عبدالکریمی: مدرنیته؛ مانع بزرگی برای زیست دینی
کتاب پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر مجموعه مقالاتی از بیژن عبدالکریمی است که به این مسئله میپردازد که آیا در جهان معاصر، امر دینی امکانپذیر است. بیژن عبدالکریمی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال و نویسنده این اثر در گفتوگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این پرسش که مراد از امر دینی در این اثر چیست، گفت: وقتی ما در مورد امر دینی و تفکر و زیست دینی صحبت میکنیم، واقعاً معلوم نیست که در مورد چه چیزی حرف میزنیم و عموماً محل بحث در خصوص یک مشترک لفظی است. درست همان گونه که در مورد کلمه شیر به عنوان یک مشترک لفظی صحبت میکنیم، به این معنا که گاه شیر را در معنای شیرِ گاو به کار میبریم، گاه در معنای شیر آب و گاه در معنای شیر جنگل، اما این معانی هیچ ربطی به یکدیگر ندارند و دقیقاً در مورد دین و اسلام نیز مسئله به همین صورت است.
وی تصریح کرد: وقتی از تعابیر گوناگونی مثل کشورهای اسلامی، جوامع اسلامی، فرهنگ اسلامی، معماری اسلامی، انقلاب اسلامی، حکومت اسلامی، بانکداری اسلامی، فقه اسلامی، تمدن اسلامی، فلسفه اسلامی، و … صحبت میکنیم واقعاً معلوم نیست که در مورد چه چیزی صحبت میکنیم و ما معانی گوناگونی را با یکدیگر خلط میکنیم.
عبدالکریمی در ادامه افزود: در بسیاری از مواقع، وقتی میخواهیم مرادمان را از دین و اسلام مطرح کنیم، در حقیقت منظور ما، یک فرهنگ است. وقتی میگوئیم ما مسلمانها و کشورهای اسلامی، یعنی مرادمان این است که در یک فرهنگ اسلامی متولد شدهایم، در این فرهنگ بزرگ شدهایم و فرهنگ، بخشی از میراث و امکاناتی است که در آن قرار گرفتهایم، یعنی بخشی از مجعولیت به معنای رویدادگی ما است.
وی بیان کرد: یعنی ما این دین یا اسلام را به ارث گرفتهایم و انتخابی در آن نداشتهایم. درست همان طور که ما رنگ چشم، نژاد، محل تولد، پدر و مادر و دوران تاریخیای را که در آن به دنیا آمدهایم خودمان انتخاب نمیکنیم، دین مان را نیز خودمان انتخاب نکردهایم، لذا وقتی میگوئیم اسلام یا تعبیر «ما مسلمانان» را به کار میبریم، مرادمان از دین و اسلام، یک فرهنگ است و گرچه فرهنگ با دیانت نسبت دارد، اما فرهنگ، دین نیست.
عبدالکریمی در ادامه افزود: فرهنگ، میراثی است که از گذشته به دست آوردهایم و دین حاصل خودآگاهی و انتخاب فرد و حاصل یک نوع تعالی جستن، استعلا و فراروی از خود، برای رسیدن به یک خودِ متعالیتر است و در اکثر انسانها، به عنوان مسلمان، یهودی و …، یک چنین استعلایی روی نمیدهد.
وی تصریح کرد: گاهی اوقات هم که عبارت دین را به کار میبریم، منظورمان مجموعهای از باورها و اعتقادات است. یعنی دین به منزله یک نظام تئولوژیک مراد است و نظامهای تئولوژیک، نظامهای بشری، برساخته و تاریخی هستند و به هیچ وجه امر مقدسی نیستند. به هیچ وجه اعتقاد داشتن به پارهای از اعتقادات، به معنای دینداری نیست. اگر از اکثریت و یا همه افراد روی کره زمین بپرسید که جهان، به چه صورت به وجود آمده است، شاید از این هشت میلیارد جمعیت روی کره زمین، بیش از ۹۰ درصد بگویند که جهان را خداوند خلق کرده است، اما این به هیچ وجه به معنای دینداری نیست.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: شما میتوانید معتقد به خدا، پیامبر (ص) و روز جزا باشید، اما زندگی شما به هیچ وجه با زندگی دیگر افرادی که به این مسائل باور ندارند، تفاوتی نداشته باشد. لذا دین را نباید مجموعهای از اعتقادات در نظر گرفت. پیامبران نیز افرادی نبودند که مجموعهای از آموزههای نظری را بیاورند و در حقیقت آنها نظریهپرداز نبودهاند، بلکه آنها میخواستند در جان انسانها تحولی ایجاد نمایند.
