منشأ روشنفکری و بنیادگرایی در جهان اسلام

ملایز روثوِن

اندکی پس از هجوم ناپلئون بناپارت به مصر در سال 1798 میلادی، فرمانروای مارونی (مسیحیت منشعب از کلیسای ارتدوکس) لبنان، شاعر دربارش را به قاهره فرستاد تا بفهمد فرانسوی‌ها چه می‌کنند. شاعر در گزارشش به فرمانروای لبنان نوشت پس از اینکه فرانسوی‌ها حاکمان مصر را شکست دادند، در محل کاخ‌های فرمانروایان مصری، نزدیک رود نیل، یک «ستون یادبود تزئین‌شدۀ بلند» بنا کردند و آن را «درخت آزادی» نام نهادند، اما مردم مصر آن ستون را نشانۀ محدودشدن‌ در سرزمین اشغال‌شدۀ خودشان می‌دانند.

در اواسط قرن هجدهم میلادی سرزمین‌های مسلمانان شامل سه امپراطوری بزرگ می‌شد: مغول‌ در هند، عثمانی‌ در ترکیه و قاجار در ایران که همۀ آنها ناتوانی خود را در مقاومت در برابر ارتش ممالک اروپایی ثابت کرده بودند. ناپلئون مدعی «آزادی و برابری» در مصر شد، اما عبدالرحمن الجبارت، مورخ اهل قاهره، دربارۀ برابری همۀ مردم با هم نوشت: «این یک دروغ، جهل و بلاهت است؛ چگونه چنین چیزی ممکن است وقتی خداوند [برخی از] مردم را بر دیگران ارجح می‌داند؟». کریستوفر دِ بیلاگ، در کتابش، گزارش جالبی از فتح ناپلئون ارائه می‌دهد؛ او استدلال می‌کند که شکست مسلمانان در جهان معاصر «داستانِ گردن نهادنِ مسیحیان به برتری مسلمانان است»، بیلاگ کشورگشاییِ ناپلئون به مصر را نقطۀ عزیمتِ کتابش قرار می‌دهد. او خوانندگانش را وارد راهی می‌کند که همچون سفری جذاب میان پستی و بلندی‌های جادۀ اسلامی به سوی جهان مدرن است.

او به شکل متقاعدکننده‌ای استدلال می‌کند که تلاش‌ها برای آوردن ایده‌های سیاسی مدرن به جهان اسلام، هوادارانی در میان اقلیت تحصیلکرده داشت که با وجود مخالفان، به تدریج در میان عموم پذیرفته شدند؛ به تعبیر بیلاگ با وجود اینکه اصول مدرنیته و پیشرفت از سوی غرب به خاورمیانه معرفی شد، در واقع ریشۀ غربی این ایده‌ها به خودی خود مانع پذیرفته‌شدنشان در محیط جدید نبود؛ پنداشت‌های عقب‌افتادگی مسلمانان متناقض بود. اسلام هیچ تضادی با مدرن‌سازی که فرهنگ یهودی-مسیحی آورده بود نداشت. در حقیقت این برداشتی بود که غربی‌ها آن را پیشاپیش تکرار و بازگویی کردند.

دِ بیلاگ در کتابش، تعامل میان دنیای غرب و جهان اسلام را در سه منطقۀ قاهره، استانبول و تهران بررسی و تحلیل می‌کند؛ مکان‌هایی که شاهد رویارویی ایده‌های روشنگری بودند؛ ایده‌هایی که منجر به تولد جنبش‌های ملّی‌گرای مدرن و گروه‌های مخالف تجددگرایی شدند. بیلاگ با جزئیات بسیار جالبی این تحولات را شرح می‌دهد. با خواندن فصول این کتاب پرسشی ایجاد می‌شود که چرا او دهلی را به این شهرها اضافه نکرده است؟ با این حال او در کتابش نشان می‌دهد که منطق عدالت اسلامی با ایده‌های فرانسوی دربارۀ آزادی و تعصب دینی – که نوعی وطن‌پرستی فهم می‌شود – مطابقت دارد. تلاش‌های غربی‌ها برای دفاع و ترویج ایده‌هایی همچون تجدد، تکثرگرایی، آزادی و حقوق بشر، در واقع دفاع از ایده‌هایی است که در فرم اسلام اولیه وجود داشتند.

