اسلام‌گرایی؛ تهدید جمعیتی و فرهنگی مسلمانان در غرب

عباس عیسی‌زاده

امروزه تروریسم و بنیاد‌گرایی به‌عنوان ریشه‌های اساسی ترس غربی‌ها از اسلام مطرح می‌شوند، لکن برخی معتقدند که موارد مذکور منشأ اصلی این هراس نیستند، بلکه علت عمده همواره تهدیدات فرهنگی اسلام و ترس از اسلام‌گرایی در غرب بوده است که به شکل افزایش نمادهای بصری اسلامی همچون مسجد، مناره، حجاب، عمامه و امثال آن در کشورهای غربی هر روز جلوه بارزتری می‌یابد.

اسلام با بیش از یک‌و‌نیم میلیارد پیرو، به‌لحاظ جمعیت دومین دین بزرگ دنیا است و ضمن برخورداری از سریع‌ترین میزان رشد در میان کلیه ادیان، گستره‌ جغرافیایی وسیعی از اندونزی در جنوب شرق آسیا تا مراکش در شمال غرب افریقا را در‌بر می‌گیرد. در این نوشتار، «تهدید جمعیتی و فرهنگی مسلمانان در غرب» مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد؛ با طرح این سؤالات مهم که چرا غرب اسلام را خطر و تهدیدی جدی می‌انگارد؟ دلیل دشمنی، خصومت و نفرت‌پراکنی در محافل علمی، سیاسی و رسانه‌ای علیه اسلام به‌ویژه علیه مسلمانان ساکن غرب چیست؟ و اساساً چه تعداد مسلمان در اروپا و ایالات متحده زندگی می‌کنند که چنین خطر بزرگی برای چشم‌انداز جمعیتی، دینی و فرهنگی غرب تلقی می‌شوند؟

تهدید اسلامی طی نیم قرن گذشته، مسلمانان به دشمن شماره یک غرب بدل شده‌اند که باید این امر را در قالب تداوم سنت دیرینه دگرهراسی غرب و سابقه نه چندان درخشان آن در تعامل با تبارهای غیر‌اروپایی، نژادهای غیر‌سفید و فرهنگ‌های متفاوت تفسیر کرد. در دهه‌های پایانی سده بیستم در پی وقایع پرهیاهویی نظیر انقلاب اسلامی ایران، ماجرای سلمان رشدی و جنگ خلیج فارس، خصومت مستتر با اسلام و مسلمانان افزایش یافته، به هراس و واهمه‌ای بی‌اساس تبدیل گردید. حال علت چنین برخورد خصمانه‌ای با اسلام چیست؟ پاسخ در یک عبارت نهفته است: "تهدید اسلامی".

اسلام و مسلمانان از دو منظر برای غرب خطر و تهدید محسوب می‌شوند: مورد اول به ویژگی‌های ذاتی دین اسلام باز می‌گردد که با آموزه‌های خود می‌تواند فضای اروپا را در یک جامعه‌ چند‌فرهنگی متحول سازد و اصول خود را به سرعت در میان پیروان سایر ادیان گسترش دهد و مورد دوم که نمود آشکارتری دارد، افزایش جمعیت مسلمانان در غرب است. هم‌اکنون در اکثر کشورهای اروپایی مسلمانان بزرگ‌ترین اقلیت مذهبی هستند و در مجموع، 4 تا 5 درصد جمعیت اروپا را تشکیل می‌دهند. همچنین، مسلمانان حداقل 25% از جمعیت شهرهای مارسی و روتردام، 20 درصد از جمعیت شهر مالمو، 15 درصد از بروکسل و بیرمنگام و 10% از جمعیت کلان‌شهرهای لندن و پاریس را به خود اختصاص داده‌اند.

در ادامه‌، نخست به تهدید جمعیتی اسلام و سپس به تهدید فرهنگی ناشی از آن خواهیم پرداخت. تهدید جمعیتی ریشه بسیاری از مدعیات و استدلال‌های اردوگاه اسلام‌هراسان علیه مسلمانان خطری جمعیتی است که از سوی اسلام، غرب را تهدید می‌کند. تا‌جایی‌که برخی پیدایش و گسترش اسلام‌هراسی را با رشد جمعیتی قابل توجه مسلمانان در جهان مرتبط می‌دانند؛ برای نمونه، مطابق پژوهشی که مؤسسه‌ پیو در سال 2011 در رابطه با سهم مسلمانان از کل جمعیت دنیا از سال 1990 تا زمان حاضر انجام داده، جمعیت مسلمانان از 1/1 میلیارد نفر در سال 1990 (9/19 درصد کل جمعیت جهان) به 6/1 میلیارد نفر در سال 2010 (4/23 درصد) رسیده است و پیش‌بینی می‌شود که با این سرعت رشد، در سال 2030، بیش از 2 میلیارد نفر، معادل 26% ساکنین کره‌ زمین، مسلمان باشند.(اینجا را ببینید) علاوه بر این، هم‌اکنون اسلام دومین دین اروپا محسوب می‌شود و شمار مسلمانان ساکن اروپا با رشدی چشمگیر در 30 سال گذشته، سه برابر شده است و متخصصان رشد مشابه و یا حتی بالاتری را برای دهه‌های آینده پیش‌بینی می‌کنند.