وی بیان کرد: پیامبران با افلاطون و ارسطو فرق داشتند و آنها آکادمی و مدرسه تشکیل ندادند. اصحاب پیامبر (ص) نیز پژوهشگران علمی نبودند که حول یک استاد علمی برجسته گرد آمده باشند تا پارهای گزارهها را بیاموزند و حفظ کنند. در حالی که ممکن است شما بسیاری از آموزهها را حفظ کنید، مانند اینکه آیات قرآن را حفظ کنید، اما با قرآن نسبتی برقرار نکنید و قرآن در زندگی شما، حضور نداشته باشد.
عبدالکریمی در ادامه افزود: گاهی اوقات نیز مراد از دین، موضوع تحقیقاتی است. مثلاً کسی که تاریخ اسلام یا فلسفه اسلامی میخواند، ضرورتاً به این معنا نیست که مسلمان باشد. برای نمونه گلدزیهر یهودی یا مونتگمری وات آلمانی، در مورد اسلام اطلاعاتی داشتند که مجتهدین برجسته ما نیز نداشتند اما این بدین معنا نیست که این پژوهشگران که در مورد اسلام مطالعه میکرده و میکنند، مسلمان هستند. در هیچ دورهای از تاریخ به اندازه روزگار ما در مورد دین، پژوهش نشده است. در همه دانشگاههای بزرگ دنیا، در مورد اسلام، یهودیت، بودیسم، فلسفه دین، زبان دین، جامعهشناسی دین، روانشناسی دین و … بحثهای گستردهای وجود دارد که در هیچ دورهای به اندازه امروز وجود نداشت و در هیچ دورهای مانند دوره فعلی، دین از زندگی بشر رخت برنبسته بود.
وی تصریح کرد: از زمانی که انسان در مورد پژوهش کردن پیرامون دین کارش را آغاز کرد، دین از حیاتش رخت بربسته بود. درست همان طور که تا زمانی که شرق و تمدن شرقی زنده بود، شرقشناسی نداشتیم و شرقشناسی از زمانی شروع شد که شرق، قدرت خود را از دست داد.
عبدالکریمی در ادامه افزود: گاهی نیز مراد ما از دین، یک ایدئولوژی سیاسی است، مانند زمانی که میگوئیم انقلاب اسلامی و یا حکومت اسلامی که در مورد ایدئولوژی سیاسی صحبت میکنیم و ایدئولوژی، یک پدیده مدرن است و از قرون ۱۸ و ۱۹ با ظهور ایدئولوژیهای مدرن مواجه هستیم و پدیدار ایدئولوژی با اومانیسم نسبت دارد، یعنی در دوره مدرن انسانی ظهور پیدا کرد که میخواست اراده و تفکر خود را معیار زندگی قرار دهد و اراده خودش را در طبیعت به واسطه علم و در جامعه و سیاست به واسطه ایدئولوژی اِعمال و محقق کند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: لذا ایدئولوژیها به شدت امری سکولار هستند و وقتی دین، به صورت ایدئولوژیک تفسیر میشود، روح خودش را از دست میدهد و تفسیر ایدئولوژیک از دین، گوساله سامری زمان ماست، به این معنا که تفسیر ایدئولوژیک از دین و دین ایدئولوژیک میخواهد ندای بشری و طرحها و برنامههای بشری را به منزله ندای ساحت قدس و ندای الهی معرفی کند. همین تفسیر ایدئولوژیک از دین است که دین را از درون، تهی و سکولاریزه میکند. به همین دلیل، بعد از انقلاب، جامعه ما شدیداً جهتگیری سکولاریستی پیدا کرده است که با هیچ دورهای از تاریخ قابل مقایسه نیست و یکی از دلایل شدت یافتن روند سکولاریزه شدن جامعه در کشور ما تفسیر ایدئولوژیک از دین و تبدیل کردن دین به یک امر سیاسی و ایدئولوژیک است.
