سخنرانی‌ها/ معرفی قرآن مورخان (بخش۳) به روایت مجید سلیمانی

بخش سوم سخنرانی مجید سلیمانی با عنوان «معرفی قرآن مورخان»

 

من مجید سلیمانی هستم و این گفتار سوم خواهد بود در معرّفی کتاب قرآن مورّخان. دو بخش پیشین بیشتر به مقدّماتی در خصوص مطالعات و پژوهش‌های آکادمیک غربی در حوزه قرآن‌پژوهی پرداخته بود و برخی تحوّلات در خصوص منابع، روش‌ها و رویکردهای پژوهشی. همچنین توضیحی بود در خصوص طرح و ساختار کلّی کتاب.

 

جلد اوّل شامل بیست یادداشت که در سه بخش طبقه‌بندی شده است که من نام مقالات و نویسندگان را جداگانه در متن خواهم آورد چون خوانش شفاهی آن‌ها چندان مفید نخواهد بود. امّا برای نمونه از یادداشت اوّل بیشتر خواهم گفت.

 

LE CORAN ET LES DÉBUTS DE L’ISLAM : CONTEXTE HISTORIQUE ET GÉOGRAPHIQUE بخش اول: قرآن و آغاز اسلام، بافتار تاریخی و جغرافیایی، شامل چهار مقاله است:
I. L’Arabie préislamique (Christian Julien Robin) عربستان پیش از اسلام، از کریستیان ژولین روبن
II. Arabes et Iraniens avant et au début de l’islam (Samra Azarnouche) اعراب و ایرانیان، پیش و آغاز اسلام، سمرا آذرنوش
III. Les vies de Muhammad (Stephen J. Shoemaker) حیات‌های پیامبر، از استفان شومیکر
IV. De l’Arabie à l’empire (Antoine Borrut) از عربستان تا امپراطوری، از آنتون بُقو
LE CORAN AU CARREFOUR DES TRADITIONS RELIGIEUSES DE L’ANTIQUITÉ TARDIVE بخش دوم: قرآن در چهاراه سنن مذهبیِ عهد باستان متاخر، شما ده مقاله
V. Le judaïsme et le Coran (Meir M. Bar-Asher) یهودیت و قرآن، مِیِر بار آشر
VI. Les communautés religieuses dans l’Empire byzantin à la veille de la conquête (Muriel Debié et Vincent Déroche) اجتماعات مذهبی، در امپراتوری بیزانس، در ابتدای فتوحات، موریل دبیه و ونسان دِروش
VII. Les chrétiens en Iran sassanide (Christelle Jullien) مسیحیان و ایران ساسانی، کریستل ژولیَن
VIII. Le christianisme éthiopien (Manfred Kropp et Guillaume Dye) مسیحیت اتیوپی، مانفرد کروپ و گیوم دی
IX. Les courants « judéo-chrétiens » et chrétiens orientaux de l’Antiquité tardive (Jan M. F. Van Reeth) جریان‌های مسیهودی و مسیحیان شرقیِ عهد باستان متاخر
جان فان ریت
X. Le manichéisme : recherches actuelles (Michel Tardieu) مانویت، پژوهش‌های جاری، میشل تاردیو
XI. Les écrits apocryphes juifs et le Coran (David Hamidović) مکتوبات مشکوک (غیرقانونی، غیررسمی) و قرآن، دیوید حمیدویچ
XII. Les apocalypses syriaques (Muriel Debié) مکاشفه‌های آخرالزمانی سریانی، موریل دبیه
XIII. L’apocalyptique iranienne (Frantz Grenet) مکاشفه‌های آخرالزمانی ایرانی، فرانتز گرُنه
XIV. Le Coran et son environnement légal (David S. Powers) قرآن و محیط فقهی آن، دیوید پاورز
LE CORPUS CORANIQUE بخش سوم: مصحف قرآنی، شامل شش مقاله است.
XV. L’étude des manuscrits coraniques en Occident (François Déroche) مطالعات نسخ قرآنی در غرب، فرانسوا دروش
XVI. Les manuscrits coraniques anciens (Éléonore Cellard) نسخ قرآنی کهن، از اِلِنوار سِلار
XVII. Le Coran des pierres (Frédéric Imbert) قرآنِ سنگ‌ها (سنگ‌‌نوشته‌ها)، فِدِریک امبر
XVIII. Le corpus coranique : contexte et composition (Guillaume Dye) مصحف قرآنی، بافتار و ساختار، گیوم دی
XIX. Le corpus coranique. Questions autour de sa canonisation (Guillaume Dye) مصحف قرآنی، پرسش‌ها در خصوص قانونی شدن آن، گیوم دی
XX. Le shi’isme et le Coran (Mohammad Ali Amir-Moezzi) تشیع و قرآن، محمد علی امیر معزّی

