امام رئوف و اسلام رحمانی
سید علی میرموسوی
در شرایط کنونی که برخی برداشتهای رادیکال و خشن از اسلام، اسلامهراسی را در پیداشتهاست، سخنان و سیره حضرت امام علی بن موسیالرضا (ع) که به «امام رئوف» اشتهار دارند، وجهی رحمانی از اسلام را به نمایش میگذارد که با خردمداری و رواداری همراه است.
ابراهیم بن عباس از یاران امام، شخصیت او را اینگونه معرفی کرده است: “هیچکس را فاضلتر از ابوالحسن الرضا (ع) نه دیدهام و نه شنیدهام. هرگز ندیدهام با سخن گفتن به کسی جفا کند، ندیدم کلام کسی را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود، هیچگاه حاجتی را که میتوانست برآورده سازد رد نمیکرد، هرگز پاهایش را پیش کسی که نشسته بود دراز نمیکرد، ندیدم به یکی از دوستان و خادمانش دشنام دهد، هرگز ندیدم که آب دهان به بیرون افکند یا در خندهاش قهقهه بزند، بلکه خندهاش تبسم بود. چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش میآوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتی دربان و نگهبان را بر سفره خویش مینشانید و با آنها غذا میخورد، شبها کم میخوابید و بسیار روزه میگرفت”.
ارائه چهرهای خشن از اسلام، در نوع رویکرد به دین و آموزههای دینی ریشه دارد. رویکرد خردمدار و عقلگرا که میکوشد آموزهها و تعالیم دینی را بهگونهای تفسیر کند با خرد انسانی در تعارض نیفتد، چهرهای رحمانی از اسلام ترسیم میکند. امام رضا (ع) در شرایطی که جدالی داغ بین گروههای مختلف کلامی و مذاهب مختلف فقهی جریان داشت، میکوشید تفسیری از اسلام ارائه کند که با معیارهای عقلانیت و خرد زمانه وی پذیرفتنی باشد. در مسائل مناقشه برانگیز مانند جبر و اختیار، معرفت الهی و خلق قرآن زمانهاش، سخنی جدید برای گفتن و استدلال تازهای برای شنیدن داشت، و اهل گفتگو بود و از آن هراسی به خود راه نمیداد.
عامل خشونت دینی، انحصارگرایی است. انحصارگرایی یعنی خود را بر موضع حق نشاندن و دیگری را ناحق و باطل دانستن. فرد انحصارگرا خودش را ارزشمندتر از دیگران میداند و برداشت خویش را در قیاس با برداشت دیگران، تنها برداشت حق جلوه میدهد و دیگران را متهم به بطلان و ناحق بودن میکند. به گفته قرآن انحصارگرایان اگر حقبهجانبشان باشد با قیافه حقبهجانب از آن دفاع میکنند ولی اگر خلاف برداشت آنها مطرح شود، آن را دروغی قدیمی میخوانند..
انحصارگرایی ازنظر روانشناختی ریشه در خودخواهی و خودبرتربینی دارد که سرچشمه بسیاری بداخلاقیها است. امام رضا (ع) چنانکه در تحف العقول گزارششده، ویژگیهای انسان خردمند را چنین بیان داشته است: “خرد انسان مسلمان کامل نگردد مگر آنکه ده خصلت در او باشد، از او امید خیر برود (به خیر او امید داشته باشند) از بدی او در امان باشند، خوبی اندک دیگری را بسیار داند و خوبی بسیار خود را کم شمارد. هرچه از او خواهند، دلتنگ نشود. در عمر خود از پی علم رفتن خسته نگردد. فقر درراه خداوندش از توانگری نزد او محبوبتر باشد. خواری درراه خدایش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد. گمنامی را از شهرت خواهانتر باشد” سپس فرمود:” دهم”دهم چیست؟ پرسیدند یابن رسولالله دهمین خصلت چیست؟ فرمود: “اینکه احدی را نبیند جز آنکه گوید: “او از من بهتر و پرهیزکارتر است” و چون مردی که از او بدتر و پستتر باشد، ببنید، بگوید: “شاید باطن او بهتر باشد” و این خوشباطنی برای او بهتر باشد و خوبی من ظاهر است”.
درواقع «بنیان اخلاق» بر چنین نگرشی استوار است. به گفته کانت: “تا زمانی که ما خودمان را ارزشمندتر از دیگران میدانیم، نمیتوانیم دم از اخلاق بزنیم”. هنگامی میتوان از اخلاق سخن گفت که برای دیگران ارزشی همسان خودمان بپذیریم. در پرتو این نگرش میتوان حق برداشت متفاوت را برای دیگری شناسایی کرد و حق او را در فهم و تفسیر دین بسان خود پذیرفت. در این صورت رواداری امکانپذیر میشود.
امام رضا (ع) چنانکه در تحف العقول گزارششده در توصیف مؤمن به سه ویژگی اشارهکردهاند: “مؤمن، مؤمن نگردد مگر آنکه در او سه خصلت باشد: سنتی از پروردگارش؛ و سنتی از پیامبرش؛ و سنتی از امامش. سنت پروردگارش «رازپوشی» است. و سنت پیامبرش «مدارا با مردم» اما سنت امامش «شکیبایی» در سختی و تنگی است”. علی بن شعیب میگوید: بر ابوالحسن الرضا وارد شدم به من فرمود: “علی، زندگی چه کسی بهتر است؟” گفتم: “سرورم شما بهتر از من میدانید”. فرمود: “ای علی کسی که دیگری در زندگی او خوش زید (یعنی زندگی او سبب سختی و مشکلاتی برای افراد دیگر نباشد.) ای علی، زندگی چه کسی بدتر است؟” گفتم: “شما بهتر میدانید” گفت: “کسی که دیگری در زندگیاش زندگی نکند” (زندگی او سبب بشود که دیگران به مشکلات گرفتار شوند) “.