کارن آرمسترانگ: بنیادگرایی مشکلی سیاسی است، نه دینی
خانم آرمسترانگ در زمینۀ تاریخ اسلام و دفاع از این دین کتابهای پرفروشی را به رشتۀ تحریر درآورده است.
وی خود را موظّف میداند که از دین اسلام در برابر کجاندیشیهای بعضی غیرمسلمانان و همچنین در برابر فرقۀ انحرافیِ وهابیت به دفاع بپردازد. او دربارۀ وهابیت میگوید مثل این میماند که یکی از فرقههای کوچکِ کمربند انجیلی از درآمد نفتی و حمایت بینالملل برخوردار باشد و بتواند از این طریق تعریف خود از مسیحیت را به همۀ جهان صادر کند.
آرمسترانگ معتقد است خانۀ خوبی که توانسته در شمال لندن بخرد، پاداش خدا بوده؛ آن هم به پاس کتابهایی که دربارۀ دین و بهویژه دین اسلام نوشته است. او کتاب «تاریخ اسلام[1]» را در سال 2000 تألیف کرد؛ یعنی درست در زمانی که غرب از دست دین در عذاب بود و احتمال آن میرفت که به خاطر حملات یازده سپتامبر در سال بعد از آن برخورد تمدّنها رخ دهد.
این خانم 74 ساله اما سرزنده دربارۀ دلیل علاقهمند شدنش به دین اسلام میگوید: “این اتّفاق به کتاب «آیات شیطانی[2]» در سال 1989 و فتوای آیتالله خمینی علیه سلمان رشدی برمیگردد. کتابی که میگفت دین اسلام دینی شیطانی و سفّاک است.” همان زمان بود که او تصمیم گرفت زندگینامۀ پیامبر اسلام را تألیف کند. او میگوید: “اشکال کار آنجاست که اکثر مردم انگلیس هیچ اطلاعاتی دربارۀ پیامبر اسلام ندارند و ریشۀ این بیاطلاعی، بیاعتمادی ذاتی ما به دین است… پای تدیّن ما میلنگد. به نظرم ما همیشه در حوزۀ دین کمکاری داشتهایم. مثلاً «اصلاحات پروتستانی» را به یاد بیاورید؛ کاتولیکها و پروتستانها به جان هم افتاده بودند. آن وقت ما چه کار کردیم؟ سازش کردیم و «کلیسای انگلستان» را تشکیل دادیم.” او که خود کاتولیک است مسیحیت پروتستانی را یک دین امروزی میداند. از نظر آرمسترانگ، مذهب پروتستان به لحاظ اعتقادی (و نه از نظر اعمال و مناسک دینی) دین را در معرض خطر قرار داده؛ چراکه از سرودهای پروتستانی که در کلیساها خوانده میشود بوی کفر استشمام میشود.
او میگوید همۀ ما انسانها میتوانیم خداگونه شویم. این موضوع در تمام کتب آسمانی آمده است. ما همه دگرگونی و متحوّل شدن را دوست داریم.
زندگی خود آرمسترانگ را تحوّلات بزرگی رقم زده است. تا سنّ پنجاه سالگی زندگیاش مملو از شکستهای پیدرپی بود. اما از آن به بعد اوضاع بهتر شد و حالا او یک روشنفکر معروف است. او در یک خانوادۀ مشکلدار به دنیا آمد. مادربزرگ او یک زن دائمالخمر و هرزه بود و مادر او از این موضوع رنج میبرد. پدرش بچهها (کارن و خواهرش) را نمیخواست. همیشه در خانۀ آرمسترانگها تنش بود، به طوری که کارن در 17 سالگی از ترس پدر و مادرش به جای رفتن به دانشگاه، راهبه شد و 7 سال در کلیسا ماند. او خجالتی بود و حتّی نمیتوانست بهراحتی با دیگران دوست شود. سپس از کلیسا جدا شد و تصمیم گرفت در دانشگاه ادبیات انگلیسی بخواند. البته علیرغم تلاشهایش موفّق به اخذ دکترا نشد.
مدّتی بعد آرمسترانگ به ادیان اسلام و یهودیت علاقهمند شد؛ دلیل علاقهاش به یهودیت آن بود که یهودیها سؤالات زیادی میپرسند. صراحت و صداقت دین اسلام در برابر ادیان دیگر نیز دلیل علاقهمند شدن او به این دین بود.
او در کتاب «دلایل وجود خدا[3]» مینویسد در جهان پیش از عصر مدرنیته، دین در درجۀ اول صبغۀ فکری نداشت، بلکه امری عملی بود. او از این موضوع که در عصر حاضر تأکید بیشتر بر روی دانش است تا عمل، مخالف است. آرمسترانگ معتقد است برای نجات متون مقدّس باید به گونهای آنها را بخوانیم که بتوانیم به تحوّل اخلاقی و معنوی نائل شویم.
او در کتاب «هنر گمشدۀ متون مقدس[4]» سنن دینیِِ مبتنی بر کتب مقدّس را مورد بررسی قرار میدهد (سنن دینی هند و چین و نیز یهودیت، مسیحیت و اسلام) و مینویسد نقاط مشترک ادیان جهان_بهویژه ادیان ابراهیمی_ بسیار پررنگتر از تفاوتهای آنهاست و همۀ ادیان در بعد اخلاقی و مبارزه با خودمحوری با هم اتّفاقنظر دارند.
آرمسترانگ معتقد است که بنیادگرایی (در ادیان ابراهیمی) یک مشکل سیاسی است، نه دینی. همۀ بنیادگراها در یک موضوع اشتراک دارند. نقطۀ شروع بنیادگرایی هجمۀ دولتهای سکولاری و لیبرالی است.
او دربارۀ خدا میگوید: “خدا روح مطلق است؛ وجود او مستقل از هر چیز دیگری است و واجد تمام کمالات و لایتناهی است. خدا یک موجود نیست، بلکه همانطور که توماس آکوئیناس میگفت، خود وجود است.”
منبع:فایننشیال تایمز
مترجم: زهرا رحیمی
ارجاعات:
[1] Islam: A Short History
[2] Satanic Verses
[3] The Case for God
[4] The Lost Art of Scripture