 

مقاله اوّل «عربستان پیش از اسلام» است L’Arabie Préislamique  که می‌توانیم به عربستان پیشااسلام هم ترجمه کنیم. ما اینجا کلمهٔ عربستان را استفاده کردیم و بعد بیشتر شبه جزیره خواهیم گفت که مطابق جغرافیای سیاسی امروز شامل عربستان سعودی، یمن، عمّان، بحرین، قطر، کویت و امارات خواهد بود.

نویسنده مقاله Christian Julien Robin متولّد ۱۹۴۳، باستان‌شناس، متخصص خوانش کتیبه‌ها و مستشرق فرانسوی‌ست با تمرکز بر تاریخ عربستان پیش از اسلام. عضو فرهنگستان کتیبه‌شناسی و زبان‌های باستانی در فرانسه و صاحب آثار متعددی در این زمینه. من جدای این مقاله‌ که از آن خواهیم گفت، توصیه می‌کنم به علاقمندان که به برخی ویدیوهای ایشان را هم که در دسترس هست رجوع کنند، بیشتر به فرانسه است البته و چندتایی هم به انگلیسی. ارایه‌های ایشان معمولا خیلی مستند و روشمند است. عموما عکس و تاریخ کتیبه‌ها را می‌آورد و بعد متن نوشته‌های کهن گِعِزی و سبایی و عربی جنوبی و سریانی را می‌خواند و البته آوانویسی را هم آورده است. مقصود این که یک صورت آموزشی دارد.

 

ابتدا اشاره‌ای دارند به تاریخ باستانشناسی در یمن و عربستان خصوصا، از ابتدا تا ۱۹۱۴ که دوران جنگ است و فعالیت‌ها متوقف می‌شود. یک دوره سکون بلند به دلایل مختلف، و بعد در حدود سال‌های ۱۹۷۰ که کند و کاوها دوباره آغاز می‌شود منتهی با محدودیت‌های زیاد. امّا در یکی دو دهه گذشته باستانشناسی بسیار رونق گرفته و در جای دیگری اشاره می‌کند که حدود بیست و پنج تیم بین المللی در آنجا مشغول کار هستند. حفریات و باستانشناسی همچنان در مکه و مدینه ممنوع است و البته ابعاد بازسازی و گسترش شهری و ساخت و سازها هم امید به کشف و بازیابی آثار باستانی رو بسیار کاهش داده است.

 

به هر شکل در پرتو این تحقیقات می‌دانیم که آن تصوّر سنّتی که عربستان عهد جاهلی در یک تاریکی مطلقی بوده است، بسیار منزوی و ایزوله، با عموم جمعیت بت‌پرست، دور از ادیان توحیدی و خالی از مراودات فرهنگی با کشورهای پیرامونی که عموما ادیان توحیدی داشته‌اند، چندان درست نیست. یک محیط از منظر دینی و فرهنگی بسیار متنوع بوده است و ادیان توحیدی هم در آن حضور بسیار قوی داشتند.

 

در مقاله بحثی دارند در خصوص زبان عربی و سابقه آن و نسبت آن با دیگر زبان‌های شبه جزیره. می‌گویند که در حدود سال‌های ۵۰۰ میلادی است که ما شاهد گسترش زبان و خطّ عربی هستیم در شبه جزیره و نمونه‌های آغازین همین خطّ عربی که ما می‌شناسیم در آنجا آمده و بحث شده.

