سخنرانیهای رمضانی/ شب بیستوپنجم: فرار از خدا به روایت دکتر یاسر میردامادی
سخنرانی دکتر یاسر میردامادی در شب بیستوپنجم رمضان ۱۳۹۹ با عنوان «فرار از خدا»
«فرار از خدا»
۱. ناهمسازنمای فرار و پناه
«فِرّوا اِلی الله مِنَ الله»: از خدا به خدا بگریزید (نهجالبلاغه، بخشی از خطبهی ۲۴). «فرار به سوی خدا» معنای آشنایی دارد. در نظرگاه توحیدی، یگانه پناهگاه راستین هستی در مقابل سختیها خداوند است و توصیه به فرار به سوی خدا از همین رو است. اما توصیه به «فرار از خدا» و در عین حال توصیه به «فرار به سوی خدا» غریب و بلکه «ناهمساز» (متناقض) مینماید. اگر از کسی بگریزیم طبیعی است که به سوی خود او نمیگریزیم، درست به این دلیل که در حال فرار از او هستیم. پس توصیه به «فرار از خدا» و در عین حال توصیه به «فرار به سوی خدا» دستکم در نگاه اول غریب و بلکه «ناهمساز» مینماید. در این گفتار، به درنگ در این «ناهمسازنما» (متناقضنما) میپردازم و روایتی کوتاه به دست خواهم داد از انحاء راهحلها در رفع این ناهمسازنما.
۲. راه حل ناهمسازنما
توصیه به «فرار به سوی خدا» البته ریشهی قرآنی دارد: «فَفِرُّوا إِلَى الله» پس به سوی خدا بگریزید (ذارِیات: بخشی از ۵۱). از این گذشته، تعبیر «پناه بردن از خدا به خدا» در قرآن هم آمده است: «لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّـهِ إِلَّا إِلَیْهِ» (توبه: بخشی از ۱۱۸) از خدا جز خدا پناهی نیست. «پناه بردن از خدا به خدا» در دعای سَجده منسوب به پیامبر هم آمده است، البته در قالبی توصیفی و نه توصیهای: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْکَ» از تو به تو پناه میبرم (در ادامه به این دعا باز خواهم گشت). «فرار از خدا به خدا» در دعای ابوحمزهی ثُمالی، منسوب به علی ابن حسین هم آمده است: «انا هارِبٌ مِنکَ الیکَ» من از تو به تو گریزم.
با نظر به پیشینهی قرآنی-دعایی فراز علوی، غرابت یا ناهمسازنمایی «فرار از خدا در عین فرار به سوی خدا» را میتوان بدینسان حلّ کرد: این فراز نهج البلاغه در صدد بیانِ ـــ به ظاهر ناهمساز ـــ این نکته است که «در هیچ حالی پناه و گریزگاهی جز خداوند نیست». به تعبیر سعدی «بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست / هم در تو گریزم ار گریزم» (گلستان، باب پنجم در باب عشق و جوانی).
در دعای کمیل، منسوب به علی ابن ابیطالب، این نکته به این صورت بیان شده است: «لا یُمکِنُ الفِرار مِن حُکومتِک» گریزی از حکمرانیات نیست. همین درونمایه (مضمون) در دعای پنجاهم صحیفهی سجادیه، منسوب به علی ابن حسین، به این صورت ـــ البته با تعبیری غریب ـــ آمده است: «وَلَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکُنْتُ أَنَا أَحَقُّ بِالهَرَبِ» اگر کسی را یارای آن میبود که از دست پروردگار خود بگریزد من سزاوارترین مردم به گریختن [از پروردگار] بودم» (افزودهی داخل قلاب از ما است).
این نکته را میتوان با تمثیلی بدین صورت بیان کرد: مادر یا پدری را در نظر بگیرید که از فرزند خود چنان رنجیده که ممکن است او را تنبیه کند. فرزند از یک سو از تنبیه فراری است و از سوی دیگر میداند که از حکمرانی والدین گریزی نیست. از این رو فرزند برای فرار از تنبیه، به خودِ والدین پناه میبرد و از آنها پوزش میخواهد. بدین شیوه، فرزند از دست والدین به دامان خود آنها میگریزد.
۳. شرح فراز علوی
بازگردیم به فراز منسوب به علی ابن ابیطالب در نهج البلاغه: «فِرّوا اِلی الله مِنَ الله» از خدا به خدا بگریزید. همچنان این پرسش گشوده است که اگر پناهگاهی به جز خدا نیست چرا «فرار از خدا» توصیه شده است؟ پرسش بنیادیتر اینکه آیا در این فراز اصلا توصیه به «فرار از خدا» شده و یا این فراز تنها میخواهد بگوید اگر از خدا گریختید به سوی خود او بگریزید و نه اینکه از خدا بگریزید. برای یافتن پاسخ این پرسشها نیازمند مراجعه به شرحهای نهج البلاغه هستیم.
