اعوانی درباره علامه طباطبایی، ابراهیمیدینانی، محققداماد، اردکانی، دادبه و دیگران چه میگوید؟
غلامرضا اعوانی، استاد سابق گروه فلسفه دانشگاه شد بهشتی، چهره ماندگار سال 1382، عضو پیوسته فرهنگستان علوم، رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران و رئیس سابق موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و… آثار و تألیفات سترگ و ستودنی از خود بهجای گذاشته است و همچنان بهعنوان یک آکادمیسین پرتلاش و دلسوز به کار خود ادامه میدهد و همواره بخشی از بار فرهنگی ایرانزمین را در دهههای اخیر بر دوش داشته است.
در گفتوگوی زیر نظر اعوانی درباره موضوعات مختلف پرسیده شده که دینآنلاین گزیده نظرات وی را درباره برخی شخصیتهای فلسفی و دینی را برگزیده است:
…نظرتان در مورد فیلسوف بودن یا نبودن علامه طباطبایی چیست؟ چرا باید علامه طباطبایی را فیلسوف دانست؟
علامه طباطبایی سنت را خوب میدانست، ایشان در بیستسالگی از ایران رفت و فلسفه را در نجف خوانده بود. نوآوریهایی در فلسفه دارد، در مورد خیلی مسائل اظهارنظر کرده است. مثلاً در حواشی اسفار نوآوریهایی دارد، یا مثلاً بدایهالحکمه یا نهایهالحکمه برای سطح دیگری بیانشده است که با شرح منظومه و… متفاوت است. یعنی بینشها و نظریاتی دارد که البته موافق و مخالفینی دارد، ولی فیلسوف به این معنا است. در حوزه حکمت و مسائل حکمی نوآوری کرده است.
نظرتان در مورد فیلسوف یا عارف بودن غزالی چیست؟
البته بنده نظر خودم را میگویم، من در عین اینکه خیلی برای غزالی ارزش و احترام قائل هستم، اما ایشان بزرگترین ضربه را به عالم اسلام زده است. شما دقت کنید الان تمام عالم اسلام -جز ایران- پیرو غزالی هستند! به اهمیت او در عالم امروز توجه کنید که از مصر گرفته تا اندونزی و مالزی حکومت غزالی است! غزالی از ایران بود و ایرانیان او را تربیت و پرورش دادند ولی او را قبول نکردند و نپذیرفتند. به هر صورت ایرانیان باهوشتر از این حرفها بودند و به چند دلیل او را بهجاهای دیگری صادر کردند، اول اینکه به ذات اشعری است! یعنی همهچیزی را از دیدگاه اشعری میبیند! ایشان شاگرد «امامالحرمین» یعنی امام مکه و مدینه بود! و وقتیکه خواجه نظامالملک برای نظامیه بغداد مدرس میخواست، و همین استاد (امامالحرمین) غزالی را به ایشان معرفی کرد! سراغ کسانی مثل ابواسحاق شیرازی رفتند ولی نپذیرفت! در اساسنامه نظامیه بغداد، تدریس علوم عقلی و منجمله فلسفه حرام بود! در آنجا گرایشی به عرفان پیدا کرد، ولی اشعریت بر آن غلبه داشت! برادر او احمد غزالی عارف است و گرایش فلسفی و اشعری اصلاً ندارد، کتاب سوانح یکی از شاهکارها است. این دو برخلاف هم بودند! بنابراین ایشان را عارف به آن معنا یعنی عارف خالص اصلاً نمیدانم، فیلسوف هم نیست، کسی است که 3 کتاب بر ضد فلسفه نوشته است! و فلاسفه را تکفیر کرده است! اصلاً تکفیر را غزالی وارد اسلام کرده است!
شما ملاصدرا را یک عارف میدانید؟
نه، حکیم است.
نظرتان در مورد استادان؛ ابراهیمیدینانی، محققداماد، اردکانی، دادبه و آثارشان چیست؟
هرکدام از این استادان در زمینهای زحمتکشیدهاند. آقای دکتر ابراهیمیدینانی یکی از کسانی است که با کتابها و سخنرانیهای خودش، شعله حکمت و فلسفه را زنده نگهداشته و مسیر را هموار کرده است. ایشان شب و روز مشغول است، هر کس هم باشد نقاط ضعف و قوتی دارد و این چیز طبیعی است. ولی در خلق انجمن فلسفه سهمی داشته است. ایشان و محقق داماد بهعنوان مشاوران ما، برای انجمن ما خیلی زحمتکشیدهاند. آقای دکتر دینانی در آثارش، مسائل روز فلسفه غرب و فلسفه اسلامی را بیان کرده است. آقای دکتر اردکانی جامعیتی دارد که در فلسفه قدیم یونان و جدید و امروزی، تا حدی به فلسفه فارابی و اسلامی وارد است. متفکر به معنای واقعی است، به مسائل روز دنیا –بهخصوص کتابها و آثاری که در فرانسه به چاپ میرسد- آگاهی دارد و برای انجمن فلسفه خیلی زحمتکشیده است، ایشان از ما بزرگتر بود و ما او را برادر بزرگ میدانستیم. تخصص آقای دکتر دادبه در کلام و ادبیات است، در مسائل کلامی بسیار کارکرده، خیلی وارد است. واقعاً انسان تأثیرگذاری بوده است. ادبیات خیلی قوی دارد، همه در سخنرانی ایشان شرکت میکنند. همه اینها زحمتکشیدهاند، به تفکر ما کمک کردهاند و هرکدام به طریقی در نگهداشتن این شعله کوشیدهاند.
