نامه ای عجیب روی ماشین
نامه تاثیرگذار این آقا به گونه ای عرق شرم بر من نشاند که مایل بودم این آقا بیرون بیاد و چند تا حرف به من بزنه و من ازش عذر خواهی کنم و از دلش دربیارم تااینکه این جور کریمانه با من برخورد کنه…
در آخرین شبهای ماه مبارک ساعت نه و نیم شب در یک کوچه تاریک و خلوت به زحمت دنبال جای پارک می گشتم.دورتر از محل مورد نظرم که یک آرایشگاه زنانه بودماشین را جلوی درب خانه ای که پل جلویش نبود پارک کردم.از قضا در محل مورد نظرم تا ساعت دوازده و نیم شب معطل شدم هنگام بازگشت وقتی سریع سوار ماشین شدم شدم و درها را قفل کردم که زور گیرهای ذهنی ام در را باز نکنن و سوار ماشین بشوند و چاقو را زیر گلویم بگذارند متوجه نامه ای زیر برف پاک کن شدم.خواستم از ماشین پیاده شوم تا آن را بردارم اما باز همان ذهنیات مخوف که این شاید یک دام باشد مانع از این کار شد.به خیابان اصلی رسیدم.ماشین را کنار کشیدم و نامه را از زیر برف پاک کن برداشتم
نامه این طور نوشته شده بود:
راننده محترم که بیشتر احتمال می دهم خانم باشید(این را از سکنات و وجنات ماشینتان فهمیدم و بیشتر از آنکه احتمال دهم یک خانمید مطمئم که یک مادر هستید.)امشب مادر من کلی بخاطر شما مرا سرزنش کرد.او قبل از افطار از من می خواست برایش خرید کنم و من حوصله نداشتم و به او قول دادم بعد افطار حتمن این کار را برایش انجام دهم.ولی شما ماشینتان را جلوی درب منزل ما پارک نمودید و من شرمنده مادرم شدم.او مرا کلی شماتت کرد از این که یک تنبل بی مصرفم و آنقدر کارها را تا دقیقه نود به تعویق می اندازم و احتمالات را نادیده می گیرم که کارهایم معمولن انجام نمی شود و امیدی به انجام کاری از من نیست.شما با پارک نا بهنگامتان باعث شدید من حس بدی درباره افکار و آرمانهایم پیدا کنم.این حس که زیادی خوش بینم و دیگرانی که نمی شناسمشان مانع منند چه رسد به دوستان و دشمنانی که می شناسم و میشناسند مرا….
قصد گله از شما ندارم این نامه را برای تشکر زیر برف پاکنتان گذاشتم ولی بعد از اینکه تفنگ کودکانه ای پشت شیشه ماشین دیدم فهمیدم شما هم یک پسر دارید. نصیحتی هم دارم:مبادا روزی مادر من ماشینش را جلوی منزل شما پارک کند و شما پسرتان را شماتت کنید .قدر پسرتان را بدانید و نگذارید بخاطر دیگران افکارش در مورد خودش تغییر کند.من امشب احساس آن شب را درک کردم و برای پسرتان متاسف شدم.
نامه را تا کردم و داخل کیفم گذاشتم.ضبط ماشین را خاموش کردم و بقیه مسیر را در سکوت تلخی به سمت خانه رانندگی کردم.
نامه تاثیرگذار این آقا به گونه ای عرق شرم بر من نشاند که مایل بودم این آقا بیرون بیاد و چند تا حرف به من بزنه و من ازش عذر خواهی کنم و از دلش دربیارم تااینکه این جور کریمانه با من برخورد کنه…
نامه تاثیرگذار این آقا به گونه ای عرق شرم بر من نشاند که مایل بودم این آقا بیرون بیاد و چند تا حرف به من بزنه و من ازش عذر خواهی کنم و از دلش دربیارم تااینکه این جور کریمانه با من برخورد کنه…سعیده خادم زاده
چه قدر زیبا و تاثیر گذار.چه محتوای بالایی داشت این نوشته.مرا هم در سکوتی تلخ فرو برد.جالب بود این خانم در ذهنش دام و زور گیری تعدی به حقوقش را می پروراند و ذهنیاتش باعث ترس و آزارش بود ولی خود ناخواسته یا سهل انگار به حقوقی تعدی کرده بود و آن محق ذهنیات بدی درباره این خانم نداشت و تازه دلش برای پسر او می سوخت.واقعا چه قدر از ما با اجتماع اطرافمان این گونه ایم.
چه پسر فهمیده و با فرهنگی بوده.الحق که رفتار کریمانه ای داشته
بسیار زیبا و تاثیر گذار بود.آخرش حالتی بین گریه و خوشحالی به من دست داد.گریه از این جهت که دلم برای پسر سوخت و خنده از این جهت که هنوز آدم هایی وجود دارند که زمین رو با رفتارشون قابل سکونت کنند.
چه زیباخواهدبود جامعه شیعی – که افتخار خود را پیروی از اهل بیت علیهم السلام می داند – قبل از همه چیز این فرمایششان را تابلوی رفتارش قرار دهد که امام صادق علیه السلام می فرمایند:معاشر الشیعه کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا،ای گروه شیعه برای ما زینت باشید و نه مایه سر افکندگی و شرمساری ما(بحار ج ۶۵ ص ۱۵۱).با رعایت دستورات اخلاق اجتماعی انان،جلوه ای از جامعه ای ارائه بروز می کند که همان جامعه مطلوب شان است.جامعه ای که رعایت حقوق دیگران ، دغدغه جدی مان است و اگر سهل انگاری از کسی دیدیم، با تاسی به فرمایشاتشان، ان را با اخلاق شایسته پاسخ خواهیم داد.در این صورت شاهد ارامش عمومی جامعه خواهیم بود. انشاءالله
متن دلنشینی بود.ظرافت زنانه ای در تنظیم این نوشته بود که متن را لطیف تر کرده بود.به نویسنده این اثر هم باید آفرین گفت.