شایگان و مواجهه با تجدد
محمدصادق پورابراهیم اهوازی: این مقاله در پی آن است که از زاویهای متفاوت به بررسی چگونگی مواجهه ایرانیان با مدرنیته بپردازد. در این راستا، چگونگی مواجهه «داریوش شایگان» با مدرنیته از نظر میگذرد. در ابتدای مقاله، چرایی انتخاب شایگان در ذیل مواجهه ایرانیان با مدرنیته ذکر میشود. پس از آن، با ارجاعات متعدد به آثار این متفکر، تحلیلی از رابطه سنت و تجدد ارائه خواهد شد. برای رسیدن به چنین مقصودی «روش اسپریگنز» مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
هرچند دیرزمانی است که از آغاز عصر پساتجدد(پست مدرن) سپری شده و در این بین نقدهای بنیان فکنانهای از جانب جریان پساتجدد به تجدد و مدرنیسم وارد شده است؛ اما «ما» همچنان برای فهم وضع موجود «خود»مان و در راستای پاسخ به مسأله قدیمی، تکراری، و البته مهم و حیاتیِ «نسبت سنت و تجدد»، ناگزیر از مطالعه و بررسی اندیشههای مختلف و متفاوت هستیم. در این راستا، میتوان راهحل ساده و آسانِ «زیست در خلأ» را انتخاب نمود. بدین معنا که بدون توجه به تحولات و تولیدات انبوه و مختلف بشری، صرفاً به کاوش در میراث تمدنی خود بپردازیم.
اما راه دیگر آن است که علاوه بر تفکر، تأمل و تمرکز بر میراث بومی خود، و با علم و آگاهی به این موضوع که اندیشههای دیگر برای ما ارزش بالذات و بالاصاله ندارند، نیم نگاهی نیز به تجربیات مشترک بشری داشته و در آنها به تأمل بپردازیم. این کار میتواند به ما کمک کند که موقعیت «این زمانی» و «این مکانی» خود را بهتر فهم کرده و شایستهتر بشناسیم.
در این راستا، تحلیل مرحوم «داریوش شایگان» از این وضعیت، در فهمِ نحوه مواجهه ما با مدرنیته میتواند راهگشا باشد. او از معدود روشنفکران ایرانیِ چندبعدی و متضلع است که در حوزههای گوناگون خوانده است و اندوخته: هم هندشناس است و با ادیان و مکاتب فلسفی هند به خوبی آشناست و هم با سنت ایرانی- عرفانی ما آشنایی عمیقی دارد؛ هم درباره هانری کربن و قرائت او از حکمت اسلامی قلم زده؛ هم با مرحوم علامه طباطبایی مأنوس بوده و از او در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی کسب فیض کرده؛ هم مدت مدیدی در غرب زیسته و با فلسفه، ادبیات، موسیقی، سینما و روشنفکری غربی از نزدیک آشناست. روند و آیندهای مکرر بین دو سنت ایرانی- اسلامی و غربی به شایگان توانایی و بصیرتی بخشیده تا از منظری به امور و پدیدهها بنگرد و متناظر با تأملات خویش مفاهیمی چند بسازد که کمتر میتوان برای آن نظیری یافت(دباغ،1390، ص20).
در واقع، شایگان هم درباره سرنوشت مدرنیته و مدرنیزاسیون در کشورهای غیرغربی اندیشیده و هم در باب چگونگی خروج از وضعیت نابسامان معنوی انسان مدرن امروزی ایدهپردازی کرده است. این رفت و آمدهای مکرر در شرق و غرب عالم میتواند دلیل موجهی برای مطالعه تجربه شایگان باشد. براین اساس در این مقاله، با پرهیز از نگاهی ارزشی، داورمآبانه، و جانبدارانه به اندیشههای وی، به تحلیل اندیشه وی از منظر روش «اسپریگنز» خواهیم پرداخت.
