کشیشِ طاعون
محمدرضا کدیور
طی هفتههای اخیر رمان طاعون مورد توجه اهل کتاب واقع شده است. بی شک دلیل آن، تطابق این اثر آلبرکامو با روزهایی است که در جدال با کرونا در حال تجربه آن هستیم. عناصر این داستان تا حد زیادی قابل تطبیق با امروز ماست.
یکی از شخصیتهای کلیدی در طاعون پانه لو نام دارد. او کشیشِ یسوعیِ کلیسای شهر طاعون زده است. نویسنده او را در نقش یک پدر روحانی به گونهای توصیف میکند که نه تنها با بی بند و باری در دوران مدرن که با تاریک اندیشی های قرون پیشین نیز در ستیز است. با شروع طاعون مقامات کلیسایی با ابزار خودشان یعنی برگزاری نیایش جمعی در کلیسا به مبارزه علیه طاعون میروند. نیاز روحیِ مردم پای آنها را به مراسم دینی میکشاند. برای جلوگیری از ابتلا به طاعون میخواستند کاری را انجام دهند که امتحانش ضرری نداشت. پانه لو در قامت نماینده الهیات مسیحی سخنرانی میکند و طاعون زدگان را به خاطر گناهانشان مستحق آن بیماری قلمداد میکند و از مردم میخواهد به سمت پروردگار بازگردند.
پانه لو با گذشت زمان به عضویت در گروههای بهداشتی در میآید و تا جایی که میتواند برای دفع بیماری به آنها یاری میرساند. در ادامه کامو کشیش را با پزشک مشهور شهر که به جای باور به خدا و دل بستن به مدد او، تلاش زیادی برای نجات بیماران به خرج میدهد، بر بالین کودکی مبتلا به طاعون حاضر میکند تا یکی از نقاط عطف داستان را رقم بزند. آنگاه که کودک جان میسپارد، دکتر ریو با یادآوری خطابه پانه لو خشمگینانه به کشیش میگوید: “این یکی لااقل بی گناه بود!”. پزشک مسئله شرّ را علیه وجود خداوند قادر خیرخواه اقامه میکند اما ایمان کشیش چیزی نبود که به این دلیل دچار لرزش شود و در عوض دست پزشک را برای ادامه همکاری علیه طاعون فشرد.
دومین خطابه کشیش مدتی پس از مرگ آن کودک در حالی انجام شد که این بار تعداد مخاطبان وی به شدت کاهش یافته بود. در روزهای نخست که مردم فکر میکردند این بیماری مانند سایر بیماریهاست، دین همچنان جایگاهش را حفظ کرده بود اما وقتی که دریافتند قضیه وخیمتر از آنچه میپنداشتند بوده است، ترجیح دادند به جای کلیسا به لذت جویی پناه ببرند. پانه لو در این مراسم به دنبال آن بود که پاسخی به مسئله شرّ دهد. او مردم را به دو راهی باور و انکار کشاند و همگان را به پذیرش باور دعوت کرد چرا که موضوعاتی مانند شیوع طاعون و عذاب آن طفل، برای ذهن بشر قابل ادراک نیست و به سبب این عدم ادراک، مسیحیِ مؤمن نباید به خودش اجازه انکار دهد و کیست که بین بیزاری از پروردگار یا عشق به او، جرئت کند که بیزاری از پروردگار را برگزیند. او عشق ورزی به پروردگار را تنها راه چاره برای توضیح مرگ کودک خواند و گفت: “حقیقت از بطن بی عدالتی ظاهری فوران میکند.”
مشخص است که سخنان او دکتر ریو را قانع نکرد. جوانی هم با تحلیل سخنان پانه لو میگوید: مراجعه کشیش به طبیب با ایمان تناقض دارد.
چندی بعد که کامو خبر از بیماری کشیش میدهد سخن آن جوان مهمتر میشود؛ پدر روحانی اجازه نمیدهد که پزشکان معاینهاش کنند زیرا که آن را با نظام باورهایش سازگار نمیبیند. حالش به وخامت میرود و او را به بیمارستان میبرند. دکتر ریو خودش سراغ کشیش میرود. علائم اصلی طاعون را نداشت اما نمیشد از عدم ابتلا به طاعون هم مطمئن بود. در بیمارستان در حالی که کشیش حتی یک لحظه صلیب را رها نمیکند، جان میسپارد. ماجرای مرگ کشیش در میان شک و یقین رها میشود. نویسنده دلیل مرگ او را در هالهای از ابهام میگذارد: طاعون بود و نبود! تردید در ذهن دکتر ریو پابرجا میماند و در برگه فوت پدر روحانی نوشتند: موردِ مشکوک.
کامو در اینجا تقابل ایمان و علم را به پایان میبرد و داستان خود را ادامه میدهد اما بار دیگر در زمانه کرونا این تقابل سر بر میآورد تا جدال بین خداباوران و غیر خداباوران در هنگامه بروز پررنگ شرور هستی همچنان بحث روز باقی بماند.