گزارشی از تلاشها برای نابودی اسلامیت قفقاز جنوبی پس از انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷
رسول جعفریان در مقاله ایران و قفقاز جنوبی: از سیاست تا فرهنگ دینی، نگاهی کلی میکند بر مناسبت میان ایران و منطقه جنوب شرقی آن، از دربند تا گرجستان و ایروان و ازآنجا تا قرهباغ و اردباد.
روابط ایران با مسلمانان ناحیه قفقاز، حتی پس از جدایی این منطقه از ایران ادامه داشت. این روابط همزمان مذهبی فرهنگی، و سیاسی اقتصادی بود. طی دهها سال، شمار زیادی از ایرانیان، برای کار به مناطق مختلف قفقاز جنوبی میرفتند و در صنعت نفت و جاهای دیگر، کار میکردند. طبیعی بود که این رفتوآمد، حواشی زیادی ازلحاظ فرهنگی و سیاسی داشت، بهطوریکه در جریان انقلاب مشروطه در سال ۱۳۲۴ ق / ۱۹۰۵ افکار انقلابی آن نواحی که عمدتاً چپ بود، در تبریز، تهران، و رشت و مشهد بسیار تأثیرگذار بود. کتابهای زیادی از آن مناطق به تبریز سرازیر میشد و ازآنجا به تهران میآمد. روشنفکران ایرانی در آذربایجان، تحت تأثیر افکار برخی از نویسندگان برجسته آن نواحی بودند و افکار آنان را در ایران منتشر میکردند. (دراینباره بنگرید: انقلاب ۱۹۰۵ ۱۹۱۱ ایران و بلشویکهای ماوراء قفقاز، ک. آروتونیان، ترجمه محمد نایب پور، تهران، انتشارات موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۵).
این وضع ادامه داشت تا آنکه انقلاب کمونیستی سال ۱۹۱۷ در روسیه اتفاق افتاد، انقلابی که سبب شد بهکلی رابطه ایران و آن نواحی قطع شود. در فاصله میان ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ که یک استقلال نسبی برای آذربایجان ایجاد شد، مع الاسف، شماری از افراد متعصب، سعی کردند بانامیدن این منطقه به آذربایجان، مسیری را برای تفکیک بیشتر از ایران دنبال کنند، آرزویی که با تسلط کامل انقلابیون کمونیست در مسکو، آرزوی بربادرفته شد. (بنگرید: توفان بر فراز قفقاز، کاوه بیات، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۰).
پس از تسلط روسیه کمونیست بر اران (جمهوری آذربایجان بعدی) و نواحی دیگر قفقاز، رابطه با ایران بهطورکلی قطع گردید. تنها مورد استثناء، رابطه حزب کمونیست شوروری با احزاب چپ در آذربایجان و کردستان ایران بود که ادامه داشت. علی الرسم رابطهای هم در حد سفارت، با دولت ایران بود، اما ارتباطهای فرهنگی دینی، بهکلی قطع شد. بسته شدن مرزها، سختگیریها علیه مذهب، تلاش برای نابودی آثار دینی گذشته و…. سبب شد تا این ارتباط بهکلی قطع شود. تا این زمان، شمار زیادی از علما و طلاب با اصل و ریشه قفقازی و با القابی که منتسب به شهرهای آن نواحی مانند لنکران و اردوباد و… بودند، در شهرهای مختلف ایران و عتبات مشغول تحصیل بودند، اما وقوع انقلاب کمونیستی در سال ۱۹۱۷ رشته این امور را قطع کرد، هرچند برای چند ده سال و حتی تاکنون، نشانهای حضور عالمانی با تبار قفقازی در مراکز دینی و مذهبی عراق ادامه داشت. بیشتر این فعالیتها، از سوی مهاجران یا فراریانی بود که انقلاب کمونیستی آنها را از ترس کشتن، در شهرهای مختلف در ایران، عثمانی و ماوراءالنهر و حتی حرمین شریفین آواره کرده بود.