-
روش اسپریگنز
برای رسیدن به این مطلوب در مرحله اول، به توضیح روشی که برای بررسی اندیشه ایشان اتخاذ نمودهایم، همت گمارده و بعد از آن با استفاده از این روش و به مدد آثار شایگان، سعی در بیان اندیشه وی خواهیم نمود. روشی که به عنوان ابزار کار در نظر گرفته شده، روش «اسپریگنز» است. در روش مذکور «درک هر فعالیت روشنفکری بدون درک روشنی از مشکلات اساسیای که نویسنده با آن روبروست امکانپذیر نیست»(اسپریگنز، 1370،ص32). در این روش «هدف اساسی نظریهپردازان ارائه راهحلی برای مشکلات است»(همان،ص42). به عبارت دیگر، «نظریهپرداز از بحرانهای سیاسی که جامعه با آنها درگیر است آغاز میکند. او میکوشد که ابعاد و سرشت بحرانهای اجتماعی را دریابد و در عین حال به دنبال ارائه شیوههای حساب شده است»(همان،ص43).
روش اسپریگنز از سه مرحله مشاهده بینظمی، تشخیص علل، و ارائه راهحل تشکیل شده است. همان طور که اسپریگنز میگوید؛ «هدف نظریات سیاسی نهایتاً فهم و توضیح نظم صحیح در جامعه است. اما این هدف از مشاهده خرابی و بینظمی آغاز می شود»(همان،ص61). پس از مشاهده بینظمی موجود در جامعه، متفکر در واکنش به درهم ریختگی و خطر آن، شروع به نوشتن مینماید و در واقع علتیابی نموده و همچون طبیبی در تلاش و تکاپو برای یافتن علت درد و تشخیص درد جامعه بر میآید. در این قسمت نظریهپرداز «باید نقش تحلیلگر را بازی کند»(همان،ص93). در گام آخر نظریهپرداز با تیزبینیاش در مشاهده بینظمی و بحران از یک سو و توانایی در یافتن چرایی وقوع بحران فراروی جامعه از سوی دیگر، به ارائه راهحل میپردازد و پیشنهادهای عملی خویش را ارائه میدهد.
-
بحران فقدان معنویت
به نظر نگارنده، شایگان بحران جامعه را در فقدان معنویت در جامعه انسانی و فاصله گرفتن انسانها از حقیقت و معنویت میبیند. از نظر او نبود معنویت در جامعه، با خود یک سری مشکلات به ارمغان می آورد. اگر بپذیریم که «اوضاع فردی نظریهپرداز، مسائلی را که با آنها مواجه است، برایش روشن و معین می کند»(همان،ص65)؛ باید به عواملی اشاره کنیم که باعث ایجاد چنین نظری در افق فکری شایگان شده است. برخی از این عوامل عبارتند از: مطالعه و تحقیقات ایشان پیرامون فلسفه هند و پژوهش تطبیقی درباره اسلام و هند، آشنایی و همصحبتی با علامه طباطبایی و بزرگان مذهبی و معنوی، همنشینی با هانری کربن، زندگی و کسب تجربه در شرق و غرب عالم به مدت طولانی و یافتن معنویت در شرق و حس کردن خلأ آن در غرب، و نشست و برخاست با احمد فردید.
از مجموعه عوامل بالا، مورد آخر مهمتر به نظر میرسد. شایگان از ناحیه فردید با افکار هایدگر آشنایی پیدا کرده و بازگشت به غرب را در برههای از زندگیاش از مجرای هایدگر(شایگان،1374،ص75) تجربه نموده است. همان طور که میدانیم، هایدگر نقاد غرب است. به اعتقاد او غرب از نومن(وجود) جدا شده و به موجود پرداخته و این خود یعنی فاصله گرفتن از حقیقت و رجوع به پدیدارها. به بیان سیدجواد طباطبایی، شایگان «ایدههای کربنی- هایدگری را در فرهنگ ایرانی نمایندگی میکند. وی با شروع از آموزههای مدرنستیزانه هایدگر به دریافت کربن از شرق روی میکند و سپس بر مبنای این اصول، و آموختههایش از هندشناسی راهحل خاصی، با تکیه بر نقش معنویت باستانی و اشراق سنتی در شرایط فعلی فرهنگ جهانی عرضه داشته است»(حقدار،1385،ص15).
پس از بررسی بحران جامعه از نگاه شایگان، با خواندن آثار وی میتوان با علتیابی و نسخه تجویزی وی برای جامعه آشنا شد. حال، اگر اوضاع نامرتب است و بحران معنویت وجود دارد، علل آن چیست؟ پاسخ شایگان به این پرسش در هر برههای از زمان متفاوت بوده و در هر دوره، راهحلی خاص در پی دارد.
