سخنرانی‌های رمضانی/ عید سعید فطر: «ما و خدای رازآمیز قرآن» به روایت فرهاد شفتی

سخنرانی فرهاد شفتی در عید سعید فطر ۱۳۹۹ با عنوان «ما و خدای رازآمیز قرآن»

ما و خدای رازآمیز قرآن

به نام خدا

سلام می‌کنم به شنوندگان و خوانندگان عزیز تارنمای دین‌آنلاین و عید فطر را به شما تبریک می‌گویم. فرهاد شفتی هستم و این گفتار و متن کوتاه را به دعوت دین‌آنلاین برای بخش رمضانیات این تارنما به محضر گرامی شما تقدیم می‌کنم.

عنوانی که برای این صحبت برگزیده‌ام “ما و خدای رازآمیز قرآن” است. بخش اول این گفتار جنبه نظری دارد و بخش دوّم نتیجه‌گیری از بخش اوّل در حیطه عمل است.

بخش اوّل: رازآمیزی خدا در قرآن

چرا خدای قرآن را می‌توان رازآمیز یافت؟

به نظر می‌آید که قرآن تصویری بسیار آشنا از خداوند به ما می‌دهد. آشنا از این منظر که او تشخّصی دارد مانند هر یک از ما که تشخّصی داریم، بلکه صفاتی دارد که بسیاری از آنها همان نامی را دارند که بر صفت‌های انسانی می‌گذاریم: او رحم می‌کند، و رحمت از صفات انسانی نیز هست. او سمیع و بصیر است، ما انسان‌ها نیز در حدّ خود سمیع و بصیریم. حتّی، او خالق است و ما نیز در حدّ خود و به تعبیری نسبی، خلق می‌کنیم، مانند خلق آثار هنری. فتبارک الله احسن الخالقین[1] (آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است)‌. از این حتّی آشناتر، آیاتی از قرآن که از تعابیری استفاده می‌کنند که ما انسان‌ها برای بیان احساسات خود به آنها اشاره می‌کنیم، مانند خشم، غضب، انتقام، از یاد بردن آن که او را از یاد برده است، و البتّه باز رحمت و مهربانی. این البتّه چندان غریب نیست. در قرآن داریم که “نفخت فیه من روحی”[2] (از روح خود در او دمیدم) و روایت است که “انّ الله خلق آدم علی صورته “[3] (خداوند آدم را به صورت خود آفرید).

امّا رازآمیزی خداوند در قرآن از آنجا آغاز می‌شود که درمی‌یابیم که این تمام داستان نیست. در قرآن همچنین به آیاتی برمی‌خوریم که اگرچه در عدد کمتر از آن آیات دیگر هستند، امّا در مفهموم بسیار بنیادی‌ترند. از یک سو اشاره خداوند به آیات متشابه را داریم.[4] در یک کلام، گویی قرآن به ما می‌گوید که مفاهیم مربوط به خداوند، با الفاظ بشری و با ذهنیت انسانی قابل تصویر نیستند، حتّی برای خداوند. از سوی دیگر می‌بینیم که پاسخ قرآن به پرسش از روح (که اینجا منظور غیر از روح در برابر جسد است)، پاسخی طعن‌گونه و رندانه است: “ویسألونک عن الروح قل الروح من أمر ربی وما أوتیتم من العلم إلا قلیلا “[5] (از تو درباره روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است (‌. انگار این آیه به ما می‌گوید که سر در سرای خود داشته باشیم، حدّ خود را بدانیم، و تلاش نکنیم جامه‌ای بس فراخ‌تر از اندازه خود بر سر کشیم. در آیه دیگر قرآن می‌خوانیم ” …و لا یحیطون به علما”[6]) آنان – در واقع نوع انسان – از جهت دانش به او احاطه ندارند).

از سویی دیگر به آیات تسبیح و تحمید برمی‌خوریم. می‌بینیم که خداوند تسبیح را (که تنزیه اوست از آنچه او نیست) به همه هستی نسبت می‌دهد، آنجا که می‌گوید: “یسبح لله ما فی السموات وما فی الأرض …”[7] (هر آنچه در زمین و آسمان است خدا را تسبیح می‌کند …). یعنی همه چیز، حتی همین وسیله‌ای که با آن این گفتار را می‌شنوید یا این متن را می‌خوانید، خدا را با کلام “تو چه نیستی” که همان تسبیح است، ثنا می‌کنند.

