فرصت تنهایی و رخصت ایمان

عظیم محمودآبادی

«یا أَیهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِیمِ؛ ای انسان چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته»؟ (1)

شاید هیچ زمان دیگری مثل امروز دستِ خالی بشر رو و مشتش باز نشده باشد؛ همان بشری که دیری است بر فراز قله‌های غرور به افق‌های دور و سراب‌های کور خیره شده بود و سرمستانه وعده «انسانِ خداگونه» می‌داد. موجودی که تحت تأثیر خرافات مدرن، تمام جهان را زیر یوغِ خود می‌پنداشت و هر روز بیشتر در بوقِ غرور خود می‌دمید و بر باد دماغش می‌افزود.

ا

لبته این عُجب و غرور، ابتکار انسان مدرن نیست بلکه رَدّ آن را می‌توان تا بدوی‌ترین جوامع و جاهل‌ترین مردمان گرفت. در واقع این جهل مدرن، تاریخی طولانی در میان بشر دارد. چنانکه توشیهیکو ایزوتسو (اسلام شناس و قرآن پژوه معروف ژاپنی) در توضیح خود ذیل مفهوم «حمیّه الجاهِلِیه» می‌نویسد: «از قرآن معلوم می‌شود که بعضی از مشرکان عرب چنان احساس می‌کردند که سر فرود آوردن در برابر قدرتِ مطلقِ خدا برای ایشان توهینی غیر قابل تحمل است. برای آنان تفاوت نمی‌کرد که آن کسی که در برابر او سرِ تعظیم فرود می‌آورند انسان باشد یا خدا. خودِ اندیشه تسلیم شدن به قدرتی برتر و فرمان چنین تسلیمی را پذیرفتن به نظر ایشان تحقیر و توهین بود. آنان به این معنای خاص جاهل بودند.» (2)

هرچند جهانگیر شدنِ ویروسی ویرانگر، توانگریِ آدمی را نشانه رفت اما هنوز چشم همگان را چنانکه باید به روی عجز انسان نگشاده و جهانیان را از جهلِ خود خدا پنداری نرهانده است. با این وجود کرونا دست کم توانسته زبان عقلایی از نوع انسان را به اعترافی بزرگ باز کند؛ اعترافی که همین چند هفته پیش از جمله بر زبان یورگن هابرماس – بزرگ‌ترین فیلسوف زنده دنیا – جاری شد: «هیچگاه تا به امروز ما چنین آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان در شرایطِ زندگیِ تحتِ شرایطِ نامعلوم، نداشته‌ایم». (3)

آری! ما «ظلومان و جهولان» (سوره احزاب، آیه 73) و «هلوعان و جزوعان» (سوره معارج، آیات 19 و 20)، فراموشکارانیم.

ما حتی بزرگ‌ترین ضعف‌های خود را فراموش کرده بودیم. مگر به یُمن قدوم نامبارک کرونا، به این درکِ مبارک رسیده باشیم که راستی چقدر «ستمگر و نادان» و «حریص و خسیس» هستیم.

خودفراموشی، مهم‌ترین عارضه جهان مدرن برای انسان است. در جهان ما سرعتِ زندگی آنقدر بالا رفته که انسان خودش را پاک از یاد برده است و به قول میلان کوندرا «سرعت، شکلی از سرخوشی است که انقلاب فنی به انسان بخشیده است.» و می‌توانیم خود را در این سرعت از یاد ببریم و شاید اصلاً فراموش کنیم که زندگی می‌کرده‌ایم؛ «چراکه میزان کندی با شدت خاطره ارتباط مستقیم دارد و میزان سرعت با شدت فراموشی.»

  • الیناسیون انسان

در این دنیا همه چیز برای انسان قابل مطالعه و اندیشیدن شده جز خودش! از دورترین سیارات تا اعماق دریاها و احشای جانوران همه و همه میدان تاخت و تازِ علم و معرفت بشر شده و در این هیاهوی بزرگ آنچه از یاد رفته، همانا خودِ آدمی و وجود او است؛ یعنی مهمترین خصلتی که ما را برتر از سایر موجودات نشانده است. چه چیز را؟ اینکه هستیم و وجود داریم. آری ما وجود خود را از یاد برده‌ایم و عِلمِ به این وجود، همان وجه تمایز ما با تمام موجودات دیگر است. چنانکه هایدگر این معنا – هستیِ ما- را تحت مفهوم «دازاین» – به معنای آنجا بودگی (being-there) – به کار می‌برد. دازاین، بر خلاف حیوانات، گیاهان و یا صخره‌ها، همواره دارای فهمی از خویشتن است. دازاین موجودی است که خود را تفسیر می‌کند. حال جهان امروز بیش از هر زمان دیگری، این ویژگی اساسی و بنیادین را از بشر ربوده است. انگار خودفراموشی، مهم‌ترین دست آورد مدرنیته برای بشر است!