-
بررسی شایگان درباره علل بحران و راه حلهای وی
الف- نیهیلیسم
در کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان علت بحران معنویت را «نیهیلیسم» میداند. وی نیهیلیسم را «پوچی و عدم» (شایگان،1372،ص13) و «نابودی تدریجی ارزشهای مابعدالطبیعه»(همان) معنا میکند. به گفته او از نظر نیچه، «نیهیلیسم به تدریج خرد انسان را جایگزین وحی الهی میکند و در مراحل بعدی این سیر، غرایز و نفسانیات جایگزین خرد میشوند» (همان،ص21). از زاویهای دیگر، در اندیشه هایدگر نیز میتوان به تعریفی از نیهیلیسم نائل آمد. «از نظر هایدگر، تاریخ تفکر غرب، استتار حقیقت وجود و فراموشی آن است. از این رو جنبه جایگزینی نیهیلیسم در اینجا مبدل به استتار تدریجی حقیقت وجود میشود که امروزه به صورت اراده معطوف به اراده رخ نموده که همان تفکر تکنیکی میباشد»(همان،ص27و28).
شایگان پس از تعریف نیهیلیسم با استفاده از دیدگاه هایدگر سیر تفکر غربی و تکنیکی را به صورت چهار حرکت نزولی توضیح میدهد و آنها را در راستای دور شدن از معنویت قلمداد کرده و علت خلأ معنویت در غرب را تفکر تکنیکی که «نقطه برخورد چهار حرکت نزولی در سیر تفکر غربی است»(همان،ص47) میداند. در نزول از بینش شهودی به تفکر تکنیکی علم حضوری نفی شده و رابطه انسان و وجود، رابطهای کمی میشود. در حرکت نزولی از صور جوهری به مفهوم مکانیکی، کلیه صفات جادویی از طبیعت سلب گردیده و بشر عالم را دنیوی میکند. به علاوه در سیر تفکر غربی شاهد نزول از جوهر روحانی به سوائق نفسانی هستیم که در آن، جوهر آدمی به عوامل غریزی تقلیل مییابد. و در مرحله آخر، غایتاندیشی و اعتقاد به معاد به تاریخ پرستی تبدیل و از زمان اساطیری و معادی اسطورهزدایی میگردد. این چهار حرکت نزولی را میتوان نیروی مضمحل کننده نیهیلیسم نامید(همان،ص49).
شایگان پس از تبیین چهار حرکت نزولی مذکور، اذعان میدارد که در سیر تفکر غربی از دیانت به امور دنیوی، آسیا هم در تقلید خود از غرب به این سمت در حرکت است. تمدنهای آسیایی بدون آن که این سیر تفکر را بشناسند، در تلاشند تا پا جای پای غرب بگذارند و این جاست که به «توهم مضاعف» دچار میشوند. در واقع به زعم شایگان، ما شرقیان از تقدیر تاریخی غرب و ماهیت سنت خودمان آگاهی نداریم ولی «از یک سو، گمان میکنیم که تفکر تکنیکی غرب را مهار میکنیم و از سوی دیگر، میپنداریم که میتوانیم هویت فرهنگی خود را حفظ کنیم»(همان،ص50). ما هم غرب زدهایم و هم از خود بیگانه. یعنی هم جهل به ماهیت واقعیِ تفکر غربی داریم و هم از فرهنگ خود بیگانه هستیم.
پس از بررسی و علتیابی بحران پیش روی شایگان، باید راه حل وی نیز مورد کاوش قرار گیرد. در این مرحله او بازگشت به معنویت و عرفان و روی آوردن به ادیان شرقی را دوای درد معرفی میکند. به گفته او، «غایت مشترک همه تمدنهای آسیایی رهایی و رستگاری میباشد که نحوه تحقق آن، آمیخته با تجربه عرفانی است»(همان،ص227). برای حل بحران، ارتباط انسان با حقیقت یا وجود برتر باید برقرار شود. شایگان در ادامه نسخه شفابخشش و در فصل «تاریک اندیشی جدید»، هرگونه بازگشتی به گذشته تاریخی یک ملت بدون بازسنجی انتقادی از گذشته(شایگان،1374،ص152) را سخت خطرناک پنداشته و آن را سیری قهقرایی قلمداد میکند.
