احتمالاً آثار منحول و درجه چندم من و امثال من که با آن رتبه دانشگاهی میگیریم و به سفرهای مطالعتی خارج از کشور میرویم و رونوشت ناشیانه و نانجیبانه از آثار خود نجیب و امثال نجیب است جایگزین پسندیدهای است اما از ارجاع به این آثار بیم آن میرود که چند صباحی پس از این خودمان دست به دامان ملل دیگر شده، تا به ایران آیند و ما را به ما معرفی کنند.
البته سالها پیش کارمان سهلتر و سادهتر بود، در این چند شاخه بسیار کس آن هم کسانی نظیر قزوینی، دهخدا، نفیسی، بهار، همایی، فروزانفر، معین، زرینکوب از متقدمان و کسانی نظیر شفیعی کدکنی، خرمشاهی، فانی، حمیدیان، دادبه، پورجوادی، ذکاوتی و امثال ایشان از متأخران داشتیم و میتوانستیم یافت اما این روزها و با یک حساب سر انگشتی در آینده نزدیک جز معدودی دیگر امثال نجیب که هیچ حتی نجیبشناس نیز نخواهیم یافت.
حضرت استاد نجیب مایل هروی نظیر والد بزرگوارشان که سالها پیش دفتری(برگ بیبرگی) نیز به شکرانه سالها خدمات فرهنگیشان به طبع رسید به ایران و ایرانیان و به زبان فارسی افتخار داده _ البته خود استاد فارسی زبانند _، عمر شریف را مصروف مطالعه، تحقیق و تألیف در باب ایران، ادبیات فارسی و تصوف فرمودند و فرهنگ ایرانی را ارج نهادند و در واقع نواختند.
آثار ایشان پر برگ و بار و اعم از تصحیح و تألیف بوده و تا آنجا که این کمترین در حد بضاعت مختصر و مزجاه خود دیده و میداند در عرصه تألیف شامل آثاری نظیر «خاصیت آیینگی» درباره عین القضات همدانی، «این برگهای پیر»، در حوزه تصوف، «در شبستان عرفان»، «سایه به سایه»، در حوزه عرفان ، «جامی»، و بسیاری آثار دیگر است و در عرصه تصحیح نیز شامل آثاری نظیر «اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن»، «سماعنامههای فارسی»، «شرح فصوص الحکم خوارزمی»، «رسایل ابن عربی»، «مصنفات فارسی» و کتاب «العروه لاهل الخلوه و الجلوه» از شیخ علا الدوله سمنانی، و بسیاری آثار ریز و درشت دیگر میشود که طی این سالها طبع و منتشر کردهاند.
اگر جغرافیای ایران قدیم را در ذهن آوریم افغانستان به ایران بزرگ آن زمان تعلق داشت و امروز از ایران جدا افتاده است. اگر جغرافیای ایران جدید را نیز در ذهن آوریم به لحاظ فرهنگی ایران و افغانستان در بسیاری مواضع یک روح در دو بدنند، و اگر هیچ یک از دو ایران قدیم و جدید را نیز در ذهن نیاوریم، از آنجا که استاد مشرف فرموده، ایران را محل زندگی خود انتخاب کردهاند، لازم است مراتب قدر دانی خود را به نحو بلیغ حضور ایشان ابلاغ و از اشباه و نظایر وی استقبال به عمل آوریم و افسوس که حق نمک را نگه نداشته و نمک دان را شکسته و خاطر عزیز وی را ملول ساختهایم.
بنابر این پیشنهاد میشود افزون بر وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی که گویا به ماجرا ورود کردهاند، تمام اصحاب فرهنگ بالاخص اعضای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، فرهنگستان علوم، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان مقدس رضوی، حتی کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و سایر دستگاههای مربوطه در قدم نخست به دلجویی و در قدم بعد به حل و فصل مشکل پیش آمده اقدام کرده، جهت حفظ آبروی علم و فرهنگ در این دیار اقدام عاجل داشته باشند.
به خاطر دارم چند سال پیش نیز که بحث باز گرداندن اتباع افغان به کشور خود گرم شده بود ماجرای اخراج استاد از ایران پیش آمد و به گمانم آن روز فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی دخالت کرد و از بروز آن ضایعه جدی جلو گرفت، یا دیگران دخالت کردند و بهر حال استاد در ایران ماندند. اگر آن روز اقدامی جهت ماندن استاد در ایران صورت گرفت و قرین توفیق بود، پسندیده است این بار نیز جهت حل مشکل جدید ایشان همان سطح حمایت و تلاش تکرار شود و اگر اقدامی صورت نگرفت یا گرفت و قرین توفیق نبود، لازم است این بار به نحو جدیتر صورت گیرد و تا به دست آمدن نتیجه قطعی از پیگیری آن از پا ننشینند.
نگارنده تا امروز امکان بل اقبال زیارت استاد از نزدیک را نداشته، صرفاً در محضر آثار شاگردی کرده و در حد توش و توان نا چیز خود از وی آموخته است. هر چند هماره به خود میگوید طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف شاید هرگز آن مایه بخت و اقبال نداشته باشد که چنان دیدار شعف انگیز مقدور و میسور وی باشد با این حال صادقانه و صمیمانه آرزو دارد استاد هم در ایران بماند و هم جراحت روح خستهاش التیام یابد.

درد دین، درد اخلاق و درد ایران، هر کدام از این سه درد را که داشته باشیم، جد و جهد در حل این معضل و مشکل را ایجاب میکند. می گویم درد دین، چرا که تحقیقات دینی استاد دست کم در یکی از حوزههای دین پژوهی بسیار است. می گویم درد اخلاق، چرا که طبق و وفق اخلاق اسلامی شکر گزاری خدمت مردم در حق ما بر ما واجب است و اگر بگویند اخلاق استثنا پذیر نیست و خون ایشان از خون باقی افاغنه رنگینتر نیست خواهیم گفت خدمات ایشان خون وی را رنگینتر کرده و این حکم مصداق استثنا نخواهد بود زیرا استثنای اخلاقی یعنی بین همگنان و نه نا همگنان به تمایز و امتیاز قائل شویم، و سر انجام می گویم درد ایران، چرا که آثار بسیار وی بی شک خدمت به فرهنگ ایران و زبان فارسی است.
و سخن آخر اینکه اگر امروز فرصت را غنیمت ندانیم، فردا دریغ و افسوس برای از کار افتادن چنان دست و قلمی هیچ ثمر نخواهد داشت. به قول خواجه شیراز:
کو کریمی که ز بزم طربش غم زدهای
جرعهای در کشد و دفع خماری بکند