جانشین رییس بسیج: روزی با سقوط آل سعود، غدیر را در محل واقعی‌اش بازسازی می کنیم

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «واکنش‌ها به فاجعه منا ادامه دارد»، «علی اصغر شعردوست: مولوی دین و معرفت را با امر قدسی و تجربه دیدار با عوالم برتر درآمیخته است»، «مولانا به مشی فیلسوفان در جهان‌شناسی و خداشناسی و انسان‌شناسی نقد جدی داشت»، «درباره ارسطو و هایدگر» و «جانشین رییس سازمان بسیج مستضعفین: امیدواریم روزی با سقوط آل سعود، در محل واقعی غدیر این واقعه را بازسازی کنیم»

واکنش‌ها به فاجعه منا ادامه دارد
روزنامه اعتماد عناوین زیر را در رابطه با فاجعه «منا» به چاپ رسانده و خبر از تایید آمار ۴۱۷۳ جانباخته از سوی عربستان داده است:

روحانی: حادثه منا را عادی و معمولی نمی‌دانیم

گزارش «سنگینی سکوت در بخش بستری حجاج مجروح»، تایید آمار ۴١٧٣ جانباخته در حادثه منا از سوی عربستان /تنظیم کننده: یزدان مرادی

دبیر شورای اطلاع‌‌رسانی استانداری تهران خبر داد؛ تشییع پیکر جانباختگان حادثه منا از جلوی دانشگاه تهران

علی اصغر شعردوست: مولوی دین و معرفت را با امر قدسی و تجربه دیدار با عوالم برتر درآمیخته است
اعتماد در صفحه ۱، یادداشت علی اصغر شعردوست با عنوان «مولوی، بزرگ شاعر عشق، عرفان و آگاهی» را به مناسبت روز بزرگداشت این شاعر بلندآوازه به چاپ رسانده و آورده است:

«تلاش وجدان عمومی در جهان امروز که به تعبیر شیخ اشراق،«شرّالقرون» بوده و به دلیل سیطره علوم تجربی محض بر روح و کالبد انسان، بارقه‌ها و عوالم رازآمیز عرفان را کمرنگ کرده، بر این معطوف است که برای رفع خلأ پیش آمده، از دیدگاه معرفت‌شناسانه و تجربه شهودی عارفانی چون سلطان عاشقان جلال‌الدین محمد مولوی بلخی بهره گرفته و جبران مافات کند.

مولانا یکی از شخصیت‌های بزرگ جهانی است که نقش فراوانی در احیا و غنای فرهنگ و عرفان ایرانی و بلکه بشری ایفا کرده و به دلایل گوناگون نه‌تنها بر تارک زبان و ادبیات فارسی و عرفان اسلامی، بلکه ادبیات جهان نشسته است. شخصیتی که به باور خاورشناسان غربی و اندیشمندان اسلامی و ایرانی، یکی از آبای بی‌نظیر انسانیت است که دین و معرفت را با امر قدسی و تجربه دیدار با عوالم برتر درآمیخته است.
کدام شخصیت در عالم اسلام و عرفان توانسته است فراتر از حد و شأن خاص قومی و بومی، در غنای فرهنگ بشری چنان نقش برجسته‌ای ایفا کند که اندیشمندان سراسر عالم را با وجود همه اختلافات و تفاوت‌های صوری، پس از گذشت هفت قرن گرد هم آورد و بر سر خوان خود بنشاند و هر کدام از ظن خویش یار وی گردند؟ همچنان در عظمت مولانا و مثنوی می‌نویسند، در حالی که آن دریای بیکران همچنان غواصانی را می‌طلبد تا در کرانه عمیق‌تر آن شناگری کنند.

