عظمت و مظلومیت

یادداشتی از محمد مسجدجامعی درباره تاریخ کوفه

1. اوضاع عمومی مسلمانان در اواخر دوران عثمان به وخامت گرایید و اکثریت از شرایطی که روزبه روز سخت­تر می­ شد، ناراضی بودند. مرکز ناآرامی­ ها کوفه بود مصر و نیز مکه و مدینه. در دو منطقه نخست این توده مسلمانان بودند که از ظلم و ستم و نیز بی­ دینی و بی­ مبالاتی حکام به جان آمده بودند و در دو شهر بعدی این متنفذان مهاجر و انصار بودند که سهمی از قدرت می­ خواستند و احساس می­ کردند خلیفه صرفاً به خانواده خود، یعنی شاخه بنی­ امیه توجه دارد و تمامی امتیازها در دست آنان است.

 

جامعه در بحرانی عمیق به سر می­ برد. اعتراض­ ها فراوان و متعدد بود، اما گوشی برای شنیدن وجود نداشت و این اوضاع را بغرنج­ تر و مردم را عصبانی­ تر می­ کرد. البته دلائل بحران بیشتر و ژرف­تر از صرف سیاست فرمانداران خانواده اموی بود. جامعه­ ای بسیط و فقیر در مدتی کوتاه و با حالتی انفجارگونه به سرزمین­ های ثروتمند و حاصلخیز اطراف سرازیر شده بود و امپراطوری­ ای وسیع­تر از قلمرو امپراطوران بزرگ آن زمان، تشکیل داده بود. این جریان بسیار فراتر از قدرت هضم فاتحان بود و لذا طبیعی بود که نتوانند پی­آمدهای مختلف و سنگین آن را تحمل کنند.

 

علی­ رغم این همه قابل انکار نیست که سیاست بدویانه و ظالمانه فرمانروایان اموی را در این میان بیشترین سهم بود. پس از اعتراض­های فردی و گروهی متعدد، بالاخره عثمان به قتل رسید. معترضان هم از مکه و مدینه بودند و هم از کوفه و مصر و مناطق اطراف.

 

در چنین شرایطی توده ناراضی به امام علی بن ابی­طالب پناه برد. این برای نخستین بار بود که توده مردم فردی را به عنوان خلیفه و حاکم انتخاب می­کردند. هجوم آنان برای بیعت به گونه­ ای بود که به بیان خود آن حضرت دو فرزند دلبندش در زیر دست و پای بیعت­ کنندگان قرار گرفتند و به این ترتیب خلافت بر ایشان مستقر گردید.

 

2. مشکل بزرگ این بود که جامعه از درون دچار تشتّت و انشقاق شده بود. از مهمترین عوامل آن بزرگان مهاجر و انصار و به ویژه مهاجر بودند. عموم آنان به برکت غنائم جنگی به ثروتی افسانه­ ای دست یافته بودند، امّا هیچ یک به سهم و موقعیت خود قانع نبودند. گویی آنان خود را گم کرده بودند و خواست و ادعایی فراتر داشتند. و این یکی از بدترین و سخت­ترین شرائطی است که یک جامعه می­تواند بدان دچار شود. به ویژه اگر چنین جامعه­ای ساختاری قبیله­ ای و عشیره­ ای داشته باشد. به این معنی که هر فرد شاخصی بتواند به پشتوانه قبیله خود و قبائل هم­پیمان اعتراض و قیام کند.

 

به این ترتیب آن حضرت مجبور به مواجهه با شرائطی شد که هیچ دخالتی در خلق آن نداشت. خلفای قبلی بر جامعه­ ای یک­دست که هر کس در جایگاه خود قرار داشت و بدان قانع بود حکومت می­ کردند. امّا در اینجا جامعه­ ای به واقع از هم گسیخته وجود داشت.