آری خودفراموشی و نه صرفاً خدافراموشی! چراکه خدافراموشیِ بشر اساساً چیزی جز خود فراموشی‌اش نیست؛ «وَلَا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛ و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشی کرد.» (4)

جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم هر روز بیش از گذشته ما را از یاد خود می‌برد. جهان امروز در اینکه انسان، خود را به فراموشی بسپارد گوی سبقت را از همه تاریخ ربوده است. گویی از آسمانِ این جهان، جز سنگ الیناسیون بر سَرِ انسان نمی‌بارد و در خاکش جز تخم خودفراموشی نمی‌کارند.

چه جهد جهیدی که انسان در طول دو- سه قرن اخیر کرد تا بتواند خودش را فراموش کند! چه چیزهایی که اختراع و چه فرمول‌هایی که کشف نکرده و چه راه‌هایی که نرفته و چه بلاهایی که به جان نخریده و چه رنجی که به تن نکشیده و چه دماری که از روزگارِ عالَم و آدَم در نیاورده تا بتواند خود را از شَرّ آگاهی نسبت به خود در جهان برهاند.

با مختصر نگاهی به دور و برمان می‌توان استعدادها و توانایی‌های فوق العاده بشر برای هرچه بیشتر به فراموشی سپردن خویش را مشاهده کرد. از تلویزیون گرفته – که زمانی لارس اسونسن گفته بود، بزرگ‌ترین اختراع بشر برای وقت کشی و از یاد بردن خود است- تا انواع شهر بازی‌ها، کامپیوتر، اینترنت، موبایل‌های هوشمند، بازی‌های اینترنتی، شبکه‌های مجازی و … .

  • خدا فراموشی و آینده ملال انگیز بشر

هرچند خود فراموشی تنها ویژگیِ انسان مدرن نیست اما انسان مدرن از این جهت بختی تیره‌تر و تقدیری شوم‌تر دارد. از قضا ریشه رشد خشونت‌های بی دلیل در دنیای امروز را نیز باید در همین خود- خدا فراموشی جست. چنانکه جیمز گراهام بالارد معتقد بود: «مردم به هیچ چیز اعتقاد ندارند. دیگر چیزی نمانده که به آن معتقد باشیم… . اکنون این فضای تهی، چیزی که مردم بیش از هر چیز در آرزویش بوده‌اند- یعنی جامعه مصرفی- به پایان راه رسیده است. مثل همه رویاهای گذرای دیگر. حال احساسِ آزاردهنده تهی بودن بر جای مانده است. بنابراین مردم به دنبال هر چیزی می‌گردند و به هر افراطی ایمان می‌آورند. هر اراجیف افراط گرایانه ای بهتر از هیچ است… . خب، فکر می‌کنم در مسیری قرار گرفته‌ایم که ممکن است به هر نوع دیوانگی منتهی شود. فکر می‌کنم اراجیف و مهملاتی که از دلِ این شرایط بیرون می‌آید بی پایان، و اراجیفی بسیار خطرناک است. می‌توانم آینده را در یک کلمه خلاصه کنم و آن کلمه، «ملال انگیز» است. آینده ملال انگیز خواهد بود.»

  • نیهیلیسم و خود خداپنداری انسان!

این ملال، چیزی نیست جز نتیجه رشد نیهیلیسم و خود خدا پنداریِ انسان در دنیای ما؛ همین جهان مدرن و عصر جدید!

نخستین استفاده مهم از مفهوم «نیهیلیسم» در فلسفه را در «نامه به فیشته» به قلمِ اچ. یاکوبی در اوج عصر روشنگری (1799) می‌یابیم. یکی از نکات اصلی که یاکوبی در این نامه سرگشاده مطرح کرد این است که انسان بین خدا و هیچی، یکی را انتخاب کرده و با انتخابِ هیچی، خود را به خدا تبدیل کرد. اما به قول لارس اسونسن انسان نتوانست نقش خدا را خوب ایفا کند؛ «در غیابِ خدا، انسان نقشِ مرکزِ ثقلِ معنا را ایفا کرد، ولی نتوانست به خوبی از عهده آن برآید.» (5)

  • راهِ درمانِ ملال

این همان عارضه نحس و ابتلای شومی بود که بلِز پاسکال یک قرن قبل از یاکوبی – یعنی در نیمه‌های قرن هفدهم – توانسته بود تشخیص دهد و علاجش تجویز کند: «ایجاد رابطه با خداوند، راهی برای درمان ملال است.» (6)

حال این ملالِ شوم دامان همه ما ساکنان این خراب آباد را گرفته است. همین ما «امت مرحومه» نیز از نحوست این بلای خانمان برانداز در امان نبوده و نیستیم و به طرفه العینی غفلت، به قول پروین اعتصامی آب، خاکمان را دهد ناگه به باد. چراکه آدمِ بدون ایمان به تعبیر مولانا همان کشتیِ بی لنگری است که «کژ می‌شد و مژ می‌شد».

