پاپ و مخالفانش: مسئله اصلاح ساختار

محمد مسجد جامعی

پاپ جدید، پاپ فرانسیس، به واقع پدیده‌ای جدید در طول تاریخ معاصر کلیسای کاتولیک است. رفتار و منطق رفتاری او، طرز زندگی او، سخنان و پیام­‌هایش، نگاهش به کلیسا و رسالت کلیسا و مدیریتش در سطوح عالی کلیسایی و در درون تشکیلات پیچیده و مرموز واتیکان، همگی استثنایی است و مهم این است که این مجموعه در هماهنگی با یکدیگر است. پشتوانه اصلی سنت­‌شکنی او زندگانی روزمره و فارغ از تشریفات اوست. و نیز باز بودن و خون­‌گرمی و صمیمیت اوست در پذیرش افراد و گروه­‌های مختلف.

این ویژگی­‌ها او را عملاً به محبوب­ترین و مردمی­ترین پاپ دوران جدید تبدیل کرده است و حتی به مراتب محبوب­تر از ژان بیست و سوم پاپ مردمی اواسط قرن بیستم. فراتر از آن او هم اکنون مهم‌ترین شخصیت شناخته شده جهانی است که بخش بزرگی از جمعیت امروز دنیای ما به عنوانی مرجعیت اخلاقی او را پذیرفته‌اند.
بزرگ‌ترین مشکل او از هنگام انتخابش عملاً ساختار کلیسایی بوده و هست. مهمترین معارضانش شخصیت­های کاتولیکی­ای هستند که به دلائل مختلفی با ابتکارات او مخالفند. دراینجا خواهیم کوشید به اختصار مسئله را بررسی کنیم.
تشکیلات کلیسای کاتولیک به واقع قدیمی­ترین، گسترده­‌ترین و در عین حال ثروتمندترین مؤسسه شناخته شده در تمامی تاریخ است. مشکل می­‌توان این تشکیلات را برای غیرکاتولیک­ها تعریف کرد. چرا که این مجموعه خود بخشی از دین آنها و به عنوانی تمامی دین آنها است. به عبارت دیگر نظام کلیسایی چیزی نیست جز تحقق اجتماعی و تاریخی یک سلسله اعتقادات دینی و لذا دارای ریشه‌های عمیق دینی است و نه نتیجه قراردادها و اعتبارات اجتماعی و یا پدیده­‌ای برآمده از درون تاریخ و تحولات تاریخی.
طبیعتاً چنین تشکیلات چندلایه­‌ای مشکلات و آسیب­‌های خاص خود را دارد. تحولات دینی دوران جدید در اروپا می­‌باید در پرتو درک درست و بی­‌طرفانه همین ساختارها دریافت شود. چنین نیست که یک سلسله مسائل نظری و فلسفی و یا اعتراض­‌های اجتماعی، تحولات یاد شده را موجب شده باشد.
مسئله اصلاحات دینی در اروپای بعد از ایام رنسانس که برای بسیاری از روشنفکران مسلمان جاذبه داشته و دارد نیز با توجه به همین نکات می­‌باید شناخته شود. اعتراض­‌ها عملاً بیشتر به دلیل ساختارهای یاد شده بود و اینکه این ساختارها فاقد اعتبار و حجیت مسیحیتی است که مسیح بدان گواهی داده بود که از درون کتاب مقدس برمی­‌آید و استنباط می­‌شود. اگرچه بعدها معترضان در مواجهه با واقعیت‌ها به نوعی دیگر از تشکیلات دینی متناسب با اصول و مبانی خویش، تن در دادند. نمونه خوب آن کلیسای لوتری است که مؤسس آن پایه­‌گذار اصلاحات دینی بود.
بهتر است از این بحث پیچیده فلسفی و کلامی درگذریم و از دوران جدید آغاز کنیم.
تا قبل از وحدت ایتالیا، پاپ موجود در شهر رم بر بخش های مرکزی و شمال شرقی ایتالیای امروز حکومت می کرد. او هم رهبر کلیسای کاتولیک در سطح جهانی بود و هم پادشاه سرزمین­‌های یادشده. در سمت اخیر او همچون سایر پادشاهان اروپا عمل می کرد و بدون کوچکترین تفاوت.
