محمد عابدالجابری؛ مواجهه با عرفان
محمد عابد الجابری (1936-2010) یکی از روشنفکران جهان عرب بود. وی به علل انحطاط جهان اسلام و همچنین جهان عرب میاندیشید. او برای دست یابی به ایدهای منسجم در این خصوص، به نقد بسیاری از رویکردها و دستاوردهای جهان اسلام روی آورده بود. عابدالجابری از همین رو بود که عرفان و دستاوردهای عرفانی را نیز مضرّ به حال جامعه میدانست و آنرا جزئی از علل انحطاط بر میشمرد.
عابدالجابری علوم را به سه دسته تقسیم میکرد. نظام معرفتی بیانی، عرفانی و برهانی عناوینی بود که وی بر این دسته بندیها میگذاشت. او در تعریف علوم عرفانی، نحلههای مختلفی از قبیل تصوف، اندیشه شیعی، فلسفه اسماعیلی را قرار میداد.
عابدالجابری علوم عرفانی را بر عقل مستقیل (ناعقل) مبتنی میدانست. وی بر این باور بود که هر کجا بویی از عرفان به مشام برسد، میباید بر عقل قلم بطلان کشید. او معتقد بود که منش عرفانی، انسان را به سمت انزوا، فرار از جهان و شکایت از وضعیت انسان وادار مینماید. به باور او، آگاهی از وضعیت سرشار از شرور در عالم، جایگاه عرفانی را ایجاد میکند و دوری گزینی از دنیا را سبب میشود. با این حس عرفانی، احساس غربت برای عارف ایجاد میشود و نه تنها خود را غریب و تنها و منفصل از دنیا میبیند، بلکه از خود نیز رمیده میشود. از این رو شوق کوچ از این دنیا و سودای عالم متعالی و کمال را در ذهن خود میپرورد و خود را در برابر شرور این دنیا مسئول نمیداند.
محمد عابدالجابری از عرفان به عنوان یک گفتمان رقیب در اندیشه اسلامی یاد میکرد. به باور او، عرفان متعلق به یونان باستان و اندیشههای هرمسی است و ربط و نسبتی با اندیشههای اسلامی ندارد. به اعتقاد او، این اندیشه عرفانی اما به مرور بر جهان اسلام و سرزمین عرب تحمیل شد و به عنوان یک اندیشه اسلامی از آن یاد میشود. در حالی که این اندیشه، ریشهای در اسلام ندارد.
جابری میکوشید تا با ترسیم میراث کهن، اندیشههایی که خلاف آن میراث میدانست را باطل اعلام کند. از این رو معتقد بود که اندیشههای مسیحی، صائبی و یهودی و زردشتی در دل اندیشههای اسلامی رسوخ کرده و سبب انحرافاتی در فکر دینی شده است. به باور وی، این اندیشههای بیگانه، آراء نامعقول دینی هستند. این اندیشهها بر آنند که خرد بشری در کسب هر گونه شناخت درباره خدا یا تدبر در هستی ناتوان است و عقل بشری قادر به شناخت و معرفت خدا نیست. به باور جابری، اندیشههای عرفانی این مسأاله را برجسته میکنند که راه شناخت خدا نیز تنها از طریق ارتباط با خدا به دست میآید و این همان سیطره عقل مستقیل (نا عقل) است.
به بیان عابدالجابری، عقل مستقیل خواهان آن است که انسان در همه موارد از سوی خدا تعقل کند. حتی در مواردی که خدا خود انسان را به تعقل و تسخیر طبیعت ترغیب میکند، عقل مستقیل در طبیعت به دنبال اثبات خدا میگردد. جالب این که چنین تعقلی، در فرهنگی راه یافته که پیامبر آن فرموده است: شما به امور دنیایتان آشناترید. به زعم جابری تنها راه شناخت طبیعت و سیطره بر آن، حس و تجربه است و این مورد تأیید پیامبر (ص) نیز میباشد.
هرمسگرایی
عابدالجابری تأکید داشت که عرفان در جهان اسلام، ریشههایی هرمسی دارد. هرمسگرایی به اندیشهای متأثر از آراء فیثاغورث و نو افلاطونیها اطلاق میشود. فلسفهای سرّی که از علل و اسباب اشیاء بحث نمیکنند. جابری بر این باور بود که نظریه هرمس گرایی در مورد هستی به تدریج در فرهنگ عربی – اسلامی در میان صوفیه و دیگر جریانهای باطنی رواج یافته و فکر اسلامی را نیز به خود مشغول داشته است.
در آموزههای هرمسی اینگونه عنوان شده است که نفس، موجودی الهی است که به سبب گناهی هبوط نموده و در زندان تن اسیر گشته است و تنها راه نجات آن، کسب معرفت، آن هم به معنی تلاشهای مداوم برای تطهیر است. جابری معتقد بود این همان تصوف هرمسی است که نشانههای آن در تصوف و عرفان اسلامی نیز وجود دارد.
عابدالجابری برای بررسی میزان حضور هرمس گرایی در متون عربی پنج شاخص را مطرح میکرد:
1-باور به خدایی یکتا که نه وصف میشود و نه با عقل درک میشود و راه رسیدن به آن زهد، تطهیر، دعا و نیایش است.
2-وجود رابطه میان جهان پایین و جهان بالا و نبود فاصله میان آسمان و زمین به این معنی که آفاق کائنات به یکدیگر متصل است. (افق معادن به گیاهان و آن به حیوان و آن به انسان و آن به ملائکه)
3-وجود زنجیرهای از سببهای سامان نیافته که نه گوش به فرمان تجربه است و نه ضروریات عقلی را قبول دارد.
4-الهی بودن نفس و گرایشهای صوفیانه مربوط به آن.
5-جدا نبودن دین و دانش.
محمد عابدجابری پس از طرح شاخصهای فوق، حضور هرمس گرایی در فرهنگ عربی- اسلامی را به دو صورت عامیانه و آگاهانه تقسیم میکرد. او بر این باور است که حضور هرمس گرایی از کانال علم، کلام، صوفیان نخستین و رسالههای اخوان الصفا حضوری عامیانه و از مسیر فلسفه اسماعیلیه و متصوفه حضوری آگاهانه بوده است.
عابدالجابری شهود عرفانی را به عنوان یک منبع معرفتی نمیپذیرد و عرفان را نظام معرفتی بیگانهای میداند که با انگیزههای سیاسی و بیشتر توسط تشیع به جهان عرب وارد شد. او عرفان را معطوف به آخرت و دنیا گریز و بی توجه به علل و اسباب پدیدهها میداند. به باور وی، عقل عرفانی، عقلی کنار نهاده شده و به مثابه ناعقل محسوب میشود. از همینجاست که عابدالجابری عرفان را بیگانه با اسلام میخواند. وی عقل عرفانی را معطوف به آخرت و نظام معرفتی عرفانی را ناتوان از تولید حرکتهای اجتماعی، سیاسی و ابداعات و اکتشافات علمی و به طور کلی دنیا گریز میداند.
اندیشه عابدالجابری شایسته نقد است. در این متن فقط گزارشی مختصر از رأی او بیان شده است.