در حالی‌که تسبیح خداوند (یعنی تو چه نیستی) پر شمار از قول موجودات عالم از فرشته و پیامبر تا کوه و رعد و پرنده روایت می‌شود، حمد او، (یعنی تو چه هستی)، در قرآن روایتی انگشت‌شمار و دست‌چین است. به غیر از آغاز سوره فاتحه، تنها در پنج مورد حمد به‌طور مستقلّ و بدون حصر در تسبیح، از قول مخلوق روایت شده است، و در همه این موارد نیز حمد مطلق نیست بلکه به امر خاصّی تعلّق گرفته است. آیه 43 سوره اعراف، آ یه 39 سوره ابراهیم، آیه 15 سوره نمل، آیه 34 سوره فاطر و آیه 74 سوره زمر، همین!

این تفاوت آشکار در تعداد و کاربرد تسبیح و حمد در قرآن، سنگ‌بنای الهیات قرآن را آشکار می‌کند. قرآن به ما می‌آموزد که ما در دانستن این‌که او چه نیست تواناییم امّا دانستن این‌که او چه هست ورای درک ناسوتی ماست. بنای قرآن بر سلب درک امر متعالی است امّا این مانع آن نیست که این کتاب برای ارتباط با مخاطبین خود و تأثیر بر ایشان از تعابیر وجوبی استفاده کند. انگار که خداوند در قرآن می‌گوید بله، تمام آن اوصافی را که در نامشان با انسان مشترکم بخوان، که این‌گونه تصویر کردن من، برای راز و نیاز با من به کارت می‌آید، امّا “من این حروف نوشتم چنان‌که غیر ندانست”. به نظرم همین سنگ‌بناست که باید اساس فهم ما از الهیات قرآن باشد.

بر اساس همین سنگ‌بنا، در بند نماندن مفهوم خداوند در قرآن، باب اندیشه را به روی نامتشخص پنداشتن خداوند نیز باز می‌کند. برای تصوّر خدایی نامتشخّص، یعنی به تعبیری خدایی که خود تمام هستی است (به عنوان مثال آنچه که در باور پیروان مکتب بودا است)، از همان که ما خدایش می‌نامیم، به نظر من نیاز به استدلال محدود به هیچ تک آیه‌ای از قرآن نداریم. به عنوان مثال، آیه “هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن”[8] می‌تواند برای درکی از خدای نامتشخّص سودمند باشد امّا فراموش نکنیم که کلام قرآن کلام فلسفی نیست و نیز توجّه کنیم که دنباله همین آیه می‌گوید “وهو بکل شیء علیم” که باز صحبت از تشخّص است. به گمان من قرآن با سنگ‌بنایی که به اختصار شرحش گذشت راه را برای پذیرش خدایی متشخّص و خدایی نامتشخّص، هر دو باز گذاشته است.

امّا تکلیف ما چیست؟ خدای متشخّص یا خدای نامتشخّص؟ در مقام عمل به‌گمانم هر فردی آن تصویری از خدا را می‌پذیرد یا باید بپذیرد که بهتر با آن (تصویر) ارتباط برقرار می‌کند. در مقام معرفت امّا مایلم از آیه‌ای از قرآن کمک بگیرم، آیه بسیار معروفی است: ” …لیس کمثله شی … “[9] (هیچ چیز مانند او نیست). یک برداشت این است که این آیه دلیلی است برای متشخّص امّا ناانسان‌وار دانستن خداوند. برداشتی دیگر این است که این آیه دلیلی است برای نامتشخّص بودن خداوند. به گمان من امّا بر مبنای همان سنگ‌بنایی که یاد کردم، این آیه، دو گانه این یا آن را بر هم می‌زند. بر چه مبنایی ما انسانها ذهن ناسوتی دسته‌بندی کننده خودمان را بر خداوند تحمیل می‌کنیم تا او را یا متشخّص بدانیم یا نامتشخّص؟ به نظر من این آیه، لیس کمثله شی، ما را حتّی از تحلیل مفهوم خدا مانند تحلیل مفاهیم دیگر بر حذر می‌دارد.

