جز که حیرانی نباشد کار دین(تقریری اجمالی از نگاه مرحوم رضا بابایی به دین)
علی شفیعی
مرحوم بابایی یکی از علاقهمندان به جریان نواندیشی دینی بود و تلاش بسیاری در پیشبرد این حرکت فکری داشت که در پاسداشت تلاشهای ستودنی وی مروری اجمالی بر پارهای از آراء دینشناسانه وی خواهم داشت و از درگاه خداوند رحمان رحمت و مهربانی را برای روح آن عزیز خواستارم.
رویکرد نواندیشانه بابایی به ماهیتشناسی دین
نواندیشی دینی در مواجه با دین و دینداری در دو ساحت فعال است: ساحت اول: پاسخهای عصری به سؤالاتی که همیشه برای انسانها مطرح بوده و هست؛ سؤالاتی همانند اینکه: دین چیست؟ مؤلفههای آن کدام اند؟ چه عناصری جزءذاتیات و چه محورهایی جزء عرضیات دیناند؟ منشأ دین چیست؟ با چالشهای پیشاروی دین و دینداری چه باید کرد؟ و… ساحت دوم: آسیبشناسی رویکردهای جاری به دین و دینداری و ارائه رویکرد و تقریری نو و متناسب با چالشها و دغدغههای عصری از دین و دینداری. این دو ساحت فکری است که نواندیشی دینی را تعریف و ضرورت آن را در همه زمانها و زمینهها توجیه میکند.
نواندیشی دینی همان دغدغهای را دارد که بابایی به آن توجه نشان داده و در مقدمه کتاب خواندنیاش «دیانت و عقلانیت» خود را در پی رسیدن به آن میداند. وی مینویسد: «- در پی – رسیدن به فهمی از متون تاریخی دین است که مهمترین ویژگی آن، سازوارگیِ همه اجزای دین با یکدیگر و نیز سازگاری با روح و اهداف ادیان بزرگ است.»(بابایی؛ رضا؛ دیانت و عقلانیت؛ ص ۱۲.)
نواندیشان دینی نگاهی حداقل به دین داشته و آن را همانگونه که بابایی تقریر کرده است: «جز چند پیام کوتاه و کلی و چند برنامه عبادی ساده (نمیدانند)، (و معتقدند) دیگر اجزا و باورهای منسوب به دین، مخلوطی از تاریخ دین و تأملات بشری و فرهنگ زمانه و اجتهاد عالمان و ظنون اند.» (بابایی؛ رضا؛ دین عمومی و اتوریته عامه؛ یادداشت تلگرامی.)
بابایی در تبیین نسبت دین و آسمان مینویسد:: «دین آسمانی، به این معنا که از صدر تا ذیلِ آن نسبتی روشن با آسمان و خدا داشته باشد، وجود خارجی ندارد.» و به همین جهت وی دین را امری بشری – الهی میداند نه الهی- بشری: «دین در بهترین حالت، پدیدهای الهی – بشری یا به گمان من، بشری – الهی است.» وی همین نگاه را در تقریرش از پیامبر نیز بازتاب داده و در یادداشتی دیگر مینویسد: «در میان همه صفتها و لقبهای حضرت محمد (ص)، هیچیک ارجمندی کلمه «پیامبر» را ندارد. او برای ما پیامی آورد؛ پیامی که مانند آن را از زبان دانشمندان و فیلسوفان و سیاستمداران نشنیدهایم. پیام او روشن، ساده و حتی تکراری بود: چندان سرگرم بازار و خانه و خاک نشوید که آنسوتر را نبینید.» یکی از شنیدنیترین سخنان بابایی را در ترسیم ماندگاری دین از نگاه وی باید دانست. وی معتقد است: «دینها برای ماندگاری نیازی به حقانیت ندارند و هیچ دین و مذهبی به دلیل باطل بودن، از صفحه روزگار محو نمیشود؛ وگرنه باید یکی از آنها میماند و بقیه اندکاندک به موزهها میرفتند.» اگر حقانیت راز ماندگاری دین نیست پس چیست؟ پاسخ بابایی شنیدنی است. وی میگوید: «بقای هر دین و آیینی به مجموعهای از امکانات و توانایی آن، در پاسخگویی به برخی نیازهای خاص فردی و اجتماعی است». (بابایی؛ ادیان ماندگار؛ یادداشت تلگرامی.)
این دین ساده و بیآلایشی که در تقریر بابایی آمده؛ در رویکرد نواندیشان از عناصر بنیادینی همچون: اخلاق محوری؛ رحمانیت؛ عقلانیت؛ انسانمحوری؛ و عصری سازی شده؛ برخوردار است که غفلت از هر یک آر این عناصر دین را ناکارآمد و با بحران مشروعیت مواجه خواهد کرد که در ادامه با مراجعه به آراء استاد رضا بابایی به پارهای از آنها پرداخته خواهد شد.
