مجیدی: قضاوت عجولانه الازهر درمورد نمایش چهره پیامبر در محمد رسول الله بی معناست

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «رهبر جدید طالبان به اندازه ملا عمر سخنور نیست، اما فردی باهوش و با سیاست است»، «رحیم محمدی: نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه در بدو پیدایش جامعه‌شناسی، نسبتی سلبی و عدمی است/احمد بخارایی: در فقدان آشنایی با فلسفه، ذهنیت جامعه‌شناسان به‌شدت مهارتی و ماشینی می‌شود/ فلسفه بنیادی‌ترین، انتزاعی‌ترین، استدلالی‌ترین و انتقادی‌ترین دانش‌هاست»، «مجید مجیدی: هزینه‌ای که برای معرفی چهره رحمانی حضرت محمد انجام شده، قابل قیمت‌گذاری نیست/جهان در کنار کم‌کاری ما در معرفی اسلام، قرائت زشتی را از اسلام به وجود آورده است/ قضاوت عجولانه الازهر در مورد نمایش چهره پیامبر در این فیلم، بی معناست چون اصلا صورتی نشان داده نشده است/شهرک سینمایی پیامبر اعظم می تواند محلی برای بازدیدهای دانش آموزی و تقویت نگاه دینی باشد» و «فروش بالای دو فیلم حاشیه دار، نشان می دهد شاخصه‌ها و معیارهای دلواپسان جنبه عمومی ندارد»

رهبر جدید طالبان به اندازه ملا عمر سخنور نیست، اما فردی باهوش و با سیاست است
اعتماد در صفحه «جهان»؛ یادداشت «ملا اختر منصور کیست؟» به قلم سامی یوسف زی را که در نیوزویک منتشر شده، بارنشر کرده و نوشته است:
«آنچه کاملا مشخص است ملا اختر منصور، جانشین ملا عمر و رهبر جدید طالبان افغانستان در تلاش است تا اقتدار گذشته این گروه تروریستی را بازگرداند. در حالتی که بسیاری امیدوار بودند مذاکرات صلح میان طالبان و دولت افغانستان به نتیجه برسد اما ملا اختر منصور در نخستین سخنان خود پس از جانشینی ملا عمر اعلام کرد جهاد ادامه دارد. موضوعی که نشان از تند‌تر شدن نگرش این گروه تروریستی با رهبری ملا اختر دارد.
منصور در حدود ۵٠ سال پیش در روستایی در حوالی شهر میوند قندهار در خانواده فقیر و کشاورزی متولد شد و او مانند بسیاری از افغان‌ها در طول اشغال این کشور توسط شوروی به همراه خانواده‌اش به پاکستان نقل مکان کرد و در آنجا مستقر شد. او در سال ١٩٩۴ به یک مدرسه دینی در نزدیکی پیشاور رفت و در آن دوران توانست دوستان و طرفدارانی را برای خود به دست بیاورد. ملا اختر موقعیت و محبوبیت خود را در اتحادیه دانشجویی اسلامی به نام حرکت اسلامی به دست آورد.
اگرچه ملا اختر منصور فعالیت‌هایی را در مبارزه علیه اشغال افغانستان توسط شوروی انجام داد اما به سرعت به سمت جنبش طالبانی رفت که در آن دوران رو به رشد می‌نهاد، تا بتواند خلأهایی که برای کسب قدرت دارد را پر کند. او در ژوئن ١٩٩۵ تصمیم گرفت تا مدرسه مذهبی در پاکستان را ترک کند و به افغانستان باز‌گردد. منصور به همراه خود ١۵٠ دانش‌آموز را از اردوگاه پناهندگان افغان در پاکستان به قندهار آورد تا با طالبان بیعت کنند. او در آن دوران به‌شدت درگیر عقاید و رفتارهای طالبان و به خصوص ملا عمر شد و تا جایی پیش‌رفت که به یکی از وزرای رژیم طالبان تبدیل شد.

در سال ١٩٩٧ در حالی که طالبان در تلاش برای تصرف مزار شریف شکست خورده بود منصور توانست یکی از جنگ‌سالاران ازبک را اسیر کند و از این طریق توانست او را با تعدادی از زندانیان طالبانی مبادله کند. دوسال بعد ملا اختر منصور شهرت جهانی یافت. وی نقش مهمی را در ربودن هواپیمای هندی و فرودآوردن آن در قندهار ایفا کرد. موضوعی که در نهایت با وساطت سازمان ملل و مدیریت بحران پایان یافت. اما پس از آن، عملیات تروریستی یازده سپتامبر تبدیل به یک فرصت برای ملا اختر منصور شد. زیرا یک به یک رقبای ملا اختر منصور توسط نیروهای امریکایی یا دولت افغانستان دستگیر یا کشته شدند. اگر چه مقام ملا اختر منصور در سال ٢٠١٢ که روز‌به‌روز رشد پیدا می‌کرد توسط عبدالقیوم ذاکر به چالش کشیده شد. اما منصور توانست به صورت زیرکانه و به صورت کاملا سیاسی ذاکر را کنار بگذارد. او با استفاده از نفوذ خود توانست با دادن موقعیت و مناصب مختلف جایگاه خود را در تعدادی از قبایل نیز تثبیت کند. با این حال آن‌گونه که گفته می‌شود ملا منصور بلند‌پرواز به اندازه ملا عمر سخنور نیست، اما متواضع است. از آنجا که او توانسته است مرگ ملا عمر را از سال ٢٠١٣ تا به حال از سازمان‌های جاسوسی مخفی نگه دارد می‌توان او را فردی باهوش و با سیاست در افغانستان دانست.

رحیم محمدی: نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه در بدو پیدایش جامعه‌شناسی، نسبتی سلبی و عدمی است/احمد بخارایی: در فقدان آشنایی با فلسفه، ذهنیت جامعه‌شناسان به‌شدت مهارتی و ماشینی می‌شود/ فلسفه بنیادی‌ترین، انتزاعی‌ترین، استدلالی‌ترین و انتقادی‌ترین دانش‌هاست
این روزنامه در صفحه «سیاست نامه» به روایت نشست «بررسی نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه در انجمن جامعه‌شناسی ایران» پرداخته و عنوان «ناقوس مرگ جامعه‌شناسی کجا به صدا درمی‌آید» را برای آن انتخاب نموده است.
محسن آزموده در مقدمه این گزارش نوشته است: « یوسف اباذری در سخنرانی جنجال برانگیزش در همایش هشت دهه علوم اجتماعی جامعه‌شناسان ایرانی را به غفلت از تحولاتی که بعد از جنگ در حوزه جامعه و اقتصاد ایران رخ داد متهم کرد و گفت: ‌«جامعه‌شناسان این ماجرا را متوجه نشدند چون به نوعی سرگرم فرهنگ و فلسفه و این جور مسائل بودند و خود من هم به عنوان یک دانشجو به همین حوزه‌ها می‌پرداختم. متوجه نبودم که بنیانگذاران جامعه‌شناسی در آثار خود فی‌المثل وبر در کتاب اقتصاد و جامعه، دورکیم در کتاب تقسیم کار، زیمل در کتاب فلسفه پول، و مارکس در کتاب سرمایه به این موضوع یعنی رابطه اقتصاد و جامعه پرداخته بودند. » او در این سخنرانی تاکید کرد که با ضعیف‌شدن جامعه‌شناسی در ایران دو علم تقویت شدند یکی روان‌شناسی و دیگری فلسفه و در توضیح این ادعا گفت: ‌«خود من هم در این قضیه یعنی در تقویت فلسفه نقش داشتم. اما فلسفه الان دارد بلایی سر جامعه ایران می‌آورد که جا را برای جامعه‌شناسی تجربی تنگ کرده است. حالا چرا فلسفه؟ هرچه جامعه‌شناسی به مساله اتمیزه شدن افراد می‌پردازد، فلسفه می‌گوید من به بنیان‌ها می‌پردازم و به دنبال مقولات جدید هستم. گرایش‌های رسمی و محافظه‌کار دانشگاه‌ها نیز می‌گویند مقولات جامعه‌شناسی کافی نیستند و ما باید مقولات جدیدی بیاوریم. از کجا می‌آورد؟ از شکلی از فلسفه. این جریان‌ها ناشی از سوءنیت یک عده و افراد نیست، داستان این نیست که عده‌ای سوء‌نیت دارند و می‌خواهند انحصار ایجاد کنند بلکه وقتی شما جامعه‌شناسی را رها کنید، معلوم است که فلسفه جای جامعه‌شناسی را خواهد گرفت. » مشخص است که این سخنان اباذری مثل دیگر مباحث او واکنش‌های متفاوتی را در میان اهل اندیشه در ایران بر می‌انگیزد. شاید بتوان نشست نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه را به عنوان یکی از واکنش‌ها ارزیابی کرد. این جلسه عصر یکشنبه ٢۵ مرداد توسط انجمن جامعه‌شناسی با همکاری کارگروه جامعه‌شناسی ایران، کارگروه مسائل اجتماعی ایران و کارگروه فلسفه و علوم اجتماعی برگزار شد. در این جلسه رحیم محمدی، استاد جامعه‌شناسی به نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه پرداخت و پرسش‌هایی را مطرح کرد که احمد بخارایی در ادامه با اشاره به ضعف فلسفی در جامعه‌شناسی امروز ما به آنها پاسخ داد. آنچه می‌آید گزارشی از سخنرانی ایشان است.

