قرارِ ملاقاتِ پاریس؛ «۱۳ نوامبر ۲۰۱۵»

فاجعه تروریستی پاریس با آنچه در لبنان و عراق اتفاق افتاده تفاوتی ندارد اما آنچه این ماجرا را بیشتر مورد توجه قرار داده دامن‌گستری خشونتی است که مهار آن انگار روز به روز سخت‌تر می‌شود. چه موافق باشیم و چه مخالف، این خشونت به نام دین صورت می‌پذیرد و این پیکر نحیف و رنجور اسلام است که به دست داعشیان زخم می‌خورد. در فرانسه دین‌پژوهان و اسلام‌پژوهان بسیاری حضور دارند. تا آنجا که دعوت ما را بپذیرند آنها را به نوشتن حسب حالی در این روزهای داغ مملو از دین‌هراسی و اسلام‌هراسی فرامی‌خوانیم. یادداشت زیر حسب حالی است که دکتر حسن فرشتیان در اختیار دین آنلاین گذاشته است:

حکایت «قرار ملاقاتِ خونین پاریس در 13 نوامبر 2015»، از یک توهّم تلخ آغاز شد. در آغاز یک توهمّ ساده بود. توهّم «خودحق پنداری مطلق»، توهّم «خود برتربینی» و توهّم… توهّم های انباشته، فراوان شد و تکثیر گردید. از یک سو، برخی با توهّم برتری خویش بر دیگران، میراث تسامح و رواداری اجداد خویش را به تاراج گذاشتند. از سویی دیگر، افراط گرایی دینی، به نام «خشونتِ مقدس»، عقده های تاریخی حقارت خویش را چاره جویی می کرد.
این یادداشتِ کوتاه، «نگاهی از درون» فرانسه، به این حادثه دارد. اگر از منظری فراتر، نگاهی به جنبه های بین المللی این حکایت بیفکنیم، می توان زوایایی دیگر از نقش سوداگران اسلحه و جنگ، تا دلارهای نفتی همسایگان و … را نیز ارزیابی کرد.
در آغاز یک توهّم بود، قرار ملاقات 11 سپتامبر 2001، سوتِ آغاز مسابقه بود، برنامه ای برای فردا نداشت، طرحی برای اجرای نداشت، سرزمینی برای استقرار نداشت، خواسته ای و مطالبه ای نداشت. فقط می خواست یارگیری را آغاز کند. یارگیری آغاز شد. در آغاز، یارگیری در فضای مجازی بود. سربازان تازه نفسِ افراطگرایی، به برکت آموزش های فضای مجازی، دین شناس شدند و «علامه های اینترنتی»، درس ناخوانده و مکتب نارفته، یک شبه، مفسّرِ آیاتِ جهاد شدند و به نبرد مجازی با دِگران و دِگراندیشان پرداختند. مُفتیان وهابیّت، فتوای خون دادند و برای خدای واحدِ ادیان ابراهیمی، شناسنامه المثنّی صادر کردند. در این شناسنامه جعلی، نام «خدای مهربانِ دادگر» تبدیل شد به «خدای خشمگینِ عذابگر». «خدای رحمان» جایش را به «خدای منتقم» داد. از سویی دیگر، سربازان اسلام ستیزی و نژادگرایی، اسلام شناس شدند و فخرفروشانه همین تفسیر را شناسنامه واقعی اعلام کردند و از موضعی خودبرتربینانه، مقدسات و باورهای حریف را به استهزا می گرفتند و هژمونی می طلبیدند و همه را به همرنگی و همپنداری با خویش فرا می خواندند.