 

3. اولین اعتراض و بلکه قیام مسلحانه از سوی بصره بود. محرکان قیام ترکیبی بودند از دو شخصیت بزرگ مهاجر و بخشی از خاندان اموی که برای وجاهت دینی و اجتماعی همسر پیامبر را با خود همراه کرده بودند. عامل انسجام و اتحاد ظاهری آنان مخالفت با وضع موجود بود. به احتمال قریب به یقین اگر فرد دیگری هم به جای آن حضرت بود، در برابرش می­ ایستادند. چرا که مسئله واقعی عدم رضایت به موقعیتی بود که در آن قرار داشتند. آنان به چیزی کمتر از زعامت و رهبری قانع نبودند و قیام­شان در برابر امام عمدتاً بدان دلیل بود که او در این سمت قرار گرفته بود.

 

مضافاً که خود اینان در تعارضی شدید قرار داشتند. یک بار برای امامت نماز طلحه و زبیر بر صورت اسبان خود تازیانه زدند که موجب تنش در لشگر گردید که با مداخله عایشه و راه حل پیشنهادی او، به پایان رسید. قبل از آغاز جنگ زبیر جبهه را ترک گرفت و در اثنای جنگ طلحه با تیر پرتاب شده توسط مروان حکم به قتل رسید در حالتی که می­ گفت انتقام خون عثمان را از قاتل واقعی­اش گرفتم. چرا که طلحه از کسانی بود که مردم را علیه عثمان تحریک و به قتل او تشویق می­ کرد.

 

عامل اصلی این جنگ همین شخصیت­های ناراضی و نیز مال اندوخته شده توسط خاندان اموی بود. لشکریان هم برخی از قبایل یمنی مهاجرت کرده به منطقه بصره بودند که به دلیل حضور همسر پیامبر و قدرت شگرف او در تهییج احساسات دینی، بدانان پیوستند.

 

به واقع این جنگ همچون دو جنگ بعدی به آن حضرت تحمیل شد. علی­رغم استنکاف و خویشتن­داری فراوان امام، آنان جنگ را آغاز کردند و فجایعی مرتکب شدند و در نتیجه امام مجبور به دفاع و دفع آنان شد.

 

4. امام برای خاموش کردن آتش فتنه­ ای که برانگیخته شده بود مجبور به حرکت به سوی بصره شد. اما پس از پایان جنگ دیگر به مدینه بازنگشت و کوفه را به پایتختی برگزید. این جریان خود نشان­ دهنده تحولات وسیعی بود که در جامعه آن زمان رخ داده بود.

 

بدون شک مدینه و خاطرات تلخ و شیرینش و نیز قبر مطهر پیامبر و دخت گرامش امام را به سوی خود جلب می­ کرد، امّآ ضرورت­های جدید عملاً مانع از بازگشت به سوی آن گردید. امامان معصوم بعدی نیز پیوسته به مدینه و قبر مطهر پیامبر و مادر معصومه­ شان تعلق خاطر عمیقی داشتند و جز با اجبار حاضر نبودند آن را ترک کنند و عموماً به هنگام ترک، وداعی سوزناک با قبر جدشان داشتند.

 

کوفه و موقعیت جغرافیایی و استراتژیکش، جمعیت و ترکیب جlعیتی­ اش و دلایل علاقه مندی بسیاری از ساکنانش به امام درخور بررسی و دقت فراوانی است. امّا نکته مهم آن که در تحولات بعدی دوران حضرت نقش فراونی ایفا کرد، نوپایی آن و ترکیب جمعیتی آن بود.

 

این سرزمین­ حاصل­خیز در کنار قلمرو امپراطوری ساسانی و نزدیک به پایتخت­های بزرگ و باشکوه و ثروتمند تابستانی و زمستانی آنان قرار داشت. کوفه در ابتدا به عنوان یک پایگاه نظامی و سپس به عنوان یک شهر در دوران خلیفه دوم سر برآورد و با توجه به موقعیت جغرافیایی و زمین­ های آبرفتی و سرسبزش به سرعت قبائل مناطق مختلف عربستان و یمن را به سوی خود جذب کرد. مطمئناً تعداد قابل توجهی از ایرانیان ساکن در مناطق مرزی و نیز مردمان امارت­ نشین حیره،‌ بدانجا مهاجرت کرده بودند. این امیرنشین دست­ نشانده ساسانیان بود تا از نفوذ قبائل صحراگرد عرب به داخل قلمروشان جلوگیری کند.