وی در ادامه افزود: اما دین به معنای یک نحوه تحقق وجود انسان است. یعنی اگزیستانس انسان و جان انسان، یک نحوه تحقق پیدا کند و این نحوه تحقق با مأوا گزیدن در ساحت قدس، امکانپذیر است. وقتی کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر»، اثر منتشرشده اخیر اینجانب، وجود دین و امر دینی را در جهان کنونی به چالش میکشد مرادش این نیست که بگوید در روزگار کنونی مسلمانان و یهودیها وجود ندارند، دین به منزله فرهنگ، به منزله پارهای از سیستمهای نظری بشری و تاریخی، یعنی در شکل نظامهای تئولوژیک و یا دین به منزله ایدئولوژی سیاسی و برای سربازگیری برای پارهای از جریانات سیاسی وجود ندارد؛ بلکه آنچه محل تردید من است این است که، دین به منزله نحوه تحققی از وجود انسانی که به واسطه مأوا گزیدن در ساحت قدس، عملی و محقق میشود وجود ندارد. یعنی کمتر انسانی را میبینیم که ساحت قدس در زبان، اندیشه، کردار، احساسات یا در ذهن و کنشاش ظهور داشته باشد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: به همین دلیل، معتقدم کسانی که به دین حمله میکنند، یا کسانی که از دین دفاع میکنند، محل نزاعشان روشن نیست و مخالفان امر دینی نیز باید بدانند که در جهان کنونی، امر دینی وجود ندارد که آنها آن را چنین به چالش میکشند.
عبدالکریمی در پاسخ به این پرسش که در نظریه شما مراد از حیات معنوی و معنویت چیست؟ بیان کرد: مراد همان حضور داشتن در ساحت قدس و تجلی امر الهی در کنش، زبان، رفتار و اندیشه انسان است و به این معنا در روزگار ما تحقق امر دینی و معنوی، بسیار بسیار دشوار است، البته نه اینکه غیر ممکن باشد، اما به قدری دشوار است که آن را تا حدود زیادی غیر ممکن میکند.
وی با تأکید بر اینکه این معنویت چیزی جز آموزههای اسلام نیست، گفت: به اعتقاد اینجانب، مضمون کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان کنونی» نه تنها با آنچه در سنت اسلامی خودمان مییابیم تعارضی ندارد، بلکه دقیقاً همان چیزی را بیان میکند که اینجانب از این سنت آموخته، آن را با توجه به شرایط کنونی بیان میکنم.
عبدالکریمی در ادامه و در پاسخ به این پرسش که بین جهان مدرن و امکان امر دینی و داشتن زندگی معنوی چه ارتباطی برقرار است؟ افزود: امر دینی صرفاً یک امر فردی، روانشناختی و اگزیستانسیال نیست. امر دینی با عالَم دینی نسبت دارد و جهان مدرن ذاتاً سکولار است. یعنی با ظهور عقلانیت علمی و تکنولوژیک مدرن، در واقع از جهان، راززدایی شده است، سلسله مراتب عالَم و نیز سلسله مراتب علم و معرفت انکار شده، لذا انسان و جهان و عالَمیتی ظهور پیدا کرده است که ساحت قدس از آن زدوده شده است، به این معنا که انسان دیگر به این ساحت توجهی ندارد و اندیشه و زندگیاش را با این ساحت پیوند نمیدهد.
وی با تأکید بر اینکه مدرنیته مانع بزرگی برای زیست دینی است بیان کرد: میتوان مدرنیته را مانع بزرگ زیست دینی تلقی کنیم، به این معنا که ذات مدرنیته بسط سوبژکتیویسم است و با بسط سوبژکتیویسم، در واقع انسان اسیر ذهنیت و آگاهی است و پایش را نمیتواند از حوزه آگاهی برای مواجهه با ساحت قدس بیرون بگذارد، لذا عقلانیت علمی و تکنولوژیک مدرن با امر دینی نمیتواند جمع شود.