مثنوی معنوی مولوی/ هست قرآن در زبان پهلوی/ اینقدر دانم که آن عالی‌جناب/ نیست پیغمبر، ولی دارد کتاب
هنر مولانا در مثنوی برای انعکاس دغدغه‌های انسان، در هر برهه از زمان، از جمله عصر حاضر ستودنی است. این کتاب ندای وحدت انسان را سر می‌دهد و اگر تضادی در آن دیده می‌شود، تضاد درونی انسانی است. از این روست که می‌توان مولانا را نخستین سفیر صلح جهان دانست که همه مردم را فارغ از زبان و رنگ و قوم و نژاد به همدلی دعوت می‌کند:
ای بسا هندو و ترک همزبان/ ‌ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان همدلی خود دیگر است/ همدلی از همزبانی خوشتر است

وی عارف و فیلسوفی است که کلمات را از بیان آنچه در درون پرتلاطمش می‌گذشت، قاصر و عاجز می‌دانست. روح شیدا و تازه‌ای که مولانا پس از بیداری بدان دست یافته بود، همسازی چندانی با الفاظ و قوالب کهنه نداشت. الفاظ فرسوده و بی‌جان و قوالب خشک و سخت نمی‌توانست نماینده اندیشه والای او باشد. در سراسر غزلیات شورانگیز او به وفور شوریدگی، آزردگی و اعتراض او به قالب‌های دشوار و بی‌جان را می‌بینیم:
رَستم از این بیت و غزل ‌ای شه و سلطان ازل/ مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا/ قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر / پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

با وجود این، مولانا نیک می‌دانست که «برهم زدن حرف و گفت و صوت»، آرزویی است دست ‌نیافتنی. مولانا هرگز نخواست مانند مقلدان معاصر خود نعش‌کش الفاظ بی‌جان و مرده باشد، بلکه مسیحایی بود که با اعجاز خود کلام مرده را جانی تازه بخشید. شعر در زبان او هجوم معانی و خروش مفاهیم تعبیرناپذیر است. او به دنبال قافیه نمی‌رود، بلکه قافیه را به دنبال خود می‌کشد. وی حتی به دنبال شعر هم نمی‌رود:
ای آن‌که اندر جان من تلقین شعرم می‌کنی / ‌گر تن زنم خامش کنم، ترسم که فرمان بشکنم

مثنوی و دیوان غزلیات مولای بلخ، دریایی متلاطم و توفانی است که آرامش آن زیبا و هیجان آن فتنه‌انگیز است. سروده‌هایی که روحی ناآرام و بی‌قرار و پر از هیجان و نیرو و لبریز از شور و جذبه را منعکس می‌کند.

مولانا به طرزی بی‌سابقه و کم‌نظیر مفاهیم عرفانی را چنان با زبان غنایی و عاشقانه ادا کرده است که جذب و هضم آن، جز برای طبایع خاص، ظریف و نادرپسند که در موسیقی روحانیتی جست‌وجو می‌کنند، دشوار می‌شود. موسیقی بسیاری از غزلیات شورانگیز او همچون صدای متوالی امواجی خروشان است که باد آنها را به صخره‌های ساحل می‌کوبد. به گونه‌ای که نه در غزل‌های هیچ عارف شوریده‌ای این شور تسکین‌ناپذیر، این امتزاج عشق و فلسفه، این بی‌اعتنایی به هر چه که عشق نیست دیده می‌شود و نه در دیوان‌های غنایی هیچ صوفی مجذوبی.

استاد فقید عبدالحسین زرین‌کوب که از مولوی‌شناسان بزرگ است، بر این عقیده بود که در مقابل تعالیم سرشار از اسرار بلند، که مولانا در مثنوی و غزلیات خویش آنها را به صورت شعر سرود، زندگی او هم در یک سلوک روحانی مستمر، که از همان سال‌های کودکی وی آغاز شد، شعری بود که مولانا آن را نسرود، بلکه آن را ورزید و تحقق داد و به پایان برد… می‌پندارم بدون درک این شعر ناسروده، بدون نفوذ در انگیزه‌هایی که این زندگی را در توالی سال‌های عمر، به هدف روحانی یک سلوک معنوی نزدیک کرد، فهم هماهنگی شگرف و معجزه‌آسایی که در حیات مولانا بین او و شعرش وجود دارد، ممکن نیست.