 

5. این شهر علی­ رغم وسعت و ثروتش در مقایسه با شهرهایی چون دمشق فاقد قوام شهری بود. شهری نوبنیاد که قبائل و اقوام مختلفی را در درون خود جای داده بود. اینان در محلات مختلفی سکونت داشنند. به دلیل مهاجر و جدیدالورود بودن با سرزمین جدید آشنایی نداشتند و هنوز فرهنگ و آداب و رسومی برای تعامل متقابل با یکدیگر نیافته بودند و از مشکلاتی رنج می­ بردند که هر شهر جدید و به سرعت رشدیافته­ ای از آن رنج می­ برد.

 

در مقابل این شهر دمشق قرار داشت. قدیمی­ترین شهر شناخته شده دنیا. به لحاظ قدمت شهری، دمشق قدیمی­ترین شهر جهان است. بخشی از امپراطوری روم شرقی که قرن­ها قبل از ورود اسلام از فرهنگ و زبان سامی و آرامی و عربی برخوردار بود.

 

پس از سقوط شام در زمان خلیفه دوم این منطقه تحت حکمرانی یزید برادر معاویه قرار گرفت و بعد از مرگ او تحت حکمرانی معاویه. مضافاً که خلیفه دوم برخلاف فرمانروایان دیگرش بر معاویه سخت نمی­ گرفت و او را «کسرای عرب» می­ نامید و لذا او فرصت یافت دمشق و نواحی اطرافش را متناسب با ذوق و سلیقه خود مدیریت کند. مناطقی که قوام و انسجام شهری داشت.

 

6. امام پس از دفع غائله جمل مجبور شد به معاویه بپردازد. او نه تنها فرمان نمی­برد که مدعی خون­خواهی عثمان بود و دائماً تحریک می­کرد. دفع او یک ضرورت بود. امّا دو لشگر در یک موقعیت قرار نداشتند. در یک جا لشگری منسجم، منظم و فرمان­پذیر قرار داشت که به دلائل مختلف معاویه را رهبر دین و دنیای خود می­دانست و بدون هیچ تردید و گفتگو. و در طرف دیگر لشگری بود متشکل از گروه­ ها و قبائل مختلف و متعدد که هر یک از منطقه­ ای آمده بودند و چندان منسجم و مدیریت­ پذیر نبودند. عمدتاً شیعیان پرشور امام همچون عمار و مالک اشتر و قیس بن سعد و حجر بن عدی بودند که با تکیه بر احساسات دینی آنان را وحدت و انسجام می­بخشیدند. از این گذشته عموم لشگریان امام به آن حضرت بدان گونه نمی­نگریستند که لشگریان شام به معاویه. التزام امام به اصول و معیارهای اسلامی، و نه سیاست­های عوام­فریبانه، خود این جریان را تشدید می­ کرد.

 

مصاف این دو لشگر موجب بروز و ظهور مشکلاتی شد که به طور طبیعی در جماعت کوفیان و لشگریان حضرت وجود داشت. با پایمردی و رشادت امام و شیعیان پاکبازش لشگر شام در آستانه شکست قرار گرفت. در این هنگام معاویه و دستیارانش به حیله­ای متوسل شدند که موجب تشتّت لشگر حضرت گردید، امّا اگر این حیله هم وجود نمی­داشت، چنین تشتّتی در نهایت تجلی می­ یافت. به واقع مشکلی داخلی وجود داشت و این فریب­کاری توانست بروز آن را تسریع کند.

 

7. فتنه خوارج خود حاصل تکاثف و سپس بروز بخشی از مشکلاتی بود که به طور طبیعی در جامعه کوفه و بین­ النهرین وجود داشت. این نه امام و نه سیاست­ های او بود که این معضل را خلق کرد، این معضل وجود داشت و تنها محتاج آن بود که در زمان مناسب خود را نشان دهد.