ب- ایدئولوژیزدگیِ سنت
در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟»، «ایدئولوژی زدگیِ سنت و مذهب» علت بحران معرفی می شود. بر مبنای نظر هانا آرنت، «پایان سنت به ضرورت به معنای از میان رفتن تأثیر آن نیست بلکه این خطر پیوسته وجود دارد که در تماس سنت با ایدئولوژی، سنتی که در رویارویی و مصاف با تجدد جنگ را باخته، با آزاد کردن نیروی نهانی خود به نبرد دیگری دست زند»(طباطبایی،1381). بر همین اساس است که شایگان «در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» از ایدئولوژی به عنوان پل میان دو دنیا یاد میکند»(همان).
ظاهراً مراد و مقصود شایگان از ایدئولوژی همان آگاهی کاذب میباشد و اساساً وی مفهوم «ایدئولوژی زدگیِ سنت» را در مقابل اندیشههای مرحوم دکتر شریعتی به کار برده است. شایگان میکوشد تا با ابداع مفهوم «ایدئولوژی زدگی سنت» توضیح دهد که کندوکاوهای روشنفکرانه مرحوم شریعتی دچار پارادوکس است. شریعتی که با طرح مقولاتی چون خودسازی انقلابی، و بازگشت به خویشتن سودای به دست دادن قرائتی از اسلام را در سر میپروراند که به همان میزان تواناست و در مقام عمل گرهگشا که ایدئولوژیهای مارکسیستی و سوسیالیستی و انقلابی آن روزگار؛ در عمل از همان ابزار و ادواتی استفاده میکند که پیشتر رقیبان فراهم آوردهاند(دباغ،1390، ص21 و 22).
در توضیح علت این بحران، «او از طریق بازنمایی نحوه ایدئولوژیک شدن سنت دینی، با تکیه بر تجربه انقلاب اسلامی ایران، دلیل قدسیتزدایی از دین را این طور بیان میکند که هنگامی که محتوای دینی زیربنای ایدئولوژیک زمانه ما میشود، کهکشان خود را ترک میکند و با اندیشههایی جفت میشود که با مفهوم انقلاب مطابقت دارند، نه با چارچوب مذهبیای که خود آن محتوا در آغاز به آن تعلق داشته است»(پدرام،1384، ص469و472).
در مرحله علتیابی از نظر شایگان، «سنت میخواهد با اندیشههای جاری هماوردی کند. اما هنگامی که به رقابت با آنها برخاست، چارهای جز این ندارد که منطق آنها را بپذیرد و هنگامی که همان منطق را پذیرفت به ناچار کهکشان خود را عوض میکند و از میدان نبرد ایدئولوژی سر در میآورد و خود، ایدئولوژی میشود»(همان،ص471). در واقع، تاریکاندیشی جدید[1] راه را برای تبدیل شدن یک اندیشه به ایدئولوژی و آگاهی کاذب فراهم میسازد. در نهایت شایگان، «ایدئولوژی را پدیدهای غربی و مدرن میداند و آن را برای تمدنهای شرقی به صورت کالایی وارداتی میبیند»(پدرام،1384،ص470و472).
وی در مرحله ارائه راهحل، در دو جبهه وارد نقد میشود؛ «یکی در زمینه اندیشههای وارداتی و دیگری در زمینه اندیشههایی که برخی میخواهند به آنها اعتلا بخشیده و از آنها شبحی در هماوردی با زمانه ما بسازند»(همان،ص473). همچنین به اعتقاد او این نکته حائز اهمیت است که «با ایدئولوژی کردن مذهب از آن هتک تقدس میشود و از مذهب اسطورهزدایی شده و باعث میشود که مذهب در امور این جهانی خرج شود»(شایگان،1374،ص155). پس در نتیجه، در این مقطع تاریخی، به نظر شایگان «مذهب را باید در جای راستین خود قرار دهیم و مذهب همچنان یک مائده و غذای اساسی روح»(همان،ص153) باید بماند و آغشته به امور دنیوی نگردد.