این جریان از ابتدای قرن نوزدهم تضعیف شد. دو جنگ فرانسویان و اطریشی‌ها با پاپ در نیمه اول قرن نوزدهم موقعیت پاپ‌ها را به عنوان پادشاه تا حدودی تضعیف کرد. اما ضربه کاری پس از جنگ هواداران وحدت ایتالیا در سال 1861 نواخته شد. از آن پس پاپ‌ها در درون حصار واتیکان زندانی شدند و حق خروج از آن را نداشتند و حتی نمی‌توانستند به اقامتگاه تابستانی خود، کاستل گلدنفو، در سی و پنج کیلومتری رم بروند. این وضعیت تا 1929 که قرارداد معروف «کنکورداتو» بین واتیکان و دولت ایتالیا منعقد شد، ادامه یافت.
طبیعتاً تشکیلات کلیسای کاتولیک و خصوصاً بخش مرکزی آن از این همه دگرگونی متأثر می‌شد. محافظه­‌کاری ذاتی این کلیسا و شخصیت‌های دینی آن و رفتارهای خاص آنان که تا آن اندازه چشمگیر است که انسان می‌تواند روحانی بودن آنان را حتی اگر با لباس غیرروحانی باشند، تشخیص دهد، عمدتاً در آنچه توضیح داده شده، ریشه دارد.
خصوصاً آنکه رهبران ایتالیای متحد، اعم از نظامیانش همچون گاریبالدی و یا روشنفکران و سیاست­مدارانش چون کاوور، جملگی تمایلات عمیق ضد روحانی و به اصطلاح آنتی کلریکال داشتند. اصولاً عموم روشنفکران و تحصیلکرده های قرن نوزدهم اروپا چنین بودند. مضافاً که در مورد ایتالیا آنان عمیقاً تحت تأثیر ابعاد فرهنگی انقلاب فرانسه قرار داشتند.
موقعیت و گرایش‌های جدید به انزوای بیشتر کلیسا کمک می‌کرد و اینان هر چه بیشتر در پای در دامن می‌کشیدند. هیچ نوع مقاومتی از جانب آنان در برابر موج آنتی کلریکال یاد شده وجود نداشت. اگرچه در ارتباط آنان با توده مردم که در آن زمان بسیط و بی‌سواد بودند، کماکان ادامه داشت، اما همگی در برابر واقعیت جدید تسلیم بودند و هدف صرفاً تطبیق با آن بود و نه اعتراض بدان.
قرارداد کونکورداتو ذاتاً یک قرارداد سیاسی و حقوقی بود. اما پی­‌آمدهای دینی آن کم­‌اهمیت نبود. عالی­‌ترین مقام کلیسایی و دستیارانش پذیرفتند که در شئون سیاسی و حکومتی دخالتی نداشته باشند. و این به مراتب بیش از یک تصمیم سیاسی که عملاً یک تصمیم دینی بود که توسط کلیسا از آن پس به رسمیت شناخته شد و بدین ترتیب به بخشی از آئین کاتولیکی که واجد حجیت دینی است، تبدیل شد.
این بدان معنا بود که کلیسا به شیوه های خاص خود که خصوصاً از 1861 به بعد اتخاذ کرده بود، ادامه دهد. علیرغم آنکه قرارداد 1929 شرائط عمومی و موقعیت سیاسی ـ اجتماعی او را به کلی تغییر داده بود، امّا همان نوع تفکر و همان نوع اخلاق و رفتار و کیفیت تعامل و برخورد چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی و سیاسی، حاکمیت داشت.
قرارداد 1929 با موسولینی، دیکتاتور فاشیست ایتالیا بسته شد و در طول حکمرانی او کلیسا کاملاً ساکت و صرفاً ناظر بود. سیاست موسولینی در دهه سی ایجاد امپراطوری بزرگ ایتالیا بود و به همین علت به افریقا لشگر کشید. اتیوپی، اریتره و مناطقی از سومالی و نیز لیبی را، به اشغال درآورد. قبل از جنگ دوم با هیتلر متحد شد و سیاست­‌های او و از جمله سیاست ضد یهودش را پی گرفت و به همراه او وارد جنگ جهانی دوم شد.
