آیا علمدینی عبارتی پارادوکسیکال است؟
علی عسگری
پارادوکس خواندن علم دینی ریشه در انگاره استقلال و تباین معرفت دینی و علمی دارد که اگر از دریچه تفاوت موضوعی نگاه شود به نوعی از سکولاریسم ختم خواهد شد.
بر پروژه علم دینی که طرح آن بعد از انقلاب اسلامی گسترش بیشتری یافت اشکالات گوناگونی تا کنون وارد شده است. گذشته از آنکه این مجموعه اشکالات دارای ریشههای معرفتی بوده و یا اغراض سیاسی-عقیدتی در پشت پرده آن نهان است قصد داریم تا برخی از این اشکالات را در بوته نقد گذاشته و بحث و بررسی کنیم.
پارادوکس بودن علم دینی
یکی از اشکالات مطرح شده بر ایده علم دینی، پارادوکس دانستن آن است بدین معنی که اگر علم دینی؛ علم است، پس دیگر دین نیست و اگر دین است پس دیگر علم نیست؛ از همین رو علم دینی یعنی جمع دو صفت متباین در کنار هم.
پاسخ اجمالی؛ باید میان دین و دینی تفکیک کرد
این نکته که جمع بین دو امر کاملاً متباین اشتباه خواهد بود مسلم است، اما در این اشکال خطایی رخ داده؛ علم دینی، علم است پس دین نیست اما دینی است. در واقع بین دو امر دین و دینی تفاوت فراوانی وجود دارد. بر مبنای عمده اندیشمندان از آنجایی که اجمالاً نوعی استقلال در میان علم و دین وجود دارد؛ طبعاً اگر چیزی علم بود نمیتواند دین باشد، اما باز از آنجایی که اجمالاً نوعی از رابطه هم وجود دارد؛ اگر چیزی علم بود میتواند متصف به دین؛ یعنی دینی نیز باشد. حال آنکه علت و نحوه این اتصاف چگونه باید باشد در هر نظریهای متفاوت است. در عرصه اندیشه هم این اتصافها به صورت فراوان و بدون احساس تناقض مطرح میشود. برای مثال فلسفه اسلامی؛ عرفان شرقی، چینی و یا بودایی که از طرفی عرفان و یا فلسفه است اما از طرفی به دلیل بهرهگیری از فرهنگ محل تولد خود متصف به آئینی گشته و یا حتی در طرف مقابل اگر قرآن کریم نکتهای علمی را مطرح مینماید ضمن اینکه آن نکته دینی است چراکه قول خداوند جهت هدایت میباشد، بلکه به واسطه مطابقت و همراهی با تحقیقات علم؛ علمی نیز دانسته میشود و هیچکس از این مسئله احساس پارادوکس بودن نمیکند.
پاسخ تفصیلی؛ بررسی پیشفرضها
برای بررسی تفصیلیتر این اشکال لازم است بدانیم استقلال و یا تباین میان دین و علم به عنوان پیش فرض در این اشکال وجود دارد. «ایان باربور» مجموعه روابط میان دین و علم را به چهار دسته زیر تقسیم میکند:
۱- تعارض: در این سبک از نگاه دین و علم ضمن بهرهگیری از زبان واقع نما در برخی از مسائل دارای موضوع واحد در نظر گرفته میشوند. برای مثال فلسفه هنگام بحث از الهیات موضوعی واحد با دین پیدا میکند و یا دین هنگام سخن از نحوه آفرینش انسان؛ آسمان و زمین موضوعی واحد با علم پیدا میکند. از طرف دیگر هر دو به دنبال توصیف از واقعیت هستند اما با این شرایط ما شاهد توصیفهای متفاوت از آن موضوع هستیم. از همین رو عدهای در جهان اسلام و جهان غرب قائل به تعارض این دو سبک از معرفت شدند و اقدام به تخطئه یکی از آنها به نفع دیگری کردند.
۲- استقلال: این انگاره که در غرب طرفداران بیشتری دارد یا موضوع دین و علم را کاملاً متفاوت در نظر میگیرد و یا بر اساس نظریات چند دهه اخیر، زبان این دو معرفت را متفاوت لحاظ میکند. در واقع همانگونه که شیمی و نجوم به علت آنکه دارای دو موضوع کاملاً متفاوت هستند هرگز امکان تعارض با یکدیگر را ندارند دین نیز با علم و عقل همین حالت را داشته و دارای دو موضوع کاملاً متفاوت است که امکان تعارض میان آنها وجود ندارد. این سبک از نگاه هرچند در میان برخی از متفکران مسلمان طرفدار داشته اما عمدتاً در جهان غرب مطرح شده است.
۳- گفتگو یا همکاری: در این سبک از نگاه دین با معارف بشری دارای نوعی ارتباط در موضوع و یا پیش فرضها و … بوده از همین رو هر کدام از این دو سبک از معرفت به یکدیگر خدماتی عرضه میکنند. برای مثال دین میتواند با طرح برخی موضوعات مسائل جدید را پیش رو علم و فلسفه قرار دهد. در واقع دین اقدام به پرسش آفرینی برای علم و فلسفه میکند کما اینکه فلسفه اسلامی بسیاری از مسائل خود را از دین دریافت کرده است و علم با تأیید مفاد گزارههای دینی بستر پذیرش آن را فراهم میکند.
۴- یکپارچگی: در انگاره یکپارچگی، دین با علم در واقع از یک حقیقت واحد سخن میگویند اما بیان آنها متفاوت است. برای مثال دین از وجود خداوند و طبیعت سخن میگوید و علم و فلسفه با براهین نظم و … آنرا توضیح میدهد و یا علم با پرده برداری از ظرایف طبیعت بر حیرت انسان نسبت به حکمت و خلقت پروردگار میافزاید.
تأملی در انگاره استقلال
اکنون که با انواع روابط متصور میان دین و علم آشنا شدید واضح است که اشکال مذکور مبتنی بر انگاره استقلال دین و علم از یکدیگر بنا نهاده شده است. استقلال دین و علم تنها به دو صورت قابل توجیه است، نخست از طریق تفاوت قائل شدن میان زبان دین و علم و سپس از طریق تفاوت قائل شدن میان موضوع این دو. در خصوص تفاوت زبانی دین و علم باید گفت که این ایده عمدتاً در غرب و با نظریه بازیهای زبانی «ویتگنشتاین» مطرح شد در میان اندیشمندان و روشنفکران وطنی کمتر مورد توجه قرار گرفت، اما تفاوت موضوعی میان دین و علم که به نظر مبنای این اشکال در آن قرار دارد مبتنی بر نوعی از سکولاریسم و تنگ کردن دایره موضوعات دین است. به عبارت دیگر در پس زمینه اشکال این مطلب نهفته است که دین متصدی امور آخرت و شناخت خداوند بوده و امور دنیوی ربطی به آن ندارد. از آنجا که پرداخت به مسئله مبنایی بوده و خود موقعیت جداگانهای را میطلبد میتوان با پیش فرض قرار دادن مبنای اشکال یعنی نوعی از سکولاریسم این موضوع را بیان کرد که روش هدایتی قرآن برای سعادت اخروی انسان در برخی موارد مبتنی بر ذکر آثار صنع الهی است و به همین منظور در آیات فراوانی خداوند متعال پرده از جزئیات اعجاز طبیعت بر میدارد در نتیجه به هیچ عنوان و با هیچ نوع از سکولاریسمی نمیتوان مرز میان دین و علم را به صورت کامل تفکیک کرد.
در پایان لازم به ذکر است که قائل شدن به عدم مطابقت آیات علمی قرآن کریم با واقع و یا داشتن جهت هدایتی صرفاً برای مردمان عصر نزول، علاوه بر آنکه با ادله جامعیت و خاتمیت دین اسلام در تعارض است، نقض غرض محسوب شده چراکه موجب بی اعتمادی به دین میشود.
متاسفانه نویسنده همان دیدگاههای غلط راجع هم به وحی و هم به رابطه دین و علم دارد .روابط بین علم و دین هر چهار رابطه هست یعنی تعارض را هم شامل می شود .
اما در مورد این ادعای ایشان در مورد قائل شدن به عدم مطابقت آیات علمی قرآن باید گفت که در بسیاری از موارد چنین است و با تفسیرهای جهت دار نمی توان آنها را علمی جا زد .
اما در مورد ادعای ایشان مبنی بر تعارض با ادله خاتمیت و جامعیت هم و همین طور بی اعتمادی به دین در صورت پذیرش خطاپذیری قرآن باید گفت این مشکل ایشان و سایر سنت گرایان و تئولوژیک اندیشان و تلقی غلط آنان از دین و وحی است . شما بر چه مبنایی ادعای جامعیت و خاتمیت تمام گزاره ها و معارف دینی و وحی می کنید ؟ مگر می توان تاریخ مندی و مکان مندی بخشی از دین را انکار کرد ؟ دین و حتی وحی الهی در یک دوران و بستر خاص تاریخی با مردم و مخاطب خاص آن دوران که دچار انواع محدودیت های تاریخی ، زبانی ، مکانی ، اسطوره ای ، عامی و حتی جغرافیایی بوده است شکل گرفته است . بنابراین این محدودیت ها به وحی الهی سرازیر شده و بخشی از آن را تاریخ مند و مکان مند کرده و درنتیجه قرآن نمی تواند به طور کامل فراتاریخی و فرامکانی و بدون خطا و نقص و کاستی برای همه زمان ها باشد . حال اگر شما نمی خواهید این واقعیت را بپذیرید مشکل طرز تفکر خودتان است .
ادعا کردید که این امر موجب بی اعتمادی به دین می شود ؟ نه خیر این امر موجب بی اعتمادی کامل به دین نمی شود بلکه موجب بی اعتمادی به تفکر سنت گرایان و تئولوژیک اندیشان مثل شما که نواندیشی بر مبنای اصلاح دین را رد می کنید می شوید . همه ادیان تاریخی بوده و در یک روند تاریخی شکل گرفته و اسلام هم از این قاعده استثنا نیست . پس ضمن آن که اصل دین و اسلام را باید حفظ کرده اما باید به سمت بارخوانی و اصلاح و تجدیدنظر و بازسازی آن بر مبنای واقعیات زمانه رفت ودست از ادعاهای غلو آمیز و فراتاریخی دانستن کل دین و باورها و آموزه های آن را بدون نقص و ایراد دانستن برداشت .