روش فلسفی ابن سینا، الگویی برای تحول در علوم انسانی

در نوشته پیش رو پنجاه و دومین شماره دو فصلنامه علمی-پژوهشی حکمت سینوی (مشکوه النور) را از نظر می گذرانیم. مقالات این شماره عبارتند از: روش فلسفی ابن سینا در تفسیر حروف مقطعه قرآن، تاملی دوباره در باب برهان صدیقین سینوی در نجات، کارکرد «خاصه» در منطق دوبخشی: نقدی بر فهم طوسی از متن ابن سینا، بررسی تعریف مابعدالطبیعه از دیدگاه فارابی (بر اساس کتاب های تحصیل السعاده، فلسفه ارسطوطالیس، الحروف و فصول منتزعه)، روش فلسفی ابن سینا الگویی برای تحول در علوم انسانی، خطابه به مثابه راهبرد فرهنگی در اندیشه فارابی، تبیین اختلاف آراء ابن سینا در باب مسئله اتحاد عاقل و معقول.

نخستین مقاله «روش فلسفی ابن سینا در تفسیر حروف مقطعه قرآن» اثر سیداحمد حسینی و ابراهیم مسلم پور است. نگارندگان برآنند که همواره تفسیر و فهم معانی حروف مقطعه قرآن از مهم ترین مسائل تفسیری به شمار ­رفته است. ابن سینا به عنوان یک فیلسوف مسلمان در تفسیر آیات از روش فلسفی و مبانی حکمت خود که بیش تر جنبه نوافلاطونی دارد، بهره می گیرد. او در رساله النیروزیه که به تفسیر حروف مقطعه اختصاص دارد، ابتدا به بیان مبانی حکمت خود مانند نظریه صدور و پیدایش نظریه صدور و پیدایش موجودات از واجب الوجود، می پردازد و سپس سعی می کند تا با استفاده از نظریه حروف ابجد، حروف مقطعه قرآنی را بر این مبانی تطبیق و تفسیر کند. از نظر وی هر یک از حروف مقطعه که معادل حروف ابجد در نظر گرفته می شوند، به صورت فردی یا در حال ترکیب با حروف دیگر، بر اساس قوانین خاصی که ابن سینا ارایه می دهد، با موجودات خاصی متناظر خواهند بود. (ص ۵)

دومین مقاله «تاملی دوباره در باب برهان صدیقین سینوی در نجات» نوشتۀ هما رنجبر، داود حسینی و اسدا… فلاحی است. در مقاله ای با عنوان «صورت‌بندی برهان صدیقین ابن سینا در نجات بر پایه منطق محمولات مرتبه اول»، صورت‌بندی‌ای از برهان صدیقین ابن سینا در کتاب نجات ارائه شده بود. اکنون با تاملی دوباره بر صورت‌بندی آن مقاله، نگارندگان درصدد بیان آن هستند که فرض های این صورت‌بندی به همراه دو فرض وحدت واجب و وجود حداقل یک موجود ممکن، منجر به تناقض می شود. ضمن بررسی سه راه حل ممکن برای حل تناقض، یعنی تغییر تعریف سلسله علی تام، تغییر اصل تعدی و تغییر اصل نامنعکس بودن رابطه علیت و توضیح نحوه ارتفاع تناقض ایجاد شده به کمک اصلاح آن ها، اصلاح تعریف سلسله علی تام بر راه حل های دیگر ترجیح داده می شود. این تغییر به همراه برخی تغییرات جزیی دیگر از جمله حذف محمول سلسله بودن در تعریف سلسله علی تام و نیز حذف محمول موجود بودن از کلیه مقدمات در صورت‌بندی برهان به صورت‌بندی جدیدی می انجامد که بر فرض های کمتری نسبت به صورت‌بندی پیشین مبتنی است. (ص ۲۵)

