دین و عاطفه در عصر ویروس کرونا
با آمدن ویروس کرونا، بسیاری از جماعات مسیحی خود را کنار کشیدند و اعلام داشتند که در پرتو عنایات خاصه حق قرار دارند، برخی گفتند این ویروس دروغ و حقهای بیش نیست که علم را یارای هماوردی آن نیست و ایمان و ماوراء طبیعت چاره کار است.
پس از دوران مدرسه ابتدایی بود که ورزش را جدی گرفتم. در مدرسه قدیمی دست بالا دانش آموز متوسطی بودم و یه جوراییها تنبل. خیلی به خودم توجه نداشتم و بیشتر با جمع میجوشیدم و اساساً با وجود اینکه مدرسه برنامههای خیلی خوب ورزشی- مدرسه ما از آن دست مدارس معمول بود که در تحت نظام آپارتاید در کنیا به ساکنان سفید بها میداد- داشت من تبحر خاصی در هیچ ورزشی نداشتم.
در مدرسه قبلی، دوستی داشتم که خوب میدوید و من به گرد پایش نمیرسیدم. در ورزشهای تیمی هم اوضاعم تعریفی نداشت. دخترهایی در کلاس ما بودند که در هاکی قویتر از پسرها ضربه میزدند.
اما در مدرسه جدید کلاس ما 24 دختر داشت که پنج تاشون غیر سفید بودند و چندتایی مهاجر هم بودندکه وقتی من بیماری مسری داشتم از من فرار میکردند.
در نخستین روز از مدرسه جدیدم، من زود رسیده بودم و جلوی کلاس نشسته بودم. من در یونیفرم گل و گشاد و درازم معذب بودم. در همین زمان صاحب صندلی رسید و با لحن گستاخانهای ازمن خواست به انتهای کلاس بروم و کنار دیگر دختر آفریقایی که راضی به انزوا شده بود بنشینم. در شش سالی که در مدرسه با هم بودیم هرگز ندیدم این دختر صندلی خود را ترک کند. او در این انزوا غوطهور بود و خود از آن مطلع نبود.
در نخستین ساعت، حس کردم مورد هجمه جو سفیدپوستها قرار گرفتهام. در اوایل دهه 1970 در کنیا، این جو سفیدپوستها برای تسلط، اغلب از طبقهای از مهاجران شرور استفاده میکرد تا مدافع و حافظ منافع آنها در یک کشور تازه استقلال یافته آفریقایی باشد.
من در مدرسه جدید، سعی کردم در مقابل به انزوا فرستاده شدن مقاومت کنم. اما بر خلاف بسیاری مواقع که تسلیم میشدم، گاه در پی انتقامگیری میافتادم. ” آنها من را خواهند شناخت”. طرد و رنجی که من در مدرسه جدید تجربه کردم مرا بیدار کرد و برای نخستین بار در زندگیام فهمیدم هویت متفاوتی دارم. ماحصل این دریافت جدید این بود که دست از میانمایگی بکشم و جداً به ورزش بپردازم.
اما چیزی در مدرسه و در زمینه ورزش مرا اذیت میکرد؛ پیش از هر مسابقه راهبهها برای پیروزی دست به دعا برمیداشتند و آب مقدس بر روی اعضای تیم میپاشیدند.
در این حین پرسشهایی به ذهنم خطور میکرد. چرا خداوند تیم ما را برای برد برگزیده و نه تیم حریف را؟ آیا خداوند علایق خاصی دارد؟ و چرا ما در مسابقه هاکی خدا را برای کمک میخوانیم در حالیکه آفریقای جنوبی هنوز در بند است؟ من هرگز این واگویهها و تردیدها را با اعضای تیم در میان نگذاشتم. در عوض من به خدایی خشمگین باور داشتم که بر بندگان بلا و بیماری نازل میکند و تمام تلاش من این بود که از تیر بلا مصون بمانم.. این بود افکار کفرآمیز من.
حالا و در سال 2020 و دههها پس از آن دوران مدرسه در حالی که فکر میکردم امسال بهترین سال زندگیام است با بحرانی مواجه شدم. در 13 مارس 2020، کنیا همانند دیگر کشورها درگیر ویروس کرونا شد و حال پیامهای سازمان جهانی بهداشت بود که مدام به گوش میرسید: رعایت قرنطینه، فاصله اجتماعی، ماسک زدن، شستن دستها، تستها و غیره.
بیشتر مردم محدودیتهای دولتی را پذیرا شدند. هرچند برخی کشورها متفاوت عمل کردند. من با توجه به تجربه دوران مدرسه و دعای راهبهها مشتاق بودم واکنش اجتماعات مسیحی را ببینم.
وقتی کرونا آمد، خیلی از جماعات مسیحی خود را کنار کشیدند و خود را ذیل عنایات خاصه الهی دانستند. آنها میخواستند به زندگی عادی و گردهماییهای خود ادامه دهند. با ابتلای مواردی جدید در کلیسایی در کره جنوبی، دولت سیاستهای سختگیرانهای را اعمال کرد.
دولت بیش از 200 هزار نفر از کلیسای شینچئونجی را تست کرد که هزاران نمونه مثبت از کار درآمد. در واکنش بدان، دولت اجتماعات بزرگ و مدارس و سالنهای ورزشی را تعطیل کرد. با کشف مورد ابتلا به ویروس در کره، رئیس کلیسای شینچئونجی آقای لی هی ادعا کرد که “این اپیدمی از طرف شیطان آمده که به رشد سریع کلیسای ما حسادت میکند.”
در کنیا هم دولت در واکنش، مدارس را بست و قرنطینه را اعمال کرد. در 20 مارس، 3 کشیش به دادگاه فراخوانده شدند. آنها به دولت معترض بودند که رفتن به کلیسا برای جماعت مسیحیان آرامش بخش است، اما دادگاه به نفع محدودیتهای دولتی حکم داد.
بر خلاف این محدودیتها، اما کشیشانی بودند که تلاشهای دولت برای کنترل ویروس در کنیا را به باد تمسخر گرفتند. یک کشیش از تعلیق مراسم دعا در کلیسایش سرباز زد و حتی رعایت دستورات بهداشتی و شستن دستها را ریشخند کرد.
حتی کلیسای بزرگی چون کلیسای کاتولیک کنیا فوراً تمکین نکرد. در اواخر مارس، مجمع اسقفان کاتولیک کنیا هنوز به ادامه فعالیت کلیسا اصرار داشت و نقطه کانونی دعا را یافتن آرامش و قوت قلب از سوی خدا میدانست. دولت کنیا هم به اعمال سیاستهای کنترلی خود ادامه داد.
رئیس جمهور تانزانیا، جان مگوفولی هم شبیه به پاسخ دینداران مسیحی واکنش نشان داد. او کشور خود را مستظهر به عنایای مسیح میدانست و از این رو برای ویروس اهمیتی قائل نبود.
برای تعمیق این پیوند دینی، مگوفولی اعلام کرد که برای تار و مار کردن این ویروس سه روز مراسم دعا به صورت سراسری برگزار خواهد شد. او بر خلاف همه توصیههای سارمان جهانی بهداشت نطق نمود و آن را پروپاگاندای غربی خواند. اما گوش ویروس به این حرفها بدهکار نبود و بیماری در تانزانیا اوج گرفت و از کنترل خارج شد و آمار قربانیان تانزانیا از کنیا، اواندا و رواندا پیشی گرفت.
در آمریکا هم جماعات مسیحی در موضعگیری مشابهی این ویروس را حقهای بیش ندانستند که علم را یارای هماوردی با آن نیست و چاره کار را باید در ایمان و نیروهای ماوراءطبیعی جست. در اواخر مارس، دنی هاوراد براون سراسقف کلیسای فلوریدا، دو مراسم کامل دعا در کلیسای خود برگزار کرد. کشیش دیگری در تگزاس، ادعا کرد که این ویروس از زنجیره ضعیف آنفلوانزاست و ترس از آن گناه به حساب میآید.
“ترس یک نیروی معنوی است. ترس خوب نیست. گناه است و موجد بیماری. راهی است برای ورود شیطلان به بدن شما. امروز آمریکا بیشترین شمار مبتلایان را در جهان دارد.
انسان تمایل دارد خود را برگزیده خدا بداند. مسیحیان وقتی دعا میخوانند به اشتباه فکر میکنند برگزیده شدهاند. آنها داستانهایی را از عهد عتیق بازگو میکنند که درباره سفر قوم بنی اسرائیل و خروج ایمن آنها از مصر است. اما کووید 19 نمیبخشد. همانطوریکه مثال کره نشان داد، همه آن مسیحیان خود را در مقابل ویروس ایمن فرض میکردند اما دیدیم که اینگونه نشد.
حال بیایید به مدرسه لورتو در کنیا برگردیم و به مراسم دعای راهبهها. آن دعا و پاشیدن آب مقدس باعث میشد ما خود را در دامان خداوند احساس کنیم و اینکه برای برنده شدن نیازی به تلاش سخت نداریم. اما این با واقعیت فاصله داشت.
موفقیت ما در گروی کار سخت بود. تمرین سخت و مداوم حتی در روزهای تعطیل. خواهرکارمل، راهبه ایرلندی هم مشوق ما در بازی تنیس بود. او ما را تشویق میکرد صبحهای زود تمرین کنیم. ما در همه جا و همه وقت تمرین میکردیم و این عجیب نبود که تیم تنیس ما بهترین بود.
پاندمی کرونا، در زمانهای روی داده که جهان از طریق شبکههای ارتباطی به هم متصل است و امکان جابجایی میدهد. در این جهان به هم پیوسته میتوان عواملی را یافت که به مبارزه با ویروس مدد رساند. مانند خواهر کارمل در مدرسه لورتو، رهبرانی در جهان هستند که بدون توجه به منابع، مردم خود را به مبارزه با این ویروس فرامیخوانند.
کشورهای چون رواندا، اوگاندا، نامیبیا، فنلاند، گرجستان، نیوزلند و آلمان. بر عکس، رهبرانی نیز بودهاند که بر اقتصاد تمرکز کردند تا در انتخابات دوباره پیروز شوند و تلاش چندانی برای دورنگه داشتن مردمانشان از این ویروس نکردند. روسای آمریکا، انگلیس، تانزانیا و برزیل. پس جای تعجب نیست که این کشورها با رشد بی سابقه بیماری روبهرو شوند.