پیتر برگر؛ دین در جهان مدرن
پیتر لودویگ برگر (1929-) جامعهشناس و الهیدانی است که در اتریش دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را در امریکا دنبال کرده و به پایان رسانده است. وی از موضعی جامعهشناسانه به دین نظر میکند. پیتر برگر اکنون استاد جامعهشناسی و مدیر مؤسسه فرهنگ، دین و مسائل جهانی در دانشگاه بوستون امریکاست. او را باید از جریان سوم جامعهشناسان دینی دانست؛ جریانی که در آن، مدرنیته الزاماً با دینداری مخالف نیست.
پیتر برگر که هم در جامعهشناسی دانش آموخته و هم به الهیات و دین به تحقیق پرداخته است، خود را “شهروند دوگانه” مینامد. به این معنا که وی پایی در جامعهشناسی دارد و دستی در الهیات. وی از این اصطلاح استفاده میکند تا توضیح دهد که محققانی که از یک سو معتقد به دین هستند و از سوی دیگر علاقهمند به تحقیق تجربی در باب دین و ابعاد اجتماعی آن هستند، میتوانند تحقیق خود را از هر دو جنبه دنبال کنند.
دین و نظم اجتماعی
پیتر برگر بر اساس همین رویکرد شهروند دوگانهای که دارد، دو گونه موضع نیز نسبت به دین اتخاذ کرده است. وی در تأملات خود، کوشیده است تا نگاهی کاربردی به دین اتخاذ کند و از صِرف مسائل تئوریک اجتناب ورزد. رویکرد نخست او به دین، از منظری بود که بتواند پیوند میان زیست امروزین و اندیشههای دینی را ترسیم کند. او برای رسیدن به این مقصود، بحث نظم اجتماعی را پیش میکشد و دین را یکی از امور گرهگشا قلمداد میکند.
او به این نکته مهم از دین توجه داده که امور ماورایی، نوعی نظم را برای زندگی جمعی انسانها به همراه میآورد. به باور او، دین به کمک “نظمبخشی” به حیات جمعی انسان کمک میکند. تلاش پیتر برگر این است که نشان دهد چگونه دین فضایی از قدسیت ایجاد میکند و چگونه با تقسیم و مقولهسازی میان امر قدسی و غیر قدسی، “نظم کیهانی” به امور میبخشد.
وی معتقد است که ادیان از جایی آغاز میشوند که این تقسیمبندی شروع میشود. و درست از همینجا امور مقدس به هیئات نمادها در میآیند و امور مقدس ساخته میشوند، به این معنا که وقتی امر دین، به نظم اجتماعی کمک میکند، نمادهای دینی نیز شکل میگیرند. این نمادها سبب قوّت نظم اجتماعی میشوند.
به بیان دیگر انسان مجبور است نظم معناداری را بر واقعیت تحمیل کند. این توجه به معنا همان چیزی است که تار و پور “نظم اجتماعی” را میسازد و زندگی اجتماعی را سر پا نگه میدارد.
از همینجاست که پیتر برگر، رسالت دین را یک نظم اجتماعی میداند و عنوان میکند که: دین محصول غریزه نظمدار ساختن کیهان و نتیجه مجموعه فرافکنی شده انسانی است که خود را بیرون میریزد.
پیتر برگر معتقد است که انسان میباید جهان خودش را بسازد. جهان انسانی به گونهای است که در زمان تولد، “تمام شده” نیست. انسان وارد جهانی شده که بینظم است و خودش میکوشد به آن نظم و ثبات بخشد. همین تلاش برای نظم است که انسان را به سمت دین میکشاند.
به باور او، زندگی در بینظمی و آشفتگی، تحملناپذیر است و انسان را از پا در میآورد. دین در همین زیست جهانِ انسانها ریشه دارد و تکاپوی انسان برای یک نظم اجتماعی را سامان میدهد.
پیتر برگر پا را از این هم فراتر میگذارد و حتی به این نکته تأکید میکند که انسان نیز خویشتن را در پرتو حضور در اجتماع، مییابد. انسان نه تنها جهان را میآفریند بلکه خودش را هم در همین اجتماع، بازتولید میکند. این بازتولید، امری جمعی و اجتماعی است. انسانها در تعامل با هم، ابزارشان را میسازند. نتیجه اینکه اگر ساختن جهان یک فعالیت جمعی را میطلبد و فرایند شکل گرفتن “خود” ضمن ساختن جهان به وجود میآید، پس “خود” یا “خویشتن” اساساً ساختاری اجتماعی دارد و در تجربه اجتماعی به ظهور میرسد.
پیتر برگر از اینجا، پای دین و امر مقدس را به میان میآورد و اینگونه اذعان میدارد که: این نظم مقدس که انسان را در کار نظم بخشیدن به واقعیت در بر میگیرد و تعالی میبخشد، پناهگاهی نهایی برای او در برابر هراس از ناهنجاری فراهم میکند. داشتن ارتباطی درست با نظم مقدس، آدمی را در مقابل خطرات کابوسِ بینظمی حفاظت میکند.
پیتر برگر سپس این تمایل به نظم در پرتو دین را سازنده نمادهایی میداند که ناشناخته هستند و با نوعی از رازآلودگی همراهند. به باور او: این نظم بخشی غالباً با نمادهای ناشناخته و نوعی رازآلودگی همراه است، چون دنیای اجتماعی – فرهنگی که مجموعهای از معانی انسانی است، با راز و رمزهایی که تصور میشود خاستگاهی غیر انسانی دارند، پوشیده شده است.
