آیا از این کشکول، نقشه فرهنگی برون تراود ؟
نگاهی گذرا به نقشه مهندسی فرهنگی کشور و چند سئوال و ابهام پیرامون آن
سرانجام قریب به ده سال انتظارِ رهبر معظم انقلاب و اهالی فرهنگ کشور به سر آمد و شورای عالی انقلاب فرهنگی، سندی با عنوان نقشه مهندسی فرهنگی کشور را ابلاغ کرد. این سند شامل یک مقدمه و هفت فصل است. این یادداشت مختصر ضمن مرور کلی محتوای سند و با تکریم تلاشهای ارزشمند دستاندرکاران تدوین وتصویب آن، در نظر دارد برخی سئوالات و ابهامات موجود پیرامون فصول اصلی نقشه را مطرح نماید:
یادآور میگردد، این سند، مهندسی فرهنگی را، «فرایند بازطراحی، اصلاح و ارتقاء شئون و مناسبات نظام های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور بر اساس فرهنگ مهندسی شده با توجه به شرایط، ویژگیها و مقتضیات ملی و جهانی» و مهندسی فرهنگ را «فرایند بازشناسی، آسیب شناسی، پالایش و ارتقا بخشی فرهنگ و جهت دهی آن بر پایه هویت اصیل اسلامی ایرانی با توجه به مقتضیات و شرایط ملی و جهانی» تعریف کرده است.
۱- فصل دوم سند، مجموعه 58 گزارهی کوتاه و بلند مشتمل بر مبانی، ارزشها و اصول مهندسی فرهنگی است که این چنین معرفی شده است؛ مبانی، اصول و ارزشها، «شاکله و مبنای هدفگذاری، سیاستگذاری و برنامهریزی و مدیریت راهبردی فرهنگی کشور است». براین اساس، در این فصل، از مفاهیم مهمی همچون «چیستی فرهنگ» و «نقش عاملیت ها و ساختارها»، نسبت «فرهنگ و حاکمیت» و «فرهنگ و دین» و … سخن به میان آمده است. با این توصیف :
• گویا قرار بوده در این بخش، زیرساختهای معرفتی و نظری نقشه که میتوان از آن با عنوان «نظریه پایه» نام برد، تعیین و تبیین شود. اما در بخش دیگری از سند، «تدوین و تبیین نظریه ملی فرهنگ مبتنی بر بنیانهای معرفتی اسلامی » به عنوان یک اقدام، به آینده، موکول شده است!
• نسبت میان فرد، جامعه و فرهنگ در مبانی و اصول نقشه مشخص نشده است. به عبارت دیگر، معلوم نیست، آیا این نقشه برای اعتلای فرهنگی به فرد اصالت داده یا به جامعه و یا نسبتی میان آنها برقرار کرده است؟
• جایگاه روش اجتهادی در نظام فرهنگی کشور کجاست ؟ آیا پایبندی به این روش، تا مرحله نهادسازی نظام فرهنگی کشور استمرار خواهد داشت؟ یا اینکه همچنان حوزههای علمیه در سیاستگذاری و راهبری فرهنگی کشور، در حد ناظر به رسمیت شناخته خواهند شد؟
– ۲فصل سوم نقشه، به چشم انداز فرهنگی ایران در سال 1404 شمسی اختصاص یافته است. چشماندازی که از 5 فراز و 14 بند فرعی تشکیل شده و تلاش دارد قلههای فرهنگی کشور در سال مقصد را توصیف نماید. (ایران کشوری است با هویت اسلامی، ایرانی و انقلابی و پویای طریق جامعه مهدوی، پیشتاز در اخلاق و رفتار حسنه، دارای جایگاه نخست در عرصه های فرهنگ و هنر، تعلیم و تربیت، علم و فناوری و اطلاعات، ارتباطات و رسانه در سطح منطقه و جهان اسلام، الهام بخش امت اسلامی و مستضعفان با تعامل فرهنگی مؤثر و سازنده در سطح جهانی و دست یافته به نظام فراگیر، کارآمد و منسجم فرهنگی هدایتگر تمامی شئون و نظامات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه. فرهنگ جامعه ایران در افق این چشمانداز، چنین ویژگیهایی خواهد داشت ….) دو سئوال مهم ناظر به دو بعد روشی و محتوایی این بخش از نقشه نیز عبارتند از:
• از ویژگیهای قطعی یک چشمانداز خوب، «ساده، همه فهم بودن و شوقانگیزی» آن است. آیا این چشمانداز 610 کلمهای سند، این ویژگیها را دارد؟ یک اهل فرهنگِ نخبه و با تجربه، با چند بار خواندن، میتواند با آن ارتباط برقرار کند؟ تا برسد به مردم عادی که حتی بسیاری از کلمات آن را دریافت نخواهد کرد.
