ساده بود و دردمند

محمدرضا کدیور

گرچه از ماه‌ها قبل می‌شد انتظار این خبر را داشت، لیکن این بارِ گران و غم این فراق را چاره جز اشک و اندوه دل نیست. سحرگاه دوشنبه ۱۸ فروردین ۹۹ رضا بابایی در گذشت. او مدت‌ها بود که با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد اما دیگر توانی برای ادامه نداشت. سال‌ها مبارزه کرده بود و آداب رزم را به نیکی می‌دانست. در دهه ۶۰ در جبهه‌ها حضور داشت و پس از آن قلم در دست گرفت و این بار با جنود جهل و تعصب به ستیز برخاست. در انتخابات سال ۸۸ رئیس یکی از ستادهای میرحسین موسوی بود. پس از انتخابات او را هم دعوت کرده بودند. می‌گفت جوانی که ظاهرش نشان می‌داد سن او به ۲۵ سال هم نمی‌رسد روبروی من نشست. در حین مصاحبه عصبانی شد و صورتم را نواخت. وقتی که بابایی این جمله را گفت اشک در چشمانش جمع شد. اشک او از یادآوری درد سیلی نبود؛ اشکش از دردهایی بود که با جانش آمیخته بود و سالیان عمرش را برای این درد طی کرده بود.

رضا بابایی اهل ایران بود، اهل دین، اهل قلم، اهل ادب، اهل عرفان و شاید مهم‌تر از همه اهل درد؛ دردی که او را به سمت یاس و ناامیدی نمی‌برد، بلکه رهنمونی بود برای اندیشیدن و نوشتن. روز به روز نگاه دینیِ او انسانی‌تر می‌شد و بیشتر به بهبود زندگیِ انسان ایرانی در دوره معاصر بر اساس عقلانیت می‌اندیشید.

 

از او پرسیدم که اگر قرار باشد برای مدتی نامعلوم بالاجبار به جزیره‌ای دوردست و بدون امکاناتِ ارتباطی فرستاده شوید و اجازه دهند که یک کتاب را به همراه ببرید چه کتابی را انتخاب می‌کنید. گفت: “مثنوی مولانا و احتمالاً یواشکی دیوان سنایی”. در دوران کودکی منزلشان در خیابانی بود که مولوی نام داشت و در سال‌های اخیر به جزیره‌ای تبعید شده بود که انس با مولانا و دردهای نی نامه مثنوی بخشی از زندگی‌اش را سرشار کرده بود. نوشته‌های اخیر بابایی بروز همین دغدغه‌های او در آن جزیره است. گرچه تنها، اما در میان مردم سرزمین اش.

 

برای مذهب دل می‌سوزاند و می‌گفت نباید تشیع در انحصار روز عاشورا باشد و بس و این نیازمند آن است که ما بر امام صادق و امام باقر متمرکز شویم.

طی دوران بیماری‌اش افراد مختلف با گرایش‌های فکری مختلف به دیدار او می‌رفتند. برخی مانند همیشه دیر رسیدند و از دردهای او که درد بشر ایران امروز بود، کمتر شنیدند. میراث مکتوب رضا بابایی شاید نسخه درمان دردهای جامعه ایران نباشد اما غور در اندیشه‌های او می‌تواند راه‌های گذار مسالمت آمیز از این وضعیت را بهتر نشان دهد.

 

استاد مصطفی ملکیان سادگی را یک فضیلت می‌داند و آن را تطابق و یکسان بودن دو ساحت درون و بیرون انسان تعریف می‌کند. اگر این تعریف از سادگی را بپذیریم باید گفت رضا بابایی در عصر ما یکی از مصادیق انسان‌های ساده بود. سخت می‌اندیشید اما ساده نوشت و ساده زیست.

 

این متن در روزنامه همدلی منتشر شد.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.