پیتر برگر همه شناخت و آگاهی انسان را محصول زندگی اجتماعی و گفتگو با دیگران، به ویژه دیگرانِ مهم میداند. ثمره این نوع نگاه به آگاهی در جایی روشن میشود که دایره ارتباطات آدمی گستردهتر شده و یا اساساً تغییر یابد. در این صورت طبق دیدگاه پیتر برگر، شناخت آدمی و آگاهیها (از جمله شناخت دینی) او باید تغییر کند. از این رو انسان هیچ گاه نمیتواند به شناخت کامل جهان و حتی خود برسد. چرا که دایره ارتباطات اجتماعی آدمی همواره در حال گسترش و تغییر است.
پیتر برگر در ترسیم نخست از دین، اینگونه از پیوند میان نظم اجتماعی و دین سخن به میان میآورد. وی دین را به مثابه سایه بانی میداند که نظم اجتماعی را فراهم میآورد و انسانها تحت آن میتوانند خود را بازتعریف کنند.
دین خصوصی و فردی در جهان جدید
پیتر برگر این نظم اجتماعی را برای دین باور دارد، اما معتقد است که در دنیای جدید میباید به جنبههای شخصی و خصوصی از دین توجه کرد. به باور او، امروزه سویههای اجتماعی و انضباططلبی، جای خود را به رویکردی فردی و خصوصی از دین داده است. او به این باور است که دین در جهان مدرن، کارایی اجتماعی خود را کم و کمتر کرده و به حیطههای خصوصی بسنده نموده است. به اعتقاد او، به سبب کثرت در زیست جهانها، تقسیم کار و مدرن شدن عرصههای زندگی و حوزههای آگاهی بشر، وظیفه قدیمی دین نیز مورد تهدید قرار گرفته است.
در جهان مدرن رفتهرفته بخشهای مختلف جامعه و به تبع آن، تجربیات گوناگون افراد تحت اراده “نظامهای معنایی” متفاوت و بعضاً متضادی درمیآیند. در نتیجه دین در جای دادن این نظامهای معنایی، در درون کلیتی که خود آن را ساخته و پرداخته است، دچار ضعف میشود.
به این معنا که با تکثر در حیطههای فردی و با بروز اعتقادات متفاوت، آگاهیهای افراد نمیتواند همگی در ذیل یک نظم واحد دینی قرار بگیرد.
در این صورت، مقبولیت باورهای دینی مورد تردید قرار میگیرد. در نتیجه فرد با دنیایی مواجه میشود که در آن، نمادها و تعاریف دینی دگرگون و حتی گاهی انکار شدهاند. در این وضعیت است که اولین واکنش به آن، خصوصی شدن دین را به همراه میآورد.
به اعتقاد پیتر برگر، در دنیای مدرن، فرد در مییابد که نباید اعتقاداتش را به عرصه عمومی بکشاند. میداند که ابراز عقاید شخصی، در عرصه عمومی مورد اقبال واقع نمیشود. با افزایش این روند، دین گام به گام از عرصه عمومی جامعه رخت بر میبندد. در این عرصه، دیگر با نمادها و تعاریف دینی نمیتوان از واقعیت سخن گفت. این روند به کاهش نفوذ دین در جامعه منجر میشود. در نهایت، دین تسلط خود را بر جامعه از دست میدهد و “عرصه عمومی” تحت سیطره عقاید و ایدئولوژیهای مدنیای در میآید که یا فاقد محتوای دینیاند و یا اشارهای مبهم به دیندارند. در این وضعیت، دین نه تنها قادر به یکپارچه کردن بخشهای مختلف جامعه نیست، بلکه از یکپارچه کردن تجربیات افراد نیز به ویژه آن سنخ از تجربیات افراد که در ارتباط با عرصه عمومی جامعه است، باز میماند.
به باور پیتر برگر، در دنیای مدرن، انتخابهای فردی به عنصری محوری بدل میشوند و کارکرد جمعی خود را از دست میدهند. به تعبیر او: کارکرد معنا بخش دین از حیث جمعی به حیثیت فردی و تمایز بخش منتقل میشود.
پیتر برگر به این نکته توجه میدهد که در جامه امروزین، دین در قلمرو زندگی خصوصی روزمره اجتماعی جای گرفته است و تحت تأثیر ویژگیهای خاص همین قلمرو، تغییر و تحول پیدا میکند. یکی از اساسیترین ویژگیها در این زمینه، فردی شدن و “فردگرایی” است. اینگونه است که دین خصوصی میشود. گرچه ممکن است که دین برای افرادی که آن را انتخاب میکنند جنبهای “واقعی” داشته باشد، همین افراد نیز دیگر قادر نیستند نقش پیشین خود را با تمسک به دین، ایفا کنند. نقش پیشین دین ساختن جهانی مشترک بود که در آن تمام مظاهر حیات اجتماعی به غایتی واحد برسند و معتقدان به آن غایت گرد هم آیند.
پیتر برگر معتقد است که دین در جهان مدرن، به لایههای شخصی و خصوصی زندگی محدود شده است. در همین لایههای محدود نیز، تکثرهای فراوانی وجود دارد و نمیتوان از دین واحد در عرصه عمومی به دفاع پرداخت.
دیدگاه پیتر برگر قابل نقد است. در این متن فقط به گزارشی از دیدگاه وی بسنده شده است.