ج- اسکیزوفرنی فرهنگی
در گام بعد و در کتاب «نگاه شکسته»، بحران جامعه همچنان معنویت است. اما شایگان علت را ناشی از «اسکیزوفرنی فرهنگی»(دوپارگی شخصیت یا دوگانهاندیشی) میداند. منظور وی از این اصطلاح، درونگرایی مفرط است و به دو شخصیتی شدن افراد و افراطی- تفریطی شدن آنها اشاره دارد. ایشان در توضیح این واژه می گوید: «تلویزیونی را فرض کنید که دو سری تصویر را از دو کانون مختلف دریافت میکند. این تصاویر سرانجام در یک پرده یا صفحه واحد روی هم خواهند افتاد و روشنی و وضوح برنامهها را زایل خواهند کرد»(همان،ص224). به عقیده او بخشی از وجود ما هنوز از دیدگاه کهنه به اشیاء مینگرد ولی عقلمان عقاید نویی را مصرف میکند که بین این دو شکافی است که پر کردنش دشوار است. بر این اساس ما دچار کژتابیها و کژآهنگیها خواهیم شد(همان). به گفته او «این کژتابیها غالباً از طریق روکشکاری عمل میکنند»(همان،ص225). در این حالت ما یا یک جهانبینی کهنه را روی یک زمینه نو روکش میکنیم که نتیجه آن سنتی کردن جامعه است و یا یک گفتار جدید را بر یک زمینه کهنه روکش میکنیم که حاصل آن ایدئولوژی شدن سنت است(همان) که در هر صورت سرانجام و خروجی کار، دیگر نه این است و نه آن. و اینجاست که به دوپارگی شخصیت دچار می شویم.
در کتاب «نگاه شکسته» شایگان پس از تشخیص علت، علاج کار را در ابتدای امر، واقف شدن به دوگانه اندیشی میداند و میگوید اگر از این موضوع آگاهی یابیم؛ میتوانیم مثل دوزیستان هم در آب زندگی کنیم و هم در خشکی و اگر آگاه نباشیم فلج خواهیم شد(شایگان و سیدآبادی). پس از کسب آگاهی در این زمینه، باید «جهانهای فرهنگی را که از نظر زمانی با هم فاصله دارند از هم تشخیص داده و غرب را به طور آگاهانه شناخته و آن را با مضمونهای فرهنگی خودمان تطابق دهیم»(شایگان،1374، ص232).
د- هویت چهل تکه
در آخرین اثر(افسون زدگی جدید) شایگان همچنان دغدغه معنویت را با خود یدک میکشد اما همراه با تحولات جهان، وی نیز تغییر کرده و تشخیص علت و راه حل او اندکی متفاوت گردیده است. این کتاب که جنسی پست مدرن دارد، گریز از حقیقت واحد را سرلوحه خویش قرار داده و در آن دیگر از حقایق مطلق خبری نیست. این کتاب بیان میکند که در جهان کنونی، «ما وارد دوره تفسیر شده و بین خطا و واقعیت دیگر نوری وجود ندارد و هرکس حقیقت را آن طور که مایل است تفسیر میکند»(شایگان،1380،ص7-14). در این کتاب شایگان نه غربستیز است و نه سنتگرا ولی همچنان نگاه نوستالژیک به معنویت شرقی دارد(حقدار،1385،ص21).
در راستای توضیح علت بحران، وی اشاره میکند که جهان امروز با ظهور وسایل ارتباط جمعی، وارد عصر فراصنعتی شده و در دنیا با تولد جهان مجازی مواجه هستیم. مجازیسازی رکن اصلی دنیای آشفته پسامدرنی شده و ناظر به شرایطی است که در آن تکنولوژی صنعتی به مرحلهای رسانهای تبدیل میشود و جهانی فراتر از واقعیت تعریف شده شکل میگیرد(همان،ص28،26و29). وی در این مرحله متأثر از واتیمو نگاهی پست مدرن دارد و واتیمو را جایگزین هایدگر ساخته و از رهنمودهای او بهره میگیرد. به اعتقاد واتیمو، «سقوط متافیزیک لاجرم بازگشت معنویت را در پی دارد»(شایگان،1386،ص272). طبق نظر واتیمو، فرهنگ رسانهای، تک مرکزی گردیده و ثبات جهان را برهم زده است و در این حالت، تصویری مجازی و بیثبات از جهان ارائه میدهد. در این فرهنگ، تأکید بر چندگانگی و کثرت فرهنگی جهان وجود دارد(حقدار،1385،ص22) و امکان همزیستی سطوح مختلف آگاهی در دنیای مجازی شده فراهم است.