نظرتان در مورد فردید چیست؟ چهطور شخصیتی بود چه خاطرهای از ایشان دارید؟
فردید شخصیت جالبی بود، کسانی که مطالبی را در مورد ایشان بیان میکنند، همه جوانب شخصیت او را ندیدند، بیرون و ظاهر رفتار ایشان را دیدهاند! مطالبی را که در مورد رفتار ظاهری فردید بیان میکنند تا حدی راست است، ولی باطنی هم داشت بسیار آدم باسوادی و کتابخوانده بود. عربی، آلمانی- فرانسه، ریشهشناسی لغات را خیلی خوب وارد و بلد بود. منتهی آدم تندی بود، عصبانی میشد، شفافیت گفتاری و نوشتاری هم نداشت. ولی خوب به هر صورت یک سری عقاید درستی هم داشت.
من 3 سال با ایشان در بنیاد فرهنگ کارکردم، مجتبی مینوی در آنجا تمام کتابهای لغات و دائرهالمعارفها را برای ایشان تهیهکرده بود. چنانکه عرض کردم، یک سری عقاید درستی مثلاً در مورد غربزدگی هم داشت، میدانید که اصطلاح و لغت غربزدگی را اولین بار ایشان به کار برد و جلال آل احمد از ایشان وام گرفته است.
او اعتقاد داشت که غربزدگی در ایران وجود داشت، بعضیها از این سخن خوششان نمیآید. ایشان سعی داشت که هایدگر را خیلی عارف جلوه بدهد که من در این مورد با ایشان موافق نبودم و در حال حاضر نیز موافق نیستم. چون هایدگر اصلاً عارف نیست، آدمی است که به خدا و به آخرت اعتقاد ندارد و حتی یک مورد هم اسم خداوند را جایی ذکر نمیکند، چنین آدمی عارف نیست، البته فیلسوف بزرگی است. کسی است که سعی کرده است «ایدهآلیست دکارتی» را از بین ببرد، تمام مسائل فلسفه جدید غرب و نیز خیلی از فلاسفه را بهدرستی نقد کرده است. از تمام تاریخ فلسفه اسلامی استفاده میکند، منتهی با «غار افلاطون» ساخته است. با افلاطون به این خاطر اینکه گفته است، بیرون غار، مخالف است. درون غار را خیلی خوب دزست کرده است و بامعلومات بسیار عمیق و درستی که دارد، سعی کرده است که همهچیز را رفو کند! اما مثل کسی که تشنه بوده است، شاید این مثال بد نباشد که بعضیها 1 یا 2 متری کندهاند به آبرسیدهاند ولی ایشان صد متر هم کنده و به آب نرسیده است!
از ارتباطتان با چیتیک بگویید، چه خاطرهای از ایشان دارید؟
من و چیتیک 5 سال در دو اتاق روبروی هم بودیم، ایشان واقعاً مجتهد مجاهد بود. وقتیکه باهمدیگر همخانه شدیم، من به ایشان گفتم یک شرطی دارم و آن این است که -چون شما به کشور ما آمدهاید که با فرهنگ ما آشنا بشوید-، در این خانه اصلاً انگلیسی صحبت نکنیم. همیشه باهم برای خرید کتاب میرفتیم. ایشان انسان زحمتکشی بود، شما رساله ایشان را نگاه کنید، بیان کننده همهچیز است. روزی مرحوم آشتیانی -خدایش رحمت کناد- جلو در دانشگاه تهران من را دید، چاپ سنگی کتاب «نقدالنصوص» را به من داد و گفت به آقای چیتیک بگو نسخههای این کتاب را پیدا و را تصحیح کن. ایشان هم همین کار را انجام داد و به ترکیه رفت و تمام نسخ خطی و حتی نسخههایی که با خط و امضاء خود جامی بود را پیدا کرد. به نظر من یکی از دقیقترین کتابهایی که تا حالا تصحیح شده، رساله ایشان است. زمانی که انجمن فلسفه میخواست این چاپ این رساله، ایشان 4 ماه به چاپخانه میرفت و آنجا دوباره تصحیح میکرد که مبادا اشتباهی صورت گرفته باشد!
از کربن و ایزوتسو چه خاطرهای دارید؟
ما درسهای سطح را در دانشگاه و درسهای خارج را در انجمن میخواندیم. استادان بسیار خوبی به انجمن دعوت شدند، یکی از آنها ایزوتسو بود که از وجود ایشان خیلی استفاده کردیم. ما تمام فصوصالحکم را از ابتدا تا آخر با ایشان خواندیم. در آنجا شروح جامی، قیصری و کاشانی را معرفی کرده بود، از قبل همه اینها را مطالعه میکردیم، بعد سر کلاس باهم بحث و ترجمه میکردیم. در آنجا کتابهای زیادی را در مورد مکتب و فلسفه چین خواندیم. من و آقای دکتر نصرالله پورجوادی روزهای جمعه نیز کلاس یونانی میرفتیم.
از آقای دکتر پورجوادی چه خاطرهای دارید؟
ایشان خیلی مرد متین و علمی است، ولی نمیدانم الان چرا یکمرتبه برگشته است!(باخنده). ایشان شخصیت کارکرده و باتجربهای است، انصافاً در نشر دانشگاهی خیلی کارکرد و خیلی هم زحمت کشید.
شخصیت محبوب شما در تاریخ کیست و چرا؟
رسولالله (ص)؛ به این علت که انسانها را به همه حکمتها هدایت کرد. یعنی کسی که قرآن را بخواند به مصداق «ان هذا القرآن یهدی…» هدایت میکند. چون خاتم بود باید جمعبندی میکرد، ایمان به همه انبیا و همه کتابها را واجب کرده، «والمومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لانفرق بین…» بر عکس هم گفته است «و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالا بعیدا».