عبدالکریمی در پاسخ به این پرسش که اگر بخواهیم زندگی معنوی و تحقق امر دینی را ناممکن بدانیم، در این صورت با آموزههای دینی اعم از آموزههای قرآنی و روایی چه باید کرد؟ تصریح کرد: آموزههای دینی وجود دارد و شعائر دینی هستند، اما روح ندارند و روحشان در برقراری نسبت با ساحت قدس است. اکثر قریب به اتفاق مسلمانان نماز میخوانند اما این نماز با جان آنان کاری نمیکند. حج میروند اما حج برای بسیاری بیشتر به عنوان یک سفر سیاحتی است و این حج با جان فرد، کاری نمیکند. صحبت سر این نیست که شعائر نیست یا نباید عملی شود، یا آموزههای دینی را باید دور بریزیم، صحبت این است که این آموزهها مانند درختی است که ارتباطش با خاکی که باید در آن ریشه داشته باشد، یعنی نسبت داشتن با ساحت قدس، قطع شده است. لذا من قائل به تعطیلی این شعائر نیستم، بلکه قائل به بازاندیشی و بازتعریف آنها هستم.
وی در پاسخ به این پرسش که برای رسیدن به زندگی معنوی در این عصر چه راهکاری دارید؟ گفت: من معتقدم که بیش از هر چیز، تفکر حِکمی و فلسفی میتواند به ما در این امر کمک کند و دیانتی که در آن تفکر حکمی و معنوی نیست، پوستهای از دین است. باید ارتباطمان را با میراث تاریخی برقرار کنیم و این ارتباط صرفاً انجام شعائر در چارچوبهای فقهی نیست، بلکه باید وجودشناسی و انسان شناسی و معرفتشناسی مستتر در میراث دینیمان را درک کنیم و توجه کنیم که تحقق امر دینی در جهان کنونی چه مؤلفههایی دارد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: نمیتوانیم به غار اصحاب کهف فرو رویم و نسبت خود را با زمانه از دست بدهیم. لذا باید توجه کنیم که امر دینی در جهان معاصر مؤلفههایی دارد و باید در خصوص این مؤلفهها به نحو عمیقتری تفکر کنیم. باید توجه داشت احیای حیات دینی امری تبلیغاتی و فقهی یا سیاسی نیست و نمیشود در منبرها آن را تبلیغ کرد، بلکه یک امر متفکرانه است و این تفکر همان چیزی است که در میان ما غایب است.
منبع: خبرگزاری مهر
دکتر عبدالکریمی بایدبداند که دیگر ساحت قدسی باقی نمیماند که مردم انرا در زندگی وافکار ودل و مغزشان وارد کنند وقتیکه خود دین ایدئولوزیک هست وقتیکه ستون دین که متن دینی است ایدئولوزیک هست سیاسی هست دیگر ساحت قدسی باقی نمیماند به دو جهت این ساحت قدس اززندگی مردم رخت بربسته 1- پاسخ ندادن دین با سوالات اساسی بشری از کجا امدم چرا امدم چرا رنج میکشم به کجا میروم ؟دین چون نتوانست از عهده ی کار براید وپاسخی قانع کننده به این سوالات بدهد ساحت قدسی از زندگی مردم رخت بربسته است مردم به پوچی وبی هدفی زندگی رسیده اند 2- قرار گرفتن دین در قدرت سیاسی وپوچ وتوخالی بودن شعارهای دینی مبنی بر عدالت اجتماعی واز عهده بر نیامدن دین از امور دنیوی مردم بر عکس ادعایش وقرار گرفتن در مرکزیت مطالبه گری وپرسشگری نیازهای روزمره واداره اجتماع بجای انکه در جای خود باشد وبعنوان یک اپوزیسیون دائمی که هیچگاه به قدرت نمیرسد ولی تن قدرتمداران را میلرزاند تا تعادل برقرار شود وکورسوی امید پابرجا بماند این جابجایی جایگاه یکی از عوامل مهم رخت بربستن ساحت قدسی از زندگی مردم است
سلام و عرض ادب و احترام
قصد جسارت ندارن ولی بنده در دین به پاسخ تمام سوالاتی ک فرمودید دین برای آنها پاسخی ندارد رسیدم.
موفق باشید