شایگان در امتداد تشریح علت بحران، در بُعد هویتی، هویت چهل تکه را مطرح می کند. «مراد از چهل تکه آن است که فضاهای مختلف و ناهمگونی که از لحاظ تاریخی و معرفت شناختی وجود ما را ساخته اند، در سطح واحدی قرار ندارند. هر اقلیمی معرف یک سطح آگاهی است و از آنجا که ما در دنیایی با سطوح مختلفِ بازنمایی زندگی میکنیم و قالبهای شناختی که این سطوح را در خود گرفتهاند بسیار گونهگونند، تجلی آنها تنها به صورت اختلاط امکانپذیر است»(شایگان،1386،ص155). هنگامی که آگاهیهای گوناگون در کنار یکدیگر قرار میگیرند «به گونهای که دیگر هیچ فرهنگی به تنهایی یارای آن را ندارد که پاسخگوی گستره آگاهی وسعت یافته بشر باشد»(همان، ص15) و همچنین به طریقی که دیگر در قلب فرهنگها، پدیده چند فرهنگی و در قلب هویتها، هویتهای چندگانه ظاهر می شوند، آنگاه ما در مقطعی زندگی خواهیم نمود که هیچ هویتی به تنهایی نمیتواند به آگاهیِ گسترش یافته بشر امروز پاسخ دهد، زیرا همه ما به صورت مهاجر در آمدهایم(شایگان،1380،ص7-14) و درست در همین جاست که به هویت چهل تکه رسیدهایم. در چنین فضایی، «در ساحت فرهنگی، تمام فرهنگها موزاییکوار در کنار یکدیگر جای میگیرند و از این پس هرکس صلاحیت دارد جنبههای مختلف وجود را بر مبنای ارزشهای ذهنی خویش تأویل کند»(شایگان،1386،ص14).
در واقع چهرهای که وی از شرایط کنونی جهان تصویر می کند؛ «بازگشت به ایده نیهیلیستی است البته این بار نه با تأویل نیچهای، بلکه با وام گیری از لیوتار و با ایده از بین رفتن فراروایتها و ظهور روایتهای کوچک»(حقدار،1385،ص50) و گریز از حقیقت واحد. در این حالت، با «یک هستی درهم شکسته»(شایگان،1386،ص8) و با یک دنیای آشفته روبرو هستیم و «آنچه در جمیع مراتب جهان و همه سطوح شناخت خودنمایی میکند اصل همبستگی متقابل همه جانبه است»(همان).
پس از یافتن علت بحران، راه حل شایگان در این مقطع زمانی روی آوردن به ادیان و مکاتب معنوی است. «در جهان پسامدرن و آمیخته به مجازی سازی و تکنیک زده فعلی، شایگان همگان را به یک دگرگونی درونی و معنوی دعوت میکند که حق قاره گمشده روح را به آن بازگرداند»(حقدار،1385،ص48). او در این بین میخواهد «یک دنیای بینابینی را پدید آورد که سهم روح به روح واگذار شده و سهم تکنولوژی به تکنولوژی داده شود»(همان،ص45). در این دنیای ترسیم شده جا برای همه افراد و اندیشهها وجود دارد.
نتیجه
در این مقاله قصد داشتیم تا مروری بر اندیشه داریوش شایگان داشته باشیم. برای رسیدن به هدف فوق، استفاده از روش اسپریگنز را انتخاب نموده و درباره این روش توضیحاتی ارائه نموده و آن را در سه مرحله مشاهده بی نظمی، تشخیص علت و ارائه راه حل تشریح کردیم. پس از آن با توجه به مجموعهای از عوامل، فقدان معنویت را به عنوان بحران جامعه از دید شایگان معرفی کردیم. علی رغم آن که شایگان در هر مرحله از حیات خویش بحران را ثابت میداند اما در هر برههای از زمان، علتیابی و درمانش متفاوت است. در اینجا سعی کردیم این موضوع را با رجوع و بازخوانی آثارش نشان دهیم.