 

همچنان مرتبط با زبان، به موضوع «لغات دخیل» در قرآن پرداخته‌اند و ضرورت برخی بازنگری‌ها در باب کتاب آرتور جفری، و دانسته‌های جدید در خصوص رواج یا معنای رایج برخی از این کلمات دخیل که از کتیبه‌ها و سنگ‌نوشته‌ها و پاپیروس‌ها به دست آمده است و البته یک منبع بسیار گسترده دیگر که نوشته‌هایی بر روی چوب‌های نی‌مانند هستند و بیشینه آنها هنوز خوانده نشده‌اند.

 

برخی از این کلمات دخیل از منظر دینی بسیار مهم هستند، مثل همه آنچه که از ریشه رُحم است، مثل رحیم و نظایر آن. دیگر مسجد است، کاهن، ربّ، مَلَک و کلمات کلیدی همچون زکوه، صلوه یا به مثال عالم و «عالمین» چنان که در سوره فاتحه می‌خوانیم. کلمه محراب خصوصا جالب است که آرتور جفری به آن نپرداخته بود و شاید بدانید برخی پژوهشگران ایرانی هم ریشه‌های فارسی برای آن حدس زده‌ بودند که اینطور نیست و اینک شواهد بیشتری در خصوص معنا و کاربرد کهن آن پیدا شده است. در نهایت این نکته مهمّی است که می‌گوید که ریشه و معنای «مفردات قرآنی از تفسیر برنمی‌اید بلکه از متون کهن تاریخی استخراج می‌شود». مقصود آن که حاصل حدس و گمان‌های تفسیری یا حِکمی نیست بلکه شواهد متنی لازم دارد.

 

پژوهشی در خصوص سابقه نام خداوند، چون ربّ و رحمن و الله که در بخش تاریخ حکومت حمیر خواهیم گفت. همچنین است در خصوص حضور و نام برخی بتان و خوانش دوباره اصنام ابن کلبی در سایه این داده‌ها.

 

بحثی در باب تقویم عربی و زمان حج. اشارات جغرافیای قرآن، به مثال الحِجر در سوره پانزدهم به همین نام و این که الحِجر، در نزدیکی مداین صالح امروزی امروزی بوده و توضیح و عکسی در باب خانه‌های که در دل کوه می‌ساخته‌اند «وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ…» همچنین در خصوص اهل سبا و سد مَارِب…

 

امّا مقاله بیش از همه به سابقه، قدرت و نفوذ دولت حِمیر و تحوّلات آن می‌پردازد.

 

بر اساس منابع کهن می‌خوانیم که حمیریان، حاکمان یمن قدیم، حدود سال ۳۸۰ میلادی به یهودیت گرویدند، کتیبه‌ها از چند خدایی به توحیدی بازگشته، اندک اندک قدرت خود را در شبه جزیره گسترش دادند. صد و بیست سال بعد، حدود سال‌‌های پانصد میلادی، به دلایلی که چندان روشن نیست، خراجگزار دولت مسیحی حبشه شدند که ارتباطاتی قوی با امپراطوری بیزانس داشت. سال ۵۲۲ میلادی، یوسف ذونواس به قدرت می‌رسد که علیه حبشیان قیام می‌کند و به آیین یهودیت بازمی‌گردد. تنها چند ماه بعد به سوی نجران حرکت کرد و به قول مولانا «در هلاک قوم عیسی رو نمود». در نوامبر ۵۲۳ میلادی مسیحیان نجران را قتل عام کرد که برخی حکایت اصحاب اخدود در قرآن، سوره البروج، را به آن مربوط دانسته‌اند و برخی هم نه. نظر کریستین روبن این است که ما شاهد قانع‌کننده‌ای در این خصوص نداریم و نظر گیوم دی هم که توضیحات آن سوره را آورده هم غیر از این نیست.

این واقعه درست یک قرن پیش از سال هجرت پیامبر است و مدارک زیادی از آن باقی مانده است، هم از سوی حکومتیان و هم مسیحیان.