اسلام ستیزان، در فضای واقعی، قدرتی و توانی داشتند. ولی خشونت طلبان و افراطگرایان دینی، در آغاز در همان فضاهای مجازی می آموختند، و یارگیری کرده و رؤیاپردازی می نمودند. هنگامی که در فضای مجازی فربه شدند، به دنبال جایی برای فرود در سرزمین واقعی گشتند. خلاء های موجود در شامات، سرزمین مستعدی فراهم آورد. بازی های خشن اینترنتی، باید در واقعیت پیاده می شد. در آن بازی های مجازی، هرکه بیشتر می کُشت بیشتر امتیاز می گرفت. سرزمین موعود، حاشیه نشینان را صدرنشین کرد و «جهل مقدس»، «خشونتِ مقدس» زایید. «سلول های خفته» داعشیان در غرب نیز خودمختارانه عمل کرده و فقط به فرمان «مرگ» لبیک می گویند. فتوای «مُفتیان جهل»، کار را آسان کرده و خشونت و آدمکشی را به هر شکلی مشروعیت می بخشد، و اینان، از هرگونه ابزاری که در دسترس دارند برای ایجاد هراس و وحشت و ابراز «خشونت عریان» در این بازی کثیف بهره می برند.
خشونت گرایان به سربازگیری از میان نسلی پرداختند که خویش را در ییلاق قشلاق و کوچ های فصلی گم کرده بود. پدران و اجدادش در فصل کوچ، به غرب مهاجرت کرده بودند. اما او وامانده از جایگاه قبیله خویش، به سرزمینی پانهاده بود که هرچند سرزمینی آراسته و وارث «عصر روشنگری» بود، اما در سپهر واقعیت، و در زندگی روزمره، آن سرزمین وی را چونان «فرزندِ ناتنی خویش» تلقی می کرد، او هیچگاه عضوی همدل با این جامعه نشده بود و «انتگراسیون» به وقوع نپیوسته بود. در هر فصل انتخابات، حضور او در آن سرزمین چونان پتکی بر سرش فرود آورده می شد. او در پی سرزمین موعود خویش بود. هم اکنون طبق آمار رسمی فرانسه، روزانه بصورت متوسط، پانزده نفر از جوانان و نوجوانان این کشور، بسوی «آرمانشهر» خویش در سرزمین موعود شامات هجرت می کنند، تا در بهشت زمینی داعش، «خودِ خویشتن» را بازیافته و «خودی» محسوب شوند. برخی از آنان، هیچگاه نه به سرزمین اجدادی خویش، و نه به سرزمین خاطره های کودکی خویش باز نمی گردند، از همانجا به بهشت آسمانی موعودِ وهمی داعش سفر می کنند.
در این سفر، یارگیری از فرزندان «گُل ها» و «فرانک» ها (نژاد قدیمی ساکنان فرانسه)، نیز در دستور کار قرار دارد. برخی از جوانان فرانسوی الاصل (و همچنین سایر کشورهای غربی، به ویژه بلژیک)، حاشیه نشینان شهرک های اقماری، اگر چه خون فرانسوی (و یا اروپایی) در رگ دارند، اما در دنیای کنونی، خویش را هم پیمان داعشیان می بینند. باورکردنی نیست، اما واقعیت است، داعشیان از آنان نیز، سرباز می گیرند.
از سویی دیگر، دین ستیزان و جنگ خواهان و برتری طلبان، آدرس های اشتباهی می دهند. نفرت پراکنی های «اسلام ستیز» و نژادگرایی های «بیگانه ستیز»، بذرهای نفرت و خشونت را در زمینه های مستعد می پراکند.
افراط گرایان به کشور مسقط الرأس خویش باز می گردند، اما این بار، باز نمی گردند تا چونان پدرانشان، با اشتغال در کارهای سخت، راه آهن و جاده و آسمانخراش بسازند، نانی بدست آورند و برای عائله خویش، چیزکی بفرستند. آمده اند تا آسمانخراش ها را بر سر هموطنان خویش فرود آورند. اسلام و اسلام گرایی بهانه ای هست تا حوریه های بهشتی به استقبال بیایند، و گرنه اکثر قریب به اتفاق این ها، تا دیروز، آدرس مسجد محله خویش را بلد نبودند. یکی از همین ها که به قرار ملاقات 13 نوامبر به پاریس آمده بود در پرونده اش سابقه هشت مورد بزهکاری داشت. زندان های فرانسه، محل سربازگیری اسلامگرایان جدید است. بزهکاران حاشیه نشین با باندهای تبهکار آشنا می شوند، یکی کلید بهشت و قباله حوریه می دهد و یکی، رفیقی می شناسد که کلاشینکوف های باقیمانده از جنگِ کشورهای حوزه بالکان را در «مقصد»، تحویل می دهد.