• به لحاظ محتوایی هم باید گفت؛ اساساً این چشمانداز، قله حرکت فرهنگی کشور ظرف 12 سال آینده را چگونه توصیف کرده و آیا همه این خوبیهایی که به حق برشمرده ، ظرف این مدت، دست یافتنی خواهد بود؟
شاید، بیان دو مثال، قدری بیشتر این دو سئوال را تبیین کند. مرور اسناد بالادستی فرهنگی ترکیه، حکایت از آن دارد که این کشور، «ارائه یک “مدل ترکیهای” به عنوان راه حل مسائل فرهنگی کشورهای منطقه و نهایتاً جهان اسلام » را به عنوان افق پیشروی نظام فرهنگی خود قرار داده است.
همچنین به عنوان مثالی دیگر، اگرچه کشور کانادا، شیوه چشماندازنویسی را در هدایت فرهنگی در پیش نگرفته است، اما با شیوه پیامدسنجی، چنین عبارت کوتاهی را مبنای سنجش و راهبری فعالیتهای فرهنگی کشور تعریف کرده است که : «کاناداییها در یک اجتماع فراگیر که بر مبنای فهم بین فرهنگی ساخته شده باشد، با مشارکت فرهنگی زندگی می کنند.»
۳ – فصول4تا 6 نقشه به صورت سلسله مراتبی، به اهداف، راهبردها و اقدامات مهندسی فرهنگی پرداخته است. تبلور نهایی این سه فصل در واقع اهداف و راهبردهای سیزدهگانه است که به بیانهای مختلف در این فصول تکرار شده است. گویا تدوین کنندگان سند در نهایت، سیزده مسئله کلان فرهنگی را شناسایی کرده و در صدد تعیین راهحل برای آنها هستند. اما روش تکثرگرایانه تدوین نقشه که از ابتدای سند مشخص است در فصل ششم به یکباره، ضریب چندین برابری به خود گرفته و آبشاری از مفاهیم، واژهها و گزارههای تو در تو و سنگین ایجاد میشود. راهبرد کلان، راهبرد ملی و اقدام ملی، سه لایه عملیاتی نقشه مهندسی فرهنگی هستند که ذیلِ لایههای بالاتر یعنی ؛ مبانی، ارزشها، اصول، چشمانداز ،اهداف و اولویتهای پیشگفته است. به عبارت دیگر، به لحاظ مفهومی این نقشه ، 9 لایه دارد. از سوی دیگر به لحاظ تنوع و تکثر محتواییِ سه لایه آخر که در فصل ششم تدوین و تنظیم شده است، شاهد 13 راهبرد کلان، 105 راهبرد ملی و 307 اقدام ملی هستیم. بی تردید این تکثر غیرضرور، از نقاط آسیبخیز و چالشساز اجرای نقشه خواهد بود. اما، گذشته از این نگاه کمیتگرایانه به بخش راهحلهای نقشه، ذکر چند مطلب و ابهام را در این خصوص لازم میدانم :
• یکی از خطاهای مرسوم در سیاستگذاری فرهنگی ، خلط میان ارزشها، اهداف و سیاستها است. به نظر میرسد تهیه کنندگان این نقشه دچار این خطا شدهاند. به عنوان نمونه، مضمون یکی از ارزشهای بنیادی و اساسی نظام اسلامی یعنی «تمسک به قرآن و اهل بیت علیهمالسلام»، یکبار با عبارت « فراگیر شدن اُنس و تمسک به قرآن کریم و حاکمیت قرآن » به عنوان هدف کلان و یکبار هم با عبارت « نهادینهسازی فرهنگ تمسک به قرآن و عترت » به عنوان راهبرد کلان (سیاست) به کار رفته است. این گونه عبارت پردازیها و تکرارها که در جای جای سند مشهود است، به جز حجیم و پیچیده کردن سند اثر دیگری ندارد. به عبارت دیگر، وقتی خود ارزش فرهنگی در جایگاه هدف یا سیاست فرهنگی قرار میگیرد، در واقع فرآیند سیاستگذاری دچار کلی گویی میشود و عملاً کاری از پیش نخواهد رفت.
