معرکه‌ی شام و جنگ جهانی نو امویان

با نگاهی به روند تحولات سوریه و مطالعه‌ی منطق مواجهه و درگیری میان طرف‌های جنگ در این کشور، برای نخستین بار شرایط و معادلات بسیار خطرناکی میان شیعیان و اهل سنت جهان اسلام به چشم می‌خورد. این اوضاع از این نظر تازه است که هر دو طرف درگیری در خاک سوریه عوامل مذهبی را به طور علنی یکی از اهداف صریح مواجهات مسلحانه و جنگ خود اعلام کرده‌اند.

 

نجفعلی میرزایی

 

با نگاهی به روند تحولات سوریه و مطالعه‌ی منطق مواجهه و درگیری میان طرف‌های جنگ در این کشور، برای نخستین بار شرایط و معادلات بسیار خطرناکی میان شیعیان و اهل سنت جهان اسلام به چشم می‌خورد. این اوضاع از این نظر تازه است که هر دو طرف درگیری در خاک سوریه عوامل مذهبی را به طور علنی یکی از اهداف صریح مواجهات مسلحانه و جنگ خود اعلام کرده‌اند.

جریان تندرو و افراط‌گرای اهل سنت در سوریه اعتقاد دارد که جریان حاکم در سوریه و بافت اصلی ساختار قدرت و حاکمیت سیاسی این کشور در دست علویان شیعی است. در نتیجه، دقیقاً با همان منطقی که شیعیان جهان اسلام در مواضع خود نسبت به حوادث بحرین از حق تضییع شده‌ی اکثریت شیعی این کشور و سپردن قدرت به جناج اکثریت جامعه حمایت می‌کنیم، اینان نیز خواستار سپردن قدرت و حاکمیت سیاسی سوریه به جریان هشتاد درصدی اهل سنت‌اند.

گرچه در اینجا هدف اصلی ما مقصر دانستن یک طرف و همه مشکلات را به گردن آن انداختن نیست، بلکه سعی بر این است که با شناخت نقطه‌های آسیب در این ماجرا به دنبال رهایی باشیم برای کاستن احتمالات توسعه جنگ مذهبی در سراسر جهان و البته این هدف اقتضاهای خاصی دارد. اما خوب است ابتدا در این باره و به خصوص درباره‌ی ادعای دروغین بالا نکاتی ذکر شود. آن‌گاه فراتر از طرح مشبوه و خیانتکارانه جریان‌های تروریست و مسلح سوریه به دنبال ارائه‌ی راه حل‌ها و طرح‌های برون رفت از بحران باشیم.

واقعیت این است که نظام سوریه با معیارهای دینی و یا سکولار یک نظام مردمسالار و آزادی نبوده است. به طور طبیعی مردم سوریه همانند مردم ایران اسلامی، و دیگر ملل مسلمان حق داشته و دارند که به دنبال سیستم حکومتی باشند که مطالبات بحق و حقوق طبیعی آنان در آن لحاظ شود. قانون اساسی مبتنی بر این حقوق مبنای حکومت باشد. قدرت در این کشور با مبانی انتخابات و سیستم آزاد مبادله‌ی قدرت میان جریان‌های فکری و احزاب آزاد (که البته وجود خارجی نداشته و ندارد) دست به دست گردد. کشور دارای سیستم آزاد مبادله‌ی اخبار و اطلاعات و تحلیل باشد و آزادی بیان نسبی و قابل قبولی بدون دغدغه‌ی انتقاد قدرت مبتنی بر قواعد قانونی برای فعالیت‌های سیاسی و رسانه‌ای تضمین شود. این‌ها حقوق طبیعی ملت سوریه بوده و هست و کسی نمی‌تواند به خاطر اهمیت مقاومت اسلامی و یا مبارزه با اسراییل از این حقوق یک ملت دمی نزند و آن‌ها را به رسمیت نشناسد.

با توجه به توضیح بالا، به طور طبیعی مردم سوریه در کنار مردم مصر، بحرین، تونس و دیگر ملل عربی و اسلامی حق داشته و دارند که در چارچوب‌های معمول و شناخته شده و قانونی در صدد اصلاح ساختار سیاسی خود بر آیند و رهبران سیاسی خود را بر اساس مقدار التزام‌شان به تحقق این اهداف مردم‌سالارانه برگزینند.

با نگاهی به تعامل منطقی نظام سیاسی سوریه با آغازین حرکت‌های مردمی سوریه که از شهر درعا و ادلب و مناطق نزدیک به مرز اردن شروع شد، به نظر می‌رسد گفتمان سیاسی نظام با مواجهه با این حرکت‌ها کاملا منطقی بود. دولت سوریه بدون متهم کردن این تظاهرات به ارتباط با صهیونیست‌ها یا مزدور خواندن جریان معارضه، آقای رییس جمهور در اولین سخنرانی خود در واکنش به این اعتراضات ضمن به رسمیت شناختن مطالبات مردم و جدی گرفتن آن‌ها با توجه به پیچیدگی‌های خاص سوریه و واکنش‌های مشکوک غرب و اسراییل و تمایل آنان به به‌هم زدن بازی‌های بزرگ‌تر در خاورمیانه و بر هم زدن معادلات استراتژیک مقاومت در خاورمیانه و هم‌مرزی سوریه با اسراییل و لبنان و غیر آن‌ها، از حرکت معارضه و مطالبات بحق مردم خواست که به دنبال گرته‌برداری از مدل اعتراضات و منطق انقلابی مصر یا تونس نباشند و در عین حال ضمن دادن وعده‌های بسیار جدی و بعدها با تعیین برنامه‌های زمان‌بندی شده برای اصلاح اوضاع و تآمین مطالبات درست مردم آن عبارت مشهور را بیان کرد که قبول داریم که دیر شروع کردیم اما الان شروع کردیم و تا اصلاح اوضاع و سامان دادن وضعیت سیستم حاکمیت متوقف نخواهیم شد.

در واقع حاکمیت سوریه در طول دهه‌های گذشته در نتیجه‌ی روند مقاومت این کشور در برابر سیاست‌های خیانت‌کارانه و سازش‌کارانه‌ی کشورهای عربی و زیر یوغ استعمار غرب نرفتن و در برابر امتیاز دهی به اسراییل مقاومت سرسختانه از خود نشان دادن از جانب طرف‌های اصلی این منازعات، سخت‌ترین تحریم‌ها و هزینه‌های سنگین ناشی از عصیان‌گری علیه قدرت‌های بزرگ، بر آن تحمیل شد. با این حال با مدیریتی ویژه و در سایه‌ی همکاری استراتژیک با ایران و روسیه و نیز همکاری و همدلی مردم نسبت به مقاومت و هزینه‌های طبیعی آن، توانست الگوی مقاومتی خاصی بر اقتصاد و سیاست خود حاکم کند. در این اوضاع بد اقتصادی و فشارهای کم‌نظیر که عمدتا ناشی از ایفای نقش پر ارتباطی میان ایران و مقاومت اسلامی در لبنان بود، خدمات درمانی رایگان برای تمام شهروندان سوری و بیمه بودن تمام مردم، رایگان بودم تمام سیستم‌های آموزش از ابتدایی تا دانشگاه و در عین در چشم توفان بودن کل کشور برقراری استقرار و ثبات سیاسی و امنیتی، در مقایسه به شرایط فاجعه‌بار مصر و بحرین یا لیبی و یمن از بهترین شرایط زیست و رفاه و امنیت بهره‌مند بود.

معروف است که بخش قابل توجهی از لبنانی‌ها به خاطر لغو روادید میان دو کشور نیازمندی‌های ضروری زندگی خود را از جمله خوار و بار را با سفر به سوریه تأمین می‌کردند. در تعطیلات آخر هفته ده‌ها هزار لبنانی با سفر به دمشق و مناطق دیگر سوریه ما یحتاج اصلی زندگی مانند دارو، لبنیات، گوشت و میوه می‌خریدند. میانگین قیمت این اقلام در سوریه بیست تا چهل درصد از قیمت‌های مشابه در لبنان ارزان‌تر بوده است.

این‌ها کدها و اشاراتی گذراست که نشان از وضع اقتصادی قابل قبول و در مقایسه با مصر، یمن، بحرین، لیبی و دیگر مناطق داغ عربی، حقیقتا پذیرفته‌تری است. مردم سوریه هم عموماً علی رغم اعتراض و انتظارات بجای بیشتر اما با توجه به شرایط سخت کشور در مواجهه با اسراییل و حضور نیم میلیون پناهنده‌ی فلسطینی و دیگر فاکتورهای سنگینِ همسایگی با فلسطین اشغالی و در تحت اشغال بودن ارتفاعات راهبردی جولان و اشراف اطلاعاتی و تهدید مستمر رژیم صهیونیستی با این اوضاع کنار می‌آمدند. در واقع، مردم فهیم سوریه شرایط بغرنج و درهم تنیده‌ی کشور را درک می‌کردند.

از آن طرف، با وجودی که شرایط سخت و فقر و نداری در تمام مناطق گوناگون سوریه به چشم می خورد و بدون وجود زمینه های مذهبی و طایفه‌ای، مناطقی از تمام مذاهب علوی، شیعی، سنی، مسیحی، کردی و…تحت خط فقر و در اوضاع بد اقتصادی بود. اما تظاهرات اعتراض‌آمیز از مناطق تمرکز اهل سنت و بخصوص نقطه‌هایی که از نطر تاریخی بستر مناسبی برای آغاز فتنه و مواجهه داشت مانند حما و امثال آن و بویژه با نشانه‌های خطرناکی از گرایش‌های مذهبی و فتنه‌گرانه آغاز شد.

بعدها با گذشت چند ماه از اعتراضات، درخواست رسمی و علنی کمک از غرب برای دخالت نظامی و ایجاد شرایط دخالت نظامی همانند آن چه در لیبی رخ داد، فراخوانی نیروهای افراطی و تکفیری با هدف مقابله و درگیری و به تعبیر مکرر شیخ عرعور ریشه کنی علویان و کشتار آنان، آتش زدن پرچم ایران و حزب الله در برخی از این مناطق، ارسال چراغ سبز به اسراییل برای اعلام آمادگی همکاری میان معارضه و صهیونیست‌ها در صورت پیروزی وسقوط نظام، اعلان رسمی مبارزه با تشیع به قول آنان صفوی! و تیتر سازی عناوین مذهبی و فرقه‌ای همه، نشان از طرحی بزرگ و دسیسه‌ای بسیار خطرناک برای افتتاح جنگی بزرگ در منطقه و بعدها در کل جهان اسلام میان شیعیان و اهل سنت بود.

مجموعه عظیمی از شواهد قدرتمند و تشکیک‌ناپذیر در دست است که طرح سوریه با تمام طرح‌های دیگر جهان عرب تفاوت‌های راهبردی داشت، حتی اگر بپذیریم که طرح‌های دیگر کشورها هم مهندسی شده و با برنامه بوده اما این کشور سوریه یا در راستای آن طرح ها و اساساً نقطه نهایی کل جریان به تعبیر آنان بهار عربی بوده است ویا این که طرح سوریه با منطقی متفاوت و بدون ارتباط با آن سلسله انتفاضه‌های مناطق بیداری اسلامی رخ داده و مهندسی و مدیریت ویژه شده است. در هر حال هم در الگوی مدیریت داخلی و هم در الگوی مدیریت منطقه‌ای و هم جهانی، تفاوت‌های بنیادینی دیده می‌شود. برای مثال، در حالی که عربستانی‌ها سخت‌ترین دشمن بیداری اسلامی در تونس و مصر بودند و این البته قابل انکار نیست و پس از حوادث اخیر و کودتای ویژه ارتش مصر حاکمان عربستان و قطر اولین تبریک گویندگان به رییس جمهوری جدید مصر و منصوب ژنرال سیسی بودند ،در حالی که در جنگ سوریه، قطب اصلی تأمین و تجهیز نیروهای تروریست مسلح و مدیریت لسجتیک آن هم با قطر و سعودی بود. همچنین در وضعیت مصر و تونس و یمن، حکومتهایی که مردم در صدد تغییر آن برآمدند همه دست نشانده و تحت سیطره‌ی آمریکا و غرب بود در حالی که در ماجرای سوریه معادله کاملاً معکوس شد یعنی این غرب بود که با تمام توان و از مسیرهای مستقیم و به ویژه با نقش میانجی دادن به ترکیه برای تغییر بنیادین در سوریه تا مرز مسلح کردن خطرناک‌ترین تروریست‌هایی پیش رفت که خود می‌گوید در عراق و افغانستان و بقیه‌ی نقطه‌های جهان با آنان در جنگ است! معادلات غریبی که باور آن‌ها سخت است. به هر حال، این شواهد قوی نشان می‌دهد که اگر نگوییم تمام حمایت‌های غرب از به اصطلاح بهار عربی برای کشاندن آن‌ها به زمین بازی مقاومت و ایران بوده است، دست کم تردید نیست که این امر از تفاوت‌های بنیادین نقشه‌ی راه آنان در سوریه حکایت دارد.

از طرف دیگر، بدون تردید، منتقل کردن مواجهه‌ی غرب و اسراییل با جهان اسلام به مواجهه‌ی نظامی ظرفیت‌های جهان اسلام با یکدیگر و متلاشی کردن همه‌ی توانایی‌ها و قدرت‌های جهان اسلام در یک جنگ عقایدی و مذهبی بزرگ‌ترین راهبردی است که غرب در یکصد و پنجاه سال اخیر دنبال می‌کند. اقدامات غرب در این راستا به قدری گسترده است که خود تحقیقات بسیار گسترده با ابعاد وسیع را می‌طلبد. تربیت نخبگان دینی تند رو، تشکیل جریان‌های مسلح و افراطی مانند القاعده و اسلام جهادی (با قرائت آمریکایی)، فرقه‌سازی‌های در درون جهان اسلام، دامن زدن به اختلافات تاریخی با تقویت رسانه‌ها، نهادها، نخبگان و برنامه‌هایی که دارای پتانسیل دامن زدن به این فضای اختلافی را دارند از جمله این اقدامات تاریخی است. از دیگر سو به نظر بنده، در طول دهه‌های گذشته هیچ فرصتی به خوبی فضای کنونی منطقه و جهان و هیچ شرایطی به سازگاری شرایط کنونی برای کلید زدن این جنگ مذهبی و از درون خرد کردن جهان اسلام و نابود سازی ظرفیت‌های آن با دست خود مسلمانان و نیز به تحلیل بردن تمام فرصت‌ها و توانمندی‌های محور مقاومت یعنی ایران، سوریه، حزب‌الله و دیگر سنگرهای این محور، نبوده است.

 از نظر استرتژیست‌های این نقشه‌ی بزرگ و پیچیده، ظرفیت‌های راهبردی کشور عراق جدید و پتانسیل‌های آن در راستای مقاومت جهانی، مقاومت داخلی و منطقه‌ای و جهانی جمهوری اسلامی، قدرت استثنایی و تعیین‌کننده‌ی حزب‌الله و حماس و دیگر جریان‌های مقاومت، و حتی خود جریان‌های تکفیری و سلفی و اسلام جهادی (به تعبیر و تفسیر آنان) و جنبش جهانی اخوان المسلمین و بالاخره باقیمانده‌ی نفوذ قدرت‌های دیگر مانند چین و روسیه در خاورمیانه از جمله سنگرهایی هستند برای فتح شدن و طرف‌هایی هستند که به سود اسراییل و سیطره‌ی آن بر خاورمیانه، در خاک سوریه و بر سر سوریه در این ماجرا باید نابود شود.

پس از مدتی با برملا شدن خوی وحشی و بیرحمانه پیکارجویان تروریست و افراطی که از بیش از پنجاه کشور برای نابودی شیعیان و پیشگیری از ادامه قدرت و اقتدار آنان در منطقه در خاک سوریه گرد هم آمده‌اند، و افشا شدن اقدامات خشن و پلید آنان، اهداف اصلی این جریان‌ها برای مردم سوریه و تا حدی کمتر برای دیگر جوامع عربی و غربی برملا شد. آرام آرام مردم سوریه، برخلاف دیگر کشورهای عربی که تا آخرین روز انقلاب در صحنه بودند و در میادین قاهره، طرابلس، صنعا و منامه با هدف انقلاب شعار الشعب یرید اسقاط النظام سر می‌دادند، مردم سوریه با مشاهده طبیعت خونریز، ددمنشانه، خشن و تروریستی گروه‌های مسلح، متعصّب و رادیکال، از خیابان‌ها عقب کشیدند و سرزمین سوریه به میدان درگیری و جنگ مسلحانه میان گروه‌های تروریست مورد حمایت ترکیه، قطر و سعودی و غرب با نظامیان ارتش سوریه تبدیل گشت.

با توجه به این واقعیات و تحلیل میدانی تحولات سوریه چنان که مشاهده می‌کنیم هیچ شباهتی بین سوریه و دیگر مناطق عربی نیست. البته با توجه به نقاط ضعف سیاسی نظام و مطالبات قابل تحقق مردم سوریه اگر مسیر درستی برای اعتراضات توسط مردم و نخبگان عاقل سوریه مدیریت و مهندسی می‌شد ظرفیت تحقق تحولاتی بنیادین در سوریه هم وجود داشت. اگر معارضه‌ای قدرتمند و عاقل با توحه به شرایط خاص سوریه و اوضاع غیر قابل مقایسه آن با تونس و مصر و یمن تشکیل می‌شد بی‌تردید با منطقی حکیمانه‌تر شرایط تحولات بنیادین در سوریه مهیا بود. اما چنان که دیدید سیر حوادث در سوریه به دست قطر، عربستان، غرب، ترکیه و اسراییل مهندسی شد و فرصت تحقق مطالبات مردمی در سوریه که حق طبیعی و به رسمیت شناخته شده‌ی مردم سوریه بود از آنان سلب شد و یک جریان اصلاحات و تحولات دمکراتیک به سود یک نقشه بزرگ و جنگی جهانی علیه حزب‌الله، ایران و حکومت بشار اسد نابود شد.

به راستی چگونه ممکن است که مردمی که ده‌ها سال است به خاطر موضع شجاعانه خود در برابر اسراییل و طرح‌های خیانت‌کارانه‌ی اعراب حاضر به تسلیم شدن در برابر سخت‌ترین فشارها نشده است و از طرف غرب و اعراب به بدترین شکل ممکن تنبیه و تحریم شده است، اینک با حمایت مشتی تروریست خشن و با پشتیبانی وقیحانه‌ی کشورهای خیانتکاری که ملت خود آنان یک روز طعم دمکراسی را نچشیده‌اند حاضر شود سرنوشت مطالبات منطقی و ملی خود را به دست ریاض و دوحه و واشنگتن و آنکارا بدهد؟ با چه منطق مختلّ و مضحکی نقشه‌ی مشترک آمریکا، اسراییل و دنباله‌های ترک و عرب آن‌ها در سوریه را می‌توان انقلاب مردم سوریه نامید؟ مگر مردم سوریه سفیه و کودن هستند که این حرف‌ها را باور کنند؟

جای هیچ تردیدی نیست که نقشه خاورمیانه بزرگی که قرار بود در سال 2006 با جنگ سی و سه روزه نهایی شود با شکست آن فرصت هم اینک بهترین فرصت برای تحقق بخشی از آن است. در نتیجه، به طور منطقی محور مقاومت در منطقه صرف نظر از همه‌ی عیب و ایرادهای نظام سوریه و خلل‌های آن و حتی فقدان دمکراسی در سیستم حاکمیت این کشور، اما با یقینی شدن نقشه‌ی جهانی برای موج‌سواری بر روی انقلاب‌های عربی به دنبال خاموش کردن شعله‌ی مقاومت حزب‌الله، قطع کردن پل‌های ارتباطی ایران با محور مقاومت در شام و فلسطین و تحقق بخشی به هژمونی رژیم صهیونیستی در خاورمیانه و جای‌گزینی الگوی ترک‌ها با مدل ایرانی – اسلامی حاکمیت سیاسی، ورود به این معرکه ناخواسته امری اجتناب ناپذیر بود. حقیقت تلخی که برخی ساده اندیشان توهم کردن از آن می‌شد اجتناب کرد. در واقع این جنگ هم جنگی تحمیلی بود. ایران و حزب‌الله ابدا رغبتی به آغاز آن نداشتند. اگر منطق این معرکه بر خلاف منطقی که در بالا توضیح داده شد صرفا به دنبال تحقق مطالبات داخلی مردم بود و اراده‌ی مردم سوریه تنها عامل تحقق تحولات می‌بود بدون تردید اگر حوادث به برکناری بشار اسد هم منتهی می‌شد نه ایران وارد معرکه می‌شد و نه حزب‌الله رسما به دخالت نظامی خود در سوریه اعتراف می‌کرد.

در نتیجه، معضلی به نام ورود ایران و حزب‌الله به ماجرای سوریه اگر هست به مطالبات و انقلاب مردم سوریه ربطی ندارد. زیرا اساساً انقلابی در کار نیست و بنا بر تحولات ملی در سوریه نیست بلکه طرح بزرگی برای به هم زدن معادلات خاورمیانه و توازن حاکم بر محورهای منطقه و قطع پیوندهای به قول شاه اردن هلال شیعی و به قول ما هلال مقاومت با راهبرد پایان بخشیدن به اشغال قلب دنیای اسلام یعنتی فلسطین در میان است.

در پایان ذکر چند نکته لازم است:

۱- کار قابل توجهی در سطح رسانه و هم اندیشی با نخبگان سیاسی و فکری و دینی منطقه برای تبیین این نقشه رخ نداده است. فرصت‌های همایش‌های بیداری اسلامی نیز به خاطر نگرانی از تبعات ورود به ماجرای سوریه برای تحقق این هدف به کار گرفته نشد. لازم است در راستای روشنگری اعراب منطقه و مسلمانان سنی جهان اسلام اقدامات تعیین کننده صورت بگیرد. گسیل داشتن نخبگان از ایران با قدرت‌های زبانی، تحلیلی و بیانی خوب برای توجیه نهادها و نخبگان طراز اول جهان اسلام نسبت به این نقشه و توطئه‌ی جهانی و بازگرداندن اعتمادهای از دست رفته بخش مهمی از این تعامل است.

۲- خط مقدم نظام ما که نهادهای بین المللی و نمایندگی‌های سیاسی و فرهنگی ما هستند ظهور و بروز تعیین‌کننده در این ماجرا ندارند. دستگاه دیپلماسی ما لازم است برای خنثی سازی فضای مسموم و آلوده‌ی افکار عمومی عربی و نخبگان جهان اسلام با همکاری دستگاه‌های فرهنگی و دانشگاهی مانند جامعۀ المصطفی، سازمان فرهنگ و نهادهای مردم‌نهاد جهان عرب نسبت به تفسیر درست مواضع نظام و مخاطرات تحقق اهداف دشمن علیه امت اسلامی دست به کار شود.

۳- ضمن تاکید و تایید ورود به حمایت دولت سوریه در برابر این جنگ جهانی با همه‌ی روش‌های ممکن آن، اعلان رسمی جنگ نهادها یا احزاب شیعی در منطقه علیه جریان تکفیر منطق قابل دفاعی نیست. منطق مواجهه و درگیری با اسراییل نباید به فضاهای فتنه‌آلود درون جهان اسلام تعمیم داده شود. چنان که مکرراً گفته شد، منطق تکفیر قابل مواجهه‌ی نظامی نیست و چیزی که می‌توان با آن مقابله کرد و رسماً علیه آن مبارزه مسلحانه نمود جریان تروریسم است. با هر جریان تکفیری نمی‌توان جنگید و نباید جنگید، بلکه با تکفیریانی باید مسلحانه ستیز نمود که امنیت و استقرار کشور را تهدید کنند و دست به جرم و جنایت بزنند.

۴- در صورتی که ورود به معرکه یک ضرورت باشد نیز تا حد ممکن نباید با عنوان و نماد شیعی و با ادبیات و فرهنگ و گفتمان جهادی تشیع وارد این فتنه بشویم. البته حمایت همه جانبه‌ی ما برای منع تضعیف نظام سوریه یک امر ضروری است و می‌توان جهان اسلام را برای فهم نقشه غرب و رژیم های ارتجاع و اسراییل و ضرورت مواجهه و حمایت از سنگرهای مقدم مقاومت متقاعد کرد. منتهی، یکسان‌انگاری فضای سوریه و جنگ با تروریست‌های مسلمان با فضای اسراییل و جنگ با اشغالگران یهودی و صهیونیست کار خطرناک و دارای تبعات و عوارضی وخیم است.

۵- حساسیت برجسته کیان‌ها و نهادها و نخبگان مرجع شیعی نسبت به کشته شدن شیعیان در سوریه یا عراق و اخیراً در مصر بایستی جای خود را به ادبیات دیگری و ابراز حساسیت فوق‌العاده نسبت به خون‌هایی که از انسان‌های بی‌گناه از تمام طرف‌های جنگ فتنه ریخته می‌شود بدهد. همچنین با توجه به استقلال نهاد مرجعیت شیعه و با هدف تبرئه‌ی مذهب از سنی‌کشی در سوریه که اصولاً ریشه مذهبی ندارد و در معرکه‌ی جهانی کنونی رخ می‌دهد تلاش کنند بدون تبعیض میان هیچ طرفی به دنبال متوقف کردن خونریزی و کشتن افراد بی‌گناه در این جنگ باشند. به نظر می‌رسد لزومی ندارد مواضع مراجع تقلید یا حوزه علیمه و نهادهای شیعی با مواضع رسمی جمهوری اسلامی یکی باشد. در نتیجه از ظرفیت‌های جهان تشیع برای جلوگیری از غیر قابل کنترل شدن درگیری‌های کنونی که متأسفانه شکل و قالب و صورت جنگ شیعی – سنی به خود گرفته است، باید بهره برد. با توجه به حساسیت مواضع رسمی ایران و عدم امکان نقد برخی از رفتارهای ارتش سوریه که به کشته شدن هزاران نفر از مردم بی‌گناه سوریه شده است، اما نهادهای دیگر می‌توانند نسبت به این رخدادها و کشته شدن بی‌گناهان و کشتارهای افراد غیر نظامی هشدار داده شود. این اقدام می‌تواند به روشنی ساحت مرجعیت‌های مذهبی را از اتهام‌های مختلف تطهیر نماید.

۶- دستگاه حوزه علمیه و بویژه مراجع عظام بایستی با سلسه ای از اقدامات و تدابیر خاص و با موضع گیری های دقیقی تلاش کنند به عنوان امانت داران خون و حرمت مسلمانان از تمام مذاهب و حافظان و حاملان رسالت وحدت جهان اسلام در عمل و حساسیت نشان دادن نسبت به هر گونه ظلم و ستمی، جایگاه خود را در دل تمام مسلمانان تقویت کنند. باور این امر در آغاز سخت است اما آرام آرام و با ترویج مواضع متکرر نسبت به جنایت هایی که بر علیه بی گناهان غیر شیعی رخ میدهد تصویر جدیدی از مراجع شیعه در ذهن اهل سنت ایجادخواهد شد. برای نمونه، تا قبل از حادثه قتل فجیع مرحوم شیخ حسن شحاته و یارانش در مصر با وجودی که آن همه انسان بی گناها از طرف های دیگر به خاک و خون کشیده میشد، اقدامات خوب و مواضع درستی از حوزه به گوش نرسید اما با کشته شدن چند نفر شیعی حساسیت مراجع و حتی تهدید های آنان نسبت به ادامه این روند شدت گرفت. پیداست که این نگاه مذهبی و طایفه ای در شأن و مقام فقیهانی که در جایگاه امامت نشسته اند و توقع از آنان این است که رسالت خود را با الگو گیری از حضرت علی علیه السلام ایفا کنند نیست. اهل سنت مقام و بارگاهی ندارند که خراب شود و موضع گیری ما را شاهد باشند. حساسیت های ما بایستی در همین مناسبت های خاص خود را نشان بدهد. بهانه های بی شمار برای اظهار همدردی با جهان غیر شیعی اهل سنت وجود دارد. رخدادهای ناگوار علیه مسلمانان سنی مذهب در همه جا به چشم میخورد. این حساسیت عالمان شیعی در مناسبتهای درون کشور هم قابل اهمیت است. یعنی جامعه اهل سنت ایرانی که نجیب ترین جامعه اهل سنت جهان اسلام است، لازم است چهره دیگری از مراجع دینی ما در ذهنشان ترسیم شود. حساسیت مراجع عظام ما در قبال ناملایمتی ها یا حوادث و اتفاقات سخت و تلخ طبیعی یا اجتماعی که بر این افراد میگذرد مانند آتش سوزی مدرسه ابتدایی شره سرباز، باید صد چندان باشد. این احساس که درد و رنج اهل سنت برای ما بیش از درد و رنج شیعیان رنج آور و سخت است باید در ذهینت آنان ایجاد شود.

۷- به استثنای خوارج و جنایتکارانی که برای اهداف مختلف دست به شمشیر و سلاح بردند اما امامان ما در قامت رهبران تمام جامعه بشری نقش ایفا کردند و رنج کشیدند و اقدام کردند. چیزی به نام تبعیض میان شیعی و غیر شیعی در منطق و قاموس ائمه علیهم السلام وجود نداشته است. تقسیم جهان به شیعه و سنی و این فاصله‌های فراوان و مسافت‌های بزرگ بعدها و بر اثر تبلیغات دشمنان دین و قرآن رخ داد. و اگر نه در عرصه‌ی انسانی و اجتماعی و حقوقی هیچ تفاوتی میان خون شیعی و خون سنی، حرمت شیعی و حرمت سنی، حقوق شیعی و حقوق سنی در نگاه بزرگان دین نبوده است. اما امروزه به دلایلی متأسفانه چنین مرزبندی‌هایی هست و باید از بین برود. دنیای اسلام بایستی شاهد رصد حقوق مسلمانان با تمام تیره‌ها و قومیت‌ها و زبان‌ها و مذاهب باشد و با شکستن حرمت‌ها این جایگاه رشید و مقدس مرجعیت دینی بازتأسیس شود. در کشور نیجریه سالیانه هزاران نفر بر اثر حوادث قومی و دینی و تکفیری از مسیحیان و مسلمانان کشته می‌شوند. اما من به یاد ندارم که عالمان ما نسبت به حرمت این خون‌ها اقدامی و ابتکاری به خرج داده باشند. نیز در کشور اسلامی همسایه ما پاکستان شاهد قتل و ترور صدها نفر در سال هستیم اما تحرک فرامذهبی و جهان اسلامی در این منطقه از جانب عالمان دو طرف دیده نمی‌شود.

۸- با همه‌ی اهمیتی که برگزاری نشست‌ها و همایش‌های تقریبی دارد اما واقعیت این است که مشکل اصلی عرصه مناسبات مسلمانان با یگدیگر از جنس مشکل علمی یا تاریخی نیست که با همایش علمی در تهران و با حضور متکررِ نخبگان شناخته شده‌ای از چند کشور با روندی یکنواخت و کلیشه‌ای در صدد حل و فصل آن باشیم. بلکه، معضلات اصلی جهان اسلام در میدان عینیت و در منش و روش بزرگان و نخبگان دو طرف با هم در بستر اجتماعی است. در نتیجه، روش‌های پیشنهادی بالا می‌تواند به نزدیک‌سازی و انسجام طرف‌های اسلامی منتهی شود. منطق تسامح و رحمت و عطوفت و اخلاق اولیای معصوم علیهم السلام را بایستی در رفتار و منطق و مواضع بزرگان و فقیهان خود در مواجهه با بحران‌ها و دردها و رنج‌های اهل سنت در جهان معاصر متجلی کرد. فتنه بزرگ سوریه برای بازنگری در منطق تعامل عالمان مذاهب با هم و با توده‌های طرف مقابل و همکاری با شریک‌هایی آزاداندیش و امت اسلامی، برای تشکیل گفتمان مشترک جهان اسلامی و تکوین مرجعیت مشترک جهان اسلامی و توحید نهادینه مؤسسات و تشکل‌های جهان اسلام در قاهره، زیتونه، مدینه منوره، جامعه القرویین مراکش، قم و نجف، حلب و الجزیره، فرصت مناسبی است.

 

 
با نگاهی به روند تحولات سوریه و مطالعه‌ی منطق مواجهه و درگیری میان طرف‌های جنگ در این کشور، برای نخستین بار شرایط و معادلات بسیار خطرناکی میان شیعیان و اهل سنت جهان اسلام به چشم می‌خورد. این اوضاع از این نظر تازه است که هر دو طرف درگیری در خاک سوریه عوامل مذهبی را به طور علنی یکی از اهداف صریح مواجهات مسلحانه و جنگ خود اعلام کرده‌اند.نجفعلی میرزایی

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. تیما

    دقیقا درست است. دامن زدن به خواسته های یک مذهب و نادیده گرفتن حقوق مذاهب دیگر، موجب شده دلهای مردم مذاهب مختلف از هم دور شود و خون یکدیگر را مباح بشمارند. امیدواریم همه مسلمانان و به طور کلی ساکنان این مشرق زمین، توطئه ها علیه خود را که ویژه یک مذهب نیست، دریابند.

  2. زهرا

    این شد حرف حساب. تحلیلی در نهایت رک گویی و بدون روتوش…مرسی

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.