این فراز برای برخی شارحان نهج البلاغه، مانند محمد عبده، گویا تأملبرانگیز نبوده است به طوری که اصلا به شرح این فراز از خطبه نپرداختهاند (شرح نهج البلاغه، محمد عبده، بیروت: دار المعرفه، [بیتا]، مجلد اول، ص ۶۳). برخی شارحان نیز در حد یک جمله به شرحاش پرداختهاند. مثلا ابن ابن ابی الحدید این فراز را به معنای فرار از عذاب خدا به سوی رحمت خدا گرفته و بحث بیشتری نکرده است (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابراهیم، بغداد: دار الکتب العربی، ۲۰۰۷، مجلد اول، ص ۲۱۰).
حبیبالله خویی نیز این فراز را به معنای فرار از غضب خدا به رحمت خدا گرفته و توضیح بیشتری نداده است (منهاج البَراعه فی شرح نهج البلاغه، میرزا حبیب الله هاشمی خویی، تهران: المکتبه الاسلامیه، جلد سوم، ص ۳۴۵). فیض الاسلام هم در شرح فارسی خود به همین مقدار بسنده کرده است: «از خدا بسوی خدا بگریزید از خشم او در پناه رحمتاش و از عذاب او در پناه آمرزشاش و از عدل او در پناه فضلاش» (ترجمه و شرح نهج البلاغه، سید علینقی فیض الاسلام، تهران: [بینا]، ۱۳۶۵ قمری، ص ۸۸).
محمدتقی جعفری هم گرچه، مثل بسیاری شرحهای دیگر، کوتاه و گذرا به این فراز میپردازد اما نکتهی بدیعی در شرح او یافت میشود. جعفری دو احتمال برای «فرار از خدا» میآورد. احتمال نخست همان است که در بسیاری شروح دیگر هم آمده: از گناهان خود به عفو و رحمت خدا پناه ببرید. اما احتمال دومی که برای «من الله» میآورد، نکتهی بدیعی در خود دارد: اگر نسبت به ارادهی الهی ابهامی دارید برای رفع این ابهام به خود خدا پناه ببرید: «هر آنچه که مربوط به مشیت و ارادهی خداوندی است و شما دربارهی آن در ابهام […] اید، برای حل […] آن به خداوند پناهنده شوید» (شرح نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، تهران: موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، ۱۳۸۸، ج. ۵، ص ۹۲).
نکتهی بدیع اینجا است که مفسران معمولا «من الله» را یا عینی تفسیر میکنند (مثلا آن را به صفات یا افعال الهی باز میگردانند که در ادامه در باب این تفسیر بیشتر سخن خواهم گفت) و یا اگر ذهنی (درونی) تفسیر میکنند آن را به گناهان فرد (یعنی ساحت غیر معرفتی فرد) باز میگردانند و نه به ساحت معرفتی فرد. جعفری اما در کنار این احتمالها، این احتمال را نیز به شکل گذرا مطرح میکند که «فرار از خدا» را میتوان به معنای ابهام معرفتی در باب خدا گرفت.
ابهام معرفتی در باب خدا را امروزه در ادبیات فلسفهی دین «کسوف خداوند» (eclipse of God) یا «غیبت خداوند» (divine absence) و یا «اختفای خداوند» (divine hiddenness) مینامند. از دیدگاه برخی فیلسوفان، از همه مشهورتر فیلسوفی کانادایی به نام جان شِلِنبرگ (متولد ۱۹۵۹ میلادی)، ابهام در باب خدا چنان وسیع، ژرف و حلناپذیر است که معقولتر آن است که بگوییم خدایی وجود ندارد. اما فراز علوی به تفسیر جعفری میگوید اگر در باب خدا ابهامی داشتی نه تنها باور به خدا را رها نکن که به خود او مراجعه کن تا ابهام تو بر طرف شود. مطابق این تفسیر، فراز علوی میگوید ابهام معرفتی در باب خداوند نه تنها دلیل ترک خداباوری نیست بلکه دلیل رویآوری بیشتر به خود خداوند است.