شایگان در کتاب آسیا در برابر غرب، علت بحران را وجود نیهیلیسم و به پیروی از آن، افتادن سیر تفکر غربی در چهار حرکت نزولی تشخیص میدهد و راه حلی که ارائه میدهد بازگشت به معنویت شرقی به همراه بازسنجی انتقادی از گذشته است. در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» ، «ایدئولوژِی زدگی سنت و مذهب» علت بحران است و راه حل شایگان نیز در این مقطع تاریخی این است که «مذهب را باید در جای راستین خود قرار داد. و مذهب همچنان یک مائده و غذای اساسی روح» باید بماند.
در کتاب «نگاه شکسته» شایگان پی به بیماری «اسکیزوفرنی فرهنگی» برده و علاج کار را در ابتدای امر، واقف شدن به دوگانهاندیشی خویش و پس از آن کسب توانایی در تشخیص جهانهای فرهنگی که از نظر زمانی با هم فاصله دارند؛ میبیند و پیشنهاد میکند غرب را به طور آگاهانه بشناسیم و آن را با مضمونهای فرهنگی خودمان تطابق دهیم.
در آخرین اثر شایگان(افسون زدگی جدید)، مسأله از قرار دیگری است. علت بحران در این کتاب تولد جهان مجازی، تولید فرهنگ رسانهای، و پیدایش هویت چهل تکه معرفی شده؛ و متأثر از نظرگاه پست مدرن، گریز از حقیقت واحد در صدر امور قرار میگیرد. در این حالت، راهحل شایگان باز هم روی آوردن به ادیان و مکاتب معنوی است. او در جهان پسامدرن و آمیخته به مجازیسازی و تکنیکزده فعلی، انسانها را به یک دگرگونی درونی و معنوی دعوت میکند تا از این طریق حق قاره گمشده روح را به آن بازگرداند. او با این تجویز قصد دارد تا یک دنیای بینابینی را پدید آورد که سهم روح به روح واگذار شود و سهم تکنولوژی به تکنولوژی.
به عنوان جمعبندی میتوان اذعان داشت که با تمام فراز و نشیبهای فکری شایگان، در طول سالیان متمادی او حالت معنوی خود را حفظ کرده و بر معنویتگرایی برای داشتن آیندهای بهتر ابرام و اصرار زیادی داشته و راه برون رفت از مشکلات را در گسترش معنویت دانسته است. قضاوت پیرامون تحلیلها و راهحلهای پیشنهادی او، امر خطیری است که به خوانندگان محترم سپرده میشود.
منابع:
1) اسپریگنز، توماس،1370، فهم نظریه های سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ دوم.
2) پدرام، مسعود، «داریوش شایگان»، در علیخانی، علیاکبر و همکاران، 1384، اندیشه سیاسی در جهان اسلام؛ از فروپاشی خلافت عثمانی،جلد چهارم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، فرهنگ و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، چاپ اول.
3) حقدار، علی اصغر،1385، داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی، تهران: کویر، چاپ دوم.
4) دباغ، سروش، 1390، ترنم موزون حزن: تأملاتی در روشنفکری معاصر، تهران: کویر، چاپ اول.
5) شایگان، داریوش،1372، آسیا در برابر غرب، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم.
6) ____________ ،1386، افسون زدگی جدید هویت چهل تکه و تفکر سیار، ترجمه فاطمه ولیانی، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز،چاپ پنجم.
7) ___________ ،1374، زیر آسمان های جهان، گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو، ترجمه نازی عظیما، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول.
8) ___________ ، مصاحبه با داریوش شایگان، «ما همه مهاجر هستیم؛ ما از فرهنگ ها گذر می کنیم»، مجله آفتاب، ش 3؛ و بازتاب اندیشه، ش 13، فروردین 1380، صص 7-14.
9) ___________ ، مصاحبه علی اصغر سیدآبادی با داریوش شایگان، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت (www.iptra.ir)
10) طباطبایی، سید جواد، «عقل ایرانی اسیر توهم مضاعف»، روزنامه ایران، سال هشتم، ش 2184، 26/4/1381.
[1] . مراد از تاریک اندیشی جدید، همان استغراق دوباره در نوعی جهل است که خود را ذیحق میداند و بدین معناست که به جای پیبردن به مبانی میراث خود، آن را کمال مطلوب بدانیم و غربی را که به درستی نمیشناسیم، نفی کنیم(شایگان،1372،ص294و301)