 

این واقعه تاثیر بسیار شدیدی در کل منطقه و در خود حبشه و مسیحیان آنجا داشت و اتّفاقات مهمی را بعد از آن رقم زد. حمله‌ای انتقامی ترتیب داده شد. یمن دوباره فتح شد و یوسف کشته شد و این بار حبشیان دین حمیریان را رسما به مسیحیت تغییر دادند و پادشاهی مسیحی بر تخت گذاشتند همراه با لشکری به فرماندهی ابرهه.

 

امّا حدود پنج سال بعد ابرهه علیه این پادشاه دست‌نشانده «کودتا» کرد و او را برانداخت و به جای او نشست و قدرت خود را در کل شبه جزیره گسترد. در کتیبه‌ای به سال ۵۵۲ از فتح یثرب سخن می‌گوید. حدود سال‌های ۵۶۰ کلیسای بزرگ خود، القلیس، که به اشکالی دیگری هم خوانده اند و به هر حال هم ریشه است با کلیسا، را در صنعا ساخت که امروزه مکانش به خوبی شناخته شده است و در فاصله سال‌های ۵۶۰ تا ۵۶۵ هست که گویا لشکرکشی فاجعه‌آمیزی به کناره‌های غربی عربستان داشته است و البته در خصوص «اصحاب فیل» خواهیم آورد. با مرگ او، دولت حمیر دچار ضعف و فتور و زوال شد تا حدود پانزده سال بعد که ساسانیان بر یمن و قلمرو پیشین حمیریان تسلّط یافتند.

 

تحوّلات مذهبی و دینی دولت حمیر خیلی مهم است. حمیر، قدرت مسلّط منطقه بوده برای مدّت بسیار بلندی و چنان که دیدیم ابتدا یهودی بوده است و بعد مسیحی، در حدود ۱۸۰ سال، و به قاعده تاثیر خودش را در منطقه گذاشته است. چنان که آوردیم، بعد از کشتار نجران، حبشیان یمن را فتح کردند و پادشاهی مسیحی بر تخت حکومت حمیریان گذاشتند. کتیبه‌هایی باقی مانده از این پادشاه با تثلیثی روشن آغاز می‌شوند که اگر بخواهیم ترجمه کنیم خوانده می‌شود: «به یاری خداوند (رحمان[ان])، و فرزند او، عیسای غالب (کریستوس غالب[ان]) و نفس مقدّس (منفس قدّوس)…». این «ان» در پایان کلمات سبایی حرف تعریف بوده مثل «ال» در آغاز کلمات عربی.

 

چند سال بعد که ابرهه علیه این پادشاه شورش می‌کند، این شورش به واقع علیه حکومت حبشه هم بوده و این در شعایر دینی او هم آشکار است. کتیبه بزرگ ابرهه در شرح فتوحاتش، به سال ۵۴۲ میلادی، چنین آغاز می‌‌شود: «به یاری، قدرت و رحمت رحمانان، مسیحِ او و روح القدس، نوشتم این کتیبه را، من، ابرهه، پادشاه سبا، حضرموت و یمن، اعراب شمال و کناره…»، در جای دیگر «رحمانان، ربّ السموات، و مسیح او» و بار دیگر «رحمانان و مسیح او…» و نکته بسیار مهم در هر سه موضع، این است که مسیح را فرزند خداوند ننامیده است که تفاوت روشنی دارد با مسیحیت اتیوپی، که وابسته به کلیسای بیزانس بوده است. علاوه بر آن، چنان که دیدیم، روح القدس را هم گاه ذکر کرده و گاه نه.

