سبک رفتاری حزباللهیها و دوری از اسلام فقاهتی
در مقابلِ اسلام فقاهتی که برداشتی عقلانی از دین دارد و مصلحت را از مقومات عمل اجتماعی میداند، اسلام آرمانی و احساسی، تنها به ارزشهای اصیل انقلاب و آرمان های مکتبی توجه شعارگونه و نمادین دارد و همواره از احساسات و هیجان های مذهبی برای پیشبرد اقدامات خود بهره میگیرد.
با شاخصه اعتدال و قانونگرایی، برخی رفتارهای اجتماعی و سیاسی افرادی که حزباللهی خوانده میشوند پرچسب تندروی و گاه خشونتآمیز زده میشود. آرمان گرایی افراطی و چشم را بستن از واقعیات و مصالح جامعه، این گروه را به سمت برخی ناهنجاریهای اجتماعی و مذهبی کشانده است.
جدای از تحلیل جامعهشناختی و روانشناختی این گروه سیاسی و مذهبی (حزباللهیها) به نظر میرسد عامل اساسی و کلیدی در رفتار این گروه و خروج از مسیر اعتدال و قانون، «نگرش این افراد به فقه» است. شاید بتوان در باب چگونگی شکلگیری گروههای اسلامی در تاریخ پیش و پس از انقلاب اسلامی، فرضیهای کلی و اساسی را در نظر گرفت که گروهها و جمعیتهای سیاسی و مذهبی، در نوع تعامل با فقه و نگاه ایشان به امر فقاهت و اجتهاد متولد شدند. حرکت و مسیر این گروهها و رفتارشناسی آنها را میتوان با گونه نگرش به فقه سنجید. بهطور مثال حزب جمهوری اسلامی را میتوان تنها حزب برخاسته از اسلام فقاهتی و در رأس قرار دادن قدرت حجت و مجتهدانه دانست. یا اینکه گروه فرقان که کاملاً مشی مذهبی و تعصبات دینی داشت را میتوان نمونه اعلای نفی اسلام فقاهتی و اجتهادی با مایههای سلفیگری و اسلام التقاطی دانست.
اما از زاویه معرفت شناختی میتوان گفت مبنای رفتار حزباللهیها، دو عامل تعیین کننده زیر است:
یک: مراجعه به متون اسلامی و تفسیر آنها بر اساس برداشت شخصی و سلیقه ای و دوری از اجتهاد عقلانی
دو: ملاک قرار دادن سخنان و استناد قرار دادن دیدگاههای غیر فقیهان
حزباللهیها، در مراجعه به آیات و روایات و سیره امامان معصوم از قرائت رایج و رسمی عالمان دینی پرهیز دارند و شدیدا به همسان سازی تاریخی در رخدادهای امروزین علاقه دارند. برای آنها مصداق یابی مالک اشتر و عمار و نیز طلحه و زبیر و معاویه برای افراد معاصر و دوستان و دشمنان، ارزش بیشتری دارد تا ملاک قرار دادن دستورات فقهی. حزب اللهی بیشتر از آنکه فقه را مبنای عمل اجتماعی خود قرار دهند، به مصداق یابی تاریخی استناد میکنند. در دیگاه ایشان فقه، دچار رکود شده است و در عمل اجتماعی به بن بست رسیده است. مرجعیت در نگاه حزباللهیها تنها برای تقلید در مسائل فردی سودمند است و مرجعیت، نهادی سنتی و غافل از تقابل جبهه انقلاب اسلامی و جبهه کفر و غرب است. حتی حزباللهیها در برههای از زمان هیچ ابایی نداشتند که در رسانه رسمی خود مرجع بزرگی چون آیتالله العظمی خویی را طاغوتی و طرفدار شاه بهصراحت اعلام کنند! که البته موجب تعطیلی این رسانه شد.
در فضای خلأ نظری و فکری که در پی حذف فقاهت پیش میآید حزباللهیها به تاریخ و عمل امامان معصوم بدون اجتهاد و نیز تفسیرهای شخصی مراجعه میکنند حتی اگر فقه آن را برنتابد. مانند استفاده از خشونت در امر به معروف و نهی از منکر که در کارنامه حزب الهی به مواردی بر میخوریم که از برخورد فیزیکی استفاده شده است. اتفاق فقیهان معاصر بر این مطلب است که تنها ولی امر و حاکم شرعی میتواند برای اجرای احکام شرعی و برقراری امنیت اجتماعی و اخلاقی جامعه از برخورد فیزیکی کمک بگیرد. اما حزباللهیها بی توجه به چنین دیدگاه فقهی، با مصداق سازی تاریخی دست به خشونت زدهاند. آنچه مهم برای حزباللهیها است پایداری حالت روانی مبارزه و اقدام بدنی است که احساس عاشورایی و دفاع مقدس دچار فراموشی نشود. این حس تاریخی حتی میتواند بهراحتی فقه را کنار بزند چراکه این فقه نمیتواند چنین حسی را در اقدام و حرکتهای تند تأمین کند.