یکی از آثار نفوذ مطلق روسیه کمونیستی بر مناطق مختلف قفقاز سبب شد تا آثار اسلامی بهکلی از شماری از مناطق قفقاز رخت بربندد. ازجمله این مناطق، یکی هم ایروان بود که از یک «ولایت مسلمان» بهکلی تهی شده و بهجز مسجد کبود آنکه هنوز هم بهخوبی پابرجاست تعدادی دیگر از آثار اسلامی آن محو گردید. ایروان از دوره میانی عصر صفوی و بهویژه دوران سلطنت شاهعباس، ارتباط مستحکمی با ایران داشت و آثار ایرانی ازآن روزگار تا به امروز باقیمانده است. حتی بر مهمترین کلیسای ارمنی یعنی کلیسای اچمیادزین تصویر شاهعباس بر دیوار بیرونی کلیسا نقش بسته است. اخبار حضور ایرانیان در دوره صفوی در ایروان، در منابع وقت ایرانی، به فراوانی آمده و در منابع جدید هم گزارش آنها درجشده است. (درباره ایروان و حضور صفویان در این شهر و گسترش اسلام شیعی در آن، بنگرید به: ایروان یک ولایت مسلمان نشین بود، صمد سرداری نیا، تهران، انتشارات زوفا، ۱۳۸۰). گزارشی از حوالی ۱۲۰ سال پیش از ایروان خواندنی است. محمدرضا تبریزی در سفرنامه حج خود درباره ایروان نوشته است: «تبریزی همچنین درباره ایروان نیز مینویسد: عدّه خانوار این شهر پنج هزار و تقریباً پانزده هزار ساکن دارد. اهالی شهر مرکّب از مسلم و ارمنی و روسی و گرجی و لگزی است. یک مسجد و هفت کلیسا و هفت حمام و چهار مدرسه دارد. مسجد از بناهای مرحوم محمدخان است که در سنه ۱۱۸۱ بناکرده [است]. از صنف علما هشت نفر در این شهر سکنا دارند، جناب آخوند ملأ حسین قاضی و جناب ملأ احمد واعظ و حاجی شیخ رضا واعظ و آخوند ملأ مهدی و آخوند ملأ صادق و آخوند ملأ حسین و آخوند ملأ عباسعلی و آخوند ملأ محمدباقر که همه اینها به خدمت جناب آقا رسیدند. طلاب قلیلی در حجرات آن مسجد مشغول تحصیل هستند. مُدرّس حاجی شیخ رضای مرندی است. جناب قاضی در تحقیق امورات شرعیه مستقل و کسی شریک او نیست. دو نفر واعظ بهنوبت در ایام رمضان آمده، در جامع وعظ میکردند». (بنگرید: مقالات و رسالات تاریخی، دفتر دوم، ص ۶۶۰)
- بدون بحث درباره قرهباغ که امروز مهمترین کانون منازعه در قفقاز است و به جنگ و خصومت بین آذربایجان و ارمنستان دامن زده ناقص خواهد بود. سیاست استالین درباره جدایی قرهباغ از آذربایجان و استقلال آن و بعد رقابت بین ارمنستان و آذربایجان رأی تصرف آن در دوره پس از شوروی تشدید شد که آورا دشن صدها هزار آذربایجانی از تبعات آن است که این پناهندگان هنوز در باکو و دیگر شهرهای جمهوری آذربایجان یا ترکیه آواره هستند و چشماندازی از بهبود اوضاع هم دیده نمیشود.
همچنین طی این دوره، روحانیون قفقازی که از دیرباز و از عهده صفوی به اینسوی، و عمدتاً دوره قاجاری به ایران و عتبات همچنان مهمترین حلقه وصل دو طرف بودند. فشارهای کمونیستها، سبب شد تا برخی از متدینان قفقازی، راهی مشهد شده و در این شهر سکونت کنند. آنها پیشازاین هم برای زیارت به مشهد میآمدند و با توجه به زمینهای که در آنجا داشتند، در این زمینه، در آن شهر ساکن شدند. عدهای مشغول فعالیتهای اقتصادی و برخی نیز به تحصیل علوم دینی پرداختند. این گروه، نقش حساس و قابلملاحظهای هم در یک مقطع تاریخی در مشهد داشتهاند که نشان از تشکل و گستردگی آنهاست. (دراینباره بنگرید به مقاله: طلاب قفقازی و نقش آنان در تحولات سیاسی اجتماعی مشهد در اواخر عصر قاجار سالهای ۱۳۲۰ ۱۳۳۰ ق، جواد عباسی، علی نجف زاده، گنجینه اسناد، شماره ۸۰).