 

آنان کسانی بودند که از نواحی قفر و خشک عربستان مهاجرت کرده بودند. محیطی که فرهنگ و آداب و رسومی سخت بدویانه را ایجاد و حاکم کرده بود و لذا هیچ نوع نظم و نظام اجتماعی را برنمی­تافتند و بر همه اعتراض داشتند. اعتراض آنان عملاً به حیات اجتماعی و ساختارها و الزاماتش بود. آنها می­ خواستند در درون جامعه شهری با معیارهای صحرایی زندگی کنند.

 

پس از جنگ حنین که انبوهی از غنائم مسلمانان را نصیب شد، پیامبر بر حسب مصلحت به افرادی از قریش که اخیراً به اسلام گرویده بودند، سهمی بیشتر داد. «ذی الخویصره» که بعدها از سران خوارج شد زبان به اعتراض گشود و این که عدالت را رعایت نکرده­ ای؟ پیامبر غضبناک شد و فرمود به جز من عدالت را در نزد چه کسی توانی یافت و آن گونه که نقل شده به آینده وی و اینکه از دین خارج خواهد شد، اشاره کرد.

 

این نمونه­ ای است از آنچه در فکر و ذهن و اعتقادات آنان می­ گذشت. این سخت­گیری بدویانه را در سراسر فرهنگ و جامعه آنان می­ توان یافت. چنانکه گفتیم آنان هیچ نوع نظم و نظامی را نمی­ پذیرفتند و همه مسائل را از دین و نظم سیاسی و حکومتی گرفته تا تعاملات اجتماعی را در پرتو نظام قبیله­ ای بسیط و خشن خود درمی­ یافتند. نظامی که در آن جایی برای مدنیّت و محبّت و سازمان­دهی وجود نداشت.

 

8. چنین افراد و گروه­ ها و قبائلی به سرزمینی جدید و به کلی متفاوت با سرزمین اجدادی مهاجرت کردند. این جریان بحران فکری و شخصیّتی و فرهنگی آنان را تشدید کرد. ضمن آن که آنان هم­اندیشان غیر هم­قبیله­ ای خویش را یافته بودند و احساس قدرت بیشتری می­ کردند.

 

در این میان شوک بزرگ جنگ صفین و داستان قرآن به نیزه کردن شامیان اتفاق افتاد و این نقطه عطف مهمّی بود. به ناگهان از لشگر انشعاب کرده و در برابر امام ایستادند. مسئله این است که این جریان به هرحال اتفاق می­ افتاد اگرچه شوک ناشی از جنگ، ظهور آن را تسریع کرد. آنها بعدها در برابر حکّام دیگر هم ایستادند و تا زمانی که در درون محیط و فرهنگ جامعه خود تحلیل نرفتند،‌ این مقاومت ادامه یافت.

 

نکته این است که در نهایت فتنه خوارج بخشی، اگرچه بخشی بزرگ، از مشکل بود. مشکل اصلی عدم انسجام، عدم وجود ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در جامعه شهری کوفه و نواحی اطراف آن بود. دقیقاً به عکس موقعیتی که در دمشق وجود داشت. مشکلی که نه تنها در زمان امام علی (ع) که در دوران­ های بعدی هم وجود داشت و این خود یکی از مهم ترین دلایلی بود که قیام­ های این شهر را ابتر و بی­ سرانجام می­ گذاشت.

 

9. امام مجبور بود این همه را تحمل کند. او وارث جامعه­ ای بود که بزرگانش هر یک به نوعی خود را گم کرده بودند و داعی ه­ای داشتند. این سخن در مورد صحابه پیامبر و به ویژه مهاجرانش صحیح­تر است. از طرف دیگر مجبور به مقابله با فردی چون معاویه بود که اولاً بر جامعه یک دست و منسجم شام حکومت می­ راند، و ثانیاً با پول و زیرکی خاص خود بسیاری از بزرگان و متنفذان قریش را به سوی خود جلب کرده بود.

 

آن حضرت اگرچه شیعیان و پیروانی پاک­باخته داشت اما بدنه اصلی لشگریانش چنان بود که اجمالاً توصیفش گذشت. نکته دیگر آن­که عموم قریشیان به دلیل جنگ­های سال­های نخستین اسلام با امام خصومت داشتند و به دلائل متعدد او را تحمل نمی­ کردند.