الف) ضرورت گذر از تکلیفمحوری به اخلاقمحوری
پارادایم دینی موجود و غالب در زیست این چند قرن دینداری مسلمانان پارادایم «تکلیف گرایی دینی» بوده است. این پارادایم پیامدهای مهمی همانند: به حاشیه رفتن اخلاقگرایی دینی؛ کمرنگ شدن عقلانیت بشری؛ ضعف انسانمحوری و در آسیبشناسی کلانتر چالشبرانگیز شدن دینداری در دوران جدید را به دنبال داشته است.
نواندیشان دینی یکی از ساحتهای لازم برای بازخوانی و عصری سازی دینی را اصلاح این پارادایم دانستهاند و معتقدند باید پارادایم «اخلاق محوری» را در جهان معاصر جایگزین «تکلیفگرایی دینی» کرد. این دغدغه یکی از نکات موردتوجه بابایی نیز بوده است. وی که دین را اخلاقی میخواست و در آن به دنبال معنویت بود بر وضعیت موجود دینداری خُرده میگرفت که: «فقه، بزرگترین دستگاه تکثیر دین و عرفیسازی آن است. فقه، از بازار تا حمام ما را با احکام دینی میآمیزد و از این رهگذر، دین را عرفیترین پدیده زندگی بشر میکند». (بابایی؛ تکثیر مکانیکی دین؛ یادداشت تلگرامی.) پیامدهای این رویکرد نیز در نوشتههای بابایی موردتوجه قرار میگیرد و از غفلتهای بزرگ رخ داده نیز گلایه میکند که: «پوشش زن، مهمترین مسئله فرهنگی، دینی، حقوقی و امنیتی ایران در چهل سال گذشته بوده است. هیچیک از آرمانهای انسانی یا دینی (مانند عدالت، توسعه، اخلاق و معنویت، حقوق بشر، آزادیهای مدنی، برابری فرصتها و استقلال قوا) در ایران اسلامی نتوانست به جایگاهی نزدیک به حجاب و چادر دست یابد و بهاندازه آن موضوع خطابههای دینی و باعث نگرانی مسئولان کشوری و لشگری، و معیار خوب و بد شود…» (بابایی؛ حجاب؛ شرعی یا عرفی؟؛ نوشته تلگرامی.)
ب) ضرورت گذر از نصگرایی به تعقل گرایی
یکی از اشکالات اساسی که در رویکرد سنتی به دین وجود دارد و نواندیشان دینی در اصلاح آن تلاش بسیاری داشتهاند ضرورت گذر از نصگرایی به تعقلگرایی است. بابایی در اشاره به این معضل مهم مینویسد:: «اصلاح باورهای دینی جز از راه تغییر جایگاه متن در دینشناسی ممکن نیست. تا آنگاه که الفاظ و عبارات، یگانهمنبع شناخت دین است، روزآمدسازی دین در حد امور جزئی و پس از طی زمانهای طولانی و تحمل هزینههای سنگین است.» (بابایی؛ معمای مخاطب در متون دینی؛ یادداشت تلگرامی)
نصگرایی که برخی از آن به قرائت تعبدی یاد میکنند (خالد بن سعید المشرفی؛ القراءه التعبدیه فی الخطاب الفقهی؛ ص 57.) مبتنی بر منصوصات موجود در کتاب و سنت بوده و از هرگونه اعمالنظر و بهرهگیری از رأی در مواردی که نصی در آنها نیست یا تمسک به عقل و عقلانیت در مواجه با متن خودداری میکند. ایشان در برابر پرسشها و دانشهای چالشبرانگیز، بر بالادستی بودن ادله دینی و حجیت آنها، پافشاری و ظنی بودن و ضعف ذاتی بیشتر دادههای علمی را دلیلی بر عدم نیاز به آنها میدانند. (محمدمهدی اصفهانی؛ ابواب الهدی؛ ص 61 به بعد.)