زندگی مولانا شرح جانانه و جنون‌آمیز جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت، از مشرق سرش بردمد و «شمس» عشق در افق اقبالش طالع شود، زاهدی باترس، سجاده‌نشینی باوقار، شیخی زیرک، مرده‌ای گریان بود و وقتی در چنگال شیخ گرفتار شد و دولت عشق را نصیب برد، زنده‌ای خندان، عاشقی پران و آفتابی بی‌سایه شد و این همه را وامدار آن بود که دلیرانه و کریمانه و فارغ از بندگی و سلطنت و شریعت و ملت، تن به قضای عشق داد و پا در قماری عاشقانه نهاد:
خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش / و نماند هیچش الا، هوس قمار دیگر»

مولانا به مشی فیلسوفان در جهان‌شناسی و خداشناسی و انسان‌شناسی نقد جدی داشت
روزنامه اعتماد در صفحه آخر، یادداشت « آبی برای همه قرون» را به قلم مهدی کمپانی زارع منتشر ساخته و اشعار مولوی را حاوی بیانی روانکاوانه و درمانگرانه توصیف نموده است.

در این یادداشت می خوانیم:
«پیش‌بینی مولانا درباره آثار و اندیشه‌هایش در آزمایشگاه تاریخ درست از کار درآمد و سخنانش مورد توجه قرون بعد قرار گرفت. او که می‌دید همعصرانش ژرفای کلامش را درک نمی‌کنند، به خود این‌گونه تسلا می‌داد که: هین بگو که ناطقه جو می‏کَنَد / تا به قَرنی بَعدِ ما آبی رسد/ گَرچه هر قََرنی سُخَن آری بود / لیک گفت سالِفان یاری بُوَد

از زمانی که جسم او در سرزمین سرد قونیه خفت، جان گرم و روشن وی که در کلامش متجلی شده بود در سرزمین جان و اندیشه دوستدارانش، چراغی از محبت و معرفت برافروخت و عالم و عامی را شیدا و شیفته خود کرد. استقبال قابل‌توجه به آثار و اندیشه‌های وی در دهه‌های اخیر نشان داد که مولانا هنوز برای بشر سخنانی دارد که شنیدنش داروی رنج‌های عمیق انسان است.

اینکه چرا مولانا هنوز مورد توجه ما است، در این ریشه دارد که او سلطانی است که به تعبیر خود وی جمع صورت و معنا کرده است. معانی ژرف موردنظر وی از دالان‌های روایتگری‌های استادانه می‌گذرد و تجربه‌های شگرفش، در تصاویری بدیع و ناآموخته پدیدار می‌شود. اگر کسی در هنر به دنبال شگفتی و شوک باشد، دیوان کبیر تماشاخانه‌ای است جوشنده از ایماژها و تصاویری که دیدگان را حیران می‌کند و اگر کسی به دنبال نقب زدن به لایه‌های عمیق انسانی است، مثنوی و فیه‌مافیه دانشکده‌ای است که انسان‌شناسی را در ژرفای هستی‌شناختی و روانشناختی آن تعلیم می‌کند.

مولانا به تنهایی انسان، عشق، مرگ، معنا، شادی و دیگر مسائل وجودی انسان می‌اندیشد و این مسائل، دغدغه‌های جاودان بشری است و تاریخ مصرفی برای آن نمی‌توان تعیین کرد. توجه فراگیر به مولانا در روزگار ما برآمده از همین نیاز بشر است. بشر جدید خواهان آن است که انسان‌های معنوی بزرگی چون مولانا با نقب زدن به ساحات مختلف وجود انسان او را بر دردها و درمان‌هایش آگاه کند.

انسان جدید از مولانا، زندگی‌شناسی و زیستن در جهانی پر معنا و پر نشاط را دیده و خواهان است. مولانا به مشی فیلسوفان در جهان‌شناسی و خداشناسی و انسان‌شناسی نقد جدی داشت و می‌کوشید با عبور از لایه‌های رویین روان انسان، به لایه‌های عمیق‌تر وی راه یابد و راز غفلت و غم و تنهایی انسان را به وی بنماید و شادمانه زیستن و راه یافتن به مواجهه مستقیم با محبوب ازلی را به او بیاموزد.