اما در مبنای رفتار سیاسی و اجتماعی حزباللهیها و شکل دادن به نگرش خود، منبریان و مداحان نقش اساسی ایفا میکنند و گروه مرجع را تشکیل میدهند. فقیهان تنها افراد عالم و مذهبی هستند که سخنان آنها نمیتواند عمل اجتماعی را شکل دهد. در نگاه حزباللهیها، فقیهان هیچگاه حقیقت انقلاب اسلامی را درک نکرده اند و نمیتوانند به درستی مصالح جامعه اسلامی را تشخیص دهند اما منبریان و مداحان انقلابی، ارزشهای ناب اسلامی را درک کرده و به درستی مسیر انقلاب اسلامی را روشن میسازند. گاهی سخنان پرشور مداحی که نقش پدری دارد در وسط نوحهخوانی دارای نفوذ بیشتری برای حزباللهیها دارد تا سخنان نصحیتآمیز ولیفقیه! همچنین یک منبری میتواند با مزربندی جبهه جنگ و تعیین دوست و دشمن و خودی و غیر خودی، حزباللهیها را دعوت به اقدام اجتماعی تند نماید. اما همواره سخنان مرجعیت، تنها محافظهکاری و خالی از جسارت انقلابی است!
آنچه با ملاحظه رفتارهای سیاسی و نگرش حزباللهیها میتوان گفت آنست که اسلام فقاهتی در تفکر و عمل ایشان جایی ندارد و اسلام آرمانی و احساسی مبنای اندیشه ای و رفتاری آنهاست.
اسلام فقاهتی، عمل سیاسی را با استناد به فقه و دیدگاه فقیهان شکل میدهد و از حجت و مستند بودن هر عمل سیاسی و فعل گفتاری به دین دفاع میکند. امام راحل سعی تمام داشت که تمام گروههای سیاسی نسبت خود را با اسلام فقاهتی روشن کنند و نزدیک به این نگاه باشند و از اسلام فقاهتی فاصله نگیرند. تعیین نمایندهای چون آیتالله شرعی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را میتوان با این فکر، تحلیل کرد. اکنون افراد کلیدی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از جمله کسانی هستند که فاصله معنا داری از اسلام فقاهتی دارند. کارنامه ایشان پس از دوم خرداد 76 تا کنون گویای این مطلب است. باید جداگانه بررسی و موشکافی کرد که ریشه نفی اسلام فقاهتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در طرفداری اندیشه اسلام منهای روحانیتِ دکتر شریعتی است.
اما در مقابلِ اسلام فقاهتی که برداشتی عقلانی از دین دارد و مصلحت را از مقومات عمل اجتماعی میداند، اسلام آرمانی و احساسی، تنها به ارزشهای اصیل انقلاب و آرمان های مکتبی توجه شعارگونه و نمادین دارد و همواره از احساسات و هیجان های مذهبی برای پیشبرد اقدامات خود بهره میگیرد. آرمانگرایی افراطی در عرصه سیاسی، حرکت خود را در ترور شخصیتی دشمنان خود میپندارد و همواره علاقه به دشمنسازی دارد و صلح و مصالحه را حتی اگر به سیره امام معصوم مستند باشد اصلا برنمیتابد. اسلام احساسی و آرمانگرایی افراطی، از عقلانیت برخوردار نیست و فکر و اندیشه ایشان در تن دادن به منبریان و مداحان خلاصه میشود.
در اسلام فقاهتی، منطق استناد به دین جایگاه کلیدی و روشی دارد. منطق استناد به دین با قواعد و اصول خویش روشن میسازد که چگونه میتواند عملی مستند به دین باشد. منطق استناد به دین در حوزهها و علوم اسلامی به «اصول فقه» شناخته میشود. جالب آنکه حزباللهیها و نوع تفکر این گروه، شدیدا از اصول فقه گریزان است و این دانش را مانند ریاضی تنها برای تقویت ذهن مفید میداند و آن را خلاف مکتب اهل بیت معرفی میکند. در تفکر حزباللهیها، متن روایات بدون استفاده از قواعد اجتهاد و اصول فقه و منطق استناد، مورد توجه و مراجعه است. بنابراین وقتی روایتخوانی بر اساس پیشامدهای روز، در جای اصول فقه مینشیند، منبریان و مداحان نقش اساسی پیدا میکنند نه فقیهان و مجتهدان.
در پایان به این جمله مهم بسنده میکنم. پدیده حزباللهیها و نوع برخورد ایشان با فقاهت و اجتهاد در عرصه اجتماعی و سیاسی را میتوان اخباریگری سیاسی دانست.
در مقابلِ اسلام فقاهتی که برداشتی عقلانی از دین دارد و مصلحت را از مقومات عمل اجتماعی میداند، اسلام آرمانی و احساسی، تنها به ارزشهای اصیل انقلاب و آرمان های مکتبی توجه شعارگونه و نمادین دارد و همواره از احساسات و هیجان های مذهبی برای پیشبرد اقدامات خود بهره میگیرد.علی الهی خراسانی
اخباریگری سیاسی تعبیر جالبی است درباره حزب اللهی ها
حزب اللهی فقط مسعود ده نمکی!
درست است که در بین حزب اللهی های مرسوم، مانند بقیه اقاشار و اصناف (حتی روحانیت) افراد افراطی وجود دارند، ولی این دلیل نمی شود که همه را با یک چوب برانید.نکته دیگر اینکه در اسلام، هیچگاه شوری که با شعور باشد، طرد نشده است. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی هم، در برنامه های احساسی (به قول نویسنده) جزئیات را ریز به ریز از فقها استفتا نمی کردند، البته هرچند طبیعی است کارهایی هم به صورت خودسرانه و نادرست انجام شده باشد، ولی هیچ خللی در اصل جریان ایجاد نشد.دراین باره سخن بسیار است ولی آنچه به ذهن می رسد این است که نویسنده ظاهرا فقط با حزب اللهی های افراطی سر و کار داشته و توفیق حضور در جمع حزب اللهی های مخلص و منطقی را نداشته است.در پایان به عنوان یک دوست، توصیه میکنم از این نگاه کلی بدبینانه خود توبه کنید تا عدالت شما خدشه دار نشود.