سومین مقاله «کارکرد "خاصه" در منطق دوبخشی: نقدی بر فهم طوسی از متن ابن سینا» از مهدی عظیمی است. نگارنده بر آن است که ابن سینا در اشارات «بهترین خاصه» را آن می داند که در برگیرنده همه افراد موضوع باشد، نفسی باشد، نه نسبی، و لازم باشد، نه مفارق؛ وی سودبخش‌ترین خاصه را برای تعریف آن می داند که افزون بر سه مورد مذکور تعلقش به موضوع، بدیهی باشد. از نظر خواجه طوسی خاصه را با دو نگاه می توان دید: یکی به خودی خود، دیگر از آن روی که در تعریف جای می گیرد. بهترین خاصه با نگاه نخست، دارای سه ویژگیِ نخست، و با نگاه دوم، دارای هر چهار ویژگی است. به نظر می رسد طوسی، سخن بوعلی را متناسب با جدل تفسیر کرده، در حالی که در ساختار منطق دوبخشی و با روش تحلیل سیستمی، تفسیر بهتری می توان پیش نهاد: خاصه، یکی از کلی های پنج گانه است که جملگی کارکرد زمینه سازی دارند و چنین اموری در منطق دوبخشی یا زمینه ساز تعریف اند یا زمینه ساز استدلال؛ بنابراین خاصه در منطق دوبخشی در صورتی که زمینه ساز تعریف است، باید چهار ویژگیِ یادشده، و در صورتی که زمینه ساز استدلال است، باید سه ویژگیِ یادشده را داشته باشد. بدین سان، یکی از پیامدهای منطق نگاری دوبخشی و یکی از جنبه های استقلال منطق سینوی از منطق مشائی تبیین می شود. (ص ۴۱)

چهارمین مقاله «بررسی تعریف مابعدالطبیعه از دیدگاه فارابی (بر اساس کتاب های تحصیل السعاده، فلسفه ارسطوطالیس، الحروف و فصول منتزعه)» اثر لیلا کیان خواه هست. بروفق نظر نگارنده، به رغم آن که فارابی در برخی از آثار مشهور خود مانند اغراض مابعدالطبیعه، مابعدالطبیعه را بر اساس موجودبماهوموجود تعریف می کند، ولی در چهار کتاب تحصیل السعاده، فلسفه ارسطوطالیس، الحروف و فصول منتزعه، تعریفی متفاوت از مابعدالطبیعه ارائه می کند که از جمله تمایزات فلسفی او به شمار می رود. از دیدگاه فارابی در این آثار، مابعدالطبیعه شاخه­ای از علوم نظری است که پژوهش و مطالعه در حوزه آن، متاخر از مطالعه در سایر حوزه های علوم نظری یعنی ریاضیات و طبیعیات و علم مدنی است. پژوهشگر در حوزه مابعدالطبیعه باید موجودات الهی و نیز سایر موجودات را از آن جهت که موجودات الهی، مبدا و سبب وجود آن ها هستند، مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. هر چند این تعریف، ناظر به تعاریف ارسطو در کتاب های آلفای بزرگ و اپسیلن است؛ ولی از آن دو متمایز است؛ زیرا بر خلاف تقریر این دو کتاب، مابعدالطبیعه را شایسته بررسی همه موجودات عالم می داند. (ص ۵۷)

پنجمین مقاله «روش فلسفی ابن سینا، الگویی برای تحول در علوم انسانی» از حسین زمانیها هست. هدف مقاله حاضر این است که با ارائه یک الگوی تاریخی اولاًـ نشان دهد تحول در علوم انسانی به گونه ای که با ارزش های اسلامی سازگار باشد، امکان پذیر است؛ ثانیاً نشان دهد برای نیل به چنین هدفی چه روشی باید اتخاذ شود و چه مراحلی باید طی شود. یکی از الگوهایی که می توان در تحول علوم انسانی از آن استفاده کرد، روش ابن سینا در مواجهه با فلسفه یونان و به طور خاص فلسفه ارسطویی است. ابن سینا در مواجهه با فلسفه یونان ضمن پرهیز از هر گونه برخورد حذفی، طی چند مرحله و به صورت کاملاً روشمند، مباحث فلسفه یونان را چنان متحول ساخت که تا حدود زیادی به مبانی تفکر توحیدی اسلام نزدیک شد. روش او دارای سه گام عمده است: فهم دقیق؛ نقد مبنایی؛ تحول ساختاری. وی این گام ها را به صورتی کاملاً روشمند پیش برد. اضلاع روش وی در هر گام عبارت است از: تحلیل معنایی، توجه به وجوه مختلف موضوع و تحلیل و ترکیب. این روش ابن سینا را به اعتبار نتیجه آن می توان تحول ساختاری نامید. (ص ۸۳)