گویا در این تغییر موضع، مصالح دیگری هم در نظر داشته است. دولت یمنی حمیر بیش از صد و پنجاه سال یهودی بوده است و قطعا اتباع یهودی بسیاری داشته است و این موضع می‌توانسته رضایت آن‌ها را هم جلب کند. شاید جریان‌های مسیهودی هم در این تحوّل بی‌تاثیر نبوده است. همچنان در این تغییر مسیر مذهبی، نکاتی دیگری هم دیده می‌شود. ابرهه اصطلاحات دینی را از منابع حبشی به سریانی تغییر داده است، «مسیح» به جای «کریستوس» و بعد «روح القُدُس» به جای منفس قدّوس…

 

این نکات و تعبیرات یادآور برخی اشارات قرآنی است و تاکید بر این که مسیح فرزند خداوند نیست، گرچه بی‌شک بنده خاصّ اوست (مسیح او) که تولّد و زندگی و مرگ او هیچ نظیر دیگری ندارد و همچنین اصطلاح مکرّر «روح القدس» در قرآن و در تعابیری چون «أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس». برخی گفته‌اند که گویی یک جریان دینی شکل گرفته بوده که شاید حدود شصت سال بعد در قرآن دیده می‌شود. مقصود تاثیر نیست بلکه حضور و سابقه جریان‌های فکری‌ست.

 

دیدیم که ابرهه در این کتیبه خود را مسیحی می‌نامد و خداوند را «الرحمن». سابقه «الرحمن» البته قدیمی‌تر است و دست کم از سال ۴۲۰ میلادی در متون و کتیبه‌ها دیده می‌شود. در همان کشتار نجران هم، منابع دولتی، کشتارکنندگان، در گزارش خود می‌گویند که مسیحیان دیوانه شده‌اند و عیسی را فرزند «رحمن» می‌دانند و از سوی دیگر، مسیحیان هم در متون سریانی از شهادت و پاکباری خود گفته‌اند که چطور زن و مرد، با اعلام این که مسیح خداوند و فرزند «رحمانا» است، به سریانی، به قتلگاه می‌رفتند.

 

از نظر کریستین روبن، «ربّ» نام ابتدایی و رایج خداوند بوده است در آن ناحیه و بیشتر در قالب ربّ العالمین، ربّ السموات و الارض، ربّ العرش، ربّ البیت… دیده می‌شود، «الله» بیشتر مرتبط به سنّت ناحیه حجاز است و برکشیدن نهایی او در قرآن به یک معنی حرکتی اصلاح‌گرایانه است بدون بریدن از تمامی سنّت نیاکان، خصوصا که این پیشتر تا حدّی رخ داده بود. امّا الرّحمن سابقه جدایی دارد و به معنی انقطاع و انفصال است از یک سنّت و برگرفتن نامی که پیشتر در میان ادیان توحیدی جا افتاده است و هویّتی روشن دارد. به سیر و سیاق این دو در قرآن پرداخته گرچه این دو در نهایت یکی دانسته می‌شوند چنان که در آیه مشهور سوره اِسراء می‌خوانیم که «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی» و در قالب «بسم الله الرحمن الرحیم…» هر دو کنار هم ذکر می‌شوند و بعدها الرحمن اندک اندک صفت الله دانسته شده است.

 

عکس سنگ‌نوشته‌ای که در دومه الجندل یافت شده را آورده‌ که جالب است. تاریخ ندارد ولی باستان‌شناسان آن را متعلّق به دوران آغاز اسلام می‌دانند. نوشته با «بسم الرّحمن الرّحیم» آغاز می‌شود، و می‌توان دید که «الله» بعدها، با دست و ابزار دیگری افزوده شده است. یادگار زمانی که شاید الله و الرحمن به تمامی، و برای همگان، بسته به جغرافیا و سابقه مذهبی، با هم پیوند نخورده بودند و یکی نشده بودند.

می‌گوید که این صورت «بسم الرحمن الرحیم» هم در متون کهن سبایی دیده می‌شود: «بسم رحمانان…» و همچنین صفات رحمان از جمله «رحمانان مترحمّا» که نزدیکی آن با «الرحمن الرحیم» آشکار است.

 

امّا پیشتر اشاره‌ای کردیم که در مطالعات قرآن‌پژوهی غربی، حکایت اصحاب فیل به نظرم مثال جالبی است از تلفیق روایات اسلامی و مطالعات تاریخی متکی بر منابع مستقل کهن دیگر. من نظرم به آن بحثی‌ست که در گفتار پیشین آوردیم در خصوص پژوهشگران کمینه‌گرا و بیشینه‌گرا. طی مسیری طولانی از بیگانگی و ناباوری تا آشنایی و هم‌منزلی.

