آیا تصوّف جایگزین مناسبی برای «اسلام سیاسی» است؟
هشام النجار/ ترجمه زهرا رحیمی
نسخۀ کنونیِ «اسلام سیاسی» دارد عرصۀ جولان خود را از دست میدهد، آن هم به خاطر ویرانگری، خشونت و تروریسمی که رقم زد و بذر نفرت و تفرقهای که در میان جوامع افکند. حال برای آن که اجازه ندهیم «اسلام سیاسی» بار دیگر جان بگیرد و میدانداری کند، نسخۀ منطقپذیر و آزادمنشی از دین اسلام باید خلأ موجود را پر کند.
امروز بسیاری از محافل غربی به الگوهای صوفیگونۀ دین اسلام که در اندونزی رایج است علاقهمند شدهاند. سیاستمداران معتقدند که این الگوها میتوانند با جنبشهای افراطگرا و جنگطلب به مقابله بپردازند.
تصوف دربردارندۀ جوهرۀ دین است؛ جوهرهای که مستلزم وجود صلح و عشق در میان ابنای بشر است. تصوف اسلام را یک دین اهلتسامح معرّفی میکند که مخالف خشونت است، اصول آزادی و حقوق بشر را میپذیرد و با پیشرفتها و تغییراتی که به نفع بشریت است تعارضی ندارد. سطح زندگی یک صوفی از سطح نژادپرستی، رقابتهای فرقهای و خودبینی فراتر رفته است. یک صوفی با تمام ادیان، باورها و اندیشهها مدارا و تسامح دارد. او به یکایک انسانها عشق میورزد و این دقیقاً همان چیزی است که جهان امروز به آن نیاز دارد تا بتواند الگوهایی را که اخوانالمسلمین یا داعش از دین اسلام ارائه کردهاند و به نام دین نفرت و انزجار را ترویج کردهاند از میان برچیند.
تصوف به مسلمانان دمشق، بغداد و قاهره آموخته است که حضور خداوند در همهجا ساری و جاری است و مؤمنان باید بیش از آنچه از او میترسند، به او عشق بورزند. به لطف همین میراث تصوف است که در عصر حاضر این شهرها زادگاه چهرههای بنیادگرای زیادی نبودهاند.
کاری که لازم است انجام شود آن است که هویت فردی تصوف با یک هویت جمعی و اجتماعی پیوند داده شود. باید تصوف را از خودشناسی و خودسازی فردی به یک جنبش اصلاحی تبدیل کرد که نه به خاطر قدرتطلبی یا احتیاجات دنیوی، بلکه بر مبنای ارزشها و آرمانهای والا، عشق به بشریت و میل به اصلاحطلبی دست به عمل بزند.
لازم است تحولی اصولی در رویکرد تصوف صورت گیرد. به جای این که افراد به صورت فردی جذب تصوف شوند و در راستای نیل به رستگاری معنوی از جامعه منزوی گردند، تمرکز باید بر روی نقش اجتماعی یک صوفی قرار گیرد. تصوف باید بتواند افراد خلاقی به جامعه تحویل دهد که فعالانه در بازسازی جامعه نقش ایفا کنند و کاملاً به نقش خود در برنامۀ الهی آگاه باشند؛ آنها باید بتوانند نمایندۀ خداوند در روی زمین باشند تا آن را تحت سیطرۀ خود درآورند و به پیشرفت آن کمک کنند.
جریان تصوّف نباید دارای جناحهای سیاسیای باشد که بخواهند خود را نمایندۀ تصوف معرفی کنند (مثل اسلام سیاسی در دوران پس از انقلاب در مصر). اگر بنا باشد تصوف به عنوان یک جنبش اصلاحی به موفقیت برسد، باید مطلقا مستقل بماند، از سیاسیشدگی بر حذر باشد، دین را سیاسی نکند و از آن برای رسیدن به منافع سیاسی استفاده نکند.
اگر همۀ این اتفاقات بیافتد، افراد فوجفوج به سمت تصوف حرکت خواهند کرد؛ نه برای این که فردیتهای خود را پررنگ کنند یا در خدمت یک گروه باشند، بلکه برای این که به جامعه خدمت کنند و در بازسازی کلّ امت اسلام، چه در شرق، چه در غرب مشارکت نمایند.
منبع: هفتهنامه عرب