«نام خداوند را به باطل بر زبان میاور»*؛ یادداشتی در پاسخ به سلسله سخنرانیهایِ «خدا و شرّ»
سعیده میرصدری
چندی پیش دکتر محسن کدیور سخنرانیای در باب «خدا و شرّ» در سه بخش و در طول چندین هفته ارائه کردند، که در سایت ایشان منتشر و در فضای مجازی شنیده شد. هرچند که سخنرانی دقیق و مفصل ایشان در باب گفتمان شرّ در غرب را بسیار ارزشمند میدانم – چرا که مخاطبان علاقمند فارسیزبان را از مباحث مطرح در این حوزه به زبانی ساده و در عین حال حکیمانه و تخصصی آشنا میکند – اما برای منی که سالهاست در سطح فردی و آکادمیک با مسئلهٔ شرور دست به گریبانم، و روشنفکری دینی را به دلیل ارائهٔ تفسیر انسانی از دین – که در آن، نگاه منِ انسان، نیازهایم، دغدغههایم، پرسشهایم، حقوقم و غیره جدّی گرفته میشود – همواره تحسین میکردهام، لحن بیتوجّه به انسانِ دکتر کدیور در باب مسئلهٔ شرور و ارائهٔ پاسخهای کاملاً سنّتی به این مسئله برایم بسیار شوکآور و تا حدّی مأیوسکننده آمد. علّت این شوک و یأس من آن بود که میدیدم روشنفکری دینی، که همواره در تفسیر دین و فقه در کنار انسانها ایستاده و به مسائل نه از نگاه شارعِ خلوتنشین و بیتوجّه به انسان، و درگیر با مفاهیم خشک و بیروح و انتزاعی، بلکه از زاویهٔ دیدِ منِ انسان گوشت و پوست و استخواندار که دین را نه فقط برای رستگاری اخروی و آنجایی بلکه برای تحمّلپذیر کردن زندگی دنیوی و اینجاییام نیاز دارم، میبیند، زمانی که پرسش از وجودیترین دغدغهٔ الاهیاتی و فلسفی، یعنی مسئلهٔ شر پیش میآید، نه در کنارِ منِ انسان که در جایگاهِ محتسبِ متنعّم و مستغنی ایستاده، دست به توجیه شرّ میزند. و جهان را سراسر خیر دیده و انسان را – به دلیلِ گناهانش، نخوتش، جهلش و غیره – محکوم میکند. از این رو بر خود لازم دیدم که این نوشتار را به رشته قلم درآورم تا گلایه و درخواستی باشد از ایشان و از سایر روشنفکرانِ دینی که مسئلهٔ شرّ را چون سایر مسائل مطرح در نواندیشی دینی جدّی بگیرند، و بیش و پیش از دفاع از خدایِ فلسفیِ خود – با غیرت و حدّتی که به قیمت نادیده گرفتن «رنج انسانی» تمام میشود – قدری با انسان همدلانهتر و مهربانانهتر رفتار کنند – چنان که پیشتر در خوانششان از فقه سنّتی بوده است.
جمع کردم مشت خاشاکی که سوزم خویش را / گل گمان دارد که بندم آشیان در گلسِتان[1]
این انتقادات و این توجّه دادنها نه به معنای انکارِ «خدایِ ادیان توحیدی»، بلکه به معنای ردّ «خدایِ فلاسفه» است که چنان در الاهیات و فلسفه اسلامی تثبیت شده که تئودیسهپردازان ما آن را به جای خدای ادیان ابراهیمی گرفته، در دفاعِ پر حرارت و غیرتشان از این «خدایِ فلاسفه» نه تنها صدایِ «رنجبرندگان» که صدایِ «خدایِ کتب مقدّس» را نیز خاموش میکنند. بنابراین در همین مقدّمه و پیش از پرداختن به اصل سخن، تذکّر این مطلب را ضروری میدانم که قصد من نه نقد سنّت اسلامی و نه نقد خدای ادیان ابراهیمی است. نقد من به «گفتمان» خشک و منطقی و بیروح «تئودیسهپردازان» است که داعیه مدّعیالعموم بودن سنّت و خدایِ ادیان ابراهیمی را دارند، ولی به واقع میراثداران و مدافعانِ فلسفه و سنّت یونانیاند. و چون خود همواره متعلّق به قشرِ بهرهمند و برخوردار (از مزایا و امتیازات خاصّ) جامعه بودهاند – به دلیل مرد بودن، بهرهمند از مزایایِ ساختار مردسالارانه، و به دلیل عالِمِ دین بودنْ برخوردار از جایگاه و ارج و قربِ اجتماعی و غیره – «خاشاک انباشتن» رنجبری را که به قصد خودسوزی بوده به «هجمه به کیان دین یا خداباوری» تفسیر کردهاند – چرا که «برخوردار» را از حالِ پریشانِ «محروم» چه خبر؟! چه رسد به همدلی و همذاتپنداری – و رنجِ وجودیای را که تا مغز استخوانِ رنجبرنده را میسوزانده و او را به تقلّایی برای معنایابی میکشانده، «آشیان سازی در گلستان» خویش دانستهاند.
در گفتوگو با محمد مسجدجامعی
جای خالی دیپلماسی دینی برای بهبود روابط خارجی؛ روی گفتوگو با واتیکان برای بهبود…
نقدِ من به «تئودیسهپردازی» است که همواره ادّعای با خبر بودن از نقشه و برنامههای الهی را داشته و خود را وکیل مدافع دین و پاسدار ملکوت آسمان جای زده است. تئودیسهپردازی که همواره در خلاء و بیتوجه به واقعیّات جاری، دست به نظریهپردازی انتزاعی و منفکّ از مسائل، پرسشها و دغدغههای مطرح داشته است. و این در حالی است که مسئله شرّ بیش از پیش – و بخصوص در شرایط اکنون جهان – به مسئلهای جدّی برای خداباوری و دیندارانی تبدیل شده است که با پرسشهای وجودی دست و پنجه نرم میکنند. و از این رو وقت آن است که متفکران اسلامی از واگویه پاسخهایِ تکراری و (در حوزه زیست دیندارانه) ناکارآمدِ فلسفی-منطقی خود –که مستقیماً وامدار سنت یونانی است – دست بردارند و به دنبال یافتنِ پاسخی وجودی یا الاهیاتی جدید با ارائه خوانش و تفسیری نو از متن قرآن و میراث دینی باشند.
خانهام آتش گرفته است، آتشی جانسوز
هر طرف میسوزد این آتش
پردهها و فرشها را، تارشان با پود
من به هر سو میدوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خندههایم تلخ
و خروش گریهام ناشاد
از درون خسته سوزان
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد…
«برای خود تمثالی برای پرستش مساز» (فرمان دوم)
دکتر کدیور در طول این سه جلسه – که با احتساب پرسش و پاسخها حدوداً 6 ساعت بود – در سه بخش، گفتمان شرّ در جهان غرب را در سه حوزه منطقی، فلسفی و وجودی بررسی میکند. هرچند هدف ایشان تنها ارائه گفتمان شرّ در غرب، و مطرح کردن اتّهامات وارد از سوی خداناباوران بر علیه جبهه خداباوری و ارائه پاسخهای منطقی و فلسفی فلاسفه خداباور غربی است، اماّ در طول سخنرانی و بخصوص ضمنِ پرسش و پاسخها به فراخور نیاز، ایشان مجبور به موضعگیری از جانبِ خود و بیان پاسخهایِ رایج در سنّت اسلامی به مسئله شرّ نیز میشود. از آنجا که معقتدم پاسخ کدیور و دیگر تئودیسههای رایج در سنّت اسلامی، محصول عالمانی محصور در یک سنتِ فکری و فلسفی خاصّ است، که این «برداشتِ» خویش را نه به «فهم شخصی»، بلکه به «اسلام» نسبت میدهند، با یادآوری فرمان دوم از دهفرمان (= «برای خود تمثالی برای پرستش مساز») صورتبندی اصلی مدّعاهای ایشان را بیان میکنم. و در بخش بعد پرسشها و انتقادات خود و همچنین نقدهایی را که بر گفتمان تئودیسه وارد است مطرح مینمایم. صورت کلّی استدلالات دکتر کدیور به قرار زیر است:
۱) قدرت خداوند به محالات منطقی تعلّق نمیگیرد.
۲) خدا دلیل اخلاقی لازم و کافی برای وجود شرور موجود داشته است؛ در برنامه جامع خداوند این شرور برای تحقّق یک خیر برتر پیشبینی شدهاند و ضروری بودهاند. و این خیر برتر اختیار آزاد بشر است.
3) شرور اخلاقی محصول انتخاب نادرست موجود مختاری به نام انسان بوده و او گزینه شرّ را انتخاب کرده است.
4) خداوند در موارد قلیل شرّ در عالم دخالت نمیکند، چون تناقض است، از آن رو که نقض اختیار انسان محسوب میشود – و تعلق قدرت خداوند به محالات است، که ممکن نیست.
نتیجه: اینکه انسان اختیار مطلق داشته باشد، «خیر کثیری» است که که شرور موجود در برابر آن قلیلاند.
برای قوّت بخشیدن (!) بر استدلالهای خویش نیز، متذکّر میشود که:
- شرّ محصول کمصبری و کمطاقتی ما یا سوءتعبیر ما از امور است. شرور بسیار اندک و خیرات بسیار کثیر است. ولی وقتی شرّی برای ما اتّفاق میافتد جزع و فزع ما بلند میشود. وگرنه دنیا پر از زیبایی است؛ که «ما رأیت اِلّا جمیلا»!
- شرّ مطابق حکمت خدا توزیع شده است: ابتلاء برای اولیاء و استدراج برای اشقیاء.
یعنی خدا بندگان خاصّ خود را بیشتر مینوازد، چون میخواهد ارتقاء وجودی به آنها بدهد: هر که در این بزم مقرّبتر است، جام بلاء بیشترش میدهند… هر که بیشتر مثل اولیاء خداست بیشتر بلا به او میرسد.
در مورد ظالمانی که به نعمت و قدرت رسیدهاند استدراج است. به تدریج که گناه میکنند نعمتهای بیشتری دریافت میکنند تا درجات بیشتری در جرم و جنایت و گناه را طی کنند. «بنابراین بنای این دنیا بر این نیست که شرور فقط مال بدان باشد و خیرات مال خوبان. بر عکس است…». خلاصه: شرور مطابق حکمت خدا توزیع شده است. و هر شرّی حکمت خاصّ خود را دارد. و برخیاش از آنها بر ما پوشیده است.