در اواخر جنگ ایتالیا با فاجعه ای بزرگ و بی نظیر مواجه شد. در 1943 پادشاه ایتالیا در کنار متفقین قرار گرفت، در حالی که تا قبل از آن در کنار آلمان بود. این اقدام شرائطی دشوار و بحرانی را به دنبال آورد و آلمانی­ها را سخت برانگیخت و هزاران سرباز ایتالیایی را به کشتن داد و تجاوز و کشتار و قحطی و گرسنگی وحشتناکی را تحمیل کرد. اما در تمامی این ایام هولناک کلیسا به همان مسیر ادامه می داد و بر اساس همان منطق فکری و اخلاقی و رفتاری عمل می کرد.
از جنگ دوم به بعد اوضاع به کلی دگرگون شد. هم در سطح ایتالیا و اروپا و هم در سطح بین المللی. قطبی جدید سر بر آورده بود که هم قدرت داشت و هم ایدئولوژی و هم متحد و هوادار. در پی نفوذ بود و گسترش قلمرو به ویژه که طرفداران بی­باک و از خود گذشته ای داشت که به هر خطری تن در می­دادند و به نیل به قدرت می­‌اندیشیدند، و در عین حال به دلایلی بیش از روشنفکران قرن نوزدهم ضد دین و ضد کلیسا بودند. ضدیت آنان نه یک گرایش فکری، بلکه یک اعتقاد راسخ و ایدئولوژیک بود.
در این موقعیت دیگر کلیسا نمی توانست بی­‌تفاوت بماند. مخصوصاً که از او می‌خواستند به صحنه آید و حتی مقابله کند، اگرچه مقابله‌ای نرم و نه سخت. مضافاً آنکه کلیسای کاتولیک در کلیتش ذاتاً ضد چپ است و نه ضد راست. لذا می توانست در برابر شخصی چون موسولینی سکوت کند اما نمی توانست در برابر تهدید چپ بی تفاوت بماند. در آن هنگام حزب کمونیست پرتحرک و ایده‌آل‌اندیش ایتالیا، و نیز فرانسه، در یک قدمی قبضه کردن قدرت بودند.
 با توجه به این نکات باید گفت نقطه عطف بزرگ کلیسای کاتولیک از ابتدای قرن نوزدهم و خاصه پس از وحدت ایتالیا به رویکرد او پس از جنگ دوم بازمی­‌گردد. تا قبل از این جریان منطق فکری و رفتاری کم و بیش ثابتی بر او حاکم بود.
از این مقطع زمانی به بعد کلیسای کاتولیک در اروپا دگرگونی‌های بزرگی را شاهد بوده است که پرداختن بدان مجال به مراتب بیشتری را می‌طلبد. اگرچه درک درست آن برای ما که در دنیایی «جهانی شده» زندگی می‌کنیم و با چالش‌های دینی فراوانی، چه از داخل و چه از خارج، مواجه هستیم واجد نهایت اهمیت است. اما از آن می‌گذریم.
در قرن بیستم آخرین پاپی که در چارچوب سنت کلیسایی شکل گرفته در قرون نوزدهم و بیستم، عمل کرد پل ششم بود. او به لحاظ فرهنگی و «فرهنگ روشنفکری» اروپا یکی از برجسته‌ترین پاپ‌هاست. اما مهمتر این است که شرایط عمومی و تکنولوژی اطلاعاتی و کیفیت باز بودن جامعه در دوران او به نوعی بود که اجازه می‌داد که او در چارچوب سنت کلیسایی یاد شده عمل کند. کلیسا در کنار توده مردم بود. کسانی که عملاً در برزخ بین قدیم و جدید قرار داشتند و توقعاتشان از کلیسا در همان حد گذشته بود و به کلیسا اعتماد داشتند. اگر تخلفاتی وجود داشت، که داشت، امّا جنبه موردی داشت. نه رسانه‌ها و نه جامعه به گونه‌ای نبود که این موارد را در کنار یکدیگر جمع کند و به یک جریان تبدیل نماید.
