سیدجواد میری: پروژه شریعتی را چگونه میتوان مفصلبندی نظری کرد؟
سیدجواد میری، جامعهشناس و عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت چهل و سومین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در یادداشتی به این پرسش پرداخته است که پروژه شریعتی را چگونه میتوان مفصلبندی نظری کرد؟
یکی از معضلات جامعه علمی در ایران در باب دکتر علی شریعتی این است که کاستیهای جامعه کنونی ایران را تماماً به او نسبت میدهند ولی این منتقدان لیبرال و نولیبرال (چپ و راست) هیچکدام نمیگویند که پروژه شریعتی چه است و چه مختصاتی دارد و این مختصات چه نسبتی با “وضع جامعه ایران” بهمثابه بخشی از جهان اسلام دارد. بهعبارتدیگر، ما با منتقدانی روبرو هستیم که “نقد” (Critique) سامان نمیدهند بل صرفاً در سطح “انتقاد” (Criticism) باقی میمانند و این در سطح ماندن یکی از آفات بنیادینش این است که “مفهومسازی” (Concept-Formation) شکل نمیگیرد و سنتهای فکری سترون و نحیف باقی میمانند.
اما اگر بخواهیم پروژه فکری یا -به قول ایمره لاکاتوش- “برنامه پژوهشی” (Reseaech Programme) شریعتی را صورتبندی مفهومی کنیم چگونه میتوان این مهم را به سرانجام رساند؟ به نظر من، شریعتی (مانند بسیاری از متفکران طراز اول معاصر در جهان اسلام) به این نتیجه رسیده بود که جامعه ایرانی با سه چالش عمده روبرو است که تفکیک آنها بهسادگی میسر نیست بل این سه چالش بهانحاءمختلف در تقویم و تقویت و تشدید و تسدید یکدیگر مؤثر میباشند. آن سه عامل ترمز جامعه یکی استعمار و دومی استبداد و سومی استحمار است.
شریعتی این تثلیث را بر گردن جامعه ایرانی (و جهان اسلام و بسیاری از جوامع شرقی و لاتینی) میدید و بر این باور بود که در هرکدام از این ساحات ما نیازمند نقد سیستماتیک و ایجاد خودآگاهی تاریخی هستیم. البته بسیاری تلاش کردهاند یکی از این سه مؤلفه را در پروژه شریعتی برجستهتر نمایند ولی آنچه از آثار شریعتی به دست میآید این است که ریشه استبداد و استعمار در “استحمار” و خودآگاهی وارونه است که موجبات دودیگر را تشدید میکند و زمینههای ظهور و بروز استبداد و استعمار را فراهم میآورد. نکته جالب در گفتمان شریعتی این است که او بر این باور است عامل اصلی همبستگی در جوامع اسلامی “دیانت” است و این دین اسلام است که این جوامع را متشکل کرده است ولی فهم از دین در این جوامع -منجمله ایران- دچار رکود و رخوت و انجماد شده است و عاملی که باید به جامعه تحرک و پویایی و جهت رهاییبخش ببخشد خود تبدیل به ترمزی برای توسعه و عقبماندگی شده است.
به دیگر سخن، استحمار در جامعه ایران از قِبَلِ فهم کاذب از دین رخ میدهد و قدرت برای تحمیق تودهها بر این قدرت استحماری دین تکیه میکند و این خود باعث میشود توانایی جامعه برای مقابله با تحولات شتابان جهان کاهش یابد و از این طریق است که پدیدهای بمانند استعمار (نو و کهنه) با همکاری استبداد دمار از روزگار جوامع اسلامی و شرق درمیآورد.
بهعبارتدیگر، برای فهم جامعه ایران شریعتی پیشنهاد میکند فهم از دین “اصلاح” شود و از این منظر است که تکیه او بر اصلاح دینی قابلفهم میگردد، زیرا چه استبداد و چه استعمار زمانی میتوانند بر گرده جامعه بنشینند که جهل مقدس گردد و چه نیرویی غیر از دین در جامعه اسلامی قدرت این را دارد که جهل را اینچنین تقدیس کند که حتی متفکرانش جرأت نقد آن را نداشته باشند؟ اما اصلاح دینی در پروژه شریعتی چه مبنایی دارد؟ او بر چهار قلمرو تأکید ویژه دارد: ۱) خوانش مبتنی بر شناخت از اسلام ۲) تمایز بین تشیع علوی و تشیع صفوی ۳) تمایز تاریخی بین عالِم و روحانی و ۴) نقد سازمان روحانیت در جامعه اسلامی و مشخصاً جهان تشیع.
با خوانش مجموعه آثار شریعتی میتوان دریافت که بحثهای نظری او در خدمت “اصلاح دینی” و اصلاح دینی برای بازآفرینی الهیات اجتماعی رهاییبخشی است که عدالت و آزادی و وحدت انسانی را سرلوحه خویش قرار میدهد و این دقیقاً صورتبندی است که شریعتی از مفهوم “توحید” در برابر “شرک” دارد. برخلاف الهیات استحماری توحید و شرک “یکی بودن خدا” در برابر “چند خدا بودن” نیست بل توحید به دنبال وحدت انسانی در جامعه است و این سخن بدین معناست که جامعهای که در آن فقر و فلاکت و گرسنگی و روسپیگری و شکافهای طبقاتی است جامعه توحیدی نیست بل مظهر جامعه شرک است که در آن از اقتصاد کوثری خبری نیست بل مناسبات اقتصادیاش تکاثری است ولی “عنوان” مؤسسه اعتباریاش کوثر است ولی محتوایش تکاثری است.
هنگامیکه مفصلبندی تئوریک پروژه شریعتی را دقیق بتوانیم صورتبندی کنیم آنگاه میتوان از “چشمانداز شریعتی” وضع جوامع اسلامی و غیر اسلامی را موردنقد بنیادین قرارداد و افقهای نوین مفهومی گشود. به سخن دیگر، بهجای گفتن اینکه شریعتی سوسیالیستی مسلمان بود که باعث از بین رفتن برنامههای توسعه دوران پهلوی شد و مانع جهش بزرگ جامعه ایران شد … و توهمی هم جامعه را تحلیل کرد و تخیلی هم شریعتی را مسبب کاستیها خواند در عوض به دنبال فهم منطق تحولات جهان اسلام و جامعه ایران برویم و تفهمی منطق اندیشه شریعتی را تفسیر کنیم.