- قوای شناختی بشر در درک حکمت شرور ناتوان است: در پاسخ به دعوی ملحدان که معتقدند چون ایشان دلیلی برای شرّ نمیبینند، پس دلیلی وجود ندارد، کدیور ادّعای آنها را چنین صورتبندی میکند: «مقایسه دانش/ علم انسان نسبت به علم خدا» یا «خودبسندگی علم انسانی، یا نمیبینم پس نیست». و در پاسخ به دعوی آنها میگوید: خدا همواره دلیل لازم و کافی برای شرّهای شناخته شده در دنیا دارد. اما، علم خدا – به خصوص در مورد خیر و شرّ – بسیار گستردهتر از علم آدم است. اگر کسی به خودبسندگی علم انسان یا نمیبینم پس نیست قائل باشد، مدعی میشود که خدا دلیلی برای تجویز شرّ ندارد. چون نمیبینم و نمیفهمم پس نیست. سپس به الاهیّات شکاکانه استمداد میجوید تا در پاسخ به اتّهام ملحدان محدودیّت و ناتوانی توانِ شناختی انسان در فهم رازهای جهان را متذکّر شود: «اگر ما احتمال – نه یقین – بدهیم که دانش کافی برای شناخت خیر و شرّ خود در این جهان مادّی را نداریم کفایت میکند که بگوییم: پس خدا احتمال دارد که این دانش را داشته باشد و این خیرهای مورد ادعای خداباوران احتمال وجود داشته باشند. همین احتمال کفایت میکند».
برای ارزیابی بهتر سخنان کدیور، علاوه بر صورتبندی استدلالهای و دلایل او توجه به چند نکته ذیل نیز ضرورت دارد:
الف، تبیین او از رویکرد وجودی به شرّ. در سومین بخش از سلسله سخنرانیهایش، پس از بررسی پاسخهای منطقی و فلسفی به شرّ، که خداباوران در آن، به زعم ایشان، «توانستند، هم به اشکال منطقی و هم به اشکال فلسفی با موفقیت (!) پاسخ دهند»، به بررسی سوّمین رویکرد به مسئله شرّ، یعنی رویکرد اگزیستانسی/ وجودی میپردازد. در تبیین رویکرد اگزیستانسی قائل به وجود دو سؤال مهّم است: 1) آیا خدایی که راضی میشود من رنج بکشم قابل اعتماد است؟ پاسخ این رویکرد: نه، چنین خدایی قابل اعتماد نیست – به زعم ایشان. 2) چرا خدا روا داشت که این شرّ بر من و عزیزانم اتفاق بیافتد و زندگیام پر رنج شود؟ پاسخ این رویکرد – به زعم ایشان – این است که، خدا نمیتواند کاری بکند، ضعیف است. قدرت مطلقه ندارد که جلوی رنج مرا بگیرد. یا اگر قدرت داشته باشد، علم مطلق ندارد – و اشارهاش به تفسیرِ خویش از برخی از رویکردهای الاهیّاتی جدید در پاسخ به مسئله شرّ است. یا اگر این دو را داشته باشد، خیرخواه مطلق نیست – اشاره به الاهیِات اعتراض. به زعم وی در این «رویکرد»، برای پاسخ گفتن به مسئله شرّ، یکی از این صفات سنتی خدا زیر سؤال میرود.
ب، در باب اهمیت یافتن مسئله شرّ در دهههایِ اخیر در سنت یهودی و مسیحی، و غیبت آن در جهان اسلام. ایشان بجای این که این غیبت را به بیتوجهی متفکران اسلامی نسبت دهد، و این توجّه به مسئله شرّ و به خصوص شرّ وجودی در دو سنتِ ابراهیمی دیگر را اتفاقی خجسته بداند، به عکس، خود را در جانب حقّ دیده – چون به احتمال قوی «استدلالها و پاسخهای» خود را در اعلاء درجهْ مکفی و اقناعکننده یافته – و این توّجه سنّت دینی و فکری غربی به مسئله شرّ را به غرور و نخوت انسان مدرن نسبت داده و از رهگذر آن انسانگرائی (=اومانیسم) و اصالت عقل خودبنیاد بشر را زیر سؤال میبرد.
ج. برخورد ایشان با انتقادات وارد بر تئودیسهپردازی – ذیل عنوان رویکرد اگزیستانسی. کدیور انتقاداتی را که، «به زعم ایشان»، از سویِ رویکردِ اگزیستانسی به تئودیسهپردازان وارد است به صورت فهرستوار و بدون ارائه هیچ گونه پاسخی چنین بیان میکند:
کلّی و جهان شمول و غیرتاریخی است. انتزاعی، ناظرمحور و درجه دوّم است – یعنی از زبان خود رنجبران نیست. زبانش غیرتراژیک و غیررازورزانه است. زبانش زبان خشک و بیروح منطق است. غایتگرایانه است – که در تبیینش میگوید: شما تئودیسهپردازان همدست خدای عامل شرّ هستید و باید پاسخ بدهید. رویکردی قضا و قدرگرایانه است. بیخبر از علم و الاهیّات جدید است. نگاهش به انسان ابزاری است – و در تبیینش میگوید: چون خدا برایشان محور بوده، از این رو انسان و شخصیّت و فردیتش را مسئله اصلی قرار ندادهاند و از این رو به کرامت انسان بیحرمتی کردهاند. این مائیم که به کرامت انسان اهمیّت دادهایم. وقتی بیمار و معلول و غیره به دنیا میآیم کرامتم را از دست دادهام و غیره. ناظر-محور است. بدین معنی که: تو به جای این که نگران رنجهای من باشی ناظری. در حالی که مسئله من رنج خودم است.
در نهایت نتیجه میگیرد که از نظر قائلان به رویکرد اگزیستانسی – به زعم ایشان – کسی که تئودیسهپردازی میکند از نظر اخلاقی فاسد است: «اگر کسی از نظر اخلاقی فاسد نیست دست به تئودیسه پردازی نمیزند. اخلاق یعنی این که باید حرف ما را بپذیری»!!!
خانهام آتش گرفته است، آتشی بیرحم
همچنان میسوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبّک شب
من به هر سو میدوم،
گریان از این بیداد
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد…
«خدایی جز مرا پرستش مکن» (فرمان اول)
در این بخش، پس از طرح چند پرسش، به ایراداتی که به سخن ایشان وارد است اشاره کرده و در بخش نهائی انتقاداتی که به جا بر گفتمان تئودیسه – و از جمله موضغ تئودسهپردازانه خود ایشان – وارد است اشاره میکنم.
پرسشها
- پرسش اول این است که اگر ایشان که به زعم خود «الاهیّات شکّاکانه»[2] را میپسندد و آن را «موجّهترین دفاعها از خداباوری در مسئله شرّ» میداند، و معتقد است – به اقتفای این رویکرد – ما به دلیل محدودیتهای قوای شناختی خود توان ادراک مقاصد خدا را نداریم، چگونه است که هنگام پاسخ ایجابی دادن به شرّ، میتواند مدّعی شود که «ما برای تکتک این مسائل [= شرور] تبیین عقلپسندانه داریم»؟! آیا ادعای گفتمانِ تئودیسه در طول تاریخ جز بر این فرض خودبسندگی فهم بشر استوار بوده است؟ آیا گفتمان تئودیسه هرگز خود را در حدّ «احتمالات» پایین آورده است، یا این که همواره از موضع حقّ و حقّانیّت سخن گفته است؟! کدیور در ردّ منتقدان و در تبیین خداباوری شکّاکانه میگوید: «دانش انسان محدود به بخش بسیار کوچکی از جهان مادّی – و نه حتّی تمام آن است. انسان تلازم بین شرّ و خیرهای بزرگتر و خود آن خیرهای بزرگتر را درک نمیکند». پرسش این است که آیا بهتر نیست تئودیسهپردازی که خود نیز از این موضع حرف میزند، به لوازم این مدّعا پایبند مانده، قدری متواضعانهتر و غیریقینیتر تئودیسهورزی کند – چنان که گویی کلیدهایِ آسمان را در دست دارد و یا به سرچشمههای حقیقت دست یافته، یا حجابهایِ غیب بر او افتاده و وی را از نقشههای خداوند و رازهای عالم آگاه کرده است؟!
- ایشان در نقد غرور و نخوت انسان مدرن که فکر میکند با عقلش توان فهم همه امور را دارد و خود را مرکز عالم قرار داده، معتقد است: «در گذشته بار مسئولیّتِ شرّ بر عهده خدا بود و انسان دیروز تلاش میکرد تقصیر را از خدا دور بدارد. در گذشته از «تئودیسه» یا «نظریه عدل الهی» حرف میزدیم. یعنی بار عدالت را بر دوش خدا میگذاشتیم. امّا امروز چون دیدیم که از او برنمیآید – چون ضعیف است یا عالم و قادر مطلق نیست – بار عدالت بر دوش ما – من و شما – قرار میگیرد. ما مسئول مهندسی و مدیریت رنجهای خود هستیم. تئودیسه آکنده از متافیزیک بود. امروز سکولار شده و یک نسخه اومانیستی/ انسانگرایانه از آن ارائه شده است» (نقل به مضمون).
پرسش این است که آیا خودِ ایشان در ارائه خوانش جدیدیشان از فقه و سنت اسلامی از همین اومانیسم و عقل خودبنیادِ بشر به عنوانِ معیار و سنجه استفاده نکرده است؟! ایده حکومت دموکراتیکِ سکولار به عنوان شکل ایدئال حکومت سیاسی، حمایت از حقوق بشر در شکل امروزینش و نه شکل سنّتی اسلامیاش و غیره، آیا جز بر اساسِ همین ارزشهای انسانگرایانه و با سنجه عقل خودبنیادِ بشر صورت نگرفته است؟!
ایرادات
از میان بسیاری از موارد، تنها به ذکر دو خطای غیرقابل اغماض در اینجا اکتفا میشود:
- ایشان مخالفان خود – یعنی مخالفان «گفتمان تئودیسه» – را متّهم به چیزی میکند که درعلم منطق و جدل به «مغالطه حمله شخصی» یا «مغالطه خلط انگیزه و انگیخته»[3] معروف است و میگوید: «از نظر قائلان به رویکرد اگزیستانسی کسی که تئودیسهپردازی میکند از نظر اخلاقی فاسد است». در حالی که در مورد گفتمان ضدتئودیسه به هیچ وجه چنین نیست، و از این رو اتّهام وارد از سوی کدیور پذیرفتنی نیست. کسانی که دست به نقد تئودیسهها زدهاند در اغلب موارد «گفتمانِ» تئودیسه را نقد کرده و اتهامِ «غیراخلاقی بودن» را به این «گفتمان» وارد کردهاند، نه به «شخصِ» تئودیسهپرداز. به طور مثال نیک تراکاکیس[4] که یکی از منتقدان قاطع تئودیسهپردازی است در مقاله «ضدتئودیسه» خود مینویسد: «این مسئله [یعنی نقد اخلاقی گفتمان تئودیسه] قرار نیست اسباب افترازنی شخصی به خود تئودیسهپرداز باشد. تئودیسهپرداز ممکن است از نظر اخلاقی در زندگی روزمره خود رفتار درستی داشته باشد، اما حامی نظریهای باشد که باعث شود (حتی بیآنکه خودش آگاهی کامل داشته باشد) باورهای اخلاقی مشکوکی داشته باشد».[5]
- خطای دوم کدیور در این است که بین رویکرد اگزیستانسی،[6] منتقدان «گفتمان تئودیسه» – و در افراطیترین حالاتش ضدتئودیسهپردازان – و رویکردهایِ الاهیّاتی جدید – که پاسخدهی مناسب به شرّ یکی از دلایل در کنار سایر دلایل در بازخوانی سنت دینیشان بوده – خلط کرده است. به طور مثال آنجا که میگوید: «این رویکرد [= به زعم ایشان اگزیستانسی] خدا و تئودیسهپردازان را به بیاخلاقی محکوم میکند. میگویند شما گفتهاید شرّ قلیل است یا نسبی است یا در جهت خیر کثیر یا این بهترین جهان ممکن است یا به دلیل اختیار انسان است. این رویکردها به درد نمیخورد. اینها مرا قانع نمیکند. یعنی مرهمی بر رنج من نیست. منطق و فلسفه تو به رنج من و عزیزم تسکین نمیدهد. رنجورمرهم میخواهد نه دفاعیه منطقی و فلسفی؛ بدون ما هرچه درباره ما گفته شود درباره ما نیست».