برای نمونه مسئله «کودک‌آزاری» کشیشان و تجاوز جنسی به آنان که به عنوان یک جریان معترض و حتی تهدیدکننده، کم و بیش از آمریکای دهه نود آغاز شد و به اروپای دهه بعد گسترش یافت و حتی کلیسای کشورهایی عمیقاً کاتولیک همچون ایرلند و اطریش و بلژیک را به چالش‌های سختی کشید، چندان نمی‌توانست در دهه‌های گذشته به یک موج تبدیل شود و چنین بحران‌هایی ایجاد کند.
چون اوضاع چنین بود کلیسا می‌توانست به راه خود ادامه دهد و اعتماد مردم را داشته باشد. اما با سرعت شرائط تغییر کرد و سطح فرهنگ و توقعات مردم بالا رفت و چنانکه خواهیم دید کلیسا نتوانست متناسب با آن خود را تغییر دهد.
پس از پل ششم که در 1978 درگذشت به مدتی کوتاه ژان پل اول انتخاب شد. علی­رغم مرگ زودهنگامش او از پاپ‌های محبوب و مردمی محسوب می‌شود و بسیاری از آشنایان با مسائل داخلی واتیکان مدعی هستند که به دلیل رفتار متفاوتش با سنت‌های واتیکانی او را مسموم کردند. نگارنده متخصصان متعددی را می‌شناسد که چنین اعتقادی دارند.
پس از ژان پل اول، ژان پل دوم به سمت پاپی برداشته شد. پس از 450 سال او نخستین پاپ غیرایتالیایی بود. ریشه لهستانی او و تجربه‌اش به عنوان اسقف کراکف ـ شهر قدیمی و سنتی لهستان ـ و در کشوری کمونیستی، او را به شخصیتی عمیقاً ضد کمونیست تبدیل کرده بود تا بدانجا که فعالیتها و اقدامات فراوان او تحت تأثیر همین ویژگی قرار داشت. انتخاب ریگان در آمریکا و ریاست هشت ساله اش این جریان را به شدت تشدید کرد که داستان مفصلی دارد.
ویژگی‌های شخصی و لهستانی ژان پل دوم به همراه سیاست اتخاذ شده توسط او، ایجاب می‌کرد که از بسیاری از لغزش‌های کلیسا چشم‌پوشی شود و حتی رسانه‌ها هم از کنار آن درگذرند و طولانی شدن مدت پاپی او، 26 سال، مرکزیت کلیسای کاتولیک را به نوعی بیماری مزمن مبتلا ساخت، بدین معنی که فسادهای موردی این ساختار بزرگ به دلیل عدم نظارت و عدم وجود شخصیت‌های دینی مستقل‌اندیش، نهادینه گردید و نخستین علائمش پس از سقوط بلوک شرق و در آمریکای دهه نود پدیدار گشت.
ژان پل دوم در سال‌های پایانی عمرش بیمار و بلکه بسیار بیمار بود. ضمن آنکه او ساختاری عمیقاً متمرکز و شخصیت­مدار ایجاد کرده بود. اسقف‌ها می‌بایست نه از جانب خلیفه­‌گری­‌ها که مستقیماً از جانب واتیکان انتخاب شوند و کاردینال­‌های غیرهم‌رأی پاپ نیز انتخاب نمی‌شدند و تمایلی عمیق برای نادیده گرفتن تخلفات مالی و جنسی وجود داشت و او در اواخر دوران پاپی­‌اش توان تمشیت امور را نداشت. در چنین شرایطی کسانی که با او نزدیک بودند و به‌طور متقابل هم از او حمایت می‌کردند و هم از جانب وی حمایت می‌شدند، همچون آپوس دی، به سرعت رشد کردند.