علاوه بر معنا، آنچه خواننده آثار مولانا را بیش از همه مجذوب می‌کند، بی‌تکلفی اوست. او برای دریدن پرده‌های جهل و غفلت، به هیچ روی پرده‌هایی دیگری از سنخ تکلف و تعارف بر در سرای اندیشه خود نمی‌آویزد و از این روست که آسیمه سر، مخاطب را به شنیدن نوای نی دعوت می‌کند و هیچ مقدمه و موخره‌ای برای کلام خویش نمی‌آورد.

وی با بهره‌گیری از ذخایر پایان‌ناپذیر پنهانخانه وجود خود، در مقام تشریح روان انسان از بیانی روانکاوانه و درمانگرانه استفاده می‌کند و همه دانش‌های آموخته خویش را در این وادی به مدد می‌گیرد تا اینکه ضمن توصیف احوال بشری توصیه‌هایی برای بهبود وضع آن نیز داشته باشد.

شناخت اندیشه‌های مولانا و خود مولانا، شناختی است برای تعمیق همه‌چیزهایی که به آدمی مربوط می‌شود؛ عشق، صلح، خدا، جاودانگی و… نگارنده این سطور سال‌هاست که قدم در راه شناسایی این مفاهیم از منظر مولانا گذاشته و آثاری چون حیات معنوی مولوی، مولانا و مسائل وجودی انسان، مولانا و معنای زندگی، مولانا و مدرسه عشق، مولانا و اخلاقی زیستن و خدا به روایت مولانا را به رشته تحریر درآورده است و همواره حال خود را در مواجهه با وی و آثارش حال کسی دیده که پیش از مرگ به بهشت پا گذاشته و همواره از زبان او خوانده‌ام که: تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من / همچو چراغ می‏جهد نور دل از دهان من‏/ از تو جهان پربلا همچو بهشت شد مرا / تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من‏؟!»

درباره ارسطو و هایدگر
اعتماد در یاداشتی دیگر، نوشتار محسن آزموده با عنوان «تجربه فیلسوف، درس فلسفه» را به مناسبت سالروز مرگ و تولد دو فیلسوف بزرگ، ارسطو و هایدگر به چاپ رسانده و آموزه های ارسطو به بشریت را فراسوی همه ایده‌های انتزاعی و مجرد توصیف نموده است.

در این یادداشت می خوانیم:
«هایدگر یک بار در آغاز یکی از درسگفتارهایش درباره ارسطو کل زندگی او را در یک جمله خلاصه کرد: «ارسطو، به دنیا آمد، کار کرد و مرد»، همین. هدف فیلسوف سختگیر و گوشت تلخ آلمانی این بود که بگوید کاری به زندگی روزمره و هرروزه فیلسوفانی در ردیف ارسطو نداشته باشید، به اندیشه‌های‌شان توجه کنید، نتیجه این حرف این می‌شود که مهم نیست که مثلا اندیشمند بزرگی مثل ارسطو در کجا به دنیا آمده، چطور پرورش یافته، در چه فضای سیاسی-اجتماعی‌ای تربیت یافته و چه کارهایی کرده. البته در مورد خود هایدگر اصلا به این توصیه او توجهی نشد، یعنی بسیاری-بحق یا ناحق- فلسفه هایدگر را در پرتو اقدامات جنجالی‌اش در دوره ریاست دانشگاه در آلمان نازی و حمایتش از دولت هیتلر تفسیر کرده‌اند، حتی تا همین امروز هم مدام اسنادی منتشر می‌شود درباره کارهای نه چندان خوشایندی که در زمان نازی‌ها کرده.

خود هایدگر هم شاید چندان به آن ادعای اولیه پایبند نبود، یعنی تنها به اندیشه‌ها و در واقع گفته‌ها توجه نمی‌کرد. کارل یاسپرس همکار و دوست قدیمی‌اش در خاطراتش می‌گوید که وقتی در جریان یکی از سخنرانی‌های هیتلر به او گفتم این مزخرفات چیست که این مرتیکه-منظور هیتلر است- می‌گوید، هایدگر پاسخ داد: مهم نیست، به دست‌هایش نگاه کن. (نقل به مضمون) منظورش شاید این بوده که برای من فیلسوف با این همه فرهیختگی و دانش و سواد، مهم نیست این آدم عامی و پوپولیست چه می‌گوید، مهم این است که چه کار می‌کند! راست هم شاید همین باشد.