در آغاز جامعه‌شناسی فلسفه طرد شد
رحیم محمدی، استاد جامعه‌شناسی، عنوان بحث خود را درباره جامعه‌شناسی به مثابه معرفتی پسافلسفی خواند و گفت: بحث حاضر در نتیجه تحقیقی است که پیش‌تر درباره تاریخ جامعه‌شناسی ایران و به‌طور کلی‌تر تاریخ جامعه‌شناسی داشتم. نخستین پرسش اساسی این است که چرا در این زمانه حاجت پیدا کرده‌ایم که به مساله نسبت فلسفه و جامعه‌شناسی بپردازیم. این پرسش مهمی است. در این زمینه دو دسته صحبت کرده‌اند. عده‌ای که معتقدند جامعه‌شناسی باید اسلامی شود. مراد ایشان از این ادعا آن است که جامعه‌شناسی از فلسفه اسلامی استخراج شود. زمانی با آقای عماد افروغ در این زمینه گفت‌وگو می‌کردیم، در نهایت دیدم که ایشان اگرچه جامعه‌شناس هستند، اما بحث فلسفی می‌کنند. وقتی از او علت را پرسیدم به من گفت جامعه‌شناسی تنک است، من به سمت فلسفه کشیده شدم. بعدها دیدم که عماد افروغ جایی نوشته که جامعه‌شناسی اسلامی باید از فلسفه اسلامی استخراج شود. بعدها کسانی مثل حسین کچوئیان حتی از مرگ جامعه‌شناسی سخن گفتند. این جا تناقضی که پدید می‌آید این است که چطور می‌شود جامعه‌شناسی بمیرد، اما جامعه‌شناسی اسلامی داشته باشیم؟! گروه دیگری که ضرورت بحث نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه را به وجود آورده‌اند، کسانی هستند که فکر می‌کنند راه اندیشه‌ورزی تنها فلسفه‌ورزی است و فکر می‌کنند اندیشه‌ورزی جامعه‌شناختی سطحی است. یکی از ایشان دکتر بخارایی است. نتیجه این دو رویکرد اما طرد اندیشه‌ورزی جامعه شناختی و اعلام پایان جامعه‌شناسی است.

رحیم محمدی در ادامه بحث از نسبت فلسفه و جامعه‌شناسی به بیش از یک و نیم قرن تاریخ جامعه‌شناسی (از ١٨۵٠ تاکنون) رجوع کرد و گفت: البته برخی که چندان جدیت علمی ندارند، جامعه‌شناسی را تا افلاطون سابقه‌دار می‌دانند، اما به اعتقاد من جامعه‌شناسی با سه چهره یعنی کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر آغاز می‌شود. عده‌ای البته از مونتسکیو (ریمون آرون) و اسپنسر (کوزر) و آگوست کنت یاد می‌کنند، اما به نظر من اگر بخواهیم تولد تفکر جامعه‌شناسی را به‌طور آشکار ببینیم، باید به این سه چهره رجوع کنیم. هابرماس در کتاب نظریه کنش ارتباطی در بحث از مراحل آغازین تکوین جامعه‌شناسی به همین سه چهره (مارکس، وبر و دورکیم) اشاره کرده است.
وی گفت: در این بیش از یک و نیم قرن پنج لحظه مهم را می‌توان برجسته کرد. در این پنج لحظه جامعه‌شناسی با فلسفه نسبتی برقرار کرده است. این نسبت لزوما مستقیم و مثبت نبوده بلکه اتفاقا و به خصوص در مراحل آغازین نسبت سلبی و منفی است. این پنج لحظه عبارتند از: ‌١- لحظه آغازین شکل‌گیری جامعه‌شناسی؛ ٢- لحظه چرخش زبانی که در فلسفه و جامعه‌شناسی رخ داد؛ ٣- لحظه پیدایش میان رشته‌ای‌ها مثل مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان، مطالعات پسااستعماری و…؛ ۴- لحظه پیدایش مکتب فرانکفورتی‌ها: فرانکفورتی‌ها اساسا فیلسوفند و جامعه‌شناسی را از مجرای مارکس فهمیده‌اند و جامعه‌شناسان نیزعموما آنها را جامعه‌شناس نمی‌دانند؛ ۵- لحظه تولد پدیدارشناسی: آلفرد شوتز تحت تاثیر ادموند هوسرل و ماکس وبر به پدیدارشناسی جهان اجتماعی پرداخته است.
محمدی تاکید کرد که بعد از پرداختن به این پنج مرحله به دو سنت جامعه‌شناسی اشاره می‌کنم: سنت نخستین جامعه‌شناسی است که با آن سه نفر آغاز می‌شود و با شاگردان ایشان ادامه می‌یابد و دوم سنت دیگری که عمدتا بعد از چرخش زبانی در جامعه‌شناسی پدید آمده است.

وی سپس به لحظه آغازین تولد جامعه‌شناسی با طرح پرسش‌هایی اشاره کرد وگفت: آیا جامعه‌شناسی از فلسفه استخراج شده است؟ آیا جامعه‌شناسی ایرانی نیز باید از فلسفه اسلامی ایرانی استخراج شود؟ آیا امروز یک جامعه‌شناس باید فلسفه بداند؟ جامعه‌شناسی کی، چرا و چگونه آغاز شد؟ تعبیر آغاز را از گادامر وام گرفته‌ام. اندیشیدن به آغاز مهم است. سوال بعدی این است که چرا با وجود فلسفه و دیگر معرفت‌های عصر روشنگری و پیش از آن جامعه‌شناسی پدید آمد؟ چه خلئی در معرفت‌ها وجود داشت که ضرورت ایجاد جامعه‌شناسی را ایجاد می‌کرد؟ چرا جامعه‌شناسان موسس از فلسفه دوری گزیدند؟ مارکس با اندیشه‌های هگل در آویخت و با نگارش فقر فلسفه به نقد پرودن (فلسفه فقر) پرداخت. دورکیم نیز در کتاب قواعد روش جامعه‌شناسی و کتاب جامعه‌شناسی و فلسفه کاملا به استقلال جامعه‌شناسی معتقد است. وبر نیز در بحث از عقلانیت تاکید می‌کند که بحث من ربطی به عقلانیت استعلایی و عقلانیت تاریخی که فلاسفه از آنها بحث می‌کنند، ندارد، بلکه من به عقلانیت کنشگران اجتماعی کار دارم. وبر با این تاکید گذر خود از کانت (عقلانیت استعلایی) و هگل (عقلانیت تاریخی) بیان می‌کند. اما چرا موسسین جامعه‌شناسی که خود فلسفه می‌خواندند، از فلسفه گذر کردند؟