پس از ژان پل دوم، راتسینگر، بندیکت شانزدهم، انتخاب شد. او یک استاد الهیات و کلام مسیحی، فردی دانشمند و منزوی و به دور از واقعیت های اجتماعی بود. در طول عمرش صرفاً تدریس کرده بود و با مردم تماس مستقیمی نداشت و ویژگی آلمانی او نیز مزید علت بود.
علی­‌رغم آنکه به لحاظ علمی و اخلاقی و انسانی راتسینگر فرد به واقع برجسته‌ای است ـ او را از نزدیک و به خوبی می‌شناسم ـ اما انتخاب او تقریباً یک فاجعه بود و تنها را ه را برای سوءاستفاده­‌کنندگان را باز گذاشت که اعتراض همگان را برانگیخت.
یک بار آقای مارتین، سراسقف دوبلین، به نگارنده گفت واقعاً در شرائط سختی کار می‌کنم اعتماد مردم را از دست داده­‌ایم که این به دلیل رسوایی­‌های ناشی از آزار جنسی کودکان توسط کشیشان بود. در جایی چون اطریش هزاران نفر به همین دلیل کلیسایشان را ترک گفتند. این جریان مدتی بعد در بلژیک هم اتفاق افتاد. در کنار این همه باید سوءاستفاده های کلان مالی را افزود که حتی حساسیت مراکز مالی اروپایی و ایتالیایی را برانگیخت و اینکه بانک واتیکان از هیچ اقدام غیرقانونی­‌ای روی نمی­‌گرداند.
این مشکلات به همراه مشکلات فراوان داخلی خود واتیکان که عمدتاً در عدم مدیریت و عدم نظارت ریشه داشت، در نهایت موجب استعفای پاپ بندیکت شانزدهم گردید.
همین مسائل بود که حتی صدای شخصیت­‌های دینی ذاتاً محافظه­‌کار کاتولیک را به در آورد. کاردینال شناخته شده، دانشمند و بسیار محبوب میلان، کاردینال مارتینی، چند روزی قبل از فوتش زبان به انتقادی صریح گشود که انعکاس وسیعی داشت. او از وضع کلیسا، مدیریت کلیسا و فراموشی رسالت کلیسا انتقاد کرد و حتی گفت که کلیسا دویست سال عقب تر از زمان است و افزود کلیساهایی باشکوه اما بدون عبادت کننده، کلیساروندگان تنها توریست‌ها هستند که به مثابه یک اثر تاریخی و هنری بدان می‌نگرند. این نه اعتراض او که اعتراض بخش وسیعی از کلیسائیان، اعم از روحانی و غیرروحانی بود که به دلایلی کمتر لب به سخن می­‌گشودند.
در ایام استعفای بندیکت شانزدهم تصادفاً در رم بودم. خبر استعفای او همه را غافلگیر کرده بود. استاد ممتاز تاریخ مسیحیت در دوران معاصر در دانشگاه بولونیا، آقای آلبرتو ملّونی که سابقه آشنایی دیرینه‌ای با او دارم، جهت شرکت در گردهم­‌آیی­‌ای اضطراری در واتیکان، به رم دعوت شده بود تا درباره آینده کلیسای کاتولیک صحبت و مشورت کنند. او صریحاً به نگارنده گفت ما در شرایط بسیار سختی به سر می­‌بریم. نفوذ و اعتماد به ما به سرعت کاهش می­‌یابد و نوعی سردرگمی حاکم است. مرجعیت اخلاقی ما به طور جدی مورد تردید قرار گرفته است.
منظور از سردرگمی، سردرگمی در هدفمندی و مدیریت بود و آنچه در مورد مرجعیت اخلاقی می­‌گفت نه مرجعیت برای معتقدان، بلکه اعم از آن بود و غیرمعتقدان را نیز دربر میگرفت. از جنگ دوم به بعد مواضع و توصیه­‌های پاپ­‌ها حتی برای کسانی که به دلایلی مخالف کلیسا بودند، دارای اهمیت بود.