• شناخت راه حل برای مسائل فرهنگی، در واقع برقراری پل میان حوزه نظر و عمل است. لذا شناخت درست راه حل کارآمد، در گرو انتخاب مبنای فکری و نظری درخور، جهت تبیین و تحلیل مسئله سیاستی است. نگارنده معتقد است، هر یک از راهبردهای کلان سیزده گانهای که در نقشه آمده است، از حیث سیاستگذاری، در واقع اولا و بذات یک مسئله سیاستی هستند. مثلا راهبرد کلان شماره 1، یعنی «نهادینهسازی فرهنگ تمسک به قرآن و عترت» حکایت از آن دارد که تدوین کنندگان نقشه، یک مسئله سیاستی مانند «ضعف محوریت قرآن و عترت در نظام فرهنگی» را مدنظر قرار داده و سپس راهبردهای ملی و اقدامات ملی را ناظر به این مسئله سیاستی تدارک کردهاند. اما نقطه ابهام در اینجاست که نظریه و رویکرد پایهی تدوین کنندگان نقشه در مسئله تمسک به قرآن و عترت چیست و این مسئله با کدام رویکرد مورد تحلیل و صورتبندی قرار گرفته است. باز برای نمونه، میتوان گفت ، برای سیاستگذاری حل چنین مسئله-ای، سطوح متفاوتی متصور است که در هر سطح، سیاستها و اقدامات متفاوتی نیاز خواهد بود. در یک سطح ممکن است، راهبردی مانند «گسترش قرائت و حفظ قرآن در سطح عمومی جامعه» فکر کرد و در سطحی دیگر، میتوان به «طراحی و تأسیس الگوها و ساختارهای اجتماعی بر مبنای قرآن و عترت» اندیشید. روشن است که طراحی اقدام برای هر یک از این سطوح متفاوت خواهد بود.
• مطلب دیگر در خصوص راهبردها واقدامات پیشنهادی نقشه، رهیافت دستیابی به این راهحلهاست. تحلیل روند (مبتنی بر آمار و اطلاعات میدانی)، تحلیل تئوریک (مبتنی بر تئوریها و نظریات) و گمانهزنی (مبتنی بر تجربیات و تصورات تدوین کنندگان) از جمله مهمترین رهیافتهای شناسایی سیاستها و اقدامات هستند. مقایسه راهبردها و اقدامات مندرج در این سند با سیاستها و راهبردهای موجود در اسناد پیشین حوزه فرهنگی کشور حکایت از آن دارد که در تدوین این نقشه خلاقیت و نوآوری جایگاه جدی و موثری نداشته است. و اغلب پیشنهادها مبتنی بر اسناد پیشین و تجربه و تصورات تدوین کنندگان سند ارائه شده است. و رهیافتهای تحلیل تئوریک و تحلیل روند چندان مورد توجه نبودهاند.