محمدی در ادامه تاکید کرد که تولد و تکوین معرفت‌ها را از منظر تامس کوهن و میشل فوکو بررسی می‌کند و گفت: کوهن معتقد به انقلاب علمی است و می‌گوید در مرحله‌ای پارادایم موجود به مساله‌های زمانه نمی‌تواند پاسخ دهد و به بحران در‌می‌غلتد و پرسش‌ها و پاسخ‌های جدید به شکل‌گیری پارادایم جدید منجر می‌شود. فوکو نیز از اپیستمه (صورت‌بندی معرفت) بهره می‌گیرد که با تفاوت‌هایی مشابه پارادایم کوهن است. این دو (پارادایم و اپیستمه) به سرمشق زمانه حاکم بر معرفت‌ها اشاره دارند و نحوه اندیشیدن در زمانه را نشان می‌دهند. با این نگرش پنج لحظه نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه را از منظر کوهنی- فوکویی می‌بینم و معتقدم یک ضرورت‌های معرفتی و تاریخی در به وجود آمدن و افول یک معرفت موثرند. یک دانش تصادفی پدید نمی‌آید بلکه ضرورت‌های زمانه و تاریخی موجب پدید آمدن یک معرفت می‌شوند. آغاز و افول معرفت‌ها و دانش‌ها بر اساس قانون‌مندی‌هایی است که در آن دانش وجود دارد.

وی سپس به شرایط زمانه و ضرورت‌های تاریخی آغاز جامعه‌شناسی اشاره کرد و گفت: لازم است برای روشن شدن این موضوع ابتدا به سه فیلسوف یعنی افلاطون، توماس هابز و هگل اشاره کنم. جامعه‌شناسی زمانی آغاز شد که زمانه افول دانش‌ها بود. همه می‌اندیشیدند و نقد می‌کردند. افلاطون در نظریه ایده‌ها، معتقد است عالم عقولی وجود دارد که فیلسوف از مجرای عقلانیت به آن راه می‌یابد و بهترین تصویر سیاست زمانه را با آن نشان می‌دهد و بر این مبنا سیاستی تاسیس می‌شود و مدینه و پلیسی ایجاد می‌شود. در این نگاه اولا امر عقلانی و کار فیلسوف مقدم است، ثانیا امر سیاسی بر امر اجتماعی مقدم می‌شود. این نوع اندیشیدن به نسبت جامعه و سیاست تا زمان هابز ادامه داشته است. هابز به دولت مطلقه معتقد بود و در کتاب مهمش لویاتان را تجمیع قدرت نظامی و دینی می‌خواند و آن را به مثابه شمشیر داموکلسی بالای سر انسان‌ها می‌داند. در این نگاه قانون اراده دولت است. در نظر هابز نیز نظم سیاسی مقدم بر همه جنبه‌های دیگر حیات انسانی است، زیرا انسان‌ها گرگ یکدیگر هستند. در هگل اما تغییر ایجاد می‌شود. او با گذر از دو تجربه یعنی اندیشه اقتصاددان کلاسیک که بر بازار و کار و شغل تاکید داشتند اولا و انقلاب فرانسه ثانیا احساس کرده بود که مستقل از سیاست فضای دیگری نیز هست که همان جامعه مدنی است. اما در نهایت جامعه مدنی هگل بین خانواده و دولت واقع می‌شود. تا اینجا شاهدیم که هنوز خبری از جامعه نیست. اما از این به بعد فلسفه روشنگری پدید می‌آید که دو چیز را نقد می‌کند: نخست نظم حاکم زمانه (ولتر، دیدرو، روسو و…) و دوم فلسفه زمانه. نقد این دو به فردگرایی و لیبرالیسم منجر می‌شود. فرد دیگر بخشی از دولت نیست و عنصر مستقلی است. این فیلسوفان تمام کلیت‌ها را نفی می‌کنند. روسو حتی دولت را ماحصل حضور اراده افراد می‌خواند. در نتیجه این نگرش‌ها وقایعی مثل انقلاب فرانسه و جنبش‌های اجتماعی و انقلاب صنعتی پدید می‌آید و فلسفه‌های موجود (چه کلاسیک و چه روشنگری) توضیح قانع‌کننده‌ای از این تحولات اجتماعی ارایه نمی‌دهند. فلسفه نمی‌تواند وقایع اجتماعی زمانه (انقلاب‌ها، شهرنشینی، دولت مدرن و…) را توضیح دهد. در نتیجه پرسش و پاسخ‌هایی خارج از عرصه فلسفه به وجود می‌آید که بحث‌هایی نزد کسانی چون سن سیمون، پرودون و… ظهور می‌کند و نتیجه‌اش در سه جامعه‌شناس موسس (مارکس، وبر و دورکیم) به ظهور می‌رسد. این نقطه آغازین تولد جامعه‌شناسی است.

محمدی گفت: جامعه‌شناسی سه چیز را توضیح می‌دهد؛ نخست می‌گوید که پدیده‌های اجتماعی (انقلاب‌ها، جنبش‌ها، طبقه‌ها، دولت، انقلاب صنعتی، شهر و شهرنشینی و…) را توضیح می‌دهد، دوم شکل‌گیری نیروهای اجتماعی جدید (کارگران، زنان، سرمایه‌داران و…) را توضیح می‌دهد، سوم جامعه‌شناسی به پرسش‌هایی که همزمان با این تحولات پدید می‌آید، می‌پردازد. شاهدیم که نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه در بدو پیدایش جامعه‌شناسی یک نسبت سلبی و عدمی است. به همین خاطر می‌توان جامعه‌شناسی را یک معرفت پسافلسفی خواند.

رحیم محمدی در زمان مقرر تنها فرصت کرد به دومین لحظه ارتباط فلسفه و جامعه‌شناسی بپردازد. وی لحظه دوم را لحظه چرخش زبانی خواند و پایه‌گذاران آن در میان کسانی که به جامعه‌شناسی و فلسفه مربوط هستند، هابرماس و فوکو خواند و گفت: هابرماس در بحث از دگرگونی ساختاری حوزه عمومی (public sphere) و در کتاب نظریه کنش ارتباطی، به کنش زبانی توجه دارد و فوکو نیز در نظم گفتار (the order of discourse) به اهمیت زبان توجه دارد. با این چرخش زبانی در نسبت فلسفه و جامعه‌شناسی اتفاق تازه‌ای افتاد، فیلسوفان به این نتیجه رسیدند که زبان یک امر اجتماعی است. زبان عبارت است از شناخت و جهان‌بینی یک ملت از زمانه خودش که در قالب کلمات ظهور پیدا می‌کند. این کلمات به مدلول‌ها و معانی‌ای ارتباط دارند که آن معانی جهان‌بینی و جهان‌شناسی سخنگویان آن زبان است. اما چگونه زبان پدید می‌آید؟ زبان برساخت اجتماعی است. این ادعا نقطه اشتراک جامعه‌شناسان و فیلسوفان شد. بنابراین امروز در کلاس‌های جامعه‌شناسی فوکو و هابرماس تدریس می‌شود به این اعتبار که ایشان پس از چرخش زبانی که در فلسفه سابقه‌ای طولانی داشت (از ابتدای قرن بیستم در فلسفه تحلیلی و در فلسفه قاره‌ای) زبان را با جامعه‌شناسی ربط دادند و از این زمان به بعد جامعه‌شناسی و فلسفه یک نسبت جدید پیدا کردند.