فرزندان نامشروع «افراط گرایی دینی» و «جهل مقدس»، «دین ستیزی» و «تبعیض گرایی»، بذرهای نفرت می پراکنند. و در کنسرت «سمفونی جهل مقدس»، بازیگران خشمگین «نیمکت های ذخیره» را در زمین بازی ولتر، به «خط حمله» می فرستند، تا در «سمفونی رقص مردگان»، خون بیگناهان، چرخه آسیاب های «جهل مقدس» را بچرخاند و بچرخاند… چرخه های این چرخه خونین هنوز می چرخد. در این چرخه خشم و نفرت، «خارجی هراسی» و «اسلام هراسی» به رسالت نامقدس خویش، ادامه خواهند داد، روزهای سختی در پیش خواهد بود…، اما ناامیدی غلبه نخواهد کرد.
دولت فرانسه، با اعلام وضعیت اضطراری، جهت حفظ امنیت شهروندان و جلوگیری از عملیات تروریستی، هرگونه تجمعاتی را ممنوع اعلام کرده است، اما مردم دسته دسته برای همبستگی با قربانیان حادثه، به محل حادثه می روند و گل اهدا کرده و شمع می افروزند. «شمع ها» نوید روشنایی می دهد. «جوانان» کنونی، سودایی دیگر در سر داشته و به فردایی بهتر می اندیشند. اگر امیدی باقی مانده باشد، همین همّت طبقه عامه مردم و جوانان سرشار از زندگی است، و اگر نوری تابیده شود، از شعله های ملایم همین شمع هایی هست که در دست شهروندان و در کنار پنجره های منازل پاریس، بر رودخانه سِن منعکس شده و خاطره قربانیان فاجعه را گرامی می دارد (اگر غرّش بادها، بگذارد که شمع ها روشن بماند!!).
صدای افراطگرایان بلندتر است و بلندگوهایشان قوی تر است، اما صدای خِردورزی، که این روزها زمزمه است، روزی شاید «فریاد» شود، نه فریادی گوش خراش، بلکه یک «همخوانی» همدلانه در «ارکستر سمفونیکِ» زندگانی، برای همزیستی انسان ها.
سپیده دمان، نور بر تاریکی ها خواهد دمید. فرزندان «ایمان» و «آگاهی»، به مصاف «جهل مقدس» خواهند رفت، و بذرهای آگاهی و ایمان و امید را در سرزمین های آغشته به خون بیگناهان، خواهند پراکنید. بی تردید، بذرهای «خِردپراکنی» بر بذرهای یأس و خشونت، غلبه پیدا خواهد کرد.
 

فاجعه تروریستی پاریس با آنچه در لبنان و عراق اتفاق افتاده تفاوتی ندارد اما آنچه این ماجرا را بیشتر مورد توجه قرار داده دامن‌گستری خشونتی است که مهار آن انگار روز به روز سخت‌تر می‌شود. چه موافق باشیم و چه مخالف، این خشونت به نام دین صورت می‌پذیرد و این پیکر نحیف و رنجور اسلام است که به دست داعشیان زخم می‌خورد. در فرانسه دین‌پژوهان و اسلام‌پژوهان بسیاری حضور دارند. تا آنجا که دعوت ما را بپذیرند آنها را به نوشتن حسب حالی در این روزهای داغ مملو از دین‌هراسی و اسلام‌هراسی فرامی‌خوانیم. یادداشت زیر حسب حالی است که دکتر حسن فرشتیان در اختیار دین آنلاین گذاشته است:روایت‌های عینی از یازده سپتامبر پاریس:

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.