکری عرفی بدانیم و در بخش عملی و کاربردی، مصرف‌کننده، برخی اشکالاتی که بر روشنفکری دینی وارد می‌کنند، قابل رفع است.

 

چهار. آنچه نوعی از روشنفکری را دینی یا غیر دینی می‌کند، التزام یا عدم التزام به فقه نیست. روشنفکری دینی، هویت خود را وامدار جهان‌شناسی دینی است، نه احکام جزئی به روایت فقه. با وجود این، روشنفکری دینی، قادر است حتی فقه تاریخی را در بخش عمل بپذیرد و در بخش نظر، دست از گفت‌وگوی انتقادی برندارد؛ چنانکه تا کنون بیش‌وکم همین‌گونه بوده است.
استاد مصطفی ملکیان که عمرش دراز باد، روشنفکری دینی را ناممکن می‌دانند؛ به چندین دلیل. به‌تازگی دلیلی دیگر یافته و در گفت‌وگو با یکی از نشریات، سخنی به این مضمون گفته‌اند: «متدین، نمی‌تواند از قرآن عبور کند و اقتضای پایبندی به قرآن، پایبندی به فقه است؛ زیرا یک‌دوازدهم قرآن، آیات فقهی است. از سوی دیگر می‌دانیم که آب روشنفکری و فقه در یک جوی نمی‌رود. پس نه روشنفکر می‌تواند متدین باشد، و نه متدین، روشنفکر. بنابراین روشنفکری دینی، بی‌معنی و متناقض است.»رضا بابایی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.