نمی‌شود فلسفه را کنار گذاشت
احمد بخارایی، استاد فلسفه موضوع بحث را ضعف فلسفی در جامعه‌شناسی به مثابه یک مساله عنوان و در ابتدا به مفهوم پسافلسفه اشاره کرد و گفت: پذیرش این تعبیر برای من خیلی سخت است زیرا در فلسفه نسبت به مفاهیم دقت وجود دارد و باید با دقت کرد که چطور از آنها بهره می‌گیریم. اگر از فرافلسفه بحث می‌شد، پذیرش آن آسان‌تر می‌شد.
وی در ابتدا به تعریف فلسفه پرداخت و چشم‌اندازی کلی از آن ارایه کرد و گفت: ما معمولا از فلسفه یک غول می‌سازیم در حالی که فلسفه در ابتدا در سوال از سقراط شکل گرفت. سقراط خود را خرد دوست (فیلوسوف: حکمت دوست یا دوستدار سوفوس) خواند. در بستر زمان این تعبیر تحولاتی یافت و امروز فلسفه یک اشتراک لفظی است و به این اشتراک لفظی نمی‌توان تعبیر پسا را افزود. تعبیر پسافلسفی نیازمند آن است که ابتدا تعریف مشخصی از فلسفه داشته باشیم. اگر این تعبیر روشن شود، پرسش‌های دکتر محمدی نیز روشن می‌شود. ایشان پرسیدند آیا جامعه‌شناسی از فلسفه استخراج شده است؟ پاسخ این است که نه تنها جامعه‌شناسی که همه علوم از فلسفه استخراج شده‌اند زیرا تفکر در ابتدا بسیط بود و اجتماعات کوچک و مسائل اندک بودند. بر این اساس نمی‌توان گفت افلاطون نظام سیاسی را بر نظام اجتماعی مقدم می‌داند و بر این اساس با جامعه‌شناسی مخالف بوده است. آنچه نزد افلاطون مقدم بوده اندیشه و فکر است. اوج اندیشه و تفکر علمی زمانه او فلسفه است که بسیار اهمیت دارد. بنابراین نقطه آغاز فلسفه در یونان نظام سیاسی نیست بلکه فکر و اندیشه است که در فلاسفه متجلی می‌شود.

بخارایی در ادامه طرح مباحث جامعه‌شناسی ایرانی-اسلامی را بدون ربط به مباحث فلسفی عمیق خواند و سپس گفت: دانشجوی جامعه‌شناسی نباید تفلسف کند بلکه باید با فلسفه و منطق آشنا باشد و اگر این اتفاق بیفتد یعنی جامعه‌شناسان با فلسفه و منطق آشنا باشند، امروز دیگر جامعه‌شناسی به یک‌سری روش‌های کمی و استقرایی تقلیل پیدا نمی‌کند و خلأ روش‌های کیفی احساس نمی‌شود. در چنین شرایطی می‌بینیم که تحلیل‌های کمی در نخستین گام زمینگیر می‌شوند. در فقدان آشنایی با فلسفه ذهنیت جامعه‌شناسان به‌شدت مهارتی و ماشینی می‌شود. تسهیلگر ما به دلیل عدم آشنایی با فلسفه زمینگیر می‌شود و نمی‌تواند کار کیفی بکند. ناقوس مرگ جامعه‌شناسی از همین جا به صدا در‌می‌آید.
بخارایی در ادامه به شکل‌گیری جامعه‌شناسی در مراحل آغازین پرداخت و گفت: پاسخ اینکه جامعه‌شناسی چطور آغاز شد، در بطن پرسش هست. جامعه‌شناسی از زمانی که جامعه شکل گرفت، آغاز شد. در قرون وسطی که جامعه شکل نگرفته بود، حاکمیت استبدادی کلیسا یک جامعه بسیط و بسته و سنتی و ساده پدید آورده بود. بعد از انقلاب‌ها جوامع و شهرها شکل می‌گیرند. قبل از آن این ضرورت احساس نشده بود. تغییر نظام اقتصادی از فئودالیسم به سرمایه‌داری و… به شکل‌گیری جامعه منجر شد و در نتیجه آن جامعه‌شناسی پدید آمد. بر این اساس مشخص است که چرا جامعه‌شناسی در زمان افلاطون پدید نیامد، زیرا سالبه به انتفاء موضوع است.

بخارایی سپس به این پرسش پرداخت که چرا جامعه‌شناسان از فلاسفه احتراز کردند و گفت: اصلا احتراز نکردند. اگر جمله‌ای که دکتر محمدی به ریتزر نسبت داد و گفت که جامعه‌شناسان نخستین از فلسفه دوری کردند، من از ریتزر اعلام برائت می‌کنم. ریتزری که نهایتا خودش فیلسوفانه رفتار می‌کند و در انتهای کتابش دست به انگاره‌سازی می‌زند و الگو می‌سازد و انتزاعی سه انگاره واقعیت، ‌تعریف و رفتار را بر‌می‌سازد که کاری فلسفی است، چگونه از فلسفه احتراز می‌کند؟! اتفاقا ریتزر به همین خاطر که تفلسف می‌کند، اهمیت دارد و در غیر این صورت یک ناقد تاریخ جامعه‌شناسی مثل بقیه می‌شد. بنابراین اگر ریتزر جایی گفته که جامعه‌شناسی رابطه عدمی و سلبی با فلسفه دارد، من از او برائت می‌کنم. این نکته درباره مارکس نیز صادق است. مارکس از هگل احتراز نکرد. مارکس آنچه را که از هگل آموخته بود بهره گرفت و دیالکتیک را از او امانت گرفت و در فضای ماتریالیستی به کار برد. مارکس با ایده گرفتن از هگل با توجه به شرایط زمانی و مکانی خودش اندیشید. قرار نیست که مارکس مثل هگل بیندیشد. اینهمانی میان فیلسوفان معنی ندارد. حتی اینهمانی میان دو نفر در یک زمان و مکان ممکن نیست. خود آگوست کنت، ‌زاده فلسفه تحصلی (پوزیتیویسم) است و اگر کنت نبود، دورکیم و در نتیجه جامعه‌شناسی‌ای نبود. نباید جامعه‌شناسی را این اندازه مهجور و نحیف کرد. این خدمت به جامعه‌شناسی نیست. بحث وبر نیز به جای خود مهم است که چگونه از فیلسوفانی چون کانت بهره گرفت.

بخارایی دیگر ادعای محمدی یعنی اینکه تولید هر علم مبتنی بر منطق و مقوله معرفتی است را یک گزاره فلسفی خواند و گفت: با استفاده از این گزاره عمیق فلسفی می‌خواهند ثابت کنند که جامعه‌شناسی از فلسفه جداست. این امکان‌ناپذیر است. در چرخش زبانی هم که مطرح شد، تاکید بر روش شناخت است.

بخارایی در ادامه به تنوع مسائل فلسفی اشاره کرد و گفت: موضوعات فلسفی یکی نیست و به راحتی نمی‌توان آنها را کنار گذاشت. فلسفه آنقدر سیال است که نمی‌توان آن را کنار گذاشت. تفاوت فلسفه با سایر اندیشه‌ها اما چیست. البته فلسفه نیز نوعی دانش (knowledge) است، اما تفاوتش با دیگر علوم این است که نقادانه‌تر و سازمان‌یافته‌تر و متکی بر استدلال‌های منطقی و عقلانی بحث می‌کند. منطقی که از ارسطو ‌زاده می‌شود و امروز به شکل ریاضی خودش را نشان می‌دهد. این ماهیت فلسفه است. فلسفه بنیادی‌ترین و انتزاعی‌ترین و استدلالی‌ترین و انتقادی‌ترین دانش‌هاست. این ویژگی‌ها نباید باعث شود آن را کنار بگذاریم بلکه باید دشواری آن را تحمل کنیم و به آن بپردازیم.