 

ارتباط سوره اصحاب فیل و لشکر ابرهه، برای چند دهه مورد تردید جدّی بوده است. سوال بوده که فیل و فیل‌سواران در نزدیکی مکّه چه می‌کرده‌اند؟ چطور حیوانی چون فیل بتواند حدود شش صد کیلومتر بیابان شبه جزیره را طی کند؟ ابرهه چه انگیزه‌ای داشته تا کعبه را ویران کند؟ مکّه، بر خلاف شهرهای مهمّ دیگر، در کلّ شبه جزیره چنان جایگاه نظامی و اقتصادی نداشته که همچو لشکرکشی را توجیه کند و بلکه اساسا رونق تجاری نسبی مکّه سال‌ها بعد پس از این واقعه احتمالی بوده است. دیگر این که ذکری از این لشکرکشی در کتیبه‌های ابرهه نیست و نظایر آن.

 

در جستجوی ریشه احتمالی داستان هم تحقیقات بسیاری شده و فرضیات مختلفی مطرح شده. آلفرد دُو پره‌مار، مورّخ و اسلام‌شناس فرانسوی چند مقاله در این زمینه دارد که در آخرین ‌آن‌ها، یادداشتی صد صفحه‌ای، جستجوی بلندی کرده و در نهایت ریشه داستان را در کتاب مکّابیان سوم می‌داند که (بر خلاف دو کتاب اوّل) جزء آثار رسمی یا قانونی یهودیان نیست امّا مثل دیگر‌ کتاب‌های دینی منتسب و مشکوک رواج داشته است. مطابق آن‌ فیلوپاتور، بطلمیوس چهارم از حکام بطالمه (با بطالسه، جانشینان اسکندر در مصر)، تصمیم می‌گیرد یهودیانی را که از دین خود بازنمی‌گردند مجازات کند، آن‌ها را در میدانی جمع می‌آورد تا به زیر پای فیلان بیندازد امّا این «کید» در «تضلیل» می‌افتد و فیلان به سوی خود عوانان و نگهبانان پادشاه بازمی‌گردند و او از نیّت خود بازمی‌گردد. بر او نقدی چند نوشته‌اند که «برفگنده تیر فکرت را بعید» و گرچه شباهتی در کار است، خطوط تاثیر روشن نیست، سود و ضرورت ذکر همچو حکایت دوری در خصوص یهودیان در قرآن چه بوده و البته غیبت طیرا ابابیل…

 

کریستین روبن، در سایه تحقیقات جدید باستانشناسی به ابرهه و اصحاب فیل بازگشته است. داده‌های تاریخی جالبی گرد آورده در خصوص نقش فیل‌های آفریقایی در لشکر حبشیان. ابرهه هم نظامی حبشی بوده و می‌دانسته چطور از آن‌ها استفاده کند گرچه فیل گویا در لشکر او بیشتر نشانه و نماد قدرت بوده است تا براستی ابزار جنگی. از سوی دیگر، یک گرافیتی یا نقش‌نگاشته‌ای در حمی، نزدیک نجران، کم و بیش در میانه بین صنعا و مکه، نقش دو فیل بر صخره دارد و چنان که روبن می‌آورد، احتمالا یادگار تعجّب ناظران و ساکنان این منطقه بوده است از دیدن حیوانی چنین عظیم و شگفت‌انگیز در آن منطقه. گذر ابرهه به سال ۵۵۲ از آن ناحیه مستند است، همان سالی که از فتح یثرب هم سخن می‌گوید. در فاصله یک و نیم کیلومتری همین نقش فیل، کتیبه دیگری از ابرهه دیده می‌شود. پس در کل به نظر می‌آید که لشکرکشی ابرهه بین سال‌های ۵۶۰ تا ۵۶۵ به حجاز و رسیدن به نزدیکی مکّه رنگی از واقعیت داشته باشد و البته پایان فاجعه‌آمیز آن، هر چه بوده، به نوعی در قرآن منعکس شده. غیبت آن در کتیبه‌های ابرهه هم عجیب نیست، چون جدای این که همواره روایت پیروزی را می‌نویسند و نه ناکامی را، ابرهه در فاصله کوتاهی پس از آن از دنیا رفته است.