این تفسیر از فراز علوی با فرازهایی از دعای ابوحمزه همخوانی دارد: «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ». من تو را به تو شناختم و تو مرا بر وجود خود دلالت کردی و به سوى خود خواندى و اگر تو نبودى من نمىدانستم تو چیستى. با این حال، جعفری این برداشت بدیع خود را شرح نمیدهد و ابهامات احتمالی آن را پاسخ نمیدهد. یکی از ابهامها این است که تفسیر جعفری از فراز علوی این دلالت را دارد که این فراز دیگر توصیه به فرار از خدا نمیکند یعنی نمیگوید برو و نسبت به خدا ابهام داشته باش بلکه میگوید اگر در اثر ابهام معرفتی فرار از خدا به شما دست داد، به سوی خود خدا فرار کنید.
در میان چندین شرح قدیم و جدید نهجالبلاغه که، به امید یافتن شرحی کشّاف بر این فراز نهج البلاغه، آنها را جستوجو کردم یکی از شرحهای فلسفی-عرفانی متقدم شیعه رهگشا از کار در آمد: شرح نهج البلاغهی ابن میثم بحرانی (وفات ۶۷۹ ه. ق.). شخصیت جالبی هم در باب این فقیه و متکلم متقدم شیعه گزارش شده است. گفته میشود رابطهی شاگرد-استادی دوسویهای میان او و خواجه نصیر الدین طوسی برقرار بوده به این صورت که گویا ابن میثم استاد فقه خواجه بوده و همهنگام از خواجه کلام میآموخته است.
ابن میثم این فراز علوی را جدّی میگیرد و شرح عرفانی-فلسفی نسبتاً مفصّل و در-خور-درنگی بر آن مینویسد. ابن میثم «فرار از خدا به خدا» را سیر الی الله در سه مرحله میداند که هر مرحله، بالاتر از مرحلهی قبل است. مرحلهی اول مرحلهی سیر افعالی است. در این مرحله سالک به افعال الهی نظر میکند و از برخی افعال خداوند میگریزد و به برخی دیگر پناه میآورد. مثلا از غضبگری الهی میگریزد و به رحمتگستری الهی پناه میبرد. در این مرحله گویا سالک چیزی جز افعال الهی نمیبیند و از این رو از فعلی به فعل دیگر پناه میبرد.
در مرحلهی دوم، سالک از افعال الهی بالاتر میرود و به سرچشمهی این افعال، یعنی صفات الهی، توجه میکند. در این مرحله نیز سالک از برخی صفات الهی میگریزد و به برخی دیگر پناه میبرد. مثلا از صفت سخط الهی به صفت رضای الهی پناه میآورد. مرحلهی سوّم مرحلهی فرار از صفات و گریختن در ذات الهی است. ابن میثم دعای منسوب به پیامبر در سَجده را جامع تمام سه مرحلهی سیر الی الله میداند.
ذکر کامل دعای سجدهی نبوی با توضیح نقشهی فرار در هر مرحله به این شکل است: «اللَّهُمَّ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ [فرار صفاتی] وَبِمُعَافَاتِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ [فرار افعالی] وَأَعُوذُ بِکَ مِنْکَ، لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَیْکَ، أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ [فرار در ذات]» خدایا از سخط تو به رضایات پناه میبرم [فرار صفاتی] و از عقوبت تو به عفوت پناه میآورم [فرار افعالی]. از تو به تو پناه میبرم. ثنای تو را شمارش نتوانم کرد. تو چنانی که خود خویشتن را ثنا گفتهای [فرار در ذات].
در مرحلهی فرار در ذات، سالکْ عجز خود را از درک حقّ به این شکل بیان میکند که مرا یارای ثنای تو نیست و ثنای تو نیز کار خود تو است (شرح نهج البلاغه، کمال الدین میثم ابن علی ابن میثم البحرانی، قم: دار الحبیب، ۱۴۳۰ ه. ق.، جلد دوم، صص. ۸-۲۰۷).
بر اساس این تفسیر، فراز علویِ «از خدا به خدا بگریزید» واقعاً توصیه به فرار از خدا میکند، به این معنا که از سالک میخواهد از الهیات ایجابی (الهیات تشبیهی) قدمبهقدم بالاتر رود و به الهیات سلبی (الهیات تنزیهی) برسد؛ به مقامی که، به تعبیر مولوی، در آن بی حرف کلام میروید: «ای خدا جان را تو بنما آن مقام / که در آن بی حرف میروید کلام» (مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۰۵).
تلقی سلبیانه از کلام علوی در توصیه به فرار از خدا به سوی خدا، یادآور سخن مایستر اکهارت (۱۳۲۷-۱۲۶۰ میلادی) حکیم و عارف آلمانی، است که میگوید: «بالاترین قطع تعلّق آن است که آدمی خدای را، از بهر خدا، ترک گوید».
(Meister Eckhart, Complete Mystical Works of Meister Eckhart, ed. Bernar McGinn, trans. M. O’C Walshe, New York: Crossroad, 2009, p. 296)