بخارایی در بیان ویژگی بنیادی بودن فلسفه گفت: گفته می‌شود فلسفه آن چیزی است که به موجود بماهو موجود می‌پردازد، این یعنی آخرین نقطه انتزاع است. انتزاع از نزع یعنی پوست کندن می‌آید. اگر فلسفه را تنها به این معنا بدانیم، فلسفه به امری شبیه توهم دست‌نیافتنی سخت و ویترینی بدل می‌شود. اما این تنها یک بخشی از فلسفه است که وارد حوزه ایرانی-اسلامی شده است. فلسفه امری متکثر است، ما زیبایی‌شناس، معرفت‌شناس، اخلاق‌شناس، متافیزیک‌شناس، سیاست‌شناس و امروز فیلسوف اجتماعی داریم. اگر جامعه‌شناسی بخواهد در جا بزند و وارد مقوله پسا فلسفی شود، جامعه‌شناسی خواهد مرد. انواعی از فلسفه از باستان تا قرون وسطی تا جدید و معاصر وجود دارد. سنت‌های متکثر فلسفی مثل پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، ساختارگرایی، ایده‌آلیسم آلمانی، پراگماتیسم، پساساختارگرایی، سنت تحلیلی که از دل آن پوزیتیویسم منطقی بیرون می‌آید و… فلسفه تا امروز جریان دارد. امری که تا به امروز جریان دارد و تار‌و‌پود زندگی ما را در برگرفته است را نمی‌توان نادیده گرفت و از پسافلسفه سخن گفت.

بخارایی سپس گفت: امروز فلسفه‌های مضاف یعنی فلسفه‌هایی مثل فلسفه اقتصاد، فلسفه مهندسی، فلسفه شادی، فلسفه موسیقی، فلسفه غم، فلسفه فرهنگ، فلسفه دین، فلسفه علم و فلسفه جامعه‌شناسی داریم. امروز از فلسفه نمی‌توان فرار کرد. وقتی فلسفه جامعه‌شناسی داریم، دعوای پسافلسفی بی‌معنا می‌شود. فلسفه تحلیلی یا آنالیتیک که بیشتر در کشورهای انگلیسی‌زبان و چهره‌هایی چون راسل، مور، ویتگنشتاین و… پدید آمد، این مباحث را پدید آورد. بنابراین در فلسفه فراز‌و‌فرودهای فراوانی هست. اما خود فلسفه این فرازو‌فرودها را تعدیل می‌کند. فلسفه قاره‌ای نیز عمدتا در نیمه دوم قرن بیستم فلسفه تحلیلی را تعدیل می‌کند. عمده حرف این فیلسوفان قاره‌ای این است که عناصری مثل زمان، فضا، زبان، فرهنگ، تاریخ، انسان و… را باید در نظر گرفت تا فهم صورت بگیرد. در اینجا نوعی تاکید بر فرافلسفه می‌شود. این فرافلسفه به معنای وارد شدن به جامعه‌شناسی نیست، بلکه باز نگاهی فلسفی است.

بخارایی سپس به شرحی کلی از فلسفه، جریان‌های فلسفی، موضوعات فلسفه و تاریخ آن با توجه به کتاب کلیات فلسفه ریچارد پاپکین و استرول که مرحوم جلال الدین مجتبوی ترجمه کرده پرداخت و گفت: هدف از این شرح کلی آن است که تاکید کنم فلسفه‌ای که از یونان باستان آغاز شده و حلقه‌های به‌هم پیوسته تفکر فلسفی از همان زمان تا به امروز در جریان‌ها و نحله‌ها و مکاتب فلسفی تداوم پیدا کرده است.

وی در پایان گفت: این فلسفه‌ای که ما از آن غولی می‌سازیم تا از آن فرار کنیم، سه محور اصلی داشته است. در کتاب فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه پل فولکویه با ترجمه مرحوم یحیی مهدوی به این سه محور اشاره شده است: نخست بحث اصالت عقل است، دوم بحث اصالت تجربه است و سوم تلفیق این دو. این همان چیزی است که امروز در جامعه‌شناسی به آن نیاز داریم. اینکه روش تحقیق کمی را نقد می‌کنیم و بعد به سمت روش کیفی می‌رویم و می‌خواهیم تلفیقی کار کنیم، به این دو مقوله یعنی اصالت عقل و اصالت تجربه و تلفیق این دو بازمی‌گردد. محور دوم بحث عالم خارج بعد از عقل است. اینجا بحث اصالت واقع یا اصالت معنا مطرح می‌شود. محور سوم حقیقت و خطاست که بحث منطق است و به مغالطات کلامی و نوع استدلالات و… می‌پردازد. فلسفه به همین مغالطاتی می‌پردازد که در جامعه‌شناسی بسیار پدید می‌آید و متاسفانه جامعه‌شناسان تن به اصلاح آنها نیز نمی‌دهند. اینها ضعف جامعه‌شناسی در ایران است.
وی سپس گفت: اینجاست که این پرسش پدید می‌آید که آیا جامعه‌شناسی مرده است؟ من به‌تازگی مقاله‌ای دیدم با عنوان philosophical sociology و این نشان می‌دهد که امروز بحث جامعه‌شناسی فلسفه در حال شکل‌گیری است. نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه بر‌خلاف نظر دکتر محمدی «این نه آنی» نیست، بلکه «این همانی» است. البته بخش دیگری از فلسفه غیر از جامعه‌شناسی است و باید تمایز آنها در عین اشتراکات‌شان مشخص شود. بنابراین این همانی فلسفه و جامعه‌شناسی صددرصد و تطابقی نیست، بلکه گزاره‌های بنیادین و مبنایی متکی به فلسفه است.

مجید مجیدی: هزینه‌ای که برای معرفی چهره رحمانی حضرت محمد انجام شده قابل قیمت‌گذاری نیست/جهان در کنار کم‌کاری ما در معرفی اسلام، قرائت زشتی را از اسلام به وجود آورده است/ قضاوت عجولانه الازهر در مورد نمایش چهره پیامبر در این فیلم، بی معناست چون اصلا صورتی نشان نداده ایم/شهرک سینمایی پیامبر اعظم می تواند محلی برای بازدیدهای دانش آموزی و تقویت نگاه دینی باشد
روزنامه اعتماد در صفحه ۱۰ از آغاز اکران فیلم محمد رسول الله (ص) از ۴ شهریور خبر داده و در گزارشی اختصاصی، نشست خبری مجید مجیدی به کارگردانی در شهرک سینمایی پیامبر اعظم را روایت کرده است. در این گزارش آمده است:
«سال ٨٩ بود که پس از نگارش فیلمنامه‌ای در ٢٠٠ سکانس به کمک کامبوزیا پرتوی و با همکاری حمید امجد، مراحل پیش‌تولید فیلم «محمد رسول‌ا‌لله (ص)» انجام شد و این فیلم در خرداد ١٣٩٠ به کارگردانی مجید مجیدی پروانه ساخت گرفت؛ فیلمی که از محاصره‌ مسلمانان در شعب ابی‌طالب آغاز می‌شود و به پیش از تولد پیامبر اسلام بازمی‌گردد و بدین‌ترتیب مخاطب شاهد وقایعی است که پیش از تولد پیامبر اسلام تا ١٢ سالگی ایشان رخ می‌دهد{!!!}