• سازمانگرایی افراطی واقعیت دیگری است که گریبانگیرِ راهبردها و اقدامات پیشنهادی نقشه شده است. در میان اقدامات 307گانه سیلی از اقداماتی است که کارتابل مدیران و کارشناسان سازمانها و نهادهای فرهنگی را نشانه گرفتهاند. تعددِ واژهها و اصطلاحاتی از این قبیل موید این مطلب است: تهیه و اجرا، طراحی و توسعه، ساماندهی و تقویت، تدوین و تصویب، ساماندهی و هدایت، ضابطهمند نمودن، تولید و عرضه، ایجاد، اصلاح و … . با این وجود بیراهه نخواهد بود اگر گفته شود که نگرش تدوینکنندگان سند خواسته یا ناخواسته معطوف به تصدیگری حاکمیتی در عرصه فرهنگ بوده است. روشن است که اگر چنین چیزی ثابت شود، سهم مردم و موسسات مردمنهاد در حوزه فرهنگ تبعیت و نظارهگری خواهد بود. البته شایان ذکر است که بخشی از اقدامات هم با واژههایی مانند؛ معرفی و الگوسازی، حمایت و پشتیبانی و گفتمانسازی شروع شدهاند که میتواند حاکی از توجه به نقش زمینهای دستگاههای حاکمیتی است.
۴- آخرین مطلب قابل گفتگو در خصوص نقشه، نظام اجرایی نقشه است. ورود ناقص، حداقلی و گذرای نقشه به مبحث بسیار مهمِ اجرای نقشه در قالب دو بند در فصل هفتم نقشه صورت گرفته است. سپردن مسئولیت راهبری و نظارت به شورای عالی انقلاب فرهنگی و پیشنهاد تشکیل »ستاد راهبری اجرای نقشه مهندسی فرهنگی کشور» دو نقطه روشنِ بخش اجرایی نقشه است که در کنار دهها نقطه تاریک این مرحله مهم، در سند ذکر شده است. طبعاً به دلیل اینکه این بخش با سکوت برگزار شده، سخن زیادی در این خصوص نمیتوان مطرح کرد. امّا، مهمتر از بحث ساختاری صرف در اجرای نقشه (که در واقع بناست مجموعه سیاستها و اقدامات اعتلای فرهنگی کشور باشد)، بحث رویکردی در اجرای نقشه است. خاستگاه دیدگاه-های موجود در این خصوص به دو دیدگاهِ اصلی برمیگردد: دیدگاه بالا به پایین (که اجرای سیاست را یک فرآیند دستوری میداند) و دیدگاه پایین به بالا (که اجرای سیاست را یک فرآیند تکاملی، تدریجی و یادگیرانه تعریف میکند). بی تردید باید در تمهید امور اجرایی از محاسن هر دو دیدگاه استفاده و از معایب آنها پرهیز نمود .
البته روشن است که دست اندرکاران محترم تدوین نقشه، نسبت به این سئوالات و ابهامات پاسخهایی دارند. اما واقع مطلب این است که وقتی زمان قریب به ده سال و مقدورات قابل توجهی که احتمالاً در مسیر تدوین نقشه صرف شده است را در کنار این سئوالات وابهامات قرار دادم ناخودآگاه داستان عمارت وینچستر به خاطرم آمد. عمارت وینچستر ساختمانی تاریخی در کالیفرنیاست که ساخت آن ۳۸ سال طول کشیده و عجایب زیادی در آن وجود دارد. از جمله دربها و پنجرههای زیادی که رو به دیوار باز میشوند، راه پلههائی که به هیچ جا ختم نمیشوند و تعداد زیادی بخاری، راه پله و درب و پنجره اضافی که بود و نبود آنها تأثیری در کاربری ساختمان ندارند.
این گفتار مختصر، با نگاه اصلاحی و تکمیلی تدوین شده و نقادی صورت گرفته، هرگز به معنی نادیده انگاشتن زحمات دلسوزانه و قابل تقدیرِ همه عزیزانی که با نیت خدمت خالصانه در این مسیر گام برداشتهاند نیست.
نگاهی گذرا به نقشه مهندسی فرهنگی کشور و چند سئوال و ابهام پیرامون آنمحمدرضا بهمنی