کشمکش میان مفاهیم روشنگری فرانسوی از برابری و تصورات اسلامی از عدالت منجر به جدال‌ها و مبارزات سیاسی و قانون‌گذاری در ترکیه، مصر، ایران و دیگر سرزمین‌های اسلامی شد.

فروپاشی قدرت مسلمانان در جنوب آسیا از زمان هجوم آخرین امپراطور مغول در سال 1858 شکل گرفت. آشفتگی اخلاقی در هندوستان نیز پس از شکست شورش بزرگی در سال 1857 شدت گرفت. سید احمد خان (1817-1898)، اصلاح‌طلب هندی، شاهد قتل‌عام بیش از سی هزار نفر، توسط سربازان تحت فرماندهی بریتانیا در دهلی و ویرانی نزدیک به نیمی از شهر لاکنا، بزرگترین شهر آسیای جنوبی در آن زمان بود. او معتقد بود که مبارزۀ نظامی علیه قدرت استعمارگر نتیجه نخواهد داشت و به اصلاح رهبران روحانی و تعامل با بریتانیای اشغال‌گر باور داشت.

تحولاتی نیز در آسیای مرکزی رخ داد؛ اسماعیل بیگ گاسپرینسکی (1851-1914)، متفکر مسلمان اهل روسیه بود، اصلاح‌گر تاتار در کریمه و بنیانگذار جنبش اصلاح‌طلب جدید بود. گاسپرینسکی پذیرش دانش علمی از غربِ کافر را پیش‌نیاز بازبینی فرهنگی می‌دانست.

محمد اقبال لاهوری (1877-1938)، فیلسوف و شاعر هندی است که در آثارش گزارش کاملی از «روشنگری اسلامی» ارائه داده است و همچنین ابوالعلی المودودی (1903-1979)، روزنامه‌نگار هندی-پاکستانی که بنیانگذار واقعیِ اسلام‌گرایی مدرن است تأثیر زیادی بر بسیاری از رهبران مسلمان، از جمله ایران داشتند.

به طور خلاصه بیلاگ معتقد است: روشنگری اسلامی تحت تأثیر غرب صورت گرفت اما راه خودش را پیدا کرد. این امر از طریق اقدامات و پیشرفت‌ها، تحریف‌ها و زدودن‌های کوچک اما بی‌شماری صورت گرفت و اصول مدرن تجربه‌گرایی، مشاهده و تحلیل را به برخی از مراکز دنیای اسلام آورد. تفکر جدید ابتدا در سازوکارهای نظامی نمود داشت و بعد به حیطۀ پزشکی و آموزش وارد شد. مناطق مختلف جهان اسلام، همچون غرب عثمانی، ایران و هند با میراث متفاوت از یکدیگر جدا افتادند اما در قرن نوزدهم نیروی محرکۀ رقابت میان امپراطوری‌ها باعث ایجاد پیشرفت‌هایی شد، تبادل و تعامل میان آنها شکل گرفت؛ و این چیزی بود که فرایند جهانی‌شدن به آن نیاز داشت.

جان گری، فیلسوف بریتانیایی معتقد است «بنیادگرایی اسلامی» به طور کامل تحت تأثیر اندیشه‌های بومیِ اسلامی رشد نیافته است، بلکه بنیادگرایی اسلامی مخلوطی عجیب‌وغریب است که از طریق مواجهۀ بخشی از روشنفکران مسلمان با ایدئولوژی‌های رادیکال غربی ایجاد شده است. روشنگری اسلامی در جهانِ امروز پدیده‌ای است که فراتر از خاورمیانه بسط و گسترش یافته است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.