فاشیسم جنسی
سیدیحیی موسوی
روز جهانی همبستگی زنان کارگر که در تقویم جهانی عمری صد وچند ساله دارد، در کشور ما هنوز مانند کودکی است که حتی قادر به درک و فهم درست فریادِ این کودک صد ساله نیستیم. به همین بهانه خواستم تأملی بر دو نوع نگاه جنسی زنگرا و مردگرا داشته باشم.
گفتمان زنستیز همواره به زنان به مثابه موضوع تهاجم و سرکوب پرداخته است و گفتمان زنمحور، زن را موضوع دفاع و حمایت قرار داده است. به همان اندازه که تهاجم و سرکوب نامشروع است، کلیشههایی مانند حمایت و دفاع نیز میتواند فریبنده و درعین حال برای زنان زیان بار باشد.
وقتی به مسئله از منظری متافیزیکی نگاه کنیم روشن میشود که پیشفرضهای فلسفی و انسانشناختیِ هردو گفتمان یک چیز است؛ اینکه زنان موجوداتی ناتوان و بیعُرضه هستند. گفتمانی که زن را در پستوها محصور میکند و بار مسئولیت اجتماعی را از دوش او برمیدارد دقیقاً به این پیشفرض ارجاع میدهد که زنان قشری ناتوان هستند.
گفتمان زنگرایی نیز دقیقاً با این پیشفرض پای به عرصه دفاع از حقوق زنان میگذارد که زنان ضعیف و آسیبپذیر هستند. از این طریق، هردو دیدگاه آشکارا تمایزهای مذکر/ مؤنث را برجسته نموده و در میان انسانهایی که گوهر آفرینش آنها یکی است، شکاف جنسیتی ایجاد میکنند.
مسئله، اما به اینجا ختم نمیشود، بلکه هردو دیدگاه آنقدر دچار توهُّمِ خود برتربینی میشوند که در دام فاشیسم جنسی گرفتار میگردند. فاشیسم جنسی، ریشه در تعصب جنسیتپرستی دارد: یک گروه نسبت به جنس مرد تعصب میورزد و از فاشیسم مردانه دفاع میکند، و گروه دیگر نسبت به جنس زن تعصب نشان میدهد و شدیداً مدافعِ فاشیسم زنانه میشود.
آنچه تجلیل از روز جهانی همبستگی زنان را موجه میسازد مطالبه عدالت جنسی است، اما عدالت جنسی غیر از فحشای جنسی است که برخی از نویسندگان به مخاطبان دیکته و یا تحمیل میکنند. به همان میزان که میان مطالبه عدالت اجتماعی مانند تقسیم عادلانه فرصتهای شغلی و اقدام به دزدی برای امرار معاش تفاوت وجود دارد و ما اولی را ستایش و دومی را سرزنش میکنیم، میان عدالت جنسی و فحشای جنسی نیز تفاوت ماهوی وجود دارد.
از این روز میتوان تجلیل کرد، ولی نه به قیمت استحاله هنجارهای مردانه در هنجارهای زنانه یا بالعکس. هشت مارس را گرامی میداریم، ولی این گرامیداشت نباید ما را به سوی یک «کور جنسیِ» مخاطرهآمیز سوق دهد تا ویژگیهای طبیعی و چارچوبهای قانونی را انکار کنیم. وُلستون کرافت، که برخی او را پیشگام فمینیسم میدانند، در کتاب احقاق حقوق زنان، که بعدها مبنای فلسفی فمینیستهای لیبرال قرار گرفت، مینویسد: «از کودکی به زنان آموخته میشود که زیبایی یگانه سلاح و اکسیر پادشاهی زن است، بنابراین ذهن او حول محور جسم او شکل میگیرد، و در درون قفس طلایی خود پرسه میزند و زندان خود (تن و بدن) را میپرستد».
جنبش زنان لیبرال، اما برخلاف پیشوای خود، در دوران معاصر همواره درحال «بازیافتِ» همان بدنی است که از نگاه ولستون کرافت مانع بزرگی بر سر راه آزادی و حقوق انسانی دانسته میشد. به گفته بودریار: «تبلیغات، بیوقفه و به سبک اوراد مذهبی، به ما یادآور میشوند که ما فقط یک بدن داریم …».
بدنِ زن و تمرکز بر روی خصوصیترین اندامهای زنانه فراگیرترین موضوعی است که به آن پرداخته میشود؛ این یعنی عاملیت زن تنها در بدن او خلاصه میشود.
هشتم مارس باید با مطالبه عدالت جنسی همراه باشد، ولی این مطالبه صرفاً از راه تمرکز بر روی بدن به مثابه موضوعِ هیجان و لذت به دست نخواهد آمد. تمرکز بر بدن از نگاههای جنسیتی سرچشمه میگیرد. زن و مرد از نظرجنسی با هم نابرابرند و این نابرابری از طبیعت و سرشتِ آنها سرچشمه میگیرد.
نگاه جنسی، اگر به فاشیسم جنسی نینجامد، نگاهی طبیعتگرایانه و حقیقی است. نگاه جنسیتی، اما نگاهی غریزی، حقوقی و اجتماعی است که بیشتر ریشه در تعصب جنسیتی دارد و باعث نابرابریهای حقوقی، سیاسی و اجتماعی میشود.