از دید من، آنچه مجموع این آیه و این سنگ‌بنا و آیاتی که صفاتی انسان‌وار به خدا می‌دهند به ما می‌گوید این است که شما می‌توانید تصوّری متشخّص یا نامتشخّص از خدا داشته باشید، هر آنچه به کار شما می‌آید، و او در هر حال برای شما خدایی و پروردگاری خواهد کرد. امّا او، نه این است و نه آن، و یا بگوییم می‌تواند هم این باشد و هم آن. او “نامشخّصی” است که برای شما می‌تواند متشخّص یا نامتشخّص باشد، هرگونه که پسند شماست. یار مستوری است در پس کلمات قرآن که با همین کلمات، ما را مجذوب رازآمیز بودن خود می‌کند.

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع خام افتاد

این از رازآمیز بودن خداوند در قرآن.

بخش دوّم: ما و این راز

رازآمیز بودن خداوند در عمل در ما چه تأثیری می‌تواند داشته باشد؟ به مناسبت این روزها سعی می‌کنم این را با استفاده از مثال ماه رمضان و عید فطر بیان کنم. می‌دانیم که بر اساس آیه 183 سوره بقره، هدف از روزه پرهیزگاری است. مخاطب آیه روزه، تمامی مسلمانان هستند و این شامل بهترین مخاطب‌های این آیه از جمله پیامبر خدا نیز می‌شود. همه انسانها، بهترین و بدترین، می‌توانند از آنچه هستند پرهیزگارتر باشند، هر یک در مقام خود. پرهیزگاری مفهوم بی همتایی در قرآن است چرا که بر مبنای قرآن نهایتی ندارد: “… إن أکرمکم عند الله أتقاکم ‌…”[10] (گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست).

ابن عربی در باب ۷۱ فتوحات به نکته جالبی اشاره می‌کند. در این باب، او آیه لیس کمثله شی در قرآن را با روایاتی از پیامبر با مضمون اینکه هیچ چیز مثل روزه نیست مقایسه می‌کند و می‌نویسد که روزه ماهیتی سلبی دارد، چون مبنای آن بر انجام ندادن کاری است (که همان خوردن و آشامیدن باشد). او همچنین به روایت معروف به این مضمون که روزه برای خداوند است و هم او پاداشش را می‌دهد اشاره می‌کند. ابن عربی در ادامه به حدیث معروفی اشاره می‌کند که می‌گوید در کنار شادی افطار، روزه‌دار آنگاه که به دیدار خداوند می‌رود از روزه خود شاد است (و اذا لقی ربّه فرح بصومه). ابن عربی این شادی دوّم را به علّت نائل شدن روزه‌دار به مقام نفی مماثله، که به تعبیری همان صورتبندی خداوند است می‌بیند. او تاکید می‌کند که اینکه در حدیث آمده است روزه دار با روزه‌اش (و نه با لقای خدا) شاد می‌شود از این روست که روزه او را به مقام درک لیس کمثله شی رسانده است و او در آخرت خدا را با خدا می‌بیند نه با تصویر خود از خدا.[11]

با هم فکر کنیم: مثل نداشتن خدا و مثل نداشتن روزه، حدّ نداشتن خدا و حدّ نداشتن پرهیزگاری که هدف روزه است، و اینکه روزه به خصوص برای خداست، و شادی روزه‌دار به روزه خود در لقای خداوند، چه نکته‌ایی اینجا نهفته است؟ این قرینه‌ها به ما چه می‌گویند؟

پرهیزگاری را می‌توان اینگونه تعریف کرد: پرهیز از هر آنچه با شأن انسانی همسویی ندارد. سرچشمه این شأن کجاست؟ باز می‌گردیم به آغاز این گفتار، آنجا که به دمیدن خداوند از روح خود بر انسان اشاره شد و از خلق آدمی به صورتی خداگونه. هرگونه که این تعابیر را تفسیر کنیم نتیجه‌ایی جز “کرامت نفس آدمی” از آنها نخواهیم گرفت. در ادامه همین آیه نفخت فیه من روحی، به عنوان نتیجه طبیعی دمیدن روح بر آدمی، خداوند فرشتگان را به سجده کردن بر آدم امر می‌کند. شأن انسانی آدمی که او را به تقوا وا می‌دارد از همین دمیدن روح و همان صورت خداگونه آمده است. همین شأن انسانی است که به گواهی قرآن، انسان را خلیفه خداوند در زمین می‌کند.[12]