  • رمضان و اَحسنِ تقویم

ماهِ رمضان فرصتی است برای بازیابی آن لنگر؛ برای رهایی ولو موقت از ملالِ بی امانی که در این جهان هر روز بیش از قبل ما را در خود فرو می‌برد. همان ملالی که هایدگر آن را نتیجه ناگزیر و محتومِ راحتیِ بیش از حدِ زندگی می‌دانست!! (7)

با عنایت به گفته هایدگر شاید بتوان گفت روزه و رمضان از این جهت در دنیای ما اهمیتی مضاعف و ارزشی حیاتی‌تر یافته است. حیاتی که گویی در گروی رنجی است که از نخوردن، نیاشامیدن و فاصله گرفتن از روزمرگی می‌کشیم تا از چنگالِ ملالِ بی امانی که نفسمان را بریده و دلمان را رمیده و تنمان را فرسوده و جانمان را به لب رسانده – دست کم برای مدتی – أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ (سوره بقر، آیه 184) – رهایی یابیم.

  • فرصتی برای خلوت با خود

رمضان امکانی است برای خلوت کردن. خلوت کردن با چه کسی؟ با خود! خلوت نیز فرصتی است که در روزگار ما حکم گنجِ نایابی را یافته که نزد هر کسی یافت می نشود.

آری رمضان فرصتی است برای تنهایی. همان تنهایی که به گفته اودو مارکارد، ما به تدریج در جهان مدرن داریم توانایی داشتنش را از دست می‌دهیم!

آری ما امروز حتی فرصت خلوت با خویش را از دست داده‌ایم چه رسد به رخصت هم نشینی با خدا! همان مقامی که در اَزَل داشتیم و اکنون دیری است که آن را از یاد برده‌ایم. مقامی که ما را محسود ملائکه یا به تعبیر خواجوی کرمانی «ازرق پوشان خلوت خانه بالا» کرده بود.

آری در رمضان می‌توان از این مقام «أَسْفَلَ سافِلینَ»، آن «أَحْسَنِ تَقْویم» را به یاد آریم. همان یادآوری که در بیان لطیف شیخ نجم الدین رازی در «مرصادالعباد» آمده است؛ «و عزّت ربوبیّت از [اوج] کبریا و عظمت با جان مستمند و دلِ دردمندِ آدم می‌گفت: من تو را از مشتی خاک ذلیل بیافرینم و به عزت از ملائکه مقرب برگزینم و تو را محسود و مسجود همه گردانم و حضرت کبریا را در معرض اعتراض آرم و عزازیل را از دوستیِ تو دشمن گیرم و پیش تخت خلافت تو بر دارِ لعنتش کشم و به ترکِ یک سجده تو سجده‌های هفتصد [هزار] ساله او را هباءِ منثور گردانم و از جوارِ رحمتِ خود دور کنم، [آنگاه] تو شکر این نعمت‌ها نگزاری و حقِ من نشناسی و قدرِ خود ندانی و دشمن را دوست گیری و دوست را دشمن دانی و مرا و خود را در زبان دوست و دشمن اندازی؟ لاجرم، چون سطوتِ قهّاری ما دستبرد بنماید، باید که در صدمتِ اول به صبر پایداری و چین در ابرو نیاری!» (8)

  • منابع؛
  • سوره انفطار، آیه 6، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
  • خدا و انسان در قرآن، توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه احمد آرام، انتشارات شرکت سهامی انتشار، چاپ یازدهم؛ 1396، ص 271.
  • وب سایت «انتخاب»، تاریخ انتشار، 25 فروردین 99، کد خبر: ۵۴۲۱۵۲.
  • سوره حشر، آیه 19، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
  • فلسفه ملال، لارس اسونسن، ترجمه افشین خاکباز، انتشارات نشر نو، چاپ اول؛ 1394، ص 38.
  • همان، ص 170.
  • همان، ص 153.
  • عرفان و رندی در شعر حافظ، داریوش آشوری، نشر مرکز، چاپ هفتم؛ 1386، ص 137.
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.