الاهیات پویشی، خداباوری گشوده و غیره، که ذیل رویکردهای الاهیّاتی جدید قرار میگیرند، به هیچ وجه رویکردهایی اگزیستانسی به شرّ نیستند. از سوی دیگر، هیچ ملازمهای بین رویکردهای اگزیستانسی به شرّ و ضدتئودیسهپردازان وجود ندارد. به هر یک از این رویکردها به طور جداگانه یکی دو نقد وارد است. و وقتی در کنار هم و ذیل یک عنوان دستهبندی شوند مجموعهای از انتقادات جدّی بر آنها وارد میشود که در نهایت متضمن ناکارآمدی آنهاست. گویی کدیور برای راحت کردنِ پاسخدهی به تمامی این انتقادات متنوع با گرایشها و خاستگاهها و اهداف گوناگون، آنها را یک کاسه کرده، و از این رهگذر دچار مغالطه پهلوانپنبه شده است.[7]
صحیحتر و دقیقتر این است که بگوییم پاسخهای داده شده به مسئله شر در دو دستهبندی کلّی «نظری» و «عملی» قرار میگیرد. که رویکردهای اگزیستانسی و کنشمحور – چون الاهیّات رهائیبخش – در دستهبندی عملی، و نظریهپردازیهای سایر الاهیّات، از الاهیات سنتی تا مدرن – من جمله الاهیّات پویشی و خداباوری گشوده و غیره – در دستهبندی نظری قرار میگیرد. گفتمان ضدتئودیسه نیز صرفاً یک گفتمان بر علیه «گفتمان» تئودیسه – و باز تکرار میکنم، بر ضدِّ «گفتمان» تئودیسه و نه بر علیه «شخصِ» تئودیسهپرداز – است.
بنابراین در این جا بین سه مبحث خلط شده است: 1. گفتمان ضدتئودیسه 2. رویکرد اگزیستانسی به شرّ و 3. رویکردهای الاهیّاتی مدرن. و همین اختلاط و عدم تفکیک باعث میشود که سخنان آنان به دقّت شنیده نشود، حال آنکه اگر کسی همچنان قصد دفاع از تئودیسه را داشته باشد، از بررسی جداگانه و دقیق هر یک از این موارد ناگزیر است.
انتقادات وارد بر گفتمان تئودیسه
به غیر از انتقاداتی که به سخنان و موضع خود کدیور وارد است، به گفتمان تئودیسه – که او نیز یکی از طلایهداران آن محسوب میشود – نیز انتقادات بسیار جدّی وارد شده است، که چنانکه اشاره شد ایشان در بخش سوّم سخنرانیاش تنها به ذکر فهرستوار آنها و با لحنی طعنهآمیز – که حاکی از بیاهمیّت دانستن این ایرادات میباشد – اکتفا کردهاست. پیش از پرداختن به هر یک از این ایرادات، باز هم – و برای تأکید چندباره – لازم به ذکر است که کسانی که این انتقادات را وارد کردهاند لزوماً خداناباور نبودهاند. و نه منتقدان گفتمان تئودیسه و نه کسانی که رویکرد اگزیستانسی پیشه کردهاند به هیچ وجه لزوماً ملحد نیستند. بسیار از اینها خداباورانی هستند که گفتمانِ عقلمحور، انتزاعی، بیروح و خشک و ناظرمحور تئودیسه را نقد کردهاند. نه خدایِ ادیان یا سنّتهای دینی را. خطایِ شناختی کدیور از اینجا ریشه گرفته است که «تئودیسه» را معادل «خداباوری» قرار داده و «ضدتئودیسهپرداز» را معادل «ضدخدا»![8]
بنابراین، به دلیل اهمیّت قابل تأمل این ایرادات، و به دلیل کملطفی جناب کدیور به آنها، در اینجا بر خود لازم میبینم که به شرح و تبیین مختصری از هریک از آنها بپردازم:
- رواداری و بیتوجهی به شرّ و رنج دیگران: نکته محوری بسیاری از نقدهای مدرن به پاسخهای مختلف کلاسیک به مسئله شرّ مشکل اخلاقی این پاسخهاست، چرا که انواع تئودیسهها متّهم به جدّی نگرفتن شرّ و فروکاهیدن انسان در حدّ ابزاری برای تحقّق اهداف یا برنامههای الهی است. چنین دیدگاهی میتواند منجر به رواداری در برابر شرّ شده و نوعی بیتوجّهی و بیرحمی را برای جامعه دینداران به دنبال آورد: «با این وصف، باید گفت تئودیسهپردازان «همدستی سربستهای» با وضع موجود شرّ دارند و نمیتوانند از این اتّهام فرار کنند که در حالی که بنا بوده شرّ را محکوم کنند، همچون «دفاعیهپردازان شرّ» عمل میکنند. تئودیسهپرداز بنا نبوده به بهانه یافتن دلیل خدا برای تجویز شرور، شرّ را کوچک و عادی جلوه دهند و حتّی از آن تلقّی خیر، لطف، برکت و نعمت داشته باشد» (پورمحمدی، ص 60).
- انفعال در برابر شرّ و رنج/ تقدیرگرایی: نتیجه دیگر چنین دیدگاهی جبرگرایی و تقدیرگرایی محض و در پی آن رکود و انفعال در ساحت زندگی فردی و اجتماعی است. به طول مثال، تراکاکیس، یکی از ضدتئودیسه پردازان در این باب میگوید: «مثلاً اگر من معتقد باشم طاعون مجازاتِ گناه از سوی خدای عادل است، چرا باید با طاعون ویرانگر مبارزه کنم؟ یا اگر معتقد باشم خدا فقط از راه ختیار دادن به انسانها برای ارتکاب شرور وحشتناک میتواند خیرهای برتر را حفظ کند، چرا باید با رژیمی که دست به نسلکشی میزند مبارزه کنم؟ اگر معتقد باشیم شرِّ کاملاً گزاف وجود ندارد، اخلاقیّات و به طور خاص انگیزه ما برای انجام دادن کار درست تضعیف میشود» (همان، ص. 61). بنابراین، محصول چنین نگاهی، بدون این که خود تئودیسه پرداز بخواهد، تشریک مساعی با نیروهای شرّ عالم است: «تئودیسهپردازی که دانسته یا نادانسته نظریههایی را میپروراند که ویژگی افراطی و وحشیانه بودن شرور بشری را انکار میکند، به صورت ضمنی باعث پیدایش عمل اجتماعی و سیاسیای میشود که چشم بر بروی قساوتهای موجود در جهان میبندد» (پورمحمدی, 1398 ص. 469).
- نگاه ابزاری به انسان/ نفی کرامت انسانی: گفتمان تئودیسه غایتگراست؛ بدین معنی که در آن رنج همواره به عنوان وسیلهای در جهت تحقّق غایتی خیر در نظر گرفته میشود؛ غایاتی چون پرورش روح/ شخصیت، ایجاد مسئولیت یا همدلی و غیره. یکی از انتقادات اخلاقی وارد بر گفتمان تئودیسه دقیقاً در همین است؛ این که به افراد انسانی نه به عنوان «هدف» هایی – دارای ارزش ذاتی – بلکه به عنوان «ابزاری» – در جهت «هدفی» دیگر – نگریسته میشود. براساس این دیدگاه است که گفتمان تئودیسه متّهم به بیتوجّهی یا بیحرمتی به انسانیّتِ انسان است. «اِشکال کار تئودیسهها اینجاست که با افراد مبتلا به رنج به منزله عنصر کاملاً مصرفی رفتار میکنند، یعنی ارزش، کرامت، بهروزی و منافع آنها را قربانی منافع خیر برتری میکنند که هیچ ارتباطی به آنها ندارد. غایتْ فرض کردن شخص بما هو شخص به معنای آن است که به منافع و بهروزی شخص در همه زمانها و به هر قیمتی حرمت نهیم و آن را حفظ کنیم، و این سخن بدین معناست که کرامت و ارزش شخص را نمیتوان به سادگی قربانی یک خیر برتر یا نقشه خدا کرد یا آن را با چیزی معامله کرد» (همان، صص. 62-61).
- رویکرد سادهانگارانه: تئودیسهها اصولاً نسخهای کلّی و جهانشمول به مسئلهای پیچیده و متنوّع – با میزان، تنوّع و پراکندگی فراوان – میدهند. و این برخاسته از ذات عقلی این پاسخهاست که قادر نیست به علّت انتزاعی بودن پاسخگویِ مسئلهای باشد که به صورت عینی و وجودیْ موجوداتی از پوست و خون و ادراک را درگیر میکند، که هر یک دارای سنخ روانی، تجربههای زیسته و جهانبینی متفاوت – و از این رو دارای پیچیدگی فراوان – هستند. «از سوی دیگر، ماهیّت رنج از رنجی به رنجی دیگر بسیار متفاوت است. برخی از رنجها بسیار تحملناپذیر، پیشرونده و پیچیدهاند و دائماً رنجهای دیگر از دل آنها زاییده شده، روی هم انباشته میشوند و پیش میروند» (همان، ص. 64). بنابراین ساده انگاشتن مسئله یکی دیگر از مشکلات اخلاقی گفتمان تئودیسه است، چرا که «شواهدی که ما از انواع، میزان و پراکندگی رنج افراد بیگناه در اختیار داریم قویاً گویای این است که نمیتوان همه آنها را در یک الگوی واحد عقلانی گنجاند» (همان). به طور مثال شرور مهیب به روشنی ناکارآمدی تئودیسه تربیت روح را به تصویر میکشند. این شرور به قدری عمیق و بنیانشکنْ هستیِ فرد رنجبرنده را متزلزل کرده و روان وی را فلج میکنند که شخص حتی ظرفیّتِ معناسازی را نیز به کلّی از دست میدهد. و برای چنین هستی درهم شکستهای امکانی برای رشد شخصیّتی و روحی باقی نمیماند.
- بیتوجهی به رنج حیوانان، کودکان و معلولان: مشکل اخلاقی بزرگ پاسخهای داده شده به مسئله شر زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که توجه خود را از سوژههای بالغ و عاقل انسانی– یعنی نظریهپردازی صرف در خلاء، در باب «مفهوم» شرّ و «نوع انسان» – به واقعیّت حیات عالم متمرکز کنیم. در این جاست که رنج حیوانات، کودکان و «انسانهای» دارای ناهنجاریهای ذهنی و روانی را مییابیم که وجودشان معضل بزرگی است برای گفتمان انتزاعی و «عقل» و «انسان»-محورِ تئودیسه. پاسخهای ارائه شده به شرّ برای این افراد کارکردی ندارد. هیچ دفاعیهای – هرچند مبتنی بر اختیار – هیچ تئودیسهای – چه پرورش روح، چه ابتلاء و چه مکافات و غیره – قدرت تبیینگری این شرور و رنجها را ندارد، چرا که عقلانیّت، شخصیّت و اختیاری نیست که بتوان بر اساس آن از گفتمان رایج تئودیسه استفاده کرد.