به‌طورکلی، ادعای تغییرات جمعیتی دربردارنده استدلالی دوگانه است:
1- روند مستمر مهاجرت مسلمانان به غرب => مسلمانان بخش اعظم مهاجران در سال‌های اخیر بوده‌اند.
2- نرخ بالای زاد و ولد => امروزه نرخ زاد و ولد در میان مسلمانان حداقل سه برابر سایر اروپایی‌هاست.

تهدید فرهنگی خطر مهم‌تری که در پی تغییرات جمعیتی و افزایش تعداد مسلمانان، غرب را تهدید می‌کند، اسلام‌گرایی و "تهدید فرهنگی" ناشی از آن است. چنان‌که در دو دهه‌ اخیر شاهد فعالیت‌های گسترده‌ مسلمانان اروپا برای کسب حقوق بیشتر و به‌خصوص حق به‌جا آوردن آداب و مناسک دینی در جوامع‌ غربی بوده‌ایم. «در این رابطه به‌طور مشخص، دهه‌ 1980 میلادی برهه‌ا‌ی مهم محسوب می‌شود. رشد اسلام‌گرایی در این دهه به حدی بود که تا پایان سال 1990 بیش از 6000 مسجد در اروپای غربی وجود داشت».

برآوردهای مراکز تحقیقاتی، نتایج شگفت‌انگیزی را در مورد افزایش نفوذ اسلام در غرب ارائه می‌کند. افزایش بی‌سابقه‌ تیراژ کتب مذهبی به‌ویژه قرآن، فعالیت گسترده مساجد و مراکز دینی، رواج نمادهای اسلامی خصوصاً حجاب، ایجاد کرسی‌های متعدد مطالعات دینی در دانشگاه‌ها و توجه به مفهوم مذهب از موارد مشهود بوده است. ازاین‌رو، امروزه اسلام به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از فرهنگ و جامعه‌ غربی و چشم‌انداز آن درآمده است. اسلام دیگر صرفاً به‌منزله مسأله‌ سیاست خارجی اروپا مطرح نیست، بلکه یکی از دغدغه‌های داخلی آن به‌شمار می‌رود. به همین دلیل بسیاری از نویسندگان و محققان هراس یا نفرت از اسلام را امری موجه و معقول می‌دانند. برای مثال، پالی توین‌بی خبرنگار مشهور گاردین با صراحت می‌نویسد: «من با افتخار یک اسلام‌هراس هستم». البته او تأکید می‌کند که مقصودش اعلان بدبینی و بی‌اعتمادی نسبت به اسلام به‌عنوان یک دکترین و آموزه‌های آن است و نه ابراز خصومت و دشمنی در قبال مسلمانان به-مثابه یک گروه. لکن نتیجه کاملاً برعکس بوده است و اسلام‌هراسی با برخورداری از حمایت و پشتیبانی تمام‌عیار سیاست‌مداران، مقامات رسمی و رسانه‌های غربی، بر تمام جنبه‌های حیات مسلمانان تأثیر گذاشته است. اسلام‌هراسی به بحرانی تبدیل شده است که از یک سو زندگی مسلمانان ساکن غرب را شدیداً تحت تأثیر قرار داده، از طرفی دیگر حتی برای جوامع غربی خساراتی جبران‌‌ناپذیر به بار آورده است؛ از شکست طرح‌هایی چون یکپارچه‌سازی و چندفرهنگ‌گرایی تا توسل به خشونت و ترور از سوی برخی گروه‌های مسلمان افراطی در پاسخ به شرایط مصیبت‌باری که به‌شکل ساختمند در زندگی روزمره بر آنان تحمیل می‌شود.