امّا کدام خدا از روح خود به انسان دمید و او را به صورت خود خلق کرد؟ آدمی خلیفه کدام خداست؟ همان خدای نامشخّص بی صورت رمزآمیز! خدای رمزآمیزی که به هر صورتی که خود را به ما نشان می‌دهد در آن صورت خاصّ، متشخّص یا نامتشخّص، عمیق و دست نیافتنی است، و خدایی که در تنوّع صورت‌های مختلفی که خود را با آنها به ما نشان می‌دهد نیز وسیع و بی‌شمار است.

پس همانگونه که او در عمق و وسعت بی‌انتها است، شأن انسانی نیز، که از او حاصل شده است، در هیچ عمق و وسعتی به آسانی محصور نمی‌شود و بنابراین پرهیزگاری نیز می‌تواند عمق و وسعتی تمام نشدنی داشته باشد. من در اینجا عمق و وسعت را برای اشاره به دو بعد متفاوت به‌کار بردم، یکی طولی است (عمق) و یکی عرضی (وسعت).

عمق نا محدود پرهیزگاری از انسان می‌طلبد که از آنچه او هم‌راستا با شأن انسانی خود نمی‌بیند بیشتر و پیشتر حذر کند. داستان مقدّس اردبیلی که سیبی را گاز زد، و تا به خود آمد سراسیمه به دنبال صاحب باغ گشت تا حلالیت بطلبد، و هر آنچه صاحب باغ از او خواست اجابت کرد تا رضایت او را بگیرد، از این دست است (عمق نامحدود پرهیزگاری در نخوردن لقمه حرام).

امّا وسعت نامحدود پرهیزگاری: وسعت نامحدود پرهیزگاری از انسان می‌طلبد که شأن انسانی خود را در امور بیشتری ببیند و تنها به آنچه از ظاهر دستورات آیین خود آموخته است بسنده نکند. نقل شده است که امام حسن (ع) در مکانی غذا می‌خورد و به ازای هر لقمه‌ایی که در دهان می‌گذاشت لقمه‌ایی هم برای سگی که مقابل او نشسته بود می‌داد. از او پرسیدند آیا سگ را دور کنیم، امام پاسخ داد به حال خودش بگذارید که من از خداوند شرم می‌کنم که دارای روحی به صورتم نگاه کند و من بخورم و به او ندهم[13] (وسعت نا محدود پرهیزگاری درغفلت نکردن از نیازمند).

در این عمق و وسعت بی‌انتها آدمی در رفتار با خویش، رفتار با پیرامون خویش و رفتار با آن چه که او خدایش می‌نامد پرهیزگاری پیشه می‌کند، تا عمق و وسعت شأن انسانی خود را دریابد و پاس بدارد. اگر خدای قرآن رازآمیز نبود، تلاش انسان برای بهتر شدن نیز این‌گونه پر ماجرا، تمام نشدنی و جذّاب نبود.

هرچه به گرد خویشتن، می‌نگرم درین چمن
آینه ضمیر من، جز تو نمی‌دهد نشان
ای گل بوستان سرا، از پس پرده‌ها درا
بوی تو می‌کشد مرا، وقت سحر به بوستان

(سایه)

برای همه شما آرزوی سلامتی و آرامش و شادی دارم.

 

فرهاد شفتی

https://t.me/farhadshafti

 

ارجاعات:

[1] المومنون:14

[2] الحجر:29، ص:72

[3] ابن بابویه، محمد بن علی، توحید، ص 152- 153، قم، جامعه مدرسین. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، ج 7، ص 125، بیروت، دارالفکر.

[4] آل عمران:7

[5] الاسراء: 85

[6] طه:110

[7] جمعه:1، تغابن:1

[8] الحدید:3

[9] الشوری:11

[10] الحجرات:13

[11] ابن العربی، محی‌الدّین، الفتوحات المکّیه، تحقیق: د. عثمان یحیی، سفر 9، باب 71، صفحه،99 – 102، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب.

[12] بقره:30

[13]طبرسی، میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۸، ص: ۲۹۵، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.