ازآنجاکه نواندیشان دینی برای نصگرایی پیامدهای غیرقابلتوجیهی قائلاند تلاش فراوانی دارند تا عقلگرایی و بهرهگیری از عقلانیت عصری در فهم آموزهها و گزارههای دینی را راهی برای رهایی از آن پیامدها تعریف کنند. مرحوم مطهری یادداشتی دارد در تبیین جایگاه عقل و قرآن در منظومه فکری ما و نوشته است: «در روزگار ما روحانیت شیعه از «عقل» و «قرآن» گریزان است.» این نوشته مطهری دستمایه یادداشتی شده که مرحوم بابایی به تبیین چرایی این وضعیت در میان متولیان دین بپردازد و بنویسد: «عقل و قرآن، دو ویژگی دارند که هیچیک به کار متولیان دین نمیآید: نخست اینکه آن دو دین را ساده، سبک و پیراسته از دعاوی جزئی و متعدد میکنند. دوم اینکه بلوغ بشر را در امور دنیوی، کموبیش میپذیرند. این دو ویژگی، دینداری را آسان و عمیقتر میکند؛ اما برخی ساختارهای سنتی و بسیاری از مشاغل و جایگاههای مهم را در جامعه به حاشیه میراند.» (بابایی؛ یادداشت تلگرامی؛ 9/ 4/ 98)
«دینشناسی متنمحور- نصگرا» پیامدهایی دارد که آغاز آن دینداری ظاهرگرایانه و فرجام آن هم خشونتطلبی و اختلافات مذهبی است. مرحوم بابایی در تقریر این نوع نگاه به دین مینویسد: «هر کس که نماز میخواند و روزه میگیرد و انگشتر عقیق میپوشد و تسبیح میگرداند و چشم از نامحرم میبندد، با شنیدن «یا ایها الذین آمنوا»، شاخکهای احساسش میجنبد؛ اما همو نصیب دیگران را یا «المغضوب علیهم» میداند یا «الضّالین». اگر در راهی باشد که بیشتر مردم همان راه را میروند، میگوید «ید الله مع الجماعه» و اگر بیشتر مردم را در مقابل خود ببیند، میگوید: «اکثرهم لایعقلون». وقتی در قرآن میخواند که حزبالله پیروز است، مشتهای خود را گره میکند و بر سر احزاب دیگر میکوبد، و وقتی به او میگویی چرا شیوه گفتوگو و مذاکره را بر تندی و خشم برگزیدهای، آیه «محمدٌ رسولُ الله والذین مَعَهُ اشدّاءُ علی الکُفار» را قرائت میکند. (بابایی؛ معمای مخاطب در متون دینی؛ یادداشت تلگرامی)
راه رهایی از این چالش را بابایی اینگونه تقریر میکند: «اگر راهی داشته باشد، استمداد از مؤلفههای برونمتنی است؛ مؤلفههایی همچون خرد جمعی، تجربههای تاریخی بشر، عقل خودبنیاد، مشی مشترک ادیان، اعتباربخشی به داورهای بیطرف، روح دیانت، بسندگی به قدر متیقنها و احتیاط متقیانه.»
ج) گذر از عقیده به دین
یکی دیگر از دغدغههای نواندیشان دینی که در نوشتههای مرحوم بابایی نیز موردتوجه قرار گرفته است بحث باور/ عقیده و نسبت آن با دین و انسان است. آیا دین از جنس عقیده و باور است یا خیر؟ دین بهکلی چیز دیگری است. آیا انسانها را باعقیده باید تعریف کرد یا بیعقیده نیز میتوان زیست؟
انسان هرگاه در برابر گزاره یا قضیهای قرار میگیرد سه حالت از وی قابلتصور است: پذیرش (Acceptance)، انکار (Disacceptance) و تعلیق (Withhold). اگر ذهن مفاد قضیهای را پذیرفت و بدان اقرار نمود، در این صورت صاحب باور شده است. در مقابل، انکار و عدم پذیرش آن است که انسان فحوای قضیهای را نپذیرد. حالتی که ذهن، مضمون قضیهای را نه بپذیرد و نه نپذیرد به آن تعلیق گفته میشود. پس باور حالتی ذهنی و پذیرشی درونی است که نسبت به مفاد و محتوای قضیه رخ میدهد. باورها اولاً: سهم مهمی در مدیریت انسانها ایفا میکنند؛ ثانیاً: همه انسانها باورهایی دارند و هیچ انسانی بی باور نیست؛ و ثالثاً: بخش مهمی از ناملایمات جهان را باورها رهبری میکنند. باورها عینکهای انسانی هستند برای آنکه هر یک از ما از پشت آن خدا؛ جهان؛ انسان؛ روابط این سه؛ جایگاه خویش در این میانه و…را نظاره کنیم. حال سخن این است که آیا دین از سنخ باور و عقیده است یا خیر بهکلی چیز دیگری است؟
رضا بابایی در نگاهش به عقیده و باور مینویسد: «هیچ جزم و یقینی را به وجودت راه نده. هیچ و هیچ و هیچ. این، عاقلانهترین کاری است که از دست بشر ساخته است. باقی، همه نادانیهای دانایینماست. باقی، بازی شیطان با روح و روان ماست. جامه عقیده بر تن آگاهی، کفن او است. عقیده، سفرهای است که شیطان برای خامخواران گسترده است. عقیده، مقبره باشکوه آگاهی است.» (بابایی «روندگان و چرندگان «یادداشتهای تلگرامی) وی عقیدهمندی را با تعصب همراه میداند و مینویسد: «انسان متعصب همانقدر که بر دیگران سخت میگیرد، در عقاید خویش خوشبینانه مینگرد و آسانگیر است. موی سفید را در ماست دیگری میبیند و بیرون میکشد؛ اما خال درشت و سیاه را در صورت خویش نمیبیند. تفاوت انسانها در اصل مدارا و آسانگیری نیست؛ در محل آن است. انسان متعصب بر خود آسان میگیرد و بر دیگری سخت؛ برعکس آزاداندیشان که بر خود سخت میگیرند و بر دیگری، آسان.» این ادبیات شفاف و تیز وی در نگاه به عقیده و باور را با آرزویی از وی که برآورده نشد و در همین اواخر عمر شریفش بر زبان جاری کرده بود به پایان میبرم آنجا که نوشته بود: «اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.»
روانش شاد و یادش جاویدان باد.