اینکه آدم‌ها به راستی چطور زندگی می‌کنند و تجربه زیسته‌شان چیست، در موقعیت‌های بحرانی چه تصمیمی می‌گیرند و کدام راه را انتخاب می‌کنند، آیا صلاح و رفاه را به قیمت نادیده انگاشتن خون هزاران هزار آدمی بر می‌گزینند یا ایثار می‌کنند و موقعیت و پول و مقام را فدای حقیقت نمی‌کنند. به سقراط برگردیم، پدر همه فیلسوفان اعم از ارسطو و هایدگر. مردی که اگرچه قرن‌ها بعد بارها از سوی نیچه مورد هجمه قرار گرفت، اما آنقدر جسارت داشت که حقیقت را بگوید، حتی اگر به بهای جام شوکران باشد و با این تجربه زیسته، درسی به بشریت بدهد فراسوی همه ایده‌های انتزاعی و مجرد.»

جانشین رییس سازمان بسیج مستضعفین: امیدواریم روزی با سقوط آل سعود، در محل واقعی غدیر این واقعه را بازسازی کنیم
 این روزنامه در صفحه ۳ به سخنان سردار فضلی، جانشین رییس سازمان بسیج مستضعفین زیر عنوان «دولت عربستان سرگرم دفاع از تکفیری‌هاست» پرداخته و از قول وی آورده است:

– عید امسال ما از قربان تا غدیر و هفته دفاع مقدس به واسطه این فاجعه که علت آن هم بی‌کفایتی آل سعود بود، به عزا تبدیل شد. بار اول نیست که آل‌سعود چنین حوادثی را بر مومنین و حجاج تحمیل می‌کند.

– دولت بی‌کفایت عربستان درگیر چند صحنه و دفاع از داعش و تکفیری‌ها در بلاد اسلامی است، این موضوع یکی از علل عجز و ناکامی آل سعود در حوادث مکه بوده است

– امیدواریم روزی با سقوط آل سعود در محل واقعی غدیر این واقعه را بازسازی کنیم.

دیگر عناوین منتشر شده در «اعتماد» امروز:

گزارش « مجازات اسید پاشی با مجازات محاربه برابر شود »، ٢٣ امضای نمایندگان مجلس پای طرح مقابله با اسیدپاشی و حمایت از بزه‌دیدگان ناشی از آن /تنظیم کننده: زهرا چوپانکاره

یادداشت «خشونت نمی‌تواند پاسخگوی خشونت باشد» به قلم عبدالصمد خرمشاهی / …. اگر ما فرض را بر این بگذاریم که شدیدترین مجازات‌ها را اعمال کنیم و شرایطی مهیا شود که قصاص هم صورت بگیرد و ما خشونت را با خشونت پاسخ بدهیم باز هم کارساز نخواهد بود. به لحاظ اینکه شاید اعمال مجازات‌های خشن در مقاطع کوتاه زمانی بتواند تا حدودی بازدارنده باشد، اما هرگز ریشه جرم را از بین نخواهد برد….

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «واکنش‌ها به فاجعه منا ادامه دارد»، «علی اصغر شعردوست: مولوی دین و معرفت را با امر قدسی و تجربه دیدار با عوالم برتر درآمیخته است»، «مولانا به مشی فیلسوفان در جهان‌شناسی و خداشناسی و انسان‌شناسی نقد جدی داشت»، «درباره ارسطو و هایدگر» و «جانشین رییس سازمان بسیج مستضعفین: امیدواریم روزی با سقوط آل سعود، در محل واقعی غدیر این واقعه را بازسازی کنیم»مرور مطبوعات/ ‌‌چهار‌شنبه‌ ۸ مهر / روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.