در چنین شرایطی اجلاس کاردینال‌ها برای انتخاب پاپ برگزار شد. ظاهراً این جلسات پرکشاکش بوده است. شخصیت­‌های دینی درون واتیکان قبل از انتخاب نهایی، پیام تبریکی برای کاردینال اسکوئولا، کاردینال کنونی میلان، به عنوان پاپ جدید ارسال می‌کنند که این به نوبه خود نشان دهنده مشکلات در درون واتیکان است و اینکه این مجموعه مصالح و منافعی متفاوت با بدنه کلیسای کاتولیک داشته است. البته این به معنای تخطئه اسکوئولا نیست. او را از نزدیک می­‌شناسم و یکی از بهترین­‌ها در بین کاردینال­‌ها است و سال­ها رئیس دانشگاه معتبر «لترانسه» بوده است. به این معنی است که فرستندگان تبریک مایل به انتخاب فرد خاصی بوده­‌اند.
در نهایت کاردینال برگولیو، کاردینال ایتالیایی الاصل آرژانتینی انتخاب می‌شود و این یک جریان به واقع استثنایی بود. شخصیت، افکار و طرز زندگانی برگولیو تقریباً شناخته شده بود و اینکه متفاوت با دیگران می‌اندیشد و رفتار و زندگی می‌کند.
او به عنوان مهم‌ترین مقام کاتولیکی آرژانتین نه در محل اقامت اسقف پایتخت که بسیار باشکوه­ و پرتشریفات است، که در آپارتمانی ساده و دو خوابه زندگی می­‌کرد. با مردم و در کنار آنها بود و معروف چنین است که با آنها برای تماشای مسابقات فوتبال، که بدان بسیار علاقه‌مند بود، به ورزشگاه می­‌رفت. این همه برای انتخاب کنندگان روشن بود، اما علی­‌رغم این همه او را انتخاب کردند.
از همان نخستین لحظه انتخاب، او تفاوت فراوانش با پاپ‌های قبلی را نشان داد و گفت در جایگاه اسقف شهر رم و جانشین پطرس می‌خواهد با کمک همگی شما کلیسا را اداره کند. این برای اولین بار بود که پاپی این گونه صحبت می‌کرد و اینکه هدفم نه اداره کلیسا بر اساس تشخیص و تصمیم شخصی، که بر اساس مشاورت و همکاری و همراهی با شماست.
اما مهمتر روش زندگی شخصی و تعاملش با مردم بود. او هیچ‌گاه به اقامتگاه پاپی نرفت و میهمان خانه درون واتیکان را به عنوان محل زندگی برگزید و از غذایی که برای همگان تهیه می­‌شد، استفاده می­‌کرد. اگرچه معروف چنین است که این ابتکار جهت جلوگیری از وقوع مسمومیتی احتمالی است که ژان پل اول بدان مبتلا شد و کمی پس از انتخابش درگذشت.
تعاملش با مردم به واقع صمیمانه و غیرتصنعی بود. حتی بیمارانی را که ظاهری بسیار نامناسب یافته بودند و کمتر کسی رغبت به نزدیکی با آنها داشت، در آغوش می کشید بدون آنکه علائمی از متکلّف بودن را نشان دهد. در بین راهب‌ها و راهبه‌هایی که خدمات پزشکی ارائه می‌دهند هستند کسانی که چنین­‌اند، اما هیچ پاپی این‌گونه رفتار نکرده است و حتی می‌توان گفت که عمدتاً عکس چنین رفتاری داشته­‌اند. راتسینگر هنگامی که با دیدارکنندگانش دست می­‌داد، دست چپ را حائل می‌گرفت که از حدّ مشخصی بیشتر به وی نزدیک نشوند.
دلیل موقعیت و محبوبیت شگرف او در درجه نخست همین رفتار و زندگی شخصی اوست. به ویژه امروز که به برکت توسعه تکنولوژی ارتباطی همه مسائل در زیر ذره بین قرار دارد.
