درباره کتاب «دین و قدرت؛ خوانشی نو از حاکمیت» نوشته شحرور
«دین و قدرت؛ خوانشی نو از حاکمیت»، نوشته دکتر محمد شحرور کتابی است که دیالکتیک دین و قدرت را در متن مفهوم حاکمیت برمیرسد و میکوشد از این مفهوم ریشهدار در میراث دینی مسلمانان خوانشی نو عرضه کند.
نویسنده برای برآوردن این مهم مراحل تحول و تکامل مفهوم حاکمیت را از عصر خوارج تا به امروز –عصر اسلام سیاسی و جریانهای سلفی- بررسی میکند و نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلامگرایان تندرو، همانند أبوالأعلی مودودی و سید قطب تأثیر گذاشته است؛ کسانی که حاکمیت قراردادی را در تقابل با حاکمیت الهی میپندارند و از این رو نه تنها تکفیر دولتهای غربی و قتل شهروندان آنها را جایز میشمرند بلکه دولتهای حاکم بر کشورهای مسلمان را هم به علت وضع قانون تکفیر کرده و مسلمانان را به سبب پیروی از قوانین موضوعه میکشند؛ زیرا باور دارند حق قانونگذاری تنها از آن خداست.
خوانش شحرور از مفهوم حاکمیت سه نوع حاکمیت را شامل میشود: حاکمیت الهی، حاکمیت بشری، حاکمیت الهی-بشری. هر یک از این سه با مفهومی آشنا در فقه اسلامی مرتبطند؛ حاکمیت الهی با حرام، حاکمیت بشری با مباح و حاکمیت الهی-بشری با منهی.
گفتنی است که شحرور تعریفی متفاوت از سه مفهوم حرام، مباح و نهی ارائه میکند. به باور او امر حرام قلمرو حاکمیت انحصاری خداوند است. بدین معنا که تعیین محرمات کارویژه خداست و هیچ بشری –حتی خاتم الأنبیاء- حق ندارد در این قلمرو قدم نهد.
خداوند محرمات را در قرآن برشمرده و دیگری حق ندارد از شمار آن کاسته یا بر آن بیفزاید. محرمات الهی در هر مکان و زمان حرام هستند و نمیتوان حرمت آنها را زیر پا نهاد. بنابراین محرمات ریز و درشتی که فقیهان برشمردهاند و آنها را بر مسلمانان تحمیل کردهاند، مصداق شرک است؛ زیرا در حاکمیتی که مخصوص خداوند است با حضرتش شریک شدهاند.
شحرور باور دارد دولتهای جهان، از هر سنخی که هستند چه دموکراتیک یا دیکتاتور، دینی یا سکولار، به حاکمیت الهی احترام میگزارند؛ زیرا پا را از دایره محرمات الهی فراتر ننهادهاند،
بر خلاف فقیهان مسلمان. دومین نوع حاکمیت مختص انسان است و با امر مباح در پیوند. مقصود از مباح، امر حلالی است که عمل به آن شرایط مشخص دارد. انسان با توجه به شرایط حاکم میتواند با وضع قانون از انجام امر حلال منع کند، ولی نمیتواند آن را حرام بداند. زیرا این منع گذراست و با تغییر شرایط، حکم منع برداشته میشود، حال آنکه تحریم حکمی همیشگی و ثابت است.
حاکمیت الهی-بشری با منهیات درپیوند است. نهی نیز همانند منع با تحریم متفاوت است. نواهی آن دسته از اعمالاند که خداوند مصادیق آن را در قرآن بیان کرده ولی عمل کردن یا نکردن بدان را بر عهده اجتهاد بشری نهاده است. بنابراین از آن جا که تعیین مصادیق نهی بر عهده خداوند است، در دایره حاکمیت الهی داخل میشود و از آن رو که تشخیص عمل کردن یا نکردن به آن بر دوش انسان است، در ذیل حاکمیت بشری جای میگیرد.
شحرور با این دستهبندی و بیان ارتباط هر قسم از حاکمیت با حکم تحریم، اباحه و نهی مدعی است که فقه اسلامی با حلال دانستن حرام الهی و حرام شمردن حلال آن، به دایره حامیت الهی تعدی کرده و از این رو باید در احکام آن بازنگری شود.
فقیهان اجتهادات نبوی، صحابه و تابعان را که در ذیل حاکمیت بشری و الهی-بشری بوده با حاکمیت الهی خلط کرده و از این رو آن احکام زمانمند و مکانمند بشری را همیشگی و جهانشمول جلوه دادند. خوانش جریانهای اسلامگرای تندرو از حاکمیت نیز بر مبنای همین فقه ناکارآمد و پرتناقض شکل گرفته است. پس برای رهایی از این جریانها گریزی نیست جز بازنگری در فقه موروث و مفهوم سنتی حاکمیت.