این که هدف از این لشکرکشی چه بوده، محلّ حدس و گمان است. ابرهه البته سعی می‌کرده تمامی شبه جزیره را به زیر تسلّط خود درآورد که تا حدّی هم موفق بوده و طبیعی‌ست که در این مسیر سراغ بخش کرانه غربی هم برود تا شاید امنیت مسیرهای تجاری را هم تثبیت کند. آیا انگیزه مذهبی هم داشته تا چنان که گفته‌اند کعبه را به قصد تقویت کلیسای خود، «قلیس»، ویران کند؟ نمی‌دانیم ولی وقتی به نوع خاص مسیحیت ابرهه یا این «ابراهیم حبشی» بازگردیم و نزدیک‌ بودن او به جریان‌های توحیدی مسیهودی، شاید جدای جاه‌طلبی‌های سیاسی و نظامی و تجاری، خالی از انگیزهٔ مذهبی هم نبوده است.

 

هر چه هست، این محفوظ ماندن مکه در مقابل این لشکر همه جا «غالب»، نظرم به همان کتیبه‌هاست،  آن‌هم با ساز و برگی شگفت چون فیل، موجبات ارتقای جایگاه مکّه و کعبه و قریش را فراهم کرد. ابن اسحاق می‌گوید که بعد از حادثه فیل، به قول ترجمه قدیم سیرت النبی، «عرب به جملگی تعظیم و احترام از آن قریش نمودند و گفتند که قریش اهل الله‌اند، یعنی خاصگیان خدای‌اند و کس برابری با ایشان نتواند کردن و هر آن کس که با ایشان خیانتی یا عداوتی کند، بر سر وی همان آید که بر سر ابرهه و لشکر حبش آمد» و خصوصا این اصطلاح «اهل الله» خیلی جالب است. این اتّفاق در اشعار عهد جاهلی هم منعکس شده است.

 

مکّه در مقابل شهرهای بزرگ دیگر شبه جزیره، به نسبت کوچک و فقیر بوده و اهمّیت نظامی و اقتصادی چندانی نداشته است. کشاورزی یا جمعیّتی نداشته که از آن مالیات بزرگی حاصل آید و از آن در وقایع تاریخی مذکور در کتیبه‌های پیش از اسلام نامی نیست، منتهی این اتّفاق موجب شهرت و بزرگی و ارتقای جایگاه آن شده. تجارت با شهرها و بازارهای اطراف چون عُکاظ رونق گرفت و اتّفاقات بزرگی هم به «عام الفیل» مرتبط می‌شود که می‌دانید مهمترین آن‌ها البته میلاد پیامبر در این سال است.

چنان که گفتیم نمونه‌ای از همکاری و همنشینی موفق منابع رو می‌بینیم. داده‌های تاریخی باستانشناسی، چارچوب کلّی حرکت ابرهه و گرایش‌های مذهبی او را به دست می‌دهند، آنچه در منابع سنّتی نبود، و از سوی دیگر، منابع محلّی و سنّتی، از نقش و تاثیر واقعه‌ای در آن منطقه کوچک‌تر می‌گوید که در منابع کهن‌تر باستانشناسی نبود، واقعه‌ای که خود موجب حوادث بزرگ بعدی شد و چنان که می‌بینیم گویا هیچ یک بدون دیگری کامل نیست.

ممنونم از حوصله و توجه شما و امیدوارم که این معرفی ابتدایی خالی از فایده نبوده باشد.

 

قسمت‌های پیشین:

معرفی قرآن مورخان (بخش۱) به روایت مجید سلیمانی

معرفی قرآن مورخان (بخش ۲) به روایت مجید سلیمانی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.