فیلم سینمایی پرهزینه‌ای که با عوامل حرفه‌ای از سینمای جهان ساخته و پس از سه سال فیلمبرداری در جشنواره فجر سی و سوم نمایش داده شد. از عوامل حرفه‌ای که در این فیلم حضور پیدا کردند می‌توان به ویتوریو استورارو فیلمبردار ایتالیایی و برنده سه جایزه اسکار برای فیلم‌های «اینک آخرالزمان»، «آخرین امپراتور» و «قرمزها» (۱۹۸۱) اشاره کرد، و همچنین از اسکاتای اندرسون متخصص طراحی جلوه‌های ویژه و برنده اسکار برای فیلم «باب» یا به میلژن کرکا کلژاکویچ طراح تولید، صحنه و دکور فرانسوی برنده جایزه «سزار» و «آکادمی فیلم اروپا» و نامزد دریافت جایزه «اِمی» (اسکار تلویزینی) نام برد و ایضا به حضور «به‌الله رکها رحمان» آهنگساز و موسیقیدان مطرح و سرشناس هندی تاکید کرد. تمام این اسامی در کنار افراد با تجربه در سینمای ایران مانند بازیگرانی چون علیرضا شجاع نوری، مهدی پاکدل، ساره بیات، مینا ساداتی، محسن تنابنده، داریوش فرهنگ، هدایت هاشمی، پانته آ بهرام و… مهم‌تر از همه کارگردانی مجید مجیدی که پیشتر اثبات کرده سینما را به‌خوبی می‌شناسد این فیلم را در سینمای نه فقط ایران که در سینمای جهان اسلام پراهمیت می‌کند. اهمیت این فیلم زمانی مشخص می‌شود که هنوز اسلام‌هراسی از پروژه‌هایی است که سینمای جهان بر روی آن کار می‌کند. در این وانفسای جنگ‌قدرت در جهان، این فیلم چهره رحمانی پیامبر اسلام را آنگونه که در تاریخ اسلام آمده است روایت می‌کند و به همین دلیل این اتفاق مهم است. اما این فیلم هم مانند دیگر آثار تاریخی به‌دور از حواشی نبود اما حاشیه‌اش آنقدر نبوده است که موجب رخداد اتفاق ناخوشایندی شود. مرکز اسلامی الازهر در مصر از ایران خواسته است که نمایش این فیلم را ممنوع کند زیرا حرمت و جایگاه پیام‌آور خدا را زیر سوال می‌برد. این اظهارنظر در شرایطی یک سال پیش مطرح شد که این فیلم هنوز آماده نمایش نبوده و هیچ‌کدام از علمای مرکز اسلامی الازهر این فیلم را تماشا نکرده بودند. مجید مجیدی هم در پاسخ به این اظهارنظر گفته بود که «برای این دغدغه‌ها احترام قایل هستم ولی سوال اینجا است که بالاخره ما پیامبر خودمان را چطور باید به دنیا معرفی کنیم؟ می‌دانید که رسانه امروز نقش تاثیر‌گذاری دارد و من تلاش کردم تصویری از پیامبر ارایه کنم که قرائت صحیح و درستی از وجود مقدس ایشان باشد. ما قایل هستیم که پیامبر ما، پیامبر رحمه العالمین است». پس از این گفت‌وگو هم دیگر خبری از مخالفت نبوده است تاکنون و امید است پس از نمایش این فیلم که اوایل شهریور ماه سال جاری اتفاق می‌افتد علمای مرکز اسلامی الازهر نیز متوجه حسن نیت این فیلم و فیلمساز شوند. مجید مجیدی در کنار ساخت این فیلم کار دیگری نیز با همراهی شرکت نورتابان کرده است، او شهرکی را ساخته که با مختصات جغرافیایی تاریخی زمان پیامبر است و مخصوص مکه و مدینه؛ شهرکی که تنها برای این فیلم نیست و برای پروژه‌های مذهبی/تاریخی آینده سینمای ایران نیز کاربرد بسیار دارد.

شراره داودی در بخش اصلی این گزارش، به نشست خبری فیلم سینمایی «محمد رسول‌الله» در محل ساخت این فیلم پرداخته و آورده است: شهرک سینمایی پیامبر اعظم در فاصله ۵۵ کیلومتری شهر قم واقع شده و در آن ماکت شهرهای مکه و مدینه با مشخصات ۱۴۰۰ سال قبل و با ابعاد واقعی طراحی و ساخته شده است.
در شب برگزاری این نشست، برنامه‌ریزی این پروژه سینمایی به شکلی بود که خبرنگارها با هم و از یک مکان مشخص راه بیفتند تا همه با هم به این شهرک برسند. برنامه‌ریزی‌ها برای ساعت ۷ عصر بود، اما از آنجایی که تاخیرها همیشه در برنامه‌های ایران اتفاق می‌افتد و کسی هم به آن اعتراض نمی‌کند، دیر راه افتادن از تهران همان و دیر رسیدن به محل شهرک هم همان. روزهای پایانی مرداد است و هوا هم گرم، اما حال و هوای شهرک پیامبر اعظم با شمایل واقعی از مکه و مدینه حس دیگری دارد، در هر طرف خبرنگاری با ریکوردر سعی در گرفتن مصاحبه‌ای اختصاصی دارد، عکاس‌ها و فیلمبردارها هم در اطراف مشغول هستند و می‌خواهند تا نور عصرگاهی وجود دارد، تصاویر را ثبت کنند.
بالاخره نشستی که قرار بود ساعت ۷ شروع شود، ساعت ۹ شب شروع شد و مجید مجیدی، کارگردان این اثر سینمایی روبه‌روی خبرنگارهای حاضر نشست و به ارایه توضیحاتی در این زمینه پرداخت. حسین معززی‌نیا، منتقد سینما نیز برگزاری این نشست را بر عهده داشت. البته که طبق معلوم همه مراسم‌ها میکروفن مشکل داشت و صدای مجید مجیدی به خوبی شنیده نمی‌شد که البته در طول صحبت‌ها صدا بهتر شد و شنیدنش راحت‌تر. این کارگردان با اشاره به اینکه فیلم «محمد رسول‌الله» چند روز آینده در کشور اکران می‌شود، می‌گوید: قرار است هفت سال تلاش یک گروه در کنار یکدیگر را ببینیم. البته با اینکه این برنامه امروز در محل شهرک برگزار شده، اما ما دوست داشتیم برنامه در مشهد برگزار شود و خود من هم فیلم را به ساحت امام رضا تقدیم کرده بودم، اما مسوولان وقت آستان دعوت ما را لبیک نگفتند و نتوانستیم به آنجا برویم. او ادامه می‌دهد: اساسا چگونگی و چرای شکل گرفتن این فیلم به ۸-۹ سال قبل برمی‌گردد، در جشنواره دانمارک بزرگداشتی را برای من گرفته بودند، همین زمان مصادف شد با توهین‌هایی که به پیامبر اعظم در روزنامه‌های کشورهای غربی شده بود؛ در همان زمان من نامه‌ای نوشتم برای جشنواره و گفتم نمی‌توانم در فستیوالی که به مقدس‌ترین موضوعی که برای من وجود دارد توهین کند، حاضر باشم. از همین رو نمی‌خواهم در این مراسم باشم.
این کارگردان با اشاره به اینکه این موضوع او را خیلی اذیت می‌کرده که تا به حال کاری در کشور و در زمینه فرهنگی انجام نشده است، اضافه می‌کند: در این مدت به این فکر می‌کردم که چرا در مقابل این بی‌احترامی‌ها فقط واکنشی هستیم و کاری نمی‌کنیم. به نظر من در معرفی جهان اسلام بسیار کم‌کاری کردیم و همین موضوعی شده که جهان هر طوری که خواسته با آن رفتار کند و قرائت زشتی را از اسلام به وجود بیاورد.
مجیدی درباره کم‌کاری جهان اسلام در مقابل تبلیغات غرب نسبت به اسلام گفت: «مثلا در سینما درباره پیامبرهای مختلف فیلم‌های متفاوتی کار شده، اما درباره حضرت محمد تنها دو فیلم را می‌بینیم! یکی همان قبلی و یکی هم همین. من فکر می‌کنم باید قرائت درستی را از اسلام در جهان نشان دهیم. ما با همین نگاه ۷ سال قبل دور یکدیگر جمع شدیم و کار را آغاز کردیم. عواملی که در تمام این سال‌ها سرمایه‌گذار کار بودند. دوستان زیادی که شاید حتی دیگر در جمع ما نباشند اما در شکل‌گیری این پروژه به ما کمک کردند تا این امر مهم به نتیجه برسد.»
کارگردان «آواز گنجشک ها» درباره زمان نمایش این فیلم اعلام کرد: «درباره تاریخ اکران ۴ شهریور به مناسبت میلاد حضرت رضا و همزمان با آن در جشنواره مونترال خواهد بود.»
او درباره نوع پردازش به این فیلم و اعتراضات مرکز اسلامی الازهر گفت: «این فیلم با این نگاه شروع شده که صلحی را در جهان اسلام به وجود بیاورد، مقطعی را انتخاب کردیم که کمتر چالش برانگیز در جهان باشد. فضاهای مختلفی که برای این فیلم به وجود آمدهُ الازهر خیلی زود قضاوت کردند و با اینکه صورت را نشان ندادیم، اما گفتند نشان دادیم و البته این‌طور نیست.» مجیدی در پاسخ به این سوال که آیا این فیلم قسمت‌های دیگری نیز دارد، توضیح داد: «توفیق به حال حسی است که باید وجود داشته باشد تا قسمت‌های بعدی این فیلم ساخته شد. باور ما بر این است که حال به وجود بیاید تا مستمر ادامه داشته باشد. در این ۷ سال انرژی از ما رفته است و حالا لازم است که تحقیقات دوباره انجام شود، فیلم باید نمایش داده شود و مورد نقد قرار بگیرد و من هم از دور بتوانم آن را نگاه کنم تا بتوانم کار را ادامه بدهم. اصلا ساخت این شهرک هم بر همین دلیل بوده و من از همه فیلمسازهای داخلی و خارجی تقاضا می‌کنم که کمک کنند و فیلم‌هایی را در این حوزه بسازند و در همین شهرک کارهای خودشان را انجام دهند. این شهرک با موادی ساخته شده که تا ۳۰ نسل آینده پابرجا باشد. اصلا اینجا برای مردم عادی و مدارس جایی باشد که بیایند و دیدن کنند و بر نگاه فضای دینی خودشان بیفزایند.»
مجیدی معتقد است هزینه‌ای که برای معرفی چهره رحمانی حضرت محمد انجام داده، قابل قیمت‌گذاری نیست و ادامه می‌دهد: اما باور دارم که فیلم خوب دیده می‌شود و هم در داخل کشور و هم خارج از کشور و مطمئن هستم از نظر اقتصادی هم به خوبی دیده می‌شود. ما از چهره‌ها شاخص داخلی و خارجی برای ساخت این فیلم استفاده کرده‌ایم. این نگاه در موسیقی، جلوه‌های ویژه هم وجود داشت و از امکانات خوبی بهره گرفتیم تا با استانداردهای جهانی کار کنیم. به این فکر کردیم که فیلم مخاطب خودش را جذب کند و از آن لذت ببرم. خبرنگارهای دیگر کشورها نیز در نشست حضور داشتند، خبرنگاری از چین درباره تاثیر فیلم در دیگر کشورها از مجیدی سوالی می‌پرسد و این کارگردان عنوان می‌کند: ما معتقدیم که پیامبر اسلام برای همه جهانیان است و جدای از معجزه بزرگ حضرت که کلام خداست، اخلاق ایشان و نوع رفتار و تعاملی که با انسان‌ها داشته‌اند، چیزهایی است که دنیای امروز تشنه آن است و فکر می‌کنم هر باوری و هر اعتقادی می‌تواند با آن ارتباط خوبی برقرار کند. ساخت شهرک سینمایی «پیامبر اعظم» یکی از دستاوردهای بزرگ این اثر سینمایی است و مجیدی معتقد است ساخت این فیلم ظرفیت‌های زیادی را به سینمای کشور وارد کرده است.

