محمدمهدی مجاهدی بیان کرد: نظریه حکومت فرادینی امام موسی صدر در لبنان
امام موسی صدر در اواخر دهه ۱۹۷۰ ایده حکومت فرادینی را بهمثابه فهمی که از حکومت دارند مطرح میکنند که معیارهای عدالت بهمثابه نفی تبعیض را تضمین میکند و بسیار از زمانه طرح آن ایده جلوتر بوده است. ایشان هیچ شیوه حکومتی مشخصی را بهعنوان شیوه حکومت ایدهآل مطرح نمیکند. میگوید حکومتی قابل قبول است که وقتی میخواهد امکانات را توزیع کند در برابر شیعه و سنی بودن بیطرف باشد و ایشان در درسگفتارهایشان نحوه حکومت امام علی (ع) را چنین حکومتی میدانند.
شصت و چهارمین درسگفتار ماهانه اندیشه و عمل با موضوع «عدالت بهمثابه نفی تبعیض در اندیشه امام موسی صدر» و با سخنرانی محمدمهدی مجاهدی، استاد اندیشه سیاسی مقایسهای و عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات برگزار و بهصورت مجازی پخش شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
وقتی از عدالت بهمثابه نفی تبعیض در اندیشه و عمل امام موسی صدر صحبت میکنیم، بههیچوجه نباید این پیشفرض نزد مخاطبان باشد که گویی ایشان یک نظریهپرداز سیاسی بود و در مورد این مقوله و مفهوم نظریهپردازی کرد. اینیکی از مفروضاتی است که ممکن است راهزنی کند.
مؤسس مناسبات اجتماعی
واقعیت این است که امام، یک رهبر مؤسس بود و اندیشه و عملش به تأسیس مناسبات اجتماعی و سیاسی جدیدی در جامعه لبنان انجامید و ایشان نیز مانند همه رهبران مؤسس و مانند همه پیشگامانی که صورتی جدید برای زندگی سیاسی و اجتماعی عرضه میکنند، خودشان زندگی خود را تئوریزه نمیکنند، بلکه دیگران میآیند و از راه میرسند و از هریک به فراخور حال از زاویه خاصی به آن زندگی بهعنوان یک منبع نگاه میکنند و صورتبندیهای نظری مختلف را عرضه میکنند که همگی، روایتهایی از آن زندگی تأسیسی و نقطه آغاز تلقی میشوند.
در عرصه نظریه سیاسی، هیچگاه دستمان به چیزی بیش از این در مورد زندگی رهبران مؤسس نمیرسد. کاری که از نظر روششناختی پیش روی ما قرار دارد، این است که ما پرسشهای عام نظریههای سیاسی را از زندگی این رهبر مؤسس بپرسیم و پاسخهای این پرسشهای عام را از او بطلبیم و متن زندگی او و سخنان و نوشتههای او را بهعنوان منبع بگیریم و از آنها پاسخ استخراجکنیم. این روش نوعی روش خوانش متن و تفسیر متن است. از همینجا وارد پرسشهای عام میشوم و بعد به مقوله عدالت منتقل میشوم تا ببینم عدالت بهمثابه نفی تبعیض کجای این بحث قرار میگیرد و در منظومه پرسشهای پایهای نظریه سیاسی، عدالت کجاست و عدالت بهمثابه نفی تبعیض چه مختصاتی دارد.
پرسشهای پایه در باب نظریههای سیاسی
شاید سه گروه پرسش و یا مجموعه پرسشهای پایه، نظریههای سیاسی را در برمیگیرند. گروه پرسش اول در مورد خیرات عمومی است که پرسش اصلی در این گروه این است که خیرات عمومی چه چیزهایی هستند که پرسشهای پیرامونی آن نیز به وجود میآیند مانند اینکه مسیر تعیین این خیرات چیست و چطور باید اولویتبندی شوند؟ آیا این خیرات همگی در یک نظام سیاسی و اجتماعی قابلجمع هستند و یا باید دست بهگزینش بزنیم؟ بنابراین در گروه اول از پرسشها میپرسیم که خیرات سیاسی و اجتماعی چه چیزهایی هستند؟ اسم این گروه را میتوانیم پرسشهای ناظر بر تشخیص خیرات عمومی بگذاریم.
پرسشهای گروه دوم، مربوط به پرسشهای ناظر بر تخصیص منابع. برای تأمین خیرات عمومی میشوند. در حقیقت خیرات سیاسی و اجتماعی، از خیرات محدود هستند. یعنی شما هر میزان از این خیرات را که به کسی بدهید، به همان میزان در همان خیر از دیگران امساک کردهاید. مثلاً کل منابع جامعه برای خوشی و سعادت ۱۰ واحد است. اگر دو واحد را در اختیار بخشی بگذارید، باقیمانده، هشت واحد است و آن دو واحد از دیگران امساک شده است. قدرت سیاسی جزء همین دسته است و این تقسیمبندیِ خیرات محدود و نامحدود به دوران باستان برمیگردد، مثلاً افلاطون توضیح میداد که خیراتی مانند علم نامحدود هستند و اگر همه علامه شوند، همه علامه شدهاند، اما پارهای دیگر از خیرات محدود هستند.