- ناظرمحور: تئودیسهها همواره از دیدِ ناظر بیرونی به شرّ ارائه شده است – ناظری که گویی به عنوان مدعیالعموم وظیفه حراست از ساحت دین را برای خود تعیین کرده است. و این همواره موجب شده که صدایِ آنها به عنوان صدایِ غالب در گفتمانِ شرّ شنیده شود. این غلبه گفتمان ناظرمحور همیشه به قیمت به حاشیه راندن صدای قربانیان شرّ است که در واقع باید صدای اصلی متن باشد. به همین دلیل یکی از انتقادات اصلی وارد بر تئودیسه، گفتمان ناظرمحور آنها به جای گفتمان قربانیمحور است.
- ارائه «کلانروایتهای جهانشمول»: تئودیسهها با هدف ارائه پاسخی کلّی و جهانشمول به شرّ، روایتی کلّی از رنجها و آلام متنوع تکتک افراد بشری نشان میدهند. این کلانروایت جهانشمول به قیمت به حاشیه راندن و نادیده گرفتن و در نهایت خاموش کردن «خردهروایتهای افراد» است.
- گرامیداشت رنج: یکی دیگر از ایرادات وارد بر الاهیات سنّتی و برخی از پاسخهای (غالباً مسیحی) مطرح در گفتمان تئودیسه – چون «الاهیّات صلیب» – گرامیداشت رنج است. دکتر کدیور نیز از پر رنج بودن زندگی مقرّبان به خدا سخن میگوید و مدّعی است هر که مقرّبتر، رنجبرتر. چنین دیدگاهی منجر به گرامیداشت رنج و ارزش دانستن آن میشود، چرا که رنج نه تنها عاملی غیراخلاقی یا مزاحم که باید برای از بین بردنش تلاش کرد، بلکه با بیانی ستایشگونه به ارزشی دینی-اخلاقی تبدیل میگردد.
وای بر من، همچنان میسوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را میکنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که میداند که بود من شود نابود
خفتهاند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر میکنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
«نزدیکتر میا! پایافزار از پا بدر کن، که در زمینی مقدّس ایستادهای»[9]
بله جناب کدیور! چنانکه خود از زبان ناقدانِ گفتمان تئودیسه گفتید، زبان تئودیسهپرداز غیررازورزانه است. بیایید اعتراف کنیم که مسئله شرّ بسیار رازآمیزتر از آن است که تئودیسهپرداز توان توجیهگری و تبیینگریاش را داشته باشد. گرچه این به معنای انکار تلاش برای پاسخگفتن به مسئله شرّ نیست، اما بیایید در این وادی که به رنج انسانهای بیشماری مقدّس گشته است، پایافزار به در کنیم و قدری متواضعانهتر و انسانیتر با این پرسش برخورد نماییم.
جناب کدیور، ایرادات وارد بر گفتمان تئودیسه – نه «شخص» تئودیسهپرداز – ایراداتی جدی است، چرا که برخورد صرف منطقی و فلسفی با مسئلهای تا این حدّ وجودی دارای تبعات گستردهای در ابعادی وسیع – از فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و غیره – خواهد بود. نتیجه چنین نگاه و گفتمانی، تقویت روحیه بیتوجهی، رواداری در ناظران بیرونی شرور و یا گرامیداشت و ارزشمند دانستن شرّ یا رنج است. محصول چنین روحیه و طرز تلقیای مسئولیت و واقعیت گریزی[10] و انفعال در برابر شرور، به خصوص شرور نظامندی – چون نژادپرستی، بردهداری، بیعدالتی و … – خواهد بود. در ضمنِ صحبتهایتان اذعان داشتید که شرّ دانستن امور نسبی است. در برخی موارد چیزی که در گذشته شرّ نبوده امروز شرّ محسوب میشود. مثالتان «بردهداری» بود، که عقلانیت گذشته و ادیان آن را شرّ نمیدانستهاند. اما امروز شرّ محسوب میشود. چون شرّ بودن و میزان آن، به خصوص در حوزه شرّ اخلاقی، توسط عقلانیت جمعی انسان است که تعیین میشود. اما مسئله این است که اگر نظریهپردازان و متفکران گذشته که الهامبخش حرکتهای رهائیجویانه در مبارزه با شرّ اجتماعی یا شرّ نظامند بودهاند، چون شما فکر میکردند، و شرّ و رنج را تقدیر الهی – ابتلاء یا امتحان برای رنجبران و استدراج برای ظالمان و خونریزان – میشمردند امروز شاهد افول بردهداری نبودیم. اگر زنان شرّ اجتماعی را گرامی داشته، و یا با «توّهم قدیسانگاری» خود را مقرّبتر – به دلیل رنجبرتر بودن – میپنداشتند، و برای احقاق حقوق انسانی خود – به علّت «شرّ» دانستن آن – به پا نمیخواستند، امروز چون گذشته نه تنها شهروند درجه چند و محروم از حقوق مسلم انسانی خود که حتّی پستتر از انسان محسوب میشدند.
دکتر کدیور، در دفاع از کیان «الاهیّات و فلسفه سنّتی» و حراست از گفتمان تئودیسه، شما نه از خدایِ ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد که از خدای فلاسفه یونان دفاع میکنید. و تا حدّی در این دفاع پرشور و حرارت خود غرقید که وجود شرّ گزاف را هم انکار میکنید. چون ترس این را دارید که پذیرش شرّ گزاف به معنای پذیرش انکار خدا باشد. در حالی که هیچ ملازمه بین این دو وجود ندارد. پذیرش شرّ گزاف شاید به معنای انکار خدایِ یونانی یا نیوتنی که جهانی ماشینی با نظمی خللناپذیر یا جهانی جوهر و ثباتمحور را ایجاد کرده باشد، اما ضرورتاً به معنای انکار خدای ادیان ابراهیمی نیست. و برای دفاع از این خدا ضرورتاً لازم نیست که او را ضعیف یا بیعلم و قدرت کنیم. تنها لازم است دست از تصور یونانی خود از عالم و از خدا – که بر اساس هیئت بطلمیوسی و جهان ایستا و جوهرمحور ارسطوئی است – برداریم. تا در پی پاسداشت آن مجبور به نادیده گرفتن و انکار حقیقتی چون شرّ گزاف نشویم. در این دفاع غیورانهتان از آنچه کیان خداباوری تعریف کردهاید، امور بسیار مهمّی را نادیده میگیرید. اگر تصور شود که شرّ گزاف وجود ندارد، کنشگری ما در مقابل شرور هیچ معنایی نخواهد داشت. و این دعوی صرفاً اتهامی از سوی ضدتئودیسهپردازان بر علیه گفتمان تئودیسه نیست. حتی تئودیسهپرداز مشهوری چون هیک نیز به این مهم واقف است و در کتاب خود خدای عشق و مسئله شرّ به این موضوع اشاره میکند:
«… سعی کنید جهانی را تصور کنید که هرچند به طور کامل خالی از درد و رنج نیست اما هیچ محنت ناعادلانه و ناحقّ یا بیرویه و به ظاهر بیغایتی در آن نیست. سختیها، خطرات و مشکلات در حدّی که نمک زندگی باشد در آن هست، ولی هیچ شرّ کاملاً مخرب و آشکارا کینهجویانهای در آن نیست. به عکس، رنج مردم نیز همواره یا مجازات عادلانهای است که سزاوار آن هستند یا برای هدف سازنده تربیت اخلاقی است.
در چنین جهانی، محنت انسانها همدردی عمیقی برنمیانگیزد یا تسلابخشی سازمانیافته و کمک و خدمت ایثارگرانهای را به وجود نمیآورد. چون در این واکنشهای دلسوزانه فرض بر این است که این رنج سزاوار نیست و برای فردِ مبتلا ناگوار است. ما از دیگران به لحاظ اخلاقی دعوت نمیکنیم که برای نجات جنایتکاری از تحمّل مجازات عادلانهاش یا نجات بیمار از درمان دردناکی که او را شفا میبخشد فداکاری کنند. اما در برابر رنج ناحقّ، به ویژه مواردی که مثل زلزله یا فاجعه در معدن شکل سوگناکی پیدا کنند، مرد و زن واقعاً به شفقت میآییم و با سخاوت و از خودگذشتی فراوان دست به کار میشویم. به این ترتیب، به نظر میرسد برای اینکه جهان صحنه عشق دلسوزانه و فداکاری برای دیگران باشد، رنجِ انسانها باید بیحساب و کتاب و نابرابر باشد، مثل آنچه هماکنون در جهان تجربه میکنیم. باید رنج انسانها آشکارا ناحق، بیمعنا و اخلاقاً ناموجه باشد.» (پورمحمدی، ص. 520-519).
تمامی تلاش منتقدان گفتمان تئودیسه این است که از شما تئودیسهپردازان غایتگرا بپرسند «چرا شرّ را جدی نمیگیرید؟» تلاش آنها به عکس آنچه شما میپندارید، ضرورتاً حمله به خداباوری نیست. چراکه تئودیسه پردازی محدود به سنّتهای دینی نیست. هر چیزی که وجود شرور را با فرض گرفتن غایتی خیر توجیه کند، تئودیسهپردازی است. به همین علّت است که نظریه غایتگرایانه هگل در باب تاریخ نیز ذیل تئودیسهپردازی (سکولار) قرار میگیرد. ادبیات تئودسهپردازانه شما – و نه خدای شما[11] – از نگاه آنها، غیراخلاقی است، وقتی که با ادبیّات نسبی بودن شرّ، در جهت خیر کثیر بودن شرّ، یا بخشی از هارمونی عالم بودن شرّ، دار مکافات بودن دنیا (و از این رو موجه بودن شرّ) و قس علیهذا تلاش میکنید نشان دهید که شرّ در واقع – چون در پی غایت بسیار خیری است – شرّ نیست، و این تفسیر ما انسانهای «کم طاقت است که تا شرّی به ما میرسد جزع و فزعمان بالا میرود» از چیزی که تنها «در ظاهر رنج است» اما چون در جهت غایت خیری – چون ابتلا، کمال، رشد معنوی، مکافات عمل و غیره – است چندان که به نظر میرسد بد نیست. اما جناب کدیور، اولاً شرّی که «چندان بد نباشد» واقعاً شر نیست» – و از این جا تمام انتقادات اخلاقی به گفتمان تئودیسه بر ادبیّات شما هم وارد است. و ثانیاً، شدت و تنوع شرور چنان کثیر است که در نسخهپیچی کلّی شما نمیگنجد. پیچ خوردن پا و سردرد هم شرّ است، معلولیت و محرومیّت هم شرّ است، کودکآزاری و نسلکشی – که هم قربانیان و هم عاملان شرّ را از انسانیت تهی میکند – هم شرّ است. آیا اینها همه در یک مرتبه و شدّت هستند؟ آیا به تمامی این موارد با آن نسخه کلّی، ساده و دمدستی شما میتوان پاسخ داد؟ بیایید اعتراف کنیم که دسته سوم حدّاقل در ردیف شرور مهیب و گزاف قرار میگیرند، تا از رهگذر به رسمیّتشناختن آنها به عنوان شرور، و اعتراف به هیبت و گزاف بودنش، وجدان اخلاقی خود را قدری معذب کرده، قدمی برای کاستن چنین شرّهایی برداریم، چرا که «این نوع از شرّ هیچ خواهد بود اگر ما شدّت و گستردگیاش و خرابی و آسیبش را ناچیز بشماریم و بیاهمیّت انگاریم» (پورمحمدی، ص. 525).