این کارگردان تبلیغات شهری فیلم را که با همکاری سازمان زیباسازی شهرداری تهران انجام شده است، خیلی خوب ارزیابی می‌کند و می‌گوید: از آن‌جایی که برخی تصاویری که در این فیلم ثبت شده‌اند، دقیق مانند تابلوی نقاشی هستند، به نظرمان رسید که روی آنها را با نام و عنوان‌های مختلف پر نکنیم و اجازه دهیم این نگارخانه شهری همانطور که هست با مردم ارتباط برقرار کند. برخی به زمان طولانی فیلم اشاره می‌کنند و از اینکه نسبت به تایم معمول سینمای ایران متفاوت است، می‌گویند ممکن است مورد توجه قرار نگیرد، اما مجیدی توضیح می‌دهد: در ابتدا ۵ ساعت فیلم را حاضر داشتیم که از همان می‌توان سریال ۸-۹ قسمتی به دست آورد. اما نسبت به نسخه‌ای که در روزهای جشنواره فیلم فجر برای اقشار مختلف جامعه اکران شده بود، ۱۸ دقیقه کمتر شده و امروز به ۲ ساعت و ۵۸ دقیقه رسیده است. مجیدی با تاکید بر اینکه اکران فیلم در کشورهای دیگر باعث بهتر دیده شدن جهان اسلام می‌شود، نمایش فیلم در مونترال را نشانه خوبی می‌داند و می‌گوید: به دلیل قرائت‌های غلطی که درباره پیامبر وجود داشته ممکن است بخواهند بیشتر درباره آن بدانند و ببینند. همانطور که فیلم را در آلمان نمایش دادیم و واکنش‌های خوبی را گرفتیم. و امیدواریم در مونترال مورد توجه قرار بگیرد و اتفاق‌های خوبی هم در این زمینه رخ بدهد.
مجیدی درباره نخستین اکران این فیلم در جشنواره مونترال کانادا که پیشتر سابقه توهین به مقدسات اسلامی را داشته است، گفت «اینگونه نیست که فکر کنیم حالا قرار است وسط یک مشت کافر فیلم به نمایش در بیاید و آن نگاه هم در آنجا میان همگان نیست و خدا در دل همه جای دارد». او همچنین توضیح داد که به‌صورت خصوصی فیلم را برای برخی از مردم کشورهایی نظیر آلمان نمایش داده است و بازخوردشان را به تماشا نشسته و ادامه داد: من باور دارم و معتقدم که این فیلم می‌تواند طرح موضوع کند و گام‌های موثری بردارد. می‌تواند سبب شود تا آنها که با چهره رحمانی پیامبر روبه‌رو می‌شوند در تفکرات‌شان دوباره بازنگری کنند یا روی این موضوع که چرا این نوع از تفکرات وجود دارد دوباره صحبت کنند. مجیدی درباره مدت زمان فیلم همچنین توضیح داد: «در نظر داریم پس از نمایش این فیلم، آن را در هشت یا ٩ قسمت آماده کنیم و به‌صورت سریال نیز پخش کنیم اما برای نسخه سینمایی تمام تلاش‌مان را کرده‌ایم تا از حداکثر ظرفیت‌های سینمایی بهره ببریم. حتی فیلم را با برخی از اهالی رسانه و صاحب نظران تماشا کردیم و نظرات‌شان را درباره مدت زمان فیلم بررسی کردیم. پس از اینکه از فیلم بیست و شش دقیقه حذف کردیم شش دقیقه نیز از قسمت‌هایی که پیشتر حذف کرده بودیم اضافه کردیم که نسخه نهایی آن دو ساعت و پنجاه و هشت دقیقه است.» لازم به ذکر است روز دوشنبه غلامرضا فرجی، سخنگوی شورای صنفی نمایش اعلام کرده است که «فیلم سینمایی «محمد رسول‌الله (ص) » از ۴ شهریور در دو گروه سینمایی و همزمان در گروه سینمایی آزادی و ماندانا اکران می‌شود. قرار است گروه سینمایی اریکه ایرانیان نیز قرار داد جدیدی را برای اکران یک فیلم جدید اعلام کنند.»