روندهای سیاسی برای توزیع منابع
این خیرات، موضوع سیاست هستند. سیاست یعنی تنظیمات سیاسی و اجتماعی را چنان سامان دادن که این خیرات به نحو بیشینه تا جایی که ممکن است توزیع شوند و برخورداریها به حداکثر برسند و نابرخورداریها به حداقل. بنابراین در این گروه میپرسیم منابع را چطور باید تخصیص دهیم؟ تخصیص منابع نهتنها در مورد منابع اولیه بازی سیاسی و اجتماعی است، بلکه در مورد روندهاست؛ یعنی روندها و روالهای زندگی سیاسی و اجتماعی چطور باید تنظیم شوند که منابع اولیه و فرصتهای اولیه برای استفاده به نحو عادلانهتر و منصفانهتر و یا بهنحویکه در آن جامعه مبنای توافق قرار گرفته، بهتر توزیع شود. بنابراین تخصیص، پرسش مهم دیگر است.
در رتبه سوم، مجموعهای از پرسشها را داریم که مربوط به توزیع و باز توزیع میشوند. چرخه زندگی ما منافعی را تولید میکند و گروه پرسش نهایی این است که چطور باید منافع چرخه زندگی اجتماعی و سیاسی بین آحاد جامعه توزیع و باز توزیع شود. این سه گروه پرسش مطرح شد تا مقدمهای فراهمشده باشد که بگوییم عدالت چیست و بعد بگوییم عدالت بهمثابه نفی تبعیض چیست و چه اهمیتی دارد.
عدالت توزیعی و تصحیحی
در یک تقسیمبندی کلان و از زاویهای خاص، عدالت را به دو قسم تقسیم میکنند؛ عدالت گاهی جنبه توزیعی دارد و گاهی نیز جنبه تصحیحی پیدا میکند. تفاوت این دو، تفاوت ظریف، اما آشکاری است. در مورد عدالت و توزیع فرصتها و امکانات که صحبت میکنیم، گویی فرض میگیریم که بازی سیاسی و اجتماعی را از نقطه صفر میخواهیم شروع کنیم و فکر میکنیم یک مجموعهای از مناسبات و مبادلات سیاسی و اجتماعی میخواهد بین افراد شکل بگیرد و در آغاز بازی به هر کس چه منابعی بدهیم، اما واقعیت این است که زندگی اجتماعی، به این صورت ساماندهی نمیشود، بلکه زندگی اجتماعی در جریان است و ما از راه میرسیم.
ما هرلحظهای از زندگی را فرض کنیم، لحظات بیشماری را ازدستدادهایم که زندگی در جریان بوده است. این زندگی سیاسی و اجتماعی که پیش از لحظه موردنظر ماست و در جریان بوده، انواع نابرابریها را ایجاد کرده است که بین فرودستان و فرادستان ازلحاظ ثروت و قدرت و یا بین زنان و مردان بوده است. در حقیقت این تفاوتها، درگذر زمان بهصورت انباشتهای منبع انواع و اقسام نابرابریها شده و ما از وسط بازی وارد میشویم و میخواهیم نظام عادلانهای را سامان دهیم که به دو صورت میتواند سامان بگیرد؛ یک اینکه تمام نابرابریها را مفروض میگیریم و میگوییم از این به بعد عادلانه رفتار میکنیم، اما یک نوع دیگر اینکه، برای اینکه از این بعد اینطور باشیم، باید نابرابریهای گذشته را تصحیح کنیم که میشود عدالت تصحیحی.
در حقیقت، سعی میکنیم با عدالت تصحیحی، زمینبازی را که انواع تبعیضها و نابرابریها را دارد، برابر کنیم، تا اگر در این زمین بنا است دو تیم بازی کنند، یکی نخواهد سربالا توپ بزند و یکی سرپایین. این مسطح کردن زمینبازی، یعنی برابری را به نحو اصلاحی وارد بازی کردن، همان عدالت تصحیحی است. عدالت توزیعی در کنار آن وارد میشود و نظر به آینده دارد. پس عدالت تصحیحی به یک معنا تصحیح روال گذشته است و عدالت توزیعی به یک معنا به عدالت در زمان آینده نظر دارد. یکی گذشتهنگر و یکی آیندهنگر است.