اسکالفاری، سردبیر قبلی روزنامه پرتیراژ رپوبلیکا، که به تعبیر یکی از اساتید ایتالیایی خود را رب النوع روشنفکری اروپا می‌داند پس از ردّ و بدل نامه ای بین او و پاپ، به ملاقات او می‌رود. رفتار پاپ در جریان این ملاقات آن‌چنان او را تحت تأثیر قرار می‌دهد که موضوع مورد گفتگو تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. در ابتدای ورودش پاپ با انداختن سکه پول دو لیوان یک بار مصرف قهوه برای خود و اسکالفاری از ماشین اتوماتیک می­‌گیرد و سپس شروع به صحبت می‌کند. پس از این ملاقات او احتمالاً برای نخستین بار از یک شخصیت دینی تمجید می­‌کند.
بدون شک بخشی از محبوبیت او به ایده‌ها و افکارش راجع می‌شود. چند ماه پیشتر اهم نکات فکری او در مورد مسائل مختلف جهانی از محیط زیست گرفته تا فقر و توسعه غیرمسئولانه و مصرف­‌گرایی و نظام اقتصادی عادلانه، در کتابچه­‌ای منتشر شد که انعکاس وسیعی یافت که نکات مهم و به روز و قابل تأمّل فراوانی دارد.
طبیعتا این رفتار و این افکار مخالفانی هم دارد. اینان عمدتاً در ساختار درونی کلیسای کاتولیک قرار دارند. بر اساس شنودی که از گفتگوی دو شخصیت کاتولیکی منتشر شد، آنها آرزو می کنند که پاپ ترور شود.
ابتکار او در اصلاح این ساختار، مشارکت دادن هر چه بیشتر خود روحانیون است و درست برخلاف ژان پل دوم که مدیریت خود را به گونه­‌ای یکجانبه و متمرکز اعمال می‌کرد او می‌کوشد دیگران را در اتخاذ تصمیم و اجرای آن مشارکت دهد. به گفته یکی از متخصصان مسائل کلیسایی او همچون پاپ ارتدوکس­ها عمل می‌کند و نه پاپ کاتولیک‌ها؛ خود را در کنار اسقف­‌ها و کاردینال­‌ها می­‌بیند و نه فوق آنها.
مضافاً که کوشیده و می‌کوشد بی­‌محابا با هر نوع فساد و انحرافی برخورد کند. در اینجا نیز می‌کوشد برخوردش شخصی نباشد و دیگران را نیز دخالت دهد. از نخستین اقداماتش نظارت کامل بر بانک واتیکان و به طور کلی امور مالی واتیکان و کلیسای کاتولیک بود. این بانک به دلیل هویت مستقلی که از نظام بانکی ایتالیا و کل اروپا دارد، از گذشته به تخلفات متعدد بانکی همچون پول‌شویی و انتقال مبالغ کلان مشکوک و معاملات غیرقانونی شهرت داشت، اما در طی سالیان اخیر این جریان به اوج خود رسید.
هم­‌اکنون تمامی عملیات بانکی او تحت نظارت شدید گروهی از شخصیت­های کلیسایی و بانکی است که از جانب خود پاپ انتخاب شده‌­اند، و بنا به گزارش اخیر سازمان اروپایی Money Val که مسئولیت ارزیابی راه­کارهای مبارزه با تخلفات بانکی را به عهده دارد، آنان وظایف نظارتی خود را به خوبی انجام داده­‌اند.
در مورد رسوایی­‌های جنسی هم داستان به همین گونه است. این نوع مسائل در طی سالیان اخیر تا بدان حد فراگیر شده بود که حتی به داخل خود واتیکان هم عمیقاً نفوذ کرده بود و گزارش­‌های متعددی در این مورد در مطبوعات منتشر گردید که حتی اگر بخش کوچکی از آن هم صحیح باشد، به راستی فاجعه است. به جز بانک واتیکان سوءاستفاده­‌های مالی کلانی در درون خود واتیکان اتفاق افتاد که برخی از آنها به شخصیت­‌های طراز اول آن، که از ذکر نامشان خودداری می­‌شود، مربوط می­‌شود. هیچ‌گاه چنین سوءاستفاده­‌هایی در این سطح و حجم سابقه نداشت و این به حدی بود که حتی مردمان عادی در ایتالیا نیز از آن مطلع شدند. یکی از اینان 150 هزار یورو به بیمارستان کاتولیکی رم اهدا کرد که این به نوعی جبران محترمانه بخشی از سوءاستفاده­‌های مالی است.
جالب اینجاست که خود پاپ چند روز پیش از عید کریسمس در دیدار با کارکنان واتیکان خود از آنچه که رسوایی­‌های واتیکان نامیده بود، عذرخواهی کرد.
ویژگی­‌های قدرت در آنجا که منشأ دینی دارد متفاوت است با مواردی که منشأ آن قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی است. در اینجا این پذیرش عمومی مؤمنان و معتقدان است که به قدرت شکل می­‌دهد یا آن را سست می‌کند. اگرچه در اینجا هم زمانی که قدرت نهادینه می­‌شود و ساختارهای خود را می‌یابد مسئله چندان بدان گونه نیست؛ اما در نهایت میزان اقبال و پذیرش و تمکین مؤمنان را نقش فراوانی در تحکیم و یا تزلزل قدرت ناشی از دین است.
به نظر می­‌آید پاپ این نکته را به خوبی دریافته است و لذا با کمک مردم و افکار عمومی و نیز با کمک روحانیون هم­‌اندیش خود به اصلاحات کلیسایی دست یازید، و پیوسته بدان تأکید می­‌کند و اینکه ادامه خواهد یافت. رمز موفقیت او دریافت این نکته است و البته نمی­‌توانست چنین کند اگر از خود شروع نمی‌کرد. همراهی افکار عمومی به دلیل عدم وجود سابقه­‌ای منفی و اینکه احساس می­‌کنند او فردی صادق و صمیمی است به او کمک کرده تا در برابر فشار سنگین تشکیلات عریض و طویل کاتولیکی بایستد و به پیش برود. تا آنجا که نویسنده می‌داند در نخستین ماه­‌های انتخابش هیچ فردی از کسانی که با مسائل درونی کاتولیسیسم آشنا بودند باور نمی­‌کردند که او بتواند موفق شود. اما علی­‌رغم تمامی به واقع کارشکنی­‌ها، او تا حد زیادی توفیق یافت و هنوز هم امکان پیشروی به مراتب بیشتری دارد و این عمدتاً به دلایلی است که مورد اشارت قرار گرفت.
صرف­‌نظر از این نکات او توانست درصد فراوانی از کاتولیک­‌ها را به آیین­شان علاقه‌مند و علاقه‌مندتر کند. در دهه‌های اخیر احتمالاً این برای نخستین بار است که شاهد چنین جریانی هستیم. این سخن در مورد کلیسای کاتولیک آمریکای لاتین که عمیقاً تحت فشار کلیساهای پروتستان از نوع امریکایی‌اش قرار داشت، و آفریقای سیاه و آسیا صحیح است و حتی در مورد اروپا. اروپایی که هیچ فرد مطلع و حتی خوش­بینی به آینده کلیسای کاتولیکش امیدوار نبود. واقعیت­ها و آمار جملگی آنچه را بیان شده، تأیید می کند. واقعیت این است که تحولات دینی را با معیارهای متداول در علوم اجتماعی و سیاسی نمی­توان مورد بررسی و کنکاش قرار داد. این احتمالاً نکته جدیدی است که تجربه مدیریت پاپ کنونی آن را به خوبی نشان می­‌دهد.

پاپ جدید، پاپ فرانسیس، به واقع پدیده‌ای جدید در طول تاریخ معاصر کلیسای کاتولیک است. رفتار و منطق رفتاری او، طرز زندگی او، سخنان و پیام­‌هایش، نگاهش به کلیسا و رسالت کلیسا و مدیریتش در سطوح عالی کلیسایی و در درون تشکیلات پیچیده و مرموز واتیکان، همگی استثنایی است و مهم این است که این مجموعه در هماهنگی با یکدیگر است. پشتوانه اصلی سنت­‌شکنی او زندگانی روزمره و فارغ از تشریفات اوست. و نیز باز بودن و خون­‌گرمی و صمیمیت اوست در پذیرش افراد و گروه­‌های مختلف.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.