 

واقعیت این است که اگر به جای آن حضرت فرد دیگری هم می­ بود با همین مشکلات مواجه می­ شد و قدرتش در حل و فصل آنها به مراتب کمتر بود. چه کسی می­ توانست در برابر اصحاب جمل و تبلیغات وسیع­شان و یا در برابر نهروانیان و تظاهرات دینی­ شان بایستد و آنها را شکست دهد؟

 

اگرچه بعدها قدرت بر معاویه و خاندان اموی استقرار یافت، امّا آن حضرت با رفتار و کیفیت برخوردش نشان داد که چگونه می­ باید با توطئه­ هایی که لباس حق به تن کرده­ اند، مقابله کرد. امام عملاً روش اسلامی برخورد با دو گروه مسلمانی را که به جنگ با یکدیگر برخاسته­ اند، نشان داد و این برای اولین بار بود که اتفاق می­ افتاد.

 

10. صرف نظر از تمامی آنچه گفته آمد آن حضرت میراث دینی و معنوی و معرفتی عظیمی برجای گذاشت که در خطبه­ ها، نامه­ ها و کلمات قصار متجلی است. ظاهراً تمامی این مجموعه به ایام خلافت آن حضرت راجع می­ شود که علی­ رغم گرفتاری­های فراوان و جانکاه، ایراد و یا نوشته شده است. هیچ یک از خلفا و زمامداران بعدی چنین میراث جاودانه­ ای را به یادگار نگذاشته­ اند و این در حالی بود که در موارد فراوانی به دلیل سطح نازل فکری و فرهنگی مخاطبان و یا غرض­ ورزی و حسادت و جهل آنها، حضرت از کلام باز می­ ایستاد و یا آن را ناتمام می­ گذاشت.

 

مطمئناً اگر شرایط برای استماع و درک سخنان و پیام­های حضرت آماده­ تر بود این میراث به مراتب غنی­ تر و ژرف­ تر می­ گردید. همین عدم آمادگی و عدم تحمل از جمله عواملی بود که پیوسته حضرت را رنج می­ داد و احساس تنهایی و غربت می­ کرد. احساسی که صرفاً به دلیل عدم همراهی لشگر در جلوگیری از تاخت و تازهای لشگریان معاویه نبود، بخشی بدان علت بود که حضرتش گوشی برای استماع نمی­ یافت و نمی­ توانست معارف و اسراری را که از قلب مبارکش تراوش می­ کرد، انتقال دهد.

 

بزرگی و عظمت او موجب غربت و تنهایی­ اش شده بود. این تنهایی صرفاً محدود به زمان خود آن حضرت نبود، در دوران­ های بعدی نیز کمتر درک شد. نقش بی­ بدیل امام در تصفیه و راست کردن جامعه اسلامی و ارائه سنتی عملی برای مقابله با انحراف­ های مختلف عقیدتی و اجتماعی و سیاسی، به ندرت مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است.

 

در مقایسه بین حضرتش و خلفای پیشین نیز جانب انصاف رعایت نمی­ شد و اینکه اینان در شرایطی کاملاً متفاوت به خلافت رسیدند و امام با مشکلاتی مواجه بود که اصولاً در گذشته وجود نداشت و عملاً هم نمی­ توانست وجود داشته باشد.

 

چنانکه گفتیم میراث عظیم و منحصر به فرد معرفتی آن حضرت هم به دلایلی فراوان مورد غفلت و بلکه تغافل و انکار قرار گرفت. عجیب این است که بعد بلاغی و ادبی این میراث به مراتب بیش از بعد معارفی آن مورد توجه و تأکید بوده است. این خود شاهد دیگری است از تنهایی بزرگ­مردی که عظمتش موجب غربت و نیز مظلومیتش شد. چه در دوران زندگانی­ اش و چه در دوران­های بعد از آن.
یادداشتی از محمد مسجدجامعی درباره تاریخ کوفهمحمد مسجدجامعی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.