آرمان برابری راهنمای عدالت
هیچکدام بدون دیگری کار نمیکنند و هر نظریه عدالتی، اعم از مارکسیستی و لیبرالیستی و یا نظریههای عدالت متأخرتر، هیچکدام نمیتوانند در مورد عدالت تصحیحی و یا توزیعی صحبت کنند، بلکه همه اینها در هر دو مورد صحبت میکنند. بهاینترتیب، این تقسیمبندی، تقسیمبندی یکی از مکاتب خاص نیست، بلکه تقسیمبندی همه مباحث در همه نظریههای عدالت است.
اینجا بهمحض اینکه پای عدالت تصحیحی و توزیعی به میان میآید، دراثنای این توضیحات، پای مفهوم برابری پیش میآید، یعنی نابرابریهای ناروا باید برچیده شوند و باید از نابرابریهای ناروا جلوگیری شود که پیش نیایند. نفی تبعیض نیز چیزی غیرازاین نیست و آرمان برابری، راهنمای عدالت بهمثابه نفی تبعیض است و این نفی تبعیض، متکی بر مفهوم برابری است و این مفهوم برابری در عدالت، به معنای تصحیحی و توزیعی، نقش محوری دارد.
شرایط لبنان در زمان حضور امام موسی صدر
وقتی امام موسی صدر به لبنان رفت، شرایط طوری بود که محرومان روزبهروز محرومتر میشدند. در چنین صحنهای امام با ایده نفی تبعیض، حرکتش را نامگذاری کرد و نام این جنبش و حرکت به نام محرومین سکه زده میشود و نامش «حرکهالمحرومین» میشود. به نظر بنده این نقطه آغازِ خیلی مرتبط و مناسب است برای اینکه ببینیم آن محور اصلی منظومه فکری و سیاسی امام صدر چه بوده است. چراکه تعبیر ویژهای از محرومیت از این اصطلاح محرومین به دست میدهند.
ایشان طی سخنرانیهایی که متنشان هم به فارسی چاپشده است، توضیح میدهند که مبانی، ریشهها و سیر حرکت این جنبش چه بود و برای خواننده باید جالب باشد که وقتی از محرومین صحبت میکند، دو خودآگاهی را برجسته میکند؛ یکی اینکه میگوید ما شیعه هستیم و وقتی از محرومیت صحبت میکنیم از محرومیت شیعهها صحبت میکنیم، اما فراموش نکنید که این جنبش یک جنبش طایفهای و قومی و مذهبی نیست، یعنی هم هست و هم نیست.
دو خودآگاهی از دید امام موسی صدر
ایشان تصریح میکند که ما شیعه هستیم و به این حکم، به نابرابری و بیعدالتی حساسیت داریم، اما حساسیت ما به نابرابری حتی بهحکم شیعه بودن، صرفاً متوجه نابرابریهایی که گریبان جامعه شیعه را گرفته نیست و به نابرابری نسبت به همه محرومین حساس هستیم و تصریح میکنند که من وقتی از محرومیت در جامعه لبنان صحبت میکنم، از همه محرومان اعم از شیعه و سنی و … صحبت میکنم. بنابراین، این دو خودآگاهی یعنی اینکه خاستگاه این ایده یک زمینه کاملاً عینی و بیرونی دارد که اسمش جامعه تبعیض آلود لبنان است و به رسمیت شناختن این واقعیت که در این وضعیت زندگی میکنیم و این حساسیت ما یک حساسیت عینی است، ولی یک خودآگاهی دوم در کنار این هست که دقیقاً بهحکم شیعه و مسلمان بودن، نسبت به محرومیت حساس هستیم.
ایشان در اواخر دهه ۱۹۷۰ ایده حکومت فرادینی را بهمثابه فهمی که از حکومت دارند مطرح میکنند که معیارهای عدالت بهمثابه نفی تبعیض را تضمین میکند که فوقالعاده از زمانه طرح آن ایده جلوتر بوده است. طرح این ایده در آن زمان، کم و بیش همزمان با طرح آخرین نظریههای عدالت در مکتب لیبرالیسم است. بنابراین این نکته کمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما فوقالعاده اهمیت دارد که ایشان هیچ شیوه حکومتی مشخصی را بهعنوان شیوه حکومت ایدهآل مطرح نمیکند.
نمیگوید حکومتی که قوای آن به سه قسمت تقسیم میشود و یا مجلسش اینطور است و یا فلسفه سیاسی پشتیبان آن اگر «الف» باشد خوب است و اگر «ب» بد است. وقتی در مورد بد و خوب یک حکومت صحبت میکند، میگوید حکومتی قابل قبول است که وقتی میخواهد حقوق ما را توزیع کند و وقتی میخواهد امکانات را توزیع کند، نسبت به شیعه و سنی بودن ما بیطرف باشد و آن وقت ایشان در درسگفتارهای متفاوت، نحوه حکومتگری امام علی (ع) را چنین حکومتگری میدانند.