ششمین مقاله «خطابه به مثابه راهبرد فرهنگی در اندیشه فارابی» نوشتۀ نادیا مفتونی و قاسم مقدم است. نگارندگان برآنند که از نگاه فارابی سعادت انسان در بستر زندگی اجتماعی رقم می خورد و ارتباط و مفاهمه بین فرهنگی، متضمن سعادت و پیشرفت زندگی مدنی است. او در میان صناعات متفاوت منطقی، خطابه را دارای ویژگی های مهمی مانند عامه فهم بودن و شمول موضوعی می داند و آن را جهت مفاهمه همگانی و تربیت افراد جامعه مناسب می شمارد. او که دارای دیدگاه های سیاسی و اجتماعی است، خطابه را برخوردار از دو حیثیت راهبردی فرهنگی می انگارد: یکی آن که معارف حقه برهانی را که فراتر از سطح فهم عامه است، با شیوه های اقناعی، تسهیل و به اذهان مردم نزدیک می سازد. به دیگر سخن، خطیب به ترویج حکمت و حقایق یقینی می پردازد. حتی در علومی چون پزشکی، برای فرهنگ سازی و رواج رفتارهای صحیح بهداشتی و طبی در میان عامه که از دانش طب بی بهره اند، روش های خطابی مورد نیاز است؛ دوم آن که در معارف اعتباری که برهان راه ندارد و تنها شیوه های جدلی و خطابی قابل اجراست، شیوه های خطابی بر جدلی ارجحیت دارد و ادراک جمهور نسبت به گفت و گوی خطابی از پذیرش بیشتری برخوردار است. (ص ۱۰۱)

هفتمین مقاله «تبیین اختلاف آراء ابن سینا در باب مسئله اتحاد عاقل و معقول» از فرنوش بابادی و شمس الله سراج هست. نویسندگان معتقدند که دوگانگی دیدگاه ابن سینا در رد یا قبول اتحاد عاقل و معقول در آثار مختلف ابن سینا به چشم می خورد؛ و همین امر باعث اعتقاد برخی به وجود تعارض و ناسازگاری در آراء او شده است. چرا که از سویی، در کتاب شفاء و اشارات به مخالفت با آن می پردازد و از سوی دیگر، در کتاب مبدا و معاد از نظریه اتحاد عاقل و معقول دفاع و آن را اثبات می کند. این که این تعارض ناشی از چیست و آیا حقیقتاً تعارضی وجود دارد یا خیر، مسئله ای است که در این مقاله تلاش شده است تا با تحلیل برخی شواهد و قرائن حاکی از رد یا اثبات مسئله از سوی ابن سینا، بررسی شود. در نهایت این پژوهش به این نتیجه رسیده است که تعارضی وجود ندارد و علت تفاوت آراء شیخ در رد یا پذیرش اتحاد، به تفاوت دو نوع نگرش ماهوی و وجودی او برمی گردد. (ص ۱۱۵)

در نوشته پیش رو پنجاه و دومین شماره دو فصلنامه علمی-پژوهشی حکمت سینوی (مشکوه النور) را از نظر می گذرانیم. مقالات این شماره عبارتند از: روش فلسفی ابن سینا در تفسیر حروف مقطعه قرآن، تاملی دوباره در باب برهان صدیقین سینوی در نجات، کارکرد «خاصه» در منطق دوبخشی: نقدی بر فهم طوسی از متن ابن سینا، بررسی تعریف مابعدالطبیعه از دیدگاه فارابی (بر اساس کتاب های تحصیل السعاده، فلسفه ارسطوطالیس، الحروف و فصول منتزعه)، روش فلسفی ابن سینا الگویی برای تحول در علوم انسانی، خطابه به مثابه راهبرد فرهنگی در اندیشه فارابی، تبیین اختلاف آراء ابن سینا در باب مسئله اتحاد عاقل و معقول.مروری بر نشریات فلسفی (6)

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.