فروش بالای دو فیلم حاشیه دار، نشان می دهد شاخصه‌ها و معیارهای دلواپسان جنبه عمومی ندارد
اعتماد در صفحه آخر، یادداشت جواد ماه‌زاده با عنوان «دلواپسی از مارمولک تا رستاخیز» را منتشر ساخته و به این نکته پرداخته که اگر یک دهه پیش فیلم‌هایی مثل مارمولک و سنتوری در محاق نماندند و به سرعت وارد فضای عمومی شدند، در شرایط امروز ساختن چنین محاق‌هایی آنقدر از معنا تهی است که حتی نوشتن درباره‌اش نیز از مد افتاده و مضحک به نظر می‌رسد.
در این یادداشت آمده است:
« ١١ سال پیش وقتی فیلم «مارمولک» بعد از چند روز اکران به دلیل نگرانی دلواپسان وقت، از پرده سینماها پایین کشیده شد، هنوز شبکه‌های فراگیر مجازی امروز وجود نداشتند، با وجود این، فیلم در کوتاه‌ترین زمان ممکن به شبکه توزیع زیرزمینی راه یافت و شاید بتوان گفت تا پایان همان سال، تعداد تماشاگران این فیلم با تعداد تماشاگران کل سینمای ایران در آن سال برابری می‌کرد. حتی بعضی‌ها با دیدن «مارمولک» کمال تبریزی، دوباره به سینمای ایران امیدوار و پای ثابت فیلم‌های ایرانی شدند. بازی پرویز پرستویی و برخی شوخی‌ها و تکیه‌کلام‌های این فیلم نیز هنوز تا آنجا در ذهن‌ها مانده است که اگر فیلمسازی دیگر بخواهد تقلیدی از شوخی‌ها یا تکرار آن تکیه‌کلام‌ها را وارد فیلمش کند، بی‌درنگ دستش رو و متهم به کپی‌برداری می‌شود.
دو سال بعد فیلم «سنتوری» داریوش مهرجویی به سرنوشتی مشابه دچار شد. این فیلم در جشنواره فجر نمایش داده شد اما وقتی در سال ٨۶ قرار بر اکران آن بود، مجوز نمایش دریافت نکرد و این فیلم نیز بلافاصله به صورت قاچاق عرضه شد و میلیون‌ها مخاطب ایرانی در داخل و خارج از کشور به تماشایش نشستند. البته سنتوری سه سال بعد توانست برای عرضه در شبکه نمایش خانگی مجوز بگیرد اما مارمولک کماکان نسخه‌ای قانونی در بازار ندارد. (البته هر دو فیلم به واسطه توقیف و ممنوعیتی که شامل‌شان شد، در روزگار فقدان شبکه‌های اجتماعی اینترنتی، با چنان سرعتی دست به دست شدند و به خانه‌ها راه یافتند که بازار نیز پس از چند سال روی خوشی به نسخه قانونی و ممیزی شده چنین فیلم‌هایی روی خوش نشان نمی‌داد و نخواهد داد.) حالا در عصر سریال‌های خارجی و شبکه‌های اجتماعی، «تولید فرهنگی داخلی» دچار بحران شده و کمدی‌سازی، استفاده از ستاره‌های جوان‌پسند و پرداختن به موضوعات اجتماعی حساسیت‌برانگیز باب دندان تهیه‌کننده‌ها شده است تا بتوانند گیشه‌ها را نه به طور حداکثری، دست‌کم به طور نسبی فتح کنند و در بازار سینمای ایران باقی بمانند.

خیلی‌ها افت تیراژ کتاب و روی آوردن به نسخه‌های اینترنتی را نیز ناشی از آن می‌دانند که کتاب‌ها کماکان با حذف و ممیزی‌های وزارت ارشاد منتشر می‌شود و وقتی می‌توان نسخه‌های سالم و کامل آنها را در اینترنت یا چاپ‌های غیرقانونی آنها را کنار خیابان یافت، منطقی نیست که به سراغ کتاب‌هایی رفت که از یک سو آفت زده‌اند و از سوی دیگر قیمت پشت جلدشان، دست‌ها را لرزان و پاها را سست می‌کند. در چنین هنگامه‌ای که رسانه‌ها و ابزارهای جدید اطلاع‌رسانی، حتی بسیاری از روزنامه‌خوان‌ها را به خاطر در اختیار داشتن موبایل‌های همه‌چیزدان، از خرید روزنامه فارغ کرده است، همچنان فریاد برای اکران برخی فیلم‌ها بلند است و فشارها برقرار.
فیلم «رستاخیز» احمدرضا درویش تازه‌ترین نمونه است. امسال دو فیلم «قصه ها» و «نهنگ عنبر» نیز به دلایلی با فشار روبه‌رو شدند و با جرح و تعدیل روانه سینماها شدند. و هر دو فیلم با استقبال عمومی همراه شدند تا مشخص شود که شاخصه‌ها و معیارهای دلواپسان جنبه عمومی ندارد. اگرچه هنوز سرنوشت فیلم «خانه پدری» هم نامشخص است و انگ خشونت و سیاه نمایی مانع نمایش آن شده است، اما این امید وجود دارد که پس از رفع مسائل مربوط به «رستاخیز» فیلم کیانوش عیاری هم با تدبیر مدیران مجوز نمایش بگیرد. عیاری پس از اسیدپاشی‌های زنجیره‌ای که پارسال در اصفهان رخ داد و هنوز مقصرانش پیدا یا معرفی نشده‌اند، در مصاحبه‌ای گفت، «آیا می‌شود از این دست واقعیات هولناک سخن نگفت و آنها را پنهان نگه داشت؟» باید گفت اگر یک دهه پیش فیلم‌هایی مثل مارمولک و سنتوری در محاق نماندند و به سرعت وارد فضای عمومی شدند، در شرایط امروز ساختن چنین محاق‌هایی آنقدر از معنا تهی است که حتی نوشتن درباره‌اش نیز از مد افتاده و مضحک به نظر می‌رسد.»

در صفحه «سیاست‌نامه»، این عنوان نیز به چشم می‌خورد:
یادداشت «اندر آداب و احوال ترجمه» به قلم: محسن محمودی«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «رهبر جدید طالبان به اندازه ملا عمر سخنور نیست، اما فردی باهوش و با سیاست است»، «رحیم محمدی: نسبت جامعه‌شناسی و فلسفه در بدو پیدایش جامعه‌شناسی، نسبتی سلبی و عدمی است/احمد بخارایی: در فقدان آشنایی با فلسفه، ذهنیت جامعه‌شناسان به‌شدت مهارتی و ماشینی می‌شود/ فلسفه بنیادی‌ترین، انتزاعی‌ترین، استدلالی‌ترین و انتقادی‌ترین دانش‌هاست»، «مجید مجیدی: هزینه‌ای که برای معرفی چهره رحمانی حضرت محمد انجام شده، قابل قیمت‌گذاری نیست/جهان در کنار کم‌کاری ما در معرفی اسلام، قرائت زشتی را از اسلام به وجود آورده است/ قضاوت عجولانه الازهر در مورد نمایش چهره پیامبر در این فیلم، بی معناست چون اصلا صورتی نشان داده نشده است/شهرک سینمایی پیامبر اعظم می تواند محلی برای بازدیدهای دانش آموزی و تقویت نگاه دینی باشد» و «فروش بالای دو فیلم حاشیه دار، نشان می دهد شاخصه‌ها و معیارهای دلواپسان جنبه عمومی ندارد»مرور مطبوعات/ ‌سه‌شنبه‌ ۲۷ مرداد / روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.