از دید محققان غربی این مسئله از چنان اهمیتی برخوردار است که فقط در سال ۲۰۰۶ و پس از ماجرای پرهیاهوی کارتون‌های دانمارکی، چند کتاب برجسته در مورد خطر جمعیتی مسلمانان و تهدید فرهنگی ناشی از آن منتشر شد، از جمله: "وقتی اروپا خواب بود: چگونه اسلام رادیکال غرب را از درون متلاشی می‌کند؟" اثر بروس باور، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی همجنس‌گرای امریکایی؛ کتاب پرفروش "لاندستان" [ترکیب دو کلمه لندن و پاکستان] نوشته ملانی فیلیپ، تحلیل‌گر و ژورنالیست بریتانیایی و اثر بسیار جنجالی مارک استین، نویسنده و ستون‌نگار کانادایی، "امریکای تنها: پایان دنیایی که می‌شناسیم". در این کتب و آثار مشابه دیگر، مسلمانان و حتی احزاب لیبرال به‌منزله خائنین و توطئه‌گرانی به تصویر کشیده می‌شوند که قصد دارند غرب را اسلامی کرده، شریعت (قوانین و مجازات اسلامی از جمله سنگسار، قطع اعضای بدن، شلاق و…) را در آن به اجرا در‌آورند. این فضای وحشت‌زای ناشی از تهدید فرهنگی اسلام حتی در انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا در سال 2008 نیز انعکاس یافت؛ به‌گونه‌ای‌که پس از اعلام کاندیداتوری باراک اوباما، این شایعه در همه جا پیچید که وی یک مسلمان و اجنبی‌زاده است و نباید به او رأی داد! در همین زمینه بات یعور، نویسنده‌ یهودی، اصطلاح یوروبیا را در رابطه با حضور مسلمانان در اروپا ابداع کرده است. یوروبیا که متشکل از دو واژه‌ یورپ (اروپا) و عربیا (عربی) است، بر این مفروض اشاره دارد که در آینده اروپا با گسترش بیش از پیش جمعیت مسلمانان عمدتاً عرب، متحد دنیای عرب و یا حتی زیر‌مجموعه‌ آن خواهد شد. به عبارت دیگر، رشد جمعیت‌ مسلمانان در اروپا از طریق مهاجرت و نیز زاد ‌و‌ ولد، در نهایت به شکل‌گیری اکثریت مسلمان در آن قاره منجر می‌شود و طبیعت به‌لحاظ تاریخی مسیحی و در حال حاضر سکولار جامعه اروپا را تهدید خواهد کرد. اما آیا یوروبیا واقعاً تهدیدی حایز اهمیت است؟ حقیقت امر این است که حدود 20 میلیون نفر از جمعیت 500 میلیونی اتحادیه‌ اروپا مسلمان هستند. مهم‌تر از آن، مسلمانان اروپا همگون نیستند. آنها به گروه‌های قومیتی گوناگونی تقسیم می‌شوند که اغلب اشتراکات کمی با یکدیگر دارند: آسیای جنوبی‌ها در انگلستان، افریقای شمالی‌ها در فرانسه و ترک‌ها در آلمان. به علاوه، بسیاری از آنان به دین خود عمل نمی‌کنند و اصطلاحاً "مسلمانان فرهنگی" هستند.

حال چگونه این اقلیت کوچک و بسیار اندک می‌تواند، ترکیب جمعیتی و فرهنگی غرب را حتی در بلندمدت تهدید کند، خود جای بسی تأمل دارد؟ این نوع واژه‌سازی‌های متوهمانه در‌حالی‌که مسلمانان حداکثر 5 درصد جمعیت اروپا را تشکیل می‌دهند، تنها در قالب یک واژه قابل توضیح است: "هراس اخلاقی"؛ ترس و واهمه‌ای که هدفمند ایجاد می‌گردد تا توجیه‌گر تصمیمات سیاست‌مداران و تسهیل-کننده برنامه‌ها و سیاست‌های ظالمانه آنان در قبال برخی اقلیت‌ها همچون مسلمانان باشد. بنابراین سخنان مایکل شوئر، مأمور سابق سیا، در شبکه خبری سی ‌ان ‌ان مبنی بر اینکه: «اروپا از حیث جمعیتی در حال احتضار است و تا سال 2050 میلادی قاره‌ای اسلامی خواهد بود» و یا اظهارات برنارد لوئیس، مورخ برجسته دانشگاه پرینستون، در روزنامه اورشلیم‌پست که: «اروپا حداکثر تا پایان این قرن اسلامی خواهد شد» ، هرچند ادعاهایی گزاف به نظر می‌رسد، غیر‌طبیعی و خلاف انتظار نیست و کاملاً در قالب مذکور، یعنی هراس اخلاقی، جای می‌گیرد. در مجموع، مسلمانان در طول تاریخ، به دلایل و بهانه‌های مختلفی مورد هجوم و موضوع ترس و نفرت غرب قرار گرفته‌اند. از قرن هفتم، همزمان با ظهور اسلام و نفوذ آن تا شمال افریقا و مرکز اروپا و پس از آن جنگ‌های معروف صلیبی، خطر و تهدیدی مذهبی برای مسیحیت تلقی می‌شدند. در سده‌های بعد، به‌دلیل مقابله با استعمار اروپایی، بیشتر خطری سیاسی به‌شمار می‌رفتند. اما در چند دهه اخیر خصوصاً با حضور محسوس و بی‌سابقه مسلمانان در غرب، این "تهدید جمعیتی و فرهنگی" است که به ابزار و بهانه‌ای جدید برای ابراز نفرت و انزجار علیه آنان بدل شده است. با این وصف، واقعیت‌ها نشان می‌دهد که جمعیت مسلمانان در غرب بسیار کمتر از آن است که بتواند حداقل در آینده نزدیک ترکیب جمعیتی و چشم‌انداز فرهنگی غرب را دستخوش تغییرات جدی کند. بنابراین، اتهامات این‌چنینی صرفاً در قالب کینه و خصومت دیرینه غرب از اسلام و تداوم آن به اشکال جدید قابل تحلیل است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.