شما در نقد خود به آنچه (خود) رویکرد اگزیستانسی خواندید، به یک چرخش پارادایمی اشاره میکنید: ما در عصر مدرن شاهد چرخش از انسان مکلّف گذشته به انسان محقّ امروز هستیم. شاهد چرخش از انسانی که در مقابل خداوند مکلّف بود و زیردست، به انسانی که به دنبال حقوق خویش است. از این رو در گفتمان تئودیسه نیز شاهد چرخش از خدامحوری به انسانمحوری هستیم. در رویکرد جدید پارادایم «خدا-شرّ-عدل الهی» (تئودیسه)[12] را تبدیل به «پارادایم انسان-رنج (های انسان خاص)-عدالت انسانی» (آنتروپودیسه)[13] کرده و انسان اومانیسمگرا، در تلاش است تا عدالت بشری را توجیه کند، نه عدالت خدا را.
بله، جناب کدیور! چرخش مورد ادّعای شما درست است. ما در جهان مدرن شاهد تغییر پارادایمی شدهایم؛ از خدامحوری به انسانمحوری. و در این پارادایم جدید، بشر دیگر مکلّف نیست بلکه محقّ است. دغدغهمند رستگاری و حیات آن جهانی نیست، بلکه به دنبال حیات اینجایی و اکنونیاش است. خودآئین/ بنیاد[14] است نه دیگرآئین/ بنیاد.[15] بدین معنی که انسان مدرن به دنبال جهانبینی است که محورش خود فرد انسانی باشد یعنی جهانبینیای که خودش – با تمامی تواناییهایش – در آن تمامی زمام امور را در دست داشته باشد. به تبع آن، انسان دیندار مدرن نیز به دنبال الاهیّاتی است که شاکله اصلیاش بر همین مدار خودآئینی انسان باشد. انسانی که دیگر مقهور و تسلیم نیروهای قهری بیرونی – از طبیعی تا اجتماعی و تاریخی و غیره – نیست. بلکه بار مسئولیّت حیات خویش را خود بر دوش میکشد و خود ناخدا و سکّاندار حیاتش است.
الاهیات مدرن مسیحی – چه پویشی، چه خداباوری گشوده و غیره – در سایه جدّی گرفتن چنین پارادایمی شکل گرفتهاند. جناب کدیور، شما که در بازخوانی فقه این چرخش پارادایمی را جدّی گرفته بودید، چرا در پاسخ به مسئله شرّ این چنین با شدّت و حدّت این چرخش پارادایمی را نقد کرده، و عقل خودبنیاد بشر و انسانگرایی را که اصول اساسی این چرخش پارادایمی بوده – و اصل مورد استفاده شما در خوانشِ جدیدتان از فقه سنّتی اسلامی نیز است – مورد نقد تند خود قرار میدهید؟ چرا تمامی رویکردهایی را که در قالب مؤلوف «فلسفی-منطقی» شرّ نمیگنجد، فارغ از این که متعلّق به چه نحله و گرایشی باشند و ذیل کدام مقولهبندی قرار بگیرند یک کاسه میکنید – که یادآورد گرایش سادهانگارانه و بسته «هر که با ما نیست بر علیه ماست» میباشد؟
امید من این است که روشنفکران دلسوزی چون شما که با سنگ محک انسانگرائی و با تکیه بر عقل خودبنیادِ بشر دست به خوانش انسانیتری از فقه و سنّت دینی خود میزنید، روزی به مسئله شرّ نیز از این دریچه بنگرید، و تلاش انسان مدرن در بازخوانی پاسخهایِ سنتی به شرّ و جدی گرفتن شرّ وجودی را به غرور و نخوت انسان مدرن – که میپندارد میتواند با عقل خودبنیاد خود و با محور قرار دادن خود (= انسانگرائی) همه چیز را بفهمد – نسبت ندهید. بلکه آن را صرفاً تلاشی انسانی برای رسیدن به فهمی انسانیتر از جهان – با محوریت انسانِ خودآئین – و به طبع آن از دین ببینید؛ فهمی که انسان مدرن میکوشد در سایه آن توانی برای معنابخشی به «سَبُکیِ تحمّلناپذیرِ هستی»[16] خویش و قدرتی برای تحمّلِ رنجهایشان بیابد – و نه ضرورتاً تلاشی برای حمله به خدایی که شما با حرارت و غیرت دغدغهمند دفاع از اوئید.
بله دکتر کدیور، «دنیا دارِ رنج و بلاست» و بله درست است، در کشاکش طوفان این شرور «خدا هرگز دخالت نمیکند». اما این یک چیز است و این ادبیاتِ منفعلانه و ستایشگرانه شما از رنج و شرّ چیز دیگری: «این که شما میخواهید دنیا را تبدیل به بهشت کنید – بچه ناقص الخلقه در آن نباشد، جنگ نباشد، تجاوز نباشد، زلزله نباشد، این اسمش دنیا نیست. اسمش آخرت است، اسمش بهشت است. و اصلاً جای خوبی نیست برای زیستن. زیبائی دنیا به همین رنجهاست. همین بلاهاست. به همین شرور است».
دکتر کدیور، بهبود جوامع انسانی و حرکت به سمت بهشتی کردن این دوزخ، مرهون دیدگاهها و جهانبینیهایی است به عکس شما، به امکان تحقّق بهشت در زمین ایمان داشتهاند. که به «بهترین جهان ممکن» بودن این جهان معتقد نبودهاند و از این رو دست به کنشگری زدهاند. دکتر کدیور، بیاید به کلام خود در پاسخ به ملحدین پایبند باشید و «بگذارید به جای خدا خدائی نکنیم». چرا که گفتمانِ دینیای را که شما در مواجهه با شرّ مدافع آنید، هرچند اخلاقمحور، اماّ به علّت تقویتِ روحیه مسئولیّت و واقعیّت گریزی و انفعال در مقابل شرّ، ساکت کردن صدایِ ناله و فریادِ رنجبران – و در نتیجه به صورت ناخواسته تقویت جبهه ظالمان – و ستایش رنج – که ناخودآگاه ظلمپذیری را تقویت میکند – غیراخلاقی است. بیایید نگذاریم که حرارت ایمان و غیرتِ دینیمان در کشاکش مبارزه با جبهه الحاد چشمانمان را بر رنجِ و استیصال انسانها کور کند. که منجر به بیتوجّهی به اشک مادر رنجبرندهای شود که در دین التیامی برایِ رنجِ روحی و معنویاش میجوید. که صدایِ ناله رنجبرنده و آهِ ستمدیده و فریاد اعتراضِ مظلوم را خفه کند. بیایید نگذاریم دین افیونی شود که به جای التیامبخشی تخدیرمان کند. که در این صورت بیدینی به از چنین دینداریای! چرا که رشد اخلاقی جامعه بشری در قدم اوّل در گرو به رسمیت شناختن وجود شرّ واقعی و مهیب و – که ملازم همدردی و جانبگرایی با رنجبران است – و سپس عملورزی و کنشگری برایِ مبارزه بر علیه آن است.
بله دکتر کدیور، رویکردهای جدید به شرّ – و نه فقط به زعم شما رویکرد اگزیستانسی/ وجودی – در پی مدیریّت و اصلاح شرّ است، نه تبیین و توجیه آن. و فکر میکنم شما هم موافق باشید که این برای بهبود جهان گامی مؤثرتر است تا صرف نظریهپردازی فلسفی و منطقی صرف در خلاء.
یعنی حتی اگر پهلوان پنبهای را که شما علم کردهاید – دسته بندی تمامی رویکردها و گفتمانهای جدید و منتقد به گفتمان تئودیسه ذیل عنوان کلّیِ «رویکرد اگزیستانسی» – را بپذیریم، و آن را در مقایسه با رویکرد سنتی تئودیسهپردازانه شما قرار دهیم، باز هم – اگر بخواهیم واقعبینانه و عملگرایانه بنگریم – برد با جهه مقابل است. بیایید منصف باشیم دکتر کدیور! آیا دیدگاهی که شرّ وارد بر «فرد بشری»، که از گوشت و پوست و استخوان است، را جدّی میگیرد – رویکرد به اصطلاح «هیجانی یا احساسی» به شرّ، یا همان رویکرد اگزیستانسی – نسبت به دیدگاهی که شرّ را مفهومی انتزاعی و موضوع فلسفه و منطق میداند، که درباره «نوع انسان» – مفهوم در مفهوم – سخن میگوید، نگاهی انسانیتر و اخلاقیتر نیست؟ آیا خدایِ فلسفی و منطقیای که شما از آن حرف میزنید – که با رویکردی استبدادی و قهری، راه را بر هرگونه شکوه و گلایه و اعتراض سدّ میکند – همان خدای آزادیخواه و آزادیپرور و آزادیمحور قرآن است که به ابراهیم اجازه محاجّه با خود را میدهد و خطاب شکوه و گلایههای یعقوب و ناله استیصال مریم است؟ خدای من خدایی است که رنج مرا به رسمیّت میشناسد و به من اجازه سر دادن ناله «إِنَّمَا أَشْکو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّه مَا لا تَعْلَمُونَ» (من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا میبرم و از خدا چیزی می دانم که شما نمیدانید) (یوسف، 86) را میدهد. خدای مریم است که با مهر و بزرگواری جواز بلند شدن طنین فریاد گلایهآمیز و نفرینآمیز رنجبری را در کتاب مقدّسش میدهد که «یا لَیتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکنْتُ نَسْیا مَنْسِیا» (ای کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموششده بودم) (مریم، 23). خدایی که حتّی در برابر اعتراض و عصیان من شفقت و صبر میورزد: «یا مَن هُوَ بِمَن عَصاهُ حَلیمٌ» (ای آنکه با عاصی شکیبایی) (جوشن کبیر).
من و امثال من با رویکردهای اگزیستانسی، با الاهیّات مدرن و با انتقادات وارد به گفتمان سرد و منطقی و خشک و بیروح تئودیسه همدلیم. ما به خدای ابراهیم و یعقوب و مریم ایمان داریم، نه به خدایِ ارسطوئی-نوافلاطونیِ شما – آنچه خودتان با تفاخر خدایِ منطقی و فلسفی میدانید. ادیان با هدف برقراری رابطه شخصی بین زمین و آسمان آمدهاندو هیچ کدام داعیه مکاتب فلسفی و منطقی بودن را ندارند. درست است که برای دفاع از معقولیّت خود نیاز به فلسفه و منطق دارند، اما این به معنایِ نشاندن «خدای فلاسفه» به جای «خدای ادیان» نیست. «خوانشی» (منطقی-فلسفی) که شما از دین در پاسخ به مسئله شرّ در پیاش هستید، در سطح فردی، جایی برای رابطه شخصوار بین من و خدا – و با سایر انسانها و با جهان – باقی نمیگذارد، و دین را به صرف گزارههای منطقی و فلسفی فروکاسته و مسئلهای که ذاتاً وجودی است (= مسئله شرّ) – چرا که ما را با گوشت و پوست و استخوان درگیر میکند – موضوع بازیهای فلسفی و منطقی خود قرار میدهد. و در سطح اجتماعی نیز چیزی جز انفعال، مسئولیت و واقعیّتگریزی با خود نمیآورد. و از این رو، جناب کدیور، بیایید اذعان کنیم، «پاسخی» که شما به شرّ ارائه میکنید و خدایی که پیشنهاد میدهید، در جهانی که چون «دره سایههای مرگ است» دیگر عصا و پشتیبان ما نخواهد بود.[17]
بنابراین، در مواجهه با این جهان پر رنج و وحشت و مرگ، اگر امکان انتخاب بین «خدایِ شما» و بدیلهایِ آن باشد، دکتر کدیور، آیا موافق نیستید، «حال که نظام عالم به دست مرگ نهاده شده است، شاید به نفع خداوند است که مردم به او معتقد نباشند و بدون چشم گرداندن به آسمانی که او در آن خاموش نشسته است، با همه نیروهاشان با مرگ مبارزه کنند؟»[18]
* سومین فرمان از ده فرمان موسی در کتاب مقدس. عبارت عبری این آیه این است «לֹא תִשָּׂא אֶת-שֵׁם-ה’ אֱלֹהֶיךָ, לַשָּׁוְא». واژه «לַשָּׁ֑וְא» (لَشاوِه) معانی بسیاری چون: بیهودگی، پوچی، غرور، تهیبودگی، خودبینی و قسعلیهذا دارد. بنابراین میتوان چنین نیز ترجمه کرد: «نام خداوند را به غرور یا با خودبینی مبر»! در ترجمه New International Version آمده: «از نام خداوند سوء استفاده مکن!»
✔️این مطلب در سایت صدانت نیز منتشر شده است.
ارجاعات:
[1] غنی کشمیری.
[2]:skeptical theism در واقع «خداباوری» شکاکانه است و نه «الاهیّات».
[3] Argumentum ad hominem.
[4] Nick Trakakis.
[5] پورمحمدی, نعیمه. 1398. درباره شر؛ ترجمه مقالات برگزیده در فلسفه و الاهیات شر. قم : طه, 1398. جلد اول، ص 516.
[6] ایشان رویکرد عاطفی یا اگزیستانسی را به زیرشاخههای الاهیِات اگزیستانسیالیستی، الاهیّات پویشی، الاهیِات خدای گشوده، الاهیِات مبتنی بر معرفت شناسی اصلاح شده، الاهیّات اعتراض، الاهیّات ضعفِ خدا و الاهیّات مرگِ خدا تقسیمبندی میکند. در حالی که برخی از اینها زیرشاخه الاهیّات مدرن – نه ضرورتاً پاسخهایی به شرّ، چه رسد به رویکرد اگزیستانسی به شرّ – هستند و برخی زیرشاخه ضدتئودیسهها یا الاهیات پس از آشویتس – یا در پاسخ به آن – قرار میگیرند. و هیچ ملازمه ضروری و مستقیمی بین آنها و رویکرد اگزیستانسی وجود ندارد.
[7] به طور مثال، نقدی که به رویکردهای جدید الاهیّاتی چون پویشی و خداباوری گشوده وارد است این است که خدایی که آنها تصویر میکنند قادر و عالم مطلق نیست. نقدی که به الاهیات اعتراض وارد است – که نوعی ضدتئودیسه محسوب میشود – این است که خدای متصوّر آن خدای خیر محض نیست. نقدی که به رویکردهای اگزیستانسیالیستی وارد است این است که به شرّ اجتماعی و نظاممند بیتوجهاند. با یک کاسه کردن تمامی این رویکردها ذیل یک رویکرد، کدیور پهلوانپنبهای میسازد که شکست آن چندان دشوار نیست. چرا که تکتک این انتقادات را میتوان ذیل مجموعهای از انتقادات گرد آورد و استدلالی انباشتی را شکل داد که از لحاظ کارآمدی بسیار قویتر از هر یک از این انتقادات به صورت منفرد است. و بدین ترتیب، بیاعتبار کردن موضع طرف مقابل و شکست دادنِ این پهلوان پوشالی بههیچ وجه دشوار نخواهد بود.
[8] البتّه که در میان اینها خداناباوران و احیاناً دین و سنّتستیزانی نیز ممکن است پیدا شود. ولی هیچ ملازمه ضروری بین گفتمان ضدتئودیسه و الحاد وجود ندارد.
[9] تلمیح به داستانی در کتاب مقدس (سفر خروج، باب سوّم، آیه 5). مشابه همین داستان و همین آیه در قرآن نیز وجود دارد (سوره طه، آیه 12).
[10]Escapism.
[11] جای انکار نیست که برخی از متفکران یهودیِ ضدتئودیسهپرداز – چون برایترمن یا بلومنتال – خدایِ کتاب مقدّس را به بیاخلاقی محکوم کردهاند و یا در برخی خوانشها از الاهیّات اعتراض – حتی در سنّت مسیحی – خیرخواهی خداوند محلّ مناقشه است، امّا با تعمیم دادن این گرایش به کلّ یک رویکرد یا یک گفتمان دچارمغالطه تعمیم شتابزده/ ناروا (faulty/ hasty generalization) خواهیم شد.
[12] Theodicy.
[13] Anthropodicy.
[14] Autonomous.
[15] Heteronomous.
[16]:The Unbearable Lightness of Being نام رمانی از میلان کوندرا، نویسنده اهل چک.
[17] «خداوند شبان من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود… وقتی از دره سایههای مرگ میگذرم از چیزی نمیهراسم، زیرا تو همراه من هستی. عصا و چوبدستی تو مرا حمایت خواهد کرد» (مزامیر داوود، باب 23).
[18] طاعون، آلبر کامو، ترجمه رضا سید حسینی، انتشارات نیلوفر، ص 160.
سلام
مطالب بسیارجالبی بود تا آنجا که بحث بسوی شخصی شدن و نصیحت کردن پیش رفت
نویسنده در نوشته اش واضح است دل پری از تئودیسه و شخص آقای کدیور دارد و خود دچار نوعی تئودیسه بافی و نسخه پیچی شده است ، بجای تحلیل و ارائه راهکار مناسب موجود . انگار مسأله اش به راه راست آوردن آقای کدیور است تا تحلیلی و علمی کردن نقد صحبت های ایشان
پایان مطلب میتوانست حرفه ای تر و آنقدر حق بجانبانه نباشد هر چند در موضع درست نشته باشیم
متشکرم از فعالیت های شما
مقالات رو می خونم می فهمم این فلسفه ومدرنیته هم فقط ادعا زیاد داره بریم زندگیمونو بکنیم به جای این حرفا … عقل خودبنیاد هم دیدیم چه کرد واسمون مدرنیته هم خودش نوع دیگری از جزم اندیشی هست ولی خیلی ها هنوز نفهمیدن
سلام . هرچند این بحث مربوط به یک ماه پیش است ولی مساله شر تاریخ بلندی دارد. شاید تعجب کنید و شاید در ابتدا مسخره هم بکنید ولی حل این مساله از دید یک موحد خیلی ساده است. همچنان که از دید یک خداناباور هم خیلی ساده است.
دقت کنید.
خدا ناباور : خدا اگر وجود دارد و اگر عادل و مهربان است شرور برای چه ؟ پس یا قادر نیست یا عادل نیست یا مهربان نیست یا اصلا خدایی وجود ندارد.
موحد : در وجود خدای هیچ تردیدی نیست . در صفات حسنه خدای نیز تردیدی نیست . خدای واحد و بدون شریک و دانا و بر هر کاری قدرت دارد و عادل و نیز مهربان است . این ها در محل خود ثابت شده اند و شکی در آن نیست . شرور نیز وجود دارند . راه حل چیست ؟ خیلی ساده : خدای خود گفته است هیچ از دانش خدای را دسترسی ندارند مگر به اندازه ای که خود خدا خواسته باشد. ( و لا یحیطون بشی من علمه الا بما شاء ) خیلی روشن است که این مساله در علم خدا پاسخ دارد اما از دسترس عقل بشر خارج است مگر خدای خود کسی را بخواهد به این علم یا بخشی از آن دانا سازد.
در نتیجه ثابت می شود که تمام آنچه فلاسفه و متکلمین گفته اند در مورد توجیه شرور ؛ هیچ کدام به اندازه این نظریه کامل و قانع کننده نیست و حتی ذهن انسان را هم قانع نمی کند . تمام انواع توجیهات که در این جا تکرار نمی کنم برای انسان قانع کننده نیست.
تنها چیزی که برای انسان آن هم انسان خداباور و مومن قانع کننده است علم و عظمت خداوند و صفات حسنای او است و یقین به اینکه خداوند به هیچ مخلوقی ستم نمی کند و پاسخ مساله و چرایی آن خارج از حوزه عقل انسان است. اگر دوست داشتید می توانیم این بحث را با جزئیات بیشتر ادامه دهیم.دین آنلاین مجاز است آدرس ای میل من را منتشر نماید.
اقای ایرانی مسلمان کجای استدلال شما قانع کننده است ؟! انسان علم ندارد ؟! خوب باید خدای شما این علم را به انسان میداد چون این انسان است که متحمل شرور میشود پس باید دلیل وفایده ی انرا هم بداند تا بتواند انرا تحمل کند تا عصیان نکند فرو نریزد بسیاری از این شرور موجب کمال انسان که نمی شوند حتی موجب فرو ریختن انسان میشوند دنیا واخرت انسان را تباه میکنند چون بسیار بیش از ظرفیت انسان هستند بنا براین چون این انسان است که شرور رامتحمل میشود پس حق دارد تا دلیل انرا هم بداند در مورد ادامه گفتگو هم شما همینجا این گفتگو را ادامه دهید درهمین سایت دین انلاین باشد بهتر است دیگران نیز استفاده خواهند کرد
درود بر شما .
اول – برای تلطیف جو – بگویم ایرانی مسلمان ممکن است یک خانم باشد . حجت جان از کجا من را آقا خطاب کرده اید ؟
اما در مورد ادامه بحث :
یک – شما سر خط برگشته اید و از نو همان اشکالات مطرح در مساله شر را مطرح نموده اید.
دو – قانع کنتدگی استدلال در تفکر در عظمت و علم و عدل و رحمت خدای تعالی بود و اینکه محال است وی بر مخلوقی کوچک ترین ستمی روا دارد .
سه – می بینیم – همان طور که در یادداشت قبلی گفته شد – این اطمینان و قانع کنندگی برای مومن می باشد . در واقع یک پیش شرطی دارد و آن پیش شرط شناخت خدای تعالی و ایمان به صفات حسنای او می باشد . هر شخصی با خود خلوت کند به این نتیجه می رسد که بی نهایت دانش و بی نهایت قدرت و بی نهایت رحمت نه نیاز به چیزی دارد و نه ستم روا می دارد .
می بینید حجت جان ؛ این جاست که اطمینان و آرامش به سراغ انسان می آید و قلب او را پر می کند.
چهار – اینکه بگوییم شر را داده باید علمش را هم بدهد ناشی از همان عدم شناخت کامل از خدای تعالی می باشد . واقعیت این است که آفریننده هستی ؛ باید بردار نیست و تنها می توان از او خواهش کرد و از در دوستی و بندگی برای او وارد شد. البته رسیدن به علم مربوط به شرور هم به طور کلی عیر ممکن نیست و همانگونه که اشاره شد خدای بزرگ هر مقدار که بخواهد از علم خود را به مخلوقی عطا می نماید ( و لا یحیطون بشی من علمه الا بما شاء وسع کرسیه السموات و الارض و لا یووده حفظهما و هو العلی العظیم )
می بینیم که در پایان موضوع علم به بزرگی و برتری و عظمت خدای اشاره می نماید.
پنج و پایان این بخش : ( چون شارژ گوشی اجازه نمی دهد ) تقریر دیگر این بحث چنین است : چرا گرهی را که با دست باز می شود با دندان باز کنم ؟ بله ؟ قبول. شر و سختی در جهان زیاد است . علم بسیار کمی وجود دارد. تهدید های زیادی هم نسبت به آخرت وجود دارد. این ها همه قبول . اما در مقابل نسبت زندگی ( زندگی فلسفی و فکری . دقت کنید اشتباه نشود منظورم زندگی در صحنه عمل و تلاش و جنگ برای خوب و شاد و آزاد ، زندگی کردن نمی باشد ) نسبت زندگیِ محدود به آخرتِ نامحدود نسبت صفر به بی نهایت است و در مقابل این حجم تهدید ؛ چندین و چند برابر وعده و نامه فدایت شوم و حتی اظهار عشق و بیقراری وجود دارد و وعده حتمی علم و نشاط فراوان و بی نهایت . انتخاب با خودمان است ولی کمی باید به پیش نیاز ها با دیده مثبت و لطف نگاه کنیم .
اما نکته خیلی ظریف این است که شرایط سخت و ظالمانه جامعه ما ایرانیان – که متاسفانه به نام دین رقم خورده – انتخاب کننده را سخت به اشتباه می اندازد و سخت تحت فشار قرار می دهد و گویی ناخوداگاه به او تلقین می کند که اگر به خدای تعالی و الهیات مهر و صفا آری بگوییم با این ظالمان بر مردم همراه و همداستان شده ایم ؟ غافل از اینکه اینان همان طور که غارتگر مال و دارایی می باشند، سارق الهیات مهر و صفا و اخلاق هم هستند و این صرفا یک وسیله برای رسیدن به اهدافشان می باشد و نه آنها با ما همداستان هستند و نه ما با آنها.
همه با هم خطاب به آنان می خوانیم : قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم ……… لکم دینکم ولی دین .
تا بدانند که با آنان همدل و همراه نیستیم آنچه آنان بر زبان دارند ما بر دل داریم در نتیجه آنان به سوی دوزخ می تازند و ما سوی بهشت.
با سلام ودرود بر خانم مودب ومهربان وایرانی مسلمان شما پیش فرضهایی را درذهنتان درباره خدا دارید که عملا با واقعیت همخوانی ندارد اینکه خدا علم مطلق دارد و مهربانست و به کسی ستمی روا نمیدارد اینها همه اش خواب وخیال است شما ظلم وستم را درروابط انسانها بخوبی میتوانید ببینید شما ظلم وستم را در هولوکاست میتوانید ببینید شما ظلم وستم را در معلولیتها ی جسمی میتوانید ببینید و….
خانم محترم ومهربان اینکه دنیا در قبال اخرت محدود در مقابل نامحدود است و وعدههای بسیار داده شده همه ی اینها حلوای نسیه است کسی از اخرت نیامده که خبر بیاورد دنیا نقد خدای مفروض است این خدا که دین ادعایش را دارد با ان صفاتی که الهیات اسلامی طرح میکند با دنیا ی پر از ظلم وتبعیض وشرور همخوانی ندارد در واقع این شرور ان خدای رحیم را نقض میکند
واقعیت داستان اینست که ما از خدا هیچ نمیدانیم وتا الان هرچه درباره خدا گفته شده همه اش زاییده ذهن انسانهاست ما نه از صفات خدا میدانیم ونه از ذات خدا ونه از هدف خلقت واین عدم کفایت اطلاعات داده شده انسان عصر مدرن را بسوی نیهیلیسم کشانده است چون دیگر ادیان قدرت تغذیه فکری انسان مدرن را ندارند چون دیگر انسان مدرن با دوتا ادله نیم بند ابکی قانع نمیشود وبرای ان پاسخ دارد
از حکومت دینی گفتید وظلمهایی که نسبت بهمردم روا داشته شده متاسفانه باید بگویم که منابع دینی ما بستر چنین ظلمهایی را فراهم میکنند متون دینی ما ظرفیت چنین برداشتی از دین را دارا هستند شما به قران رجوع کنید ولطفا حتما قران رابا معنی ان بخوانید همین قران ظرفیت برداشت متناقض را داراست حتما شنیده اید که حضرت علی به ابن عباس گفت با خوارج با زبان قران سخن نگو چون قران حمال ذو وجوه است یعنی طرفیت برداشت دوگانه دارد خوب چرا باید متنی که قرار است چراغ هدایت باشد ظرفیت برداشت گمراه کننده هم داشته باشد ؟ چرا صراحت لازم ر ا ندارد ؟ چرا متناقض است ؟ لابد شما باز هم میگویید حق اینکه بگوییم باید چه باشد را نداریم وحتما خدا هرچه گفته باید تسلیم باشیم !حالا اصلا اثبات شده که اینها را خدا گفته ؟ ایا میتوان اثبات کرد قران کلمه به کلمه از طرف خدا امده ؟ایا میتوان وجود خدا را اثبات کرد؟همه اش پیش فرضهاییست که درستیشان برما معلوم نیست متن مقدس والهیات اسلامی و جهان پیش رو هیچکدام اثری از الهیات مهرو صفا ندارند
سلام و آرزوی دقت و سلامتی
دوست عزیز همین سلام و علیک و تعارفات بین بنده و شما نشان دهنده این است که دقت زیادی در این بین نبوده است زیرا من در یادداشت قبل گفتم : ( ایرانی مسلمان ممکن است یک خانم باشد ) و نگفتم ( ایرانی مسلمان خانم است ) توجه می کنید عزیز دل دقت همه جا لازم است مخصوصا در بحث های فلسفی و کلامی . خوب حالا بریم سر اصل موضوع
گفته اید : ( شما پیش فرضهایی را درذهنتان درباره خدا دارید که عملا با واقعیت همخوانی ندارد اینکه خدا علم مطلق دارد و مهربانست و به کسی ستمی روا نمیدارد اینها همه اش خواب وخیال است )
خوب دوست عزیز همه ما پیش فرض هایی در ذهن داریم اما اینکه کدام پیش فرض واقعیت است و کدام خواب و خیال ؟ قضاوت به این آسانی ها نیست فرهنگ بشر هزاران سال سابقه دارد و متکلمین و فلاسفه همه ادیان قرن ها اندیشه ورزیده اند و خلاصه پیامبران ( از نظر بعضی ها مدعیان پیامبری ) آمده اند و دین ها مطرح شده و الان که در شکوفایی تمدن بشری هستیم دین ها هستند و معتقدین هم هستند . به زبان ساده عرض می کنم خدمت عزیز خودم : بیهوده سخن به این درازی نبود.
تا اینجا به عنوان درآمد بود و اما جواب شما این است که اگر در اصل وجود خدا سخنی دارید می توان روی آن بحث کرد و اگر در مورد صفات خداوند سخنی هست باز می توان روی آن صحبت کرد . اما اینکه بیاییم در یک محیط محدود کامنت های یک صفحه بحث های دامنه دار کلامی بکنیم خیلی چنگی به دل نمی زند چون در این دو مورد یعنی اصل وجود خدای تعالی و صفات او به قدر کافی منابع فارسی و انگلیسی و دیگر زبان ها موجود است که من و شما و همه می توانند مراجعه کنند و به اندازه میل و اشتهای خود استفاده نمایند. اما اینکه من بگویم حرف های شما خواب و خیال است و شما به من بگویید حرف های من خواب و خیال است …. این روش بحث علمی نیست و ادامه این روش هم سودی ندارد. شما اگر دلایل قوی در نفی وجود خدای تعالی یا نفی صفات زیبای او دارید بسم الله در همین دین آنلاین یا جای دیگر کتاب و مقاله و کنفرانس بدید و حرف خودتان را بزنید.
ما اینجا داشتیم دنبال راه حلی برای شرور می گشتیم و بنده هم راه حل خود را بیان کردم. اما اینکه بیاییم بحث را از شرور ببریم روی اصل وجود یا عدم خالق هستی این دیگر خروج از بحث است . فکر نمی کنم در این مورد توضیح بیش از این لازم باشد.
بقیه سخنان شما هم تا آنجا که می گویید ( از حکومت دینی گفتید … ) در واقع تکرار همان فراز اول است که جواب خودم را عرض کردم .
در مورد اینکه گفته اید : ( متاسفانه باید بگویم که منابع دینی ما بستر چنین ظلمهایی را فراهم میکنند متون دینی ما ظرفیت چنین برداشتی از دین را دارا هستند شما به قران رجوع کنید ولطفا حتما قران رابا معنی ان بخوانید همین قران ظرفیت برداشت متناقض را داراست حتما شنیده اید که حضرت علی به ابن عباس گفت با خوارج با زبان قران سخن نگو چون قران حمال ذو وجوه است یعنی طرفیت برداشت دوگانه دارد خوب چرا باید متنی که قرار است چراغ هدایت باشد ظرفیت برداشت گمراه کننده هم داشته باشد ؟ چرا صراحت لازم ر ا ندارد ؟ چرا متناقض است ؟ لابد شما باز هم میگویید حق اینکه بگوییم باید چه باشد را نداریم وحتما خدا هرچه گفته باید تسلیم باشیم )
جواب شما این است که در دنیا چقدر حکومت ظالم و ستمگر داریم ؟ و چند درصد از آن ها بستر ظلم هایشان منابع دینی ما یا خودشان است ؟ خیلی روشن است که جواب منفی است و حکومت دینی خیلی کم داریم و اما اینکه منابع دینی بستر ظلم باشند هیچ جای تعجبی ندارد بله همیشه تاریخ این بوده که ستمگر از دین و غیر دین از فرهنگ از تاریخ از هرچه که دستش می رسیده مایه می گذاشته و ظلم و ستم خود را تئوریزه می نموده است. این ربطی به دین و فرهنگ و تاریخ ندارد. انسان ها همیشه از همه موارد برداشت های مختلفی دارند و این بحث در جای خودش ( هرمنوتیک ) بررسی شده است .
اما اینکه امام علی به ابن عباس گفت با خوارج با قرآن بحث نکن چون حمال ذو وجوه است این به دو مطلب اشاره می کند یک جنبه اعجاز آمیز بودن بیان قرآن ( چون سخن حمال ذو وجوه گفتن به این راحتی ها نیست ) و دو مریض بودن قلب خوارج .
دقت کنید چون امام به عنوان طبیب روح ٫ خوارج را خیلی خوب می شناخت و می دانست با آنان باید چگونه و از چه سخن گفت . چرا این را نمی گویید که خوارج هر کاری می کردند از شبهه افکنی قطع سخنان امام علی بهم زدن اوضاع شهر بهم زدن نماز امام و اوضاع مسجد …. آنقدر در حکومت امام علی آزاد بودند که نه تنها بازداشت و مجازات نمی شدند حتی حقوق آنان از بیت المال نیز قطع نمی شد و پرداخت می گردید ؟
اما اینکه چرا متنی که باید چراغ هدایت باشد ظرفیت برداشت گمراه کننده هم داشته باشد ؟ چواب این است که اولا اثبات نشده که ظرفیت برداشت گمراه کننده دارد یا نه ؟ ثانیا گیریم که داشته باشد جواب این مطلب در خود قرآن آمده است و خدای تعالی در خصوص متشابهات قرآن توضیح داده است. اما نکته این جاست دقت کنید شمای نوعی که خدا را خواب و خیال می دانید دیگر نمی توانید روی قرآن و دین بحث و چون چرا کنید. چون از دو حال خارج نیست یا خدا را قبول ندارید و ثابت کرده اید که تمام و بحثی نیست و تکلیف قرآن و منابع دینی هم روشن است.
یا نتوانسته اید نبودن خدای تعالی را ثابت کنید در این صورت اگر ایمان بیاورید باید بحث درون دینی بکنید و اگر ایمان نیاورید که باز منابع دینی و قرآن از موضوع بحث و اظهار نظر شما خارج است.
اینکه گفته اید : ( لابد شما باز هم می گویید حق اینکه بگوییم باید جه باشد را نداریم ….. ) خوب این هم پیش داوری و قضاوت شما است و اینکه ما چه می گوییم بحث دیگری است ولی به طور خلاصه این نیست که بگویییم حق سوال نداریم .
در پایان شما دوست عزیز را سفارش می کنم به دقت و دقت و باز هم دقت و اینکه روشمند و منظم و علمی صحبت کنید و بیندیشید و این نوع بیان جسارتا حالت تبلیغی و بفهمی نفهمی عوامانه دارد. جسارت من را ببخشید . شاد و پیروز باشید.
اقا یا خانم ایرانی مسلمان همین وجود شرور دلیل نفی خداست ما وقتیکه راجع به شرورگفتگو میکنیم یعنی راجع به رد خدای ادیان صحبت میکنیم بعد یادتان نرود که شما که مدعی اثبات وجود خدا هستید باید دلیل روی وجود خدا بیاورید وانرا اثبات نمایید البته خود وجود شرور برای رد خدای ادیان کفایت میکند ولی ازلی بودن ماده هم میتواند دلیل دیگری برای رد خدا باشد
اینکه میگویید در دنیا ظلم وستم هست وهمه اش از متون دینی گرفته نشده واقعا عجیب است گفته های شما عوامانه است که چنین مینویسید مگر قرار است هر جای دنیا طلمی شده از متون دینی شده باشد ؟ ویا اینکه من گفتم ظلم فقط از متون دینی برمیخیزد ؟!
ظلم وستم در دنیا هست واین طبیعی است انسان برای بقا میجنگد تنازع بقا حاکم برجهان است البته اخلاق سدی برای زیادی خواهی بشر است ولی ادیان که خود را فرستاده اسمانی میدانند نباید امیخته به ظلم وستم باشند کتابی که مدعیست کلمه به کلمه از جانب خدا امده نباید بستری برای ظلم وستم ایجاد کند اینکه ظرفیت برداشت دوگانه قران موجب گمراهی وظلم شود این ضعف کتابیست که مدعی هدایت انسانهاست تناقضات قرانی قابل پاسخگویی نیست اینکه قران در جایی امر به حذف مخالفان فکری بدهد ودر جای دیگری مخالفان فکری که در جنگ نیستند را امان دهد واینها بدلیل وضعیت نظامی واقتصادی وشرایط حاکم انموقع باشد حتما پذیرفتنی نیست اینکه مخالفان فکری که هنوز جنگی اغاز نکرده اند فقط بدلیل کفرشان حکم مرگشان صادر شود (ایه 29 سوره توبه) حتما پذیرفتنی نخواهد بود
اما اینکه نوشتید ابتدا باید روی اثبات خدا صحبت کنید واگر توافق شد مابقی بحثی درون دینی است شما از هرکجا که مایلید شروع کنید هم میتوانید روی اثبات خدا صحبت کنید وهم اگر خواستید انرا مفروض بگیرید بحث درون دینی بکنید منتها باید اثبات کنید که اصلا خدا مفروض شما دینی فرستاده واین کتاب در دست ما از طرف خدا امده اینها باید اثبات شود باید اشکالات قرانی پاسخ داده شود تا بتوان ادعا کرد که قران از طرف خدا امده البته چگونگی نزول هم مبحثی جداگانه دارد
شما میگویید درمتشابهات چنین است خیر من میگویم در محکمات قران تناقض هست وقتیکه در سوره توبه امر به کشتن مخالفان فکری بدون انکه جنگی اغاز کرده باشند فقط بدلیل اینکه اینها حلال خدا وحرام خدا را قبول ندارند وبه دین حق نمیگروند حکم قتل میدهد وبعد درسوره ممتحنه امر به مماشات با کافرانی که در جنگ نیستند را میدهد تناقض است وقتیکه قران میگوید ان اکرمکم عندالله اتقیکم کسیکه با تقواتر است نزد من عزیزتر است بعد در سوره نحل ایه های 75و76 برده را سربار مالک میداند برده را گنگ و کل برمالک میداند ومالک را در جایگاهی برتر مینشاند که هرگز ایندو باهم برابر نیستند وعملا از برده دار حمایت میکند اینها تناقض است
قبول داشتن ویا نداشتن خدا هیچ ربطی به بحث روی قران ویا منابع دینی ندارد یک ملحد هم میتواند روی قران بحث وگفتگو نماید واز قران سوال کند واشکال بگیرد قران در زمینه کفر و بت پرستی امده نه برعکس این کافر وملحد وبت پرست است که باید قبل از پذیرش ان از ان سوال کند واشکال بگیرد وپاسخ بشنود اینکه قران امده تا به کافران بگوید خدایی هست این کافران حق دارند تا از قران راجع به ایاتش سوال کنند واشکال نمایند که چطور با چنین گفتمانی ادعا داری از جانب خدا امده ای ؟!
بنا براین گفتگو روی قران یا منابع دینی هیچ ربطی به اعتقاد به خدا ندارد اینکه گمان کنید اگر کسی اعتقاد به خدا پیدا کرد باید تا ته قضیه را بپذیرد هرگز چنین نیست اعتقاد به خدا یک چیز است اینکه خدا دینی داشته باشد مطلب دیگریست اینکه قران کتاب خدا باشد باز مطلب دیگریست خلاصه انکه قران برای کلمه به کلمه اش باید پاسخگو باشد اینطور نیست که ادعا کند از طرف خدا امده بعد هرحرف غیر منطقی که زد همه موظف شوند که بپذیرند باید روی کلمه به کلمه اش منطق ارائه نماید درهرصورت شما از هرکجا خواسته باشید گفتگو را اغاز کنید من هم اماده ام وهمراهی خواهم کرد
درود.
عرض کردم و الان هم تکرار می کنم که منابع برای این مباحث به زبان های مختلف به قدر کافی هست و با کامنت نمی شود بحث های دامنه دار کلامی را به سرانجام مطلوبی رساند.
هر کس مانند شما علاقمند به نفی دین یا نفی خدای تعالی باشد راه برایش باز است می تواند عقاید و دلایل خود را ارائه نماید.
در ضمن نه اجباری و نه اصراری برای ایمان به دینی و مذهبی در بین نیست. عیسی به دین خود موسی به دین خود.
قل یا ایها الکافرون . لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد . لکم دینکم و لی دین
مسئله اصرار واجبار شما نیست شما وارد مبحث شرور شدید وادعا کردید که حل شدنیست وبسیار ساده است گفتگویی صورت گرفت که اینطور نیست شرور قابل پاسخگویی نه در فلسفه اسلامی ونه در فلسفه غرب نیست شمااز ظلم حاکم گفتید در پاسخ جواب دادم حکومت دینی است وفقیهان ومتولیان دینی حاکم هستند وبا توجه به متون دینی حکم میرانند پس اشکال بر میگردد به متون دینی که چنین ظرفیتی برای برداشت وتوجیه ظلم دارد
منابع برای بحث فلسفی وکلامی هست بلی ولی قبلا این ادعاها رد شده است تمامی ادله ی اثبات خدا فرو ریخته اند والبته باید متذکر شوم که نتیجه اش این نیست که خدا وجود ندارد بلکه نتیجه اش اینست که خدا قابل اثبات نیست در واقع بشر هیچ از خدا نمیداند وتمامی صفاتی که برای خدا متصور شده زاییده ذهن انسان است در مورد قران ومنابع دینی هم اشکالات بسیار گفته ونوشته شده بنا براین حتما منابع برای هردو طرف موجود است منتها این تضارب ارا است که موجب رشد وکمال است در اخر متذکر میشوم که بنا بر نهج البلاغه ایه مورد اشاره شما با ایات قتال منسوخ شده است بسیاری از این ایت هست مثل لا اکراه فی الدین که این ایات با ایات قتال منسخ شده است انجا که قران میگوید وقتلوهم حیث وجدتموهم – وقتلو هم حیث ثقفتموهم – ویا همین ایه 29 سوره توبه ودیگر ایات قتال این لکم دینکم ولی دین را نسخ میکنند
آقا یا خانم حجت جانان میگم حالا چشم ، خدا و دین همش خواب و خیال و کشکه ، پیشنهاد شما چیه ؟ در این دنیایی که بر ظلم و ستم و شرور بنا شده حالا می خواهید چه کنید با زدگی؟ اصلا زندگی بکنیم یا نه خودمان را بکشیم که دیگر زندگی نکنیم؟ در این زمانه خدا باوران و خدا نا باوران اتفاقا بسیار شبیه هم اند و آن هم اینکه فقط می گویند ادعای ما درست است و عموما به سطح می پردازند و اصلا فکر نمی کنند شاید این سطح یک عمقی داشته باشد بیشتر از آن چیزی که فکر می کنند.
در نتیجه خداباوران در نزد خداناباوران در سطح خوشبینانه اش آدم های ساده دل و احمق و بدترین حالت شرور و بدجنس اند و بالعکس.
اقا یا خانم رضا زندگی کن عزیزم کسی جلوی زندگی کردن شما را نگرفته است خداباوران گمان میکنند که گفتمان برتر هستند حق مطلق هستند وان برای اینست که با اهلش رودرو نشدند وقتیکه با اهلش رودررو میشوند انوقت گوشی دستشان میاید که به این سادگی ها نیست
شما هم به زندگی خودت ادامه بده گوشت به این حرفها نباشد این حرفها برای اهلش بیان میشود وانها هم اگر توانستند توشه ای بر میگیرند