روشنفکر کیست و روشنفکری دینی چیست؟

در این نوشتار، تلاش بر آن است تا با نگاهی به معنای عام و معنای خاص روشن‌فکری و با دسته بندی روشن‌فکران به سه دسته‌ی عمده‌ی «سکولار»، «برزخی» و «مذهبی»، معنا و مفهومِ روشن‌فکری بیش از پیش آشکار گردد. 

 

 

 

روشن‌فکری در محاورات جاری کشور، دستِ‌کم دو معنا دارد؛ یک معنای عام و یک معنای خاص. معنای عام آن را من این‌گونه جمع‌‌بندی و صورت‌‌بندی می‌کنم: کسی که چه نظری و چه فکری، تابع مشهورات عامه نیست و غالباً خلاف آن فکر می‌کند و به بیان دیگر، منتقد جامعه است. این معنای عام روشن‌فکری است؛ البته اینکه شخصی تابع مشهورات عامه نباشد، با اینکه مخالف مشهورات عامه باشد، تلازمی‌ ندارد. ممکن است کسی تابع مشهورات عامه نیست، بلکه شخصی محقق است و خودش اتخاذ موضع می‌کند، ولی نتایج تحقیقاتش و مواضعی که نهایتاً اتخاذ می‌کند، موافق با مشهورات عامه است، اما اینکه از روی تصادف، مکرر نتایج تحقیقاتش منطبق با مشهورات عامه شود، این مخالفت نیست و ممکن است که مکرر در مورد شخصی این اتفاق بیفتد؛ اگر چنین کسی را داشته باشیم، ظاهراً در جامعه ما به او روشن‌فکر اطلاق نمی‌شود؛ یعنی به صرف محقق بودن، به کسی روشن‌فکر نمی‌گویند، گویا شخص باید تابع مشهورات عامه نباشد و غالباً هم به تعبیر بعضی از آقایان، با مشهورات عامه زاویه داشته باشد و مخالف مشهورات فکر کند. من بیشتر روی فکر کردن تاکید می‌کنم، نه عمل کردن. بعضی از صاحب‌نظران گفته‌اند عمل اجتماعی، جزو مقومات روشن‌فکری است اما به نظرِ می‌آید در اطلاق عمومی‌، این‌گونه نباشد. ممکن است شخصی منزوی باشد و خصوصیاتی که پیش از این به آن‌ها اشاره کردم را نیز داشته باشد، منتهی با عنوانِ‌ روشن‌فکر نیز خطاب شود.

علاوه بر این، فکر می‌کنم تعریف‌کردن روشن‌فکری به این که «کار اصلی آن فکری باشد» نیز درست نیست. ممکن است فردی کار اصلی آن فکری نباشد، مثلاً کارمند یا کاسب باشد، ولی در محاورات عامه می‌گویند فلانی روشن‌فکر است.

 بنابراین این‌که کار اصلی روشن‌فکر فکری باشد یا این‌که روشن‌فکر، کسی است که یا فعالیت اجتماعی ـ سیاسی یا با اصحاب قدرت، ثروت و دین مخالفت داشته باشد، به نظر من جزو مقومات معنای عام روشن‌فکری در آن معنای عام محاوره‌‌ای در زبان معاصر فارسی نیست.

اما معنای خاص این است که شخص واضع، یا طرفدار ایدئولوژی روشن‌گری  باشد، آن چیزی که مورد دید کانت و روسو و… است یا مثلاً بگوییم رساله «روشن‌‌نگری چیست؟» کانت، هم بشود کتاب مقدس و انجیلش که به نظر من به حق هم، چنین هست. اگر این تعبیر را نسبت به آن به‌کار ببریم، گزافه نگفتیم. بعضی اوقات، وقتی نویسندگان و سخنرانان می‌گویند روشن‌فکر، منظور آنها چنین آدمی ‌است.

نکته دیگر این است که معنای خاص روشن‌فکری به گمان من، مستلزم سکولاریسم است، ولی معنای عامش نیست. اگر کسی طرفدار ایدئولوژی روشن‌‌نگری باشد، حتماً سکولار است، ولی اگر کسی روشن‌فکر به آن معنای عام باشد که تابع مشهورات عامه نیست، نه؛ ممکن است اصلاً سکولار نباشد و مخالفش هم باشد.

یک مفهوم مهم دیگر، نواندیشی است که شاید اخیراً رایج شده است و به‌کار می‌رود و دستِ‌کم در نظر برخی‌ها،  برخلاف روشن‌فکری که گویا بار معنایی منفی دارد، معنای مثبتی افاده می‌کند. به گمان من، نواندیشی دینی متضمن یا مستلزم طرح یا طرفداری ایده‌‌های نوپیدا است. واژه و مفهومِِ نواندیشی غالباً توسط مخالفان جریان روشن‌فکری یا جریان‌های روشن‌فکری به‌کار می‌رود؛ یعنی خود روشن‌فکران یا آن کسانی که خود را روشن‌فکر می‌دانند و غالباً در جامعه تحت عنوان روشن‌فکر طبقه بندی می‌شوند، از تعبیر نواندیشی استفاده نمی‌کنند.

من ترجیح می‌دهم روشن‌فکر را به معنای عامش به‌کار ببرم، نه به معنای خاص. فکر می‌کنم اگر به معنای خاصش به‌کار ببریم، تعداد اندکی در کشور، مشمول عنوان روشن‌فکر می‌شوند، در حالی که در کشور به افراد زیادی اطلاق روشن‌فکر یا روشن‌فکر دینی یا مذهبی شده است که به هیچ وجه روشن‌فکر به معنای خاص نیستند؛ یعنی طرفدار ایدئولوژی روشن‌گری نیستند. مثلاً یکی از آنها، دکتر رضا داوری است. خیلی‌ها ایشان را جزو روشن‌فکران حساب می‌کنند، حتی وی کتابی مثل کتاب «روشن‌فکران ایرانی و غرب» آقای مهرزاد بروجردی نوشته است. روشن است که آقای داوری، طرفدار ایدئولوژی روشن‌گری نیست، ولی به معنای عام، گویا روشن‌فکر است؛ حتی در موارد زیادی به کسانی مثل مرحوم دکتر بهشتی و اینها روشن‌فکر گفته‌اند. به فردید روشن‌فکر می‌گویند، حتی به دکتر نصر روشن‌فکر می‌گویند؛ از جمله در همین کتابِ آقای برجردی، در حالی که اینها به هیچ وجه موافق ایدئولوژی روشن‌گری نیستند، بلکه بعضی از آنها دشمن ایدئولوژی روشن‌گری هستند.

جریان دیگر، کسانی هستند که خود را روشن‌فکر دینی به‌شمار می‌آورند، ولی من ترجیح می‌دهم که اسمشان را روشن‌فکران برزخی بگذارم. این واژه‌گزینی بدان جهت است‌ که این دسته، دستِ‌کم در حال حاضر، مضاف بر این که دیگر دینی نیستند و سکولار شده‌اند، اما هم‌چنان تلاش دارند که از گفتمان دینی استفاده کنند. به نظر می‌آید این جریان روشنفکری ماهیت دوزیست گونه داشته باشد: نه سکولار هستند ـ در واقع راحت سکولاریسم را بوسیدند و کنار گذاشتند، مثل آن دسته اول که برشمردیم ـ و نه کاملاً مذهبی و ملتزم به مبانی آن. این دسته را بیش از هر چیز می‌توان روشن‌فکران «ملکمی» ‌دانست؛ در واقع نزاعی بین ملکم و آخوندزاده بر سر اینکه استراتژی روشن‌فکری در این کشور چه چیزی باید باشد در جریان بود: آیا روشن‌فکری باید با ادبیات دینی نیز در کنارِ امور دیگر مخالفت کند یا این‌که  این جریان می‌بایست سوار ادبیات دینی شود و سعی کند آن را از محتوای دستِ‌کم سنتی‌‌اش تخلیه کند و به آن محتوای مدرن بدهد؟ ملکم طرفدار راهبرد و استراتژی دوم بود، او می‌گفت ما باید سوار ادبیات دینی شویم و آن را از محتوای سنتی‌‌اش تخلیه کنیم و آن را با محتوای مدرن و دل‌خواهمان پر کنیم. این همان کاری است که آقای سروش می‌خواهد انجام دهد و صراحتا نیز عنوان می‌کند که قصد چنین کاری را دارد. به نظر من این یک روشن‌فکری ملکمی ‌است و دینی نیست. تحلیل این قشر از روشن‌فکران این است که جامعه ما دینی است و دین نقش اساسی‌ای در آن بازی می‌کند، حال  اگر به آن جامعه بگوییم دموکراسی با دین ناسازگار است، آن‌ جامعه در پاسخ نمی‌گوید دین چیز بدی است و دموکراسی چیز خوبی است (دین را کنار نمی‌گذارد) بلکه بالعکس می‌گوید: دموکراسی چیز بدی است و می‌بایست کنارش بگذاریم. حال روشن‌فکر دینی(برزخی) می‌گوید برای رفع این مشکل (یا تعارض)، به مردم می‌گوییم اتفاقاً رسول مکرم اسلام(ص) نیز دموکرات بوده‌‌اند، امیرالمومنین(ع) نیز لیبرال بوده‌ند. این یک گرایش و استراتژی است. من مایلم که اسم این گرایش با چنان استراتژی‌ای را به علتِ وجوهِ مختلف فکری‌ قائلان به آن، روشن‌فکران برزخی بگذارم.

عده‌ای دیگر هستند که می‌شود به آنها روشن‌فکران مذهبی گفت. می‌بایست اشاره کرد که آن‌ها به معنای خاص کلمه روشن‌فکر نمی‌باشند، بدین معنا که طرفدار تام ایدئولوژی روشن‌گری‌‌ باشند. در بیانِ دیگر، ایدئولوژی روشن‌گری خود به دو دسته روشن‌فکر ختم می‌شود: عده‌ای که با استفاده از گفتمان دینی روشن‌گر هستند و عده‌ای که با کنار گذاشتن و رفض گفتمان دینی در آن جرگه حضور دارند؛ اما عده‌ای روشن‌فکر هستند که اینها روشن‌فکر به معنای خاص کلمه نیستند، به این معنا که موافِق یا دستِ‌کم موافَق تمامت ایدئولوژی روشن‌گری نیستند، من اسم این دسته را روشن‌فکر مذهبی می‌گذارم که خودشان طیف گسترده‌ای را شامل می‌شوند: مثلاً حلقه و دوستان آقای صالحی نجف‌‌آبادی.

 عده‌ای دیگر از روشن‌فکران مذهبی، دانشگاهیانی هستند که در جامعه به عنوانِ روشن‌فکر شناخته می‌شوند. مانند آقایان عماد افروغ، حسین کچوئیان و مرحوم محمد مددپور. مددپور خودش به روشن‌فکری اهانت می‌کند و آن را یک ترم منفی شدید و مستلزم غرب‌‌زدگی می‌داند. او غرب‌‌زدگی را به چهار طبقه تقسیم بندی می‌کند و هر غرب‌زده‌ای را در یکی از این طبقات جای می‌دهد، به طوری‌که حتی سال‌ها پیش ایشان آقای محمد یزدی را جزو غرب‌‌زدگان نوع چهارم طبقه‌‌بندی کرده است. اما از سوی دیگر، همین مرحوم مدد پور در اطلاق عمومی خودش نیز ‌روشن‌فکر محسوب می‌شود. به نظرِ من این دسته روشن‌فکران مذهبی هستند؛ هرچند آقای مددپور ممکن است که نیاز به تامل داشته باشد، ولی امثال آقایان افروغ، کچوئیان، ابراهیم فیاض یا مثلاً اندیش‌مندان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، شاید تا حد زیادی متفکران خود دفتر تبلیغات اسلامی، جزو این طیف هستند. احتمالا این طیف همان کسانی هستند و زیر مجموعه‌ی دسته‌ای قرار می‌گیرند که اخیراً به آن نواندیشی دینی گفته می‌شود. هرچند ممکن است که بین این گروه، زیرگروه‌‌هایی وجود داشته و با هم اختلافاتی نیز داشته باشند، ولی به هر حال یک طیف هستند.

یک طیف دیگر روشن‌فکران عمدتاً ملی‌‌ ـ مذهبی‌‌ها هستند، مثل آقایان پیمان، علی طهماسبی، مرحوم بازرگان، یدالله و عزت‌‌الله سحابی و ابراهیم یزدی. یک بار حاج آقای سیدان (در سفر عمره که با آقایان ملکیان و عزت‌‌الله سحابی در یک اتاق بودند)، در مورد عزت‌‌الله سحابی چیزی گفته‌اند. ایشان نقل می‌کردند که مرحوم سحابی صحیفه سجادیه‌ای داشت که تمام برگ‌‌های آن به‌خاطر گریه مچاله شده بود. یک بار که از حرم آمده بود، می‌گفت: ما در مفاتیح این‌قدر زیارات ائمه(ع) داریم، ولی یک زیارت درست و حسابی برای رسول الله(ص) نداریم. چرا این‌گونه است؟

این‌ دسته از روشن‌فکران، بیشتر برای حضرت رسول(ص) عظمت قائل بودند و نسبت به ائمه(ع) آن دیدگاه رایج را نداشتند. با این حال، می‌توان به آن‌ها صفتِ «اهل خدا و پیغمبر بودن»‌ را اطلاق کرد، به نظر من آن‌ها برزخی نیستند، چنان چه نمی‌توان آن‌ها را طرفدار ایدئولوژی روشن‌گری دانست. اگر چیزهایی که این دسته قبول دارند درست نیست، اما از سوی دیگر، رگه‌‌هایی از آن طرف را نیز در خود انباشته‌اند. تلقی و احساس من این است که روشن‌فکران ملی‌‌ ـ مذهبی به ویژه نهضت آزادی، از جهات زیادی شبیه اخوانی‌‌های مصر هستند. به نظرم مرسی، از جهاتی شبیه بازرگان است؛ هم متجدد و امروزی هستند و هم مذهبی. این‌ها جریان‌های اصلی روشن‌فکری در کشور هستند.

خلاصه کلام: من فکر می‌کنم سه گروه اصلی روشن‌فکری در کشور هستند که من به آنها می‌گویم سکولار، برزخی، مذهبی که مذهبی‌‌ها خودشان حداقل چند گروه دارند، مثل آقای صالحی نجف‌‌آبادی و حلقه آنها از جمله آقای کدیور، عده‌ای مثل پیروان مرحومان بهشتی و مفتح و باهنر و… که عرض کردم، عده‌ای هم مثل ملی‌‌ ـ مذهبی‌‌ها. البته این نسل‌های اخیر و کاملاً جدید ملی ـ مذهبی‌‌ها مثل آقایان علی رحمانی، مرتضی کاظمیان، فکر نمی‌کنم مثل سابقی‌‌ها باشند و احتمالاً در طبقه روشن‌فکران برزخی قرار می‌گیرند، ولی تا مرحوم عزت‌‌الله سحابی و بازرگان، مذهبی هستند و طیف ویژه‌‌ای هم هستند که هم اهل مناجات و دعا و خدا و پیغمبر‌اند و در عین حال متجدد هم هستند.

با توجه به این گروه‌هایی که در حال حاضر هستند و با توجه به معنای عام روشن‌فکری که عرض کردم، فکر می‌کنم دو مؤلفه اصلی روشن‌فکری، تحقیق و امروزی بودن است. شخص باید محقق باشد، نه تابع و پیرو، یا دستِ‌کم مدعی این باشد، یا چنین شناخته شود.  دوم این‌که شخصِ روشن‌فکر می‌بایست معاصر باشد و به مسائل روز توجه داشته باشد، یعنی اولاً باید تابع جماعت نباشد و ثانیاً باید امروزی باشد. کسی که این دو ویژگی اصلی را داشته باشد، گویا به او روشن‌فکر به معنای عام کلمه می‌گویند. من ادعا نمی‌کنم این‌ها شرط کفایت است (که شاید باشد) اما با توجه به این دو ویژگی روشن‌فکر را می‌توان به فردی که «محقق امروزی» باشد تعریف نمود. 
در این نوشتار، تلاش بر آن است تا با نگاهی به معنای عام و معنای خاص روشن‌فکری و با دسته بندی روشن‌فکران به سه دسته‌ی عمده‌ی «سکولار»، «برزخی» و «مذهبی»، معنا و مفهومِ روشن‌فکری بیش از پیش آشکار گردد. سیدعلی طالقانی

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. علی

    با سلام خدمت دست اندرکاران سایت خوب و تساهل مدار DinOnlineبا آرزوی قبولی طاعات برای شما و جناب آقای طالقانیو با تشکر از جناب آقای طالقانی به خاطر تقسیم بندی خوب و روشن و تعریف روشنگر از مفهوم روشنفکر.دو نکته عرض کنم:1ـایشان فراموش کردند از مؤثرترین روشنفکر مذهبی معاصر، دکتر شریعتی نام ببرند. به نظر می رسد وی جزء طیف مرحوم سحابی و ملی مذهبی ها باشد. 2ـ خوب است در ویرایش بعدی این کوته نوشته، از تأثیر کتابهای سید قطب در روشنفکری مذهبی پیش از انقلاب نیز یاد کنند.با تشکرموفق باشید!

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.