دیرینه شناسی و تبارشناسی جریانهای تکفیری‌ها

تکفیری‌های امروز، به شدت از ایران و ایرانی نفرت دارند. در بسیاری از موارد، آنها حتی ایرانی را با شیعی‌گری یکسان می‌‌دانند. بی‌اطلاعی قشون تکفیری‌ها که خود از بی‌سوادی آنان است جای مطالعه دارد، اما من می‌خواهم از یک مسئله دیگر بگویم که خیلی کمتر به آن توجه می‌شود: وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد ابوالاعلی مودودی از پاکستان پیام فرستاد یا خودش به ایران آمد و فاطمه غزالی در مصر کتاب نوشت و از مسلمانان و اخوانی‌ها خواست که به ایرانیان بپیوندند و انقلاب اسلامی را از آنجا صادر کنند. اما الان دیوبندیه و اخوان مصر در صف تکفیر یا مخالفان ایرانند. چرا؟

«تکفیر» در اسلام تاریخی کهن دارد. حدیث «افتراق» گذشته از مضمون و اعتبارش دلیل بر این است که تکفیر مسلمانان به دست مسلمانان تنها به ارتداد از اسلام اختصاص نداشته است. می‌توان فرض کرد که مسلمانی بدون آنکه آموزه‌های ضروری اسلام را منکر شود مرتد شده باشد. همینطور در احادیثی مانند حدیث «ارتداد» نیز می‌توان نوعی از تکفیر را تبارشناسی کرد. از این رو، تکفیر هم باید تبارشناسی شود و هم دیرینه‌شناسی. در دیرینه‌شناسی فرضی ممکن است به زمان خود پیامبر بازگردیم که به ایشان نسبت می‌دهند که فرموده است امت‌های گذشته بعد از من به 72 فرقه و امت من بعد از من به 73 فرقه تبدیل می‌شوند، اما قطعاً انواع خارجی تکفیر و ارتداد با درگذشت پیامبر فزونی یافت.

باید بررسی شود که خود این احادیث منسوب به پیامبر چه اندازه در شکل‌گیری مذاهب بعد از پیامبر نقش داشته است. البته این بدان معنا نیست که مذاهب معلول این دست احادیثند بلکه منظور این است که این دست احادیث، انگیزه‌ای برای مسلمانان بود تا با تمسک به این احادیث به مخالفان خود برچسب مذهبی متفاوت زده باشند و بعد کم‌کم آن مخالفان با عنوانی متفاوت و مذهبی دیگرگونه شناخته می‌شده‌اند.

اما در تبارشناسی تکفیر نمی‌توان نقش تبشیری و تکفیری ادیان دیگر را نادیده گرفت. این همه تأکید برخی ادیان بر تبشیر به دلیل نجات دادن انسان‌ها از آتش جهنمی است که می‌پندارند عاقبت حتمی همه مخالفانشان است. همین‌طور جهان‌بینی عرب جاهلی را اگر بنگریم می‌بینیم که تکفیر در نزد آنان، رفتاری مدرن است. عرب جاهلی مخالف خود را به بردگی می‌گرفت و دخترش را به کنیزی و دختران را زنده به گور می‌کرد و… این عرب جاهلی، خلق و خوی تکفیر مخالف را می‌پسندید، زمانی که او به ظاهر اسلام را پذیرفت ولی به فرموده آیه «قل لاتؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا» هنوز ایمان نیاورده بود.

 

تکفیر در دنیای امروز

باید بپذیریم که تکفیر گاه علت‌های بیرونی دارد و گاه انگیزه‌های درونی. قطعاً تکفیر در دنیای امروز فقط انگیزه‌های مذهبی ندارد. حتی عقاید وهابیت امروز هرچند اندک ولی درگذشته از زمان ابن تیمیه قابل ردیابی است. به هر حال در دنیای امروز اتفاق مذهبی خاصی نیفتاده است. تغییرات و تحولات اجتماعی اما به نظر من جای توجه جدی دارد.

در قرن چهارم که آل بویه به مدد خلفای عباسی روی کار آمدند و به صورتی تشیع قدرت گرفت همین درگیری‌های شیعه و سنی و آتش زدن و کشتن در بغداد و حله رواج گرفته بود. تاریخ بغداد نشان می‌دهد که هرچه جمعیت و شوکت شیعیان بیشتر می‌شده حساسیت اهل سنت و فشار آنها به حاکمیت برای در تنگنا قراردادن شیعیان بیشتر می‌شده است و گاه دو گروه با هم درگیر می‌شده‌اند و برای نمونه دوبار شیخ مفید را تبعید کردند. در این دوره، تاریخ گزارش کرده دو گروه بارها بازارهای یکدیگر را به آتش کشیده‌اند و همدیگر را کشته‌اند. قطعاً یکی از شگردهای هر دو گروه برای کشتن مخالف تکفیر بوده است. احادیث تکفیر مخالف هم در اهل سنت هست و هم شیعه. وقتی گروهی بر گروه دیگر تفوق می‌یافته این احادیث را رو می‌کرده است. البته غیر از حدیث، به منابع دیگر هم برای تکفیر رجوع می‌کرده‌اند، ولی باید دید که مثلاً نقش عقل در تکفیر مخالف اعتقادی چه میزان بوده است؟ و آیا متکلمانی که مخالفان خود را تکفیر می‌کرده‌اند به اندازه فقیهانی که مخالفان خود را تکفیر می‌کرده‌اند مؤثر بوده اند یا نه؟

در دنیای امروز اما به نظر می‌رسد تکفیر بیشتر از جانب فقیهان غیرمرجع صورت می‌پذیرد. دست‌کم این فتواهایی که هر از چندی از گوشه‌ای شنیده می‌شود بعدها سندی برای پژوهشگران خواهد بود اما کسی توجه نمی‌کند که این فقیهان چه اندازه در میان اهل سنت مرجعیت داشته‌اند. فتوا به تکفیر و انواع فتواهای دیگر صورت  می‌پذیرد اما اگر آن شرایط مقوم و پایه‌ای نباشد قطعاً این فتواها پشیزی نمی‌ارزد. به نظر من، پژوهشگرانی که آینده در این‌باره می‌خواهند تحقیق کنند باید متوجه این آسیب باشند که گرفتار مطالعه فتوای کسانی نشوند که جایگاه و مرجعیت نداشته‌اند. در حقیقت این فتواها بر بستری ناآرام می‌رویند که شرایط پرورش آنها را فراهم می‌آورد و گرنه خودشان در شرایط ثبات دستاویزی ندارند.

از هر کسی که اخبار تکفیری‌ها را پی می‌گیرد بپرسید خواهد گفت که تکفیری‌های امروز، به شدت از ایران و ایرانی نفرت دارند. در بسیاری از موارد، آنها حتی ایرانی را با شیعی‌گری یکسان می‌‌دانند. بی‌اطلاعی قشون تکفیری‌ها که خود از بی‌سوادی آنان است جای مطالعه دارد، اما من می‌خواهم از یک مسئله دیگر بگویم که خیلی کمتر به آن توجه می‌شود: وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد ابوالاعلی مودودی از پاکستان پیام فرستاد یا خودش به ایران آمد و فاطمه غزالی در مصر کتاب نوشت و از مسلمانان و اخوانی‌ها خواست که به ایرانیان بپیوندند و انقلاب اسلامی را از آنجا صادر کنند. اما الان دیوبندیه و اخوان مصر در صف تکفیر یا مخالفان ایرانند. چرا؟

من دو پاسخ مطرح می‌کنم: یا همان پاسخ مبتنی بر توطئه که بگوییم شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی که فرضیه‌ای ممکن است اما کمی این نگرش نامنصفانه است؛ چون نمی‌توان پذیرفت تمام عالمان و روشنفکران این جریان‌ها بسان مردم معمولی به ترفندهای رسانه‌ای سر سپرده باشند؛ پاسخ دیگر این است که بگوییم درباره انقلاب ایران هم توطئه صورت پذیرفت و هم اتفاق‌های پیچیده دیگر سبب شد انقلابی‌ها نتوانند پیام اصلی انقلاب را صادر کنند. در نهایت پیامی که صادر شد از حلقوم مخالفان این انقلاب صادر شد؛ پیامی که اصلاً با ایدئولوژی انقلابی‌ها یکسان نبوده است. ما در ایران داریم به انرژی هسته ای فکر می‌کنیم و شهرهایمان در حال توسعه  مبتنی بر فناوری‌های نو هستند اما چیزی که جهانیان می‌شنوند این است که ایران می‌خواهد سیطره ایدئولوژیک خودش را بر دیگر مسلمانان و کشورهای اطرافش بگستراند؛ آن هم چه ایرانی؟ به پندار آنان، آن ایرانی که با اقلیت اهل سنت هم‌میهن خود، چنین و چنان رفتار می‌کند و به خلفا توهین می‌کند قطعاً آن قدر انگیزه برای نابودی اهل سنت دارد! رسانه‌های غیرمتعهد غربی و عربی به این خوراک‌های تبلیغاتی بسیار علاقه‌مندند، اما آیا این تبلیغات در کشورهای غربی و عربی ساخته می‌شود، یا نه، همین ایرانی به قدرت رسیده که امیدوار است به زودی به جمع کشورهای تولید کننده سلاح هسته‌ای بپیوندد خودش هم در ساخت این ضدتبلیغات نقش داشته است؟

به یقین، بنابر ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران، همه انقلابی‌ها ایران سربلند و کشورهای اسلامی مستقل تصور می‌شوند اما آیا این ایدئولوژی برنامه‌ای مناسب برای دوران در حال توسعه یافتن هم دارد؟ آیا انقلابی‌ها می‌دانند که در زمان توسعه‌یافتن چگونه باید با بین‌الملل اسلامی، روابط برقرار کنند؟      

علل گرایش جوانان به این جریان‌ها

واقعاً به دشواری می‌توان گفت این ده‌ها و صدها نفری که سالانه در عراق به خود کمربند انفجاری می‌بندند همه به انگیزه‌های شهادت‌طلبانه توجه دارند. تحقیق و مطالعه درباره آنها و انگیزه‌هایشان دشوار است. اما نباید غفلت کرد که آمار این نوع از عملیات برای کشتار مخالف بیشتر در عراق دیده می‌شود. گفته می‌شود این روحیه بیشتر در میان مردم عراق قابل ردیابی است. این نوع تهور اختصاص به آنان دارد. می‌خواهم بگویم آن‌طور که معروف است، انگاری اگر کسی بخواهد مثلاً برای بدلکاری به سراغ داوطلب برود، اگر به سراغ مردم عراق برود داوطلبان زیادی می‌بیند. از سویی در عراق همزیستی تاریخی بین شیعه و عراق مثال زدنی است. شیعیان و اهل سنت در آنجا سالیانی است با هم زندگی می‌کنند و قطعاً به‌راحتی نمی‌توانند همدیگر را تکفیر کنند، اما همین مردم گرایش عجیبی به تحزب و آن هم احزاب خاص عراقی دارند. می‌خواهم بگویم متأسفانه انگاری برادرکشی در عراق انگاری جای مطالعه جامعه‌شناسانه و روان شناسانه دارد. محقق جامعه‌شناس و روان شناس نباید از نظر دور بدارد که روزگاری نه چندان دور انسانی مانند صدام بر این خاک سیطره داشته و سالیانی هم این خاک در اشغال نیروهای خارجی بوده است. خود حضور نیروهای خارجی در یک کشور برای مردم آن کشور توهین و تحقیر است، حال تصور کنید که این مردم هشت سال در شرایط جنگ ایران و عراق و بعد جنگ با کویت و … گرفتار آتش و خاک و خون بوده‌اند. نباید از نظر دور داشت که ماجرای تکفیر در عراق ماجرایی منحصر است و پنجه‌های خشونت و تحقیر سالیانی است که صورت نحیف مردم عراق را خراشیده کرده است.

تکفیر در کشورهای دیگر هم جای مطالعه موردی دارد. مثلاً تکفیر در آذربایجان و چچن و کشورهای منطقه قزاق‌نشین، داستانی متفاوت دارد. مسلمانان این کشورها که سالها زیر سایه سنگین کمونیست و شوروی زندگی می‌کردند همچنان به شدت از دولت روسیه آزرده‌خاطرند. مسلمانان فعال این کشورها تحت تعقیب روسیه‌اند. اینها هم در سوریه می‌جنگند اما در آنجا دارند با روسیه می‌جنگندو هدف جنگ است اما چون این جنگ به زبان سلفی‌ها روایت می‌شود حتی شیعیان آذربایجان هم سلفی می شوند تا با روسیه بجنگند.

نوعی از تکفیر هم در کشورهای اروپایی از پسِ این موج اسلام‌هراسی شکل گرفته است. آنجا البته علته‌ها و انگیزه‌هایی دیگر هم هست. بسیاری از غربیان که به سیاست‌های دولت‌های غربی اعتراض دارند اسلام جهادی را حربه‌ای برای مبارزه با دولت‌هایشان می‌دانند. جین جهادی، زنی امریکایی بود که چندی پیش دستگیر شد. او تنها به دلیل جذابیت‌های جهادی اسلام مسلمان شده بود. این فرهنگ جهادی را ما در ایران امری مقدس می‌دانیم اما آنجا این فرهنگ جهادی چیزی شبیه همان رفتارگانگسترهای امریکای دهه بیست و سی میلادی است.

     
تکفیری‌های امروز، به شدت از ایران و ایرانی نفرت دارند. در بسیاری از موارد، آنها حتی ایرانی را با شیعی‌گری یکسان می‌‌دانند. بی‌اطلاعی قشون تکفیری‌ها که خود از بی‌سوادی آنان است جای مطالعه دارد، اما من می‌خواهم از یک مسئله دیگر بگویم که خیلی کمتر به آن توجه می‌شود: وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد ابوالاعلی مودودی از پاکستان پیام فرستاد یا خودش به ایران آمد و فاطمه غزالی در مصر کتاب نوشت و از مسلمانان و اخوانی‌ها خواست که به ایرانیان بپیوندند و انقلاب اسلامی را از آنجا صادر کنند. اما الان دیوبندیه و اخوان مصر در صف تکفیر یا مخالفان